التوبة ٦٧
کپی متن آیه |
---|
الْمُنَافِقُونَ وَ الْمُنَافِقَاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ |
ترجمه
التوبة ٦٦ | آیه ٦٧ | التوبة ٦٨ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ»: دست خود را باز میدارند. مراد این است که بخل میورزند و به احسان و انفاق و بذل و بخشش نمیپردازند. «الْفَاسِقُونَ»: کسانی که از فرمان خدا بیرون میروند و عاصی و کافر و گمراه میشوند.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
اللَّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَ... (۰) الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً... (۲) وَ قِيلَ الْيَوْمَ نَنْسَاکُمْ کَمَا... (۲)
تفسیر
- آيات ۷۴ - ۶۴، سوره توبه
- بيان اين دسته از آيات مربوط به منافقين و توطئه آنها براى قتل پيامبر (ص ) در راه تبوك
- نگرانى منافقين از جهت افشاء توطئه پليدشان توسط رسول الله (ص )
- اشكالاتي كه بر أيه : يحذر المنافقون ... ايراد شده و جواب أنها
- اشكال دوم در ارتباط با آيه (يحذر المنافقون ...) و پاسخ هايى كه به آن داده شده است
- جواب منافقين به سؤ ال از رفتار توطئه گرانه شان
- معناى كلمه (طائفة )
- مراد از ايمان منافقين در جمله : (( لقد كفرتم بعد ايمانكم ))
- اشكالى به آيه در مورد عفو بعضى منافقين و عذاب بعضى ديگر و پاسخ به آن
- اوصاف عمومى و جامع منافقين
- بيان حال عامه مؤ منين
- رضوان خدا، حقيقت رستگارى است و حتى در بهشت رضاى خدا نباشد بهشت هم عذاب خواهد بود
- مراد از جهاد با منافقين مقاومت و خشونت در برابر آنها است
- روايات مختلفى كه در ذيل آيه : (( يحذر المنافقون ... )) و شاءن نزول آن نقل شده اند
- كداميك از روايات با آيات مورد بحث تطبيق مى كند؟
- چند روايت در بيان مقصود از جمله : (( نسواالله فنسيهم ))
- رواياتى در مورد خشنودى و رضاى الهى در ذيل جمله : (( و رضوان من الله اكبر ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ «67»
مردان و زنانِ منافق، از يكديگرند (از يك قماشند)، به منكر فرمان مىدهند و از معروف نهى مىكنند و دستهاى خود را (از بخشش و انفاق) مىبندند.
خدا را فراموش كردهاند، پس خداوند نيز آنان را فراموش كرده است.
همانا منافقان، همان فاسقانند.
نکته ها
در صدر اسلام، زنان منافقى بودند كه همچون مردان در فساد مؤثر بودند.
جلد 3 - صفحه 458
سؤال: خداوند كه فراموشى ندارد، «وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا» «1» پس اين آيه كه مىفرمايد:
خداوند آنان را فراموش كرد، به چه معنايى است؟
پاسخ: نسبت دادن فراموشى به خداوند، مجازى است، يعنى خداوند با آنان مثل فراموش شدهها عمل مىكند (نه آنكه فراموششان كند).
امام رضا عليه السلام فرمود: كيفر كسىكه خدا وقيامت را فراموش كند، آن است كه خود را فراموش كند. «2» وحضرت على عليه السلام فرمود: فراموش كردن خداوند آن است كه آنان را از خير محروم كند. «3»
پیام ها
1- زن و مرد هر دو، در اصلاح يا فساد جامعه نقش دارند. «الْمُنافِقُونَ، الْمُنافِقاتُ»
2- بعضى از منافقان نقش رهبرى دارند و بعضى ديگر، تأثيرپذيرند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ» (نفاق داراى مراتبى است)
3- اهلِ نفاق با درجات مختلفشان، اصول و عملكردهاى مشتركى دارند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»
4- منافقان، هرچند سوگند بخورند كه از شمايند، باور نكنيد، زيرا آنان جزء باند خودشانند. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»
5- ميان منافقان رابطهاى قوى مىباشد. «بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ»
6- اشاعهى فحشا و دعوت به منكرات و نهى از خوبىها، نشانهى نفاق است.
«يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ» 7- در فرهنگ منافقان، خير رسانى وجود ندارد. «يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ»
8- تركِ امر به معروف، نهى از منكر و انفاق در راه خدا، نشانهى فراموش كردن خداست. «نَسُوا اللَّهَ»
9- محروميّت از لطف الهى و فراموش شدن، نتيجهى فراموش كردن خداوند
«1». مريم، 64.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». تفسير برهان.
جلد 3 - صفحه 459
است. «فَنَسِيَهُمْ»
10- كيفرهاى الهى، با كردار انسان متناسب است. «نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ»
11- منافقان در محاسبات خود، مردم را در نظر مىگيرند، نه خدا را. «نَسُوا اللَّهَ»
12- نفاق و دوروئى، فسق است. «هُمُ الْفاسِقُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67)
بعد از آن نوع ديگر از قبايح منافقين را بيان فرمايد:
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ: مردان منافق كه سيصد نفر بودند و زنان منافق كه صد و هفتاد نفر بودند. بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ: بعضى ايشان از برخى ديگرند، يعنى همه مشابه يكديگرند در نفاق و شقاق و بعد از ايمان. و يا در تكذيب قسم به خدا كه از شما هستند. پس اين تقرير قول حق تعالى است: «وَ ما هُمْ مِنْكُمْ» و ما بعد آن در حكم دليل بر آن است چه دلالت مىكند بر مضاده حال آنها با حال مؤمنين.
صفت اول آنها: يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ: امر مىكنند به كارهاى زشت و قبيح از كفر و معاصى و تكذيب پيغمبر و آيات قرآنى. در لفظ منكر داخل است تمام قبايح الا آنكه اعظم آن در اينجا تكذيب رسول است.
صفت دوم: وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ: و باز مىدارند مردم را از كارهاى نيكو
ج5، ص 138
و پسنديده كه خداى تعالى امر فرموده به آن مانند ايمان و طاعت و تصديق پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و در لفظ معروف داخل است تمام محسنات الا آنكه اعظم آن در اينجا ايمان و تصديق رسول اكرم است.
صفت سوم: وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ: و امساك كنند و مىبندند دستهاى خود را از انفاق در طاعت الهى و مرضات سبحانى. يا امساك نمايند از هر خير واجبى مانند زكات و انفاق در جهاد و راه خداى تعالى.
نَسُوا اللَّهَ: فراموش كردند خداى را عز و جل، و ترك نمودند ذكر ذات احديت سبحانى را. فَنَسِيَهُمْ: پس ترك فرمود و واگذاشت ايشان را و بازداشت رحمت و فضل و لطف خود را از ايشان.
نكته- ذكر نسيان به طريق ازدواج است، چه نسيان نسبت به ساحت جلال الهى جايز نيست، پس مراد لازم آن باشد يعنى ترك. در تفسير برهان، ابن بابويه به اسناد خود روايت نموده از ابى معمر السعدانى از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام در معنى آيه شريفه فانّما يعنى انّهم نسوا اللّه فى دار الدّنيا فلم يعملوا له بالطّاعة و لم يؤمنوا به فنسيهم فى الاخرة اى لم يجعل لهم فى ثوابه شيئا صاروا منسييّن من الجنّة ايشان فراموش كردند خداى تعالى را در دنيا پس عمل ننمودند به طاعت او و ايمان نياوردند به او، پس حق تعالى ترك نمود ايشان را در آخرت، يعنى قرار نداد براى آنها در ثواب چيزى را پس گرديدند فراموش شدگان از بهشت.
إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ: بدرستى كه منافقين ايشانند خارجين از ايمان به خدا و رسول و طاعات او، يا متمردين از توحيد و منهمكين در شرك و خارجين از دائره خير و احسان.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَ يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنافِقِينَ هُمُ الْفاسِقُونَ (67) وَعَدَ اللَّهُ الْمُنافِقِينَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْكُفَّارَ نارَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها هِيَ حَسْبُهُمْ وَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقِيمٌ (68) كَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً وَ أَوْلاداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ بِخَلاقِهِمْ وَ خُضْتُمْ كَالَّذِي خاضُوا أُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فِي الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ (69) أَ لَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْيَنَ وَ الْمُؤْتَفِكاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَ لكِنْ كانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (70)
جلد 2 صفحه 598
ترجمه
مردان منافق و زنان منافقه بعضى از آنها از بعض ديگرند امر مىكنند بكار بد و نهى مىكنند از كار خوب و مىبندند دستهاشان را فراموش كردند خدا را پس فراموش كردشان همانا منافقان آنانند متمرّدان
وعده كرد خدا مردان منافق و زنان منافقه و كافران را آتش جهنم كه جاودانيانند در آن آن كافى است آنها را و لعنت نمودشان خدا و براى آنها است عذابى جاى گير
مانند آنانكه بودند پيش از شما بودند شديدتر از شما بقوّت و بيشتر بمالها و فرزندان پس بهرهمند شدند بنصيبشان پس بهرهمند شديد بنصيبتان چنانچه بهرهمند شدند پيشينيان شما بنصيبشان و ورود كرديد چنانچه ورود نمودند آنگروه ناچيز شد عملهاشان در دنيا و آخرت و آنگروه آنانند زيانكاران
آيا نيامد ايشان را خبر آنانكه بودند پيش از آنها مانند قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و ياران مدين و آن زير و زبر شدگان كه آمدند پيغمبران آنها با معجزات پس نبود خدا كه ستم كند آنها را ولى بودند آنها كه بخودهاشان ستم مىكردند.
تفسير
خداوند تكذيب فرموده قول منافقان را كه بمسلمانان مىگفتند ما از شمائيم و تأكيد فرموده است قول خود را كه فرمود و نيستند از شما در آيه و يحلفون باللّه انّهم لمنكم باين بيان كه آنها فرقه جداگانه هستند و بعضى از جنس بعض ديگرند سنخيّت با مسلمانان ندارند بدليل آنكه امر ميكنند بكفر و معاصى و قبائح عقليه و نهى مىكنند از ايمان و اطاعت و مصالح عامّه و قبض يد دارند يعنى بخيل و ممسك و لئيمند و غافل از ذكر خدايند لذا خداوند هم آنها را از فضل و رحمت رحيميّه خود محروم فرموده در توحيد و عياشى ره از امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه يعنى فراموش نمودند خدا را در دار دنيا و اطاعت ننمودند از او پس فراموش نمود خدا آنها را در آخرت يعنى حاصل نشد براى آنها از ثواب او نصيبى پس گشتند فراموش شدگان از هر خير و عياشى ره از امام باقر (ع) نقل نموده كه ترك كردند اطاعت خدا را پس ترك كرد خدا آنها را يعنى آنها را بحال خودشان واگذاشت چون عروض نسيان بر خدا محال است و براى مراعات ازدواج در كلام اين طور تعبير شده است و آنها كاملند در تمرد و بيرونند از دائره خير و خداوند بآنها و كفار ظاهرى وعده آتش جهنم داده و همان آتش بس است براى
جلد 2 صفحه 599
آنها از جهت عقاب و جزا ديگر احتياج بعذاب دنيوى ندارند و دور فرموده است آنها را از رحمت خود و خوار نموده است آنانرا در نظر مسلمان و كافر و از براى آنها عذابى است در دنيا و آخرت كه بر سر آنها رحل اقامت افكنده و منفك نمىشود چون در دنيا هميشه متزلزل و متحيّر و از دو طرف راندهاند و در آخرت مخلّد در جهنمند و پس از اين خطاب بآنها فرموده ميفرمايد حال شما مانند طوائف سابقه بر شما است كه بمراتب از شما اقوى بودند و اقوام و اولادشان بيشتر بود پس چندى از لذائذ دنيا بهرهمند شدند شما هم بهرهمند شديد مانند آنها و وارد شديد در معاصى مانند آنها كه وارد شدند ولى اينها موّقت و مشوب بزحمت و كدورت بود و نتيجه براى آنها نداشت جز وزر و وبال و بالاخره همه را گذاردند و بحسرت رفتند و معذّب بعذاب ابد شدند و اگر عمل خيرى هم از آنها سر زده بود مانند اعمال شما باطل و بىثمر شد چون با كفر و نفاق عملى قبول نميشود پس سرمايه عمر را از دست دادند و از اين تجارت جز خسارت نبردند و شما هم نخواهيد برد آيا بمنافقان و كفار نرسيده است اخبار طوائف سابقه بر آنها كه از آن جمله قوم نوح بودند كه بطوفان غرق شدند و قوم عاد كه بباد صرصر هلاك شدند و قوم ثمود كه بزلزله و صيحه آسمانى مردند و كسانيكه با حضرت ابراهيم (ع) طرف بودند مانند نمرود و لشكرش كه بتوسط پشه بدرك واصل شدند و اهل مدين كه قوم شعيب (ع) بودند و بآتش در زير ابر معذّب و نابود گشتند و اهل بلاد موءتفكه كه قوم لوط بودند و مساكن آنها واژگون و زير و زبر گرديد چنانچه در كافى از امام صادق (ع) نقل نموده و مؤتفكات بمعنى منقلبات است تمام اينها انبياء عظامى بودند كه آمدند از طرف خداوند براى هدايت و ارشاد اقوام و اهل زمان خودشان و آنها اطاعت ننمودند و باين بليّات مبتلا شدند پس اينها بايد بترسند از آنكه خداوند با آنها هم معامله اقوام سابقه را بنمايد و تصوّر نشود كه خداوند العياذ باللّه در اين مواقع بكسى ظلم كرده است بلكه آنها خودشان ظلم نمودند بخودشان كه تكذيب نمودند انبياء عظام را و اختيار كردند كفر و عصيان را با وجود بيّنه و برهان بر حق و مستحق عقوبت شدند.
جلد 2 صفحه 600
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
المُنافِقُونَ وَ المُنافِقاتُ بَعضُهُم مِن بَعضٍ يَأمُرُونَ بِالمُنكَرِ وَ يَنهَونَ عَنِ المَعرُوفِ وَ يَقبِضُونَ أَيدِيَهُم نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُم إِنَّ المُنافِقِينَ هُمُ الفاسِقُونَ (67)
رجال از منافقين و نساء آنها بعض آنها از بعض ديگرند امر بمنكرات ميكنند و نهي از معروفات و قبض يد دارند خدا را فراموش كردند پس خداوند هم آنها را فراموش ميفرمايد محققا منافقين آنها فاسقين هستند.
المُنافِقُونَ وَ المُنافِقاتُ و لو لفظ منافقين شامل رجال و نساء هر دو ميشود لكن ذكر منافقات براي اينست که توهم نشود که اينکه احكام مخصوص رجال است مرد و زن آنها شريك هستند.
بَعضُهُم مِن بَعضٍ بعضي گفتند مراد اينست که مجتمع هستند در نفاق و شرك و بعضي گفتند بعض آنها بر دين بعض ديگرند، و بعضي گفتند در عذاب الهي بعضي ملحق ببعضي هستند، لكن تمام اينها تفسير برأي و خيال بافيست و از جملات
جلد 8 - صفحه 260
بعد مستفاد ميشود که مراد بعضي از بعض ديگر فرا ميگيرند كفر و نفاق و اعمال قبيحه را مستضعفين آنها از متكبرين و اعاظم آنها چنانچه در آيات بسيار حكايت تخاصم آنها را با يكديگر در روز قيامت بيان ميفرمايد يَقُولُ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكبَرُوا لَو لا أَنتُم لَكُنّا مُؤمِنِينَ قالَ الَّذِينَ استَكبَرُوا لِلَّذِينَ استُضعِفُوا أَ نَحنُ صَدَدناكُم عَنِ الهُدي بَعدَ إِذ جاءَكُم بَل كُنتُم مُجرِمِينَ وَ قالَ الَّذِينَ استُضعِفُوا لِلَّذِينَ استَكبَرُوا بَل مَكرُ اللَّيلِ وَ النَّهارِ إِذ تَأمُرُونَنا أَن نَكفُرَ بِاللّهِ وَ نَجعَلَ لَهُ أَنداداً سبأ آيه 30- 32 و نيز ميفرمايد قالَت أُخراهُم لِأُولاهُم رَبَّنا هؤُلاءِ أَضَلُّونا فَآتِهِم عَذاباً ضِعفاً مِنَ النّارِ، الي قوله تعالي: وَ قالَت أُولاهُم لِأُخراهُم فَما كانَ لَكُم عَلَينا مِن فَضلٍ اعراف آيه 36 و 37، الي غير ذلک من الآيات و از شواهد قويه بر اينکه معني در خود آيه وجه بيان بعضهم من بعض را بيان ميفرمايد يَأمُرُونَ بِالمُنكَرِ از شرك و كفر و قبايح عقليه و شرعيه و عرفيه که تمام منكرات هستند وَ يَنهَونَ عَنِ المَعرُوفِ ايمان بخدا و رسول و اعمال حسنه و عبادات و ساير محسنات عقليه و شرعيه و عرفيه وَ يَقبِضُونَ أَيدِيَهُم که منافقين بذل مال في سبيل اللّه نميكنند از زكاة و خمس و صرف جهاد و صدقات مستحبه.
نَسُوا اللّهَ خدا را بكلي فراموش كردند و ترك گفتند كانّه خدايي نيست فَنَسِيَهُم خدا هم فرداي قيامت خردلي بآنها اعتنايي نميكند مثل اينكه آنها را فراموش كرده زيرا فراموشي بر او محال است ذات اقدس واجب الوجود محل حوادث واقع نميشود و تغيير در ساحت قدس او روا نيست و معناي سبّوح قدّوس همين است و توضيح كلام در اينکه باب مكرر داده شده که صفات حضرت اله سه قسم است كماليه و جماليه و جلاليه:
كماليه عبارت است از آن صفاتي که در فقدانش نقص و عيب و احتياج لازم ميآيد که تعبير بصفات ذاتيه ميكنند که عين ذات است يعني عين وجود و مرتبه
جلد 8 - صفحه 261
وجود است چون ذات حضرت حق صرف الوجود است نه ذات ثبت له الوجود و غير متناهيست شدّة و مدّة و عدّة و بوحدته داراي جميع مراتب وجود است که اگر فاقد مرتبه باشد محدود ميشود و از وجوب وجود منقلب بممكن الوجود ميشود، و اينکه صفات كماليه مراتب وجود است و اينها هم دو قسم است صفات صرفه که ظرف نميخواهد مثل حيات، قدم، ازليت، ابديت، كبريائيت، عظمت، علوّ، سرمديت و امثال اينها، و صفات ذات اضافه است که متعلق ميخواهد مثل عالم بكل معلوم، قادر بكل مقدور، بصير بكل مبصر، سميع بكل مسموع، خبير بكل خبر، مدرك بكل مدرك، حكيم بكل مصالح، مريد بكل صلاح و امثال اينها و اما جماليه که تعبير بصفات فعليه ميكنند که افعال الهيه كلّا حسن است خالقية، رازقيت، احياء، اماته، افاضه عزت و ذلت، غناء و فقر، صحت و مرض و امثال اينها تماما بجا و بموقع است موافق حكمت و مصلحت که جامع آنها عدل است و اما صفات جلاليه که تعبير بصفات سلبيه ميكنند، و جلاليه گفتند براي اينست که خداوند اجلّ از اينست که متّصف باين صفات باشد خداوند منزه است از آنها که معناي سبّوح قدّوس است مثل تركيب که داراي اجزاء باشد نه اجزاء خارجيه مثل اجسام و عوارض اجسام و نه اجزاء عقليه مثل انواع و اجناس که مركب از جنس و فصل است و نه اجزاء وهميه مثل جواهر فرده عقل و نفس که مركب از وجود و ماهيت است و خداوند صرف الوجود است.
(الحق ماهيّته انيّتهبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 67)- نشانههای منافقان: در این آیه اشاره به یک مطلب کلی میکند
ج2، ص225
و آن این که ممکن است روح نفاق به اشکال مختلف ظاهر شود، مخصوصا خودنمایی، روح نفاق در یک «مرد» با یک «زن» ممکن است متفاوت باشد، اما نباید فریب تغییر چهرههای نفاق را در میان منافقان خورد.
لذا میگوید: «مردان منافق و زنان منافق همه از یک قماشند» (الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ).
سپس به ذکر پنج صفت از اوصاف آنان میپردازد.
اول و دوم: «آنها مردم را به منکرات تشویق، و از نیکیها باز میدارند» (یَأْمُرُونَ بِالْمُنْکَرِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ).
یعنی درست برعکس برنامه مؤمنان راستین که دائما از طریق «امر به معروف» و «نهی از منکر» در اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگی و فساد کوشش دارند، منافقان دائما سعی میکنند که فساد همه جا را بگیرد، و معروف و نیکی از جامعه برچیده شود.
سوم: آنها «دستهایشان را میبندند» (وَ یَقْبِضُونَ أَیْدِیَهُمْ). نه در راه خدا انفاق میکنند، نه به کمک محرومان میشتابند، و نه خویشاوند و آشنا را کمک مالی آنها بهره میگیرند.
روشن است آنها چون ایمان به آخرت و نتایج و پاداش «انفاق» ندارند، در بذل اموال سخت بخیلند.
چهارم: تمام اعمال و گفتار و رفتارشان نشان میدهد که «آنها خدا را فراموش کردهاند (و نیز وضع زندگی آنها نشان میدهد که) خدا هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خود فراموش نموده» (نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ). یعنی با آنها معامله فراموشی کرده است و آثار این دو فراموشی در تمام زندگی آنان آشکار است.
پنجم: این که «منافقان فاسقند و بیرون از دایره اطاعت فرمان خدا» (إِنَّ الْمُنافِقِینَ هُمُ الْفاسِقُونَ).
آنچه در آیه فوق در باره صفات مشترک منافقان گفته شد در هر عصر و زمانی دیده میشود.
ج2، ص226
نکات آیه
۱ - وجود زنان منافق، در میان منافقان عصر پیامبر(ص) (المنفقون و المنفقت)
۲ - همگونى زنان و مردان منافق صدر اسلام، در مواضع ضد اسلامى و برخورد با مسلمانان (المنفقون و المنفقت بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر)
۳ - همگونى زنان و مردان منافق، در مجازات و کیفر جرم نفاق (نعذب طائفة بأنهم کانوا مجرمین. المنفقون و المنفقت بعضهم من بعض)
۴ - مواضع و عملکرد سیاسى، اجتماعى و دینى زنان منافق، داراى اهمیّتى همانند مواضع و عملکرد مردان منافق (المنفقون و المنفقت بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر) مطرح شدن زنان منافق، در کنار مردان منافق و هم سطح شمرده شدن با آنان، بیانگر برداشت فوق است.
۵ - وجود رابطه و پیوند قوى، میان منافقان (المنفقون و المنفقت بعضهم من بعض)
۶ - عدم استقلال برخى از منافقان در مشى خویش و تأثیرپذیرى آنان از عناصرخط دهنده نفاق (بعضهم من بعض) برداشت فوق بر این اساس است که «من» نشویه باشد که در این صورت، آیه مى رساند برخى از منافقان نفاق خویش را از برخى دیگر کسب مى کردند.
۷ - منافقان، گروهى متشکل از دو دسته: خط دهنده و جریان ساز ; خط گیرنده و تأثیرپذیر (المنفقون و المنفقت بعضهم من بعض) برداشت فوق با توجّه به کلمه «من» که براى ابتدائیت (نشویه) است، استفاده مى شود.
۸ - امکان عفو عناصر غیر اصلى و خط گیرنده نفاق و غیر قابل بخشش بودن جرم عناصر اصلى و خط دهنده* (إن نعف عن طائفة ... نعذب طائفة ... بعضهم من بعض) «بعضهم من بعض» تحت تأثیر بودن برخى منافقان از برخى دیگر را افاده مى کند و نیز این آیه تفسیر آیه قبل مى باشد و علت عفو گروهى و کیفر گروهى دیگر را بیان مى نماید.
۹ - شیوه منافقان، ترویج امور زشت و منکر و پیشگیرى از تحقق معروف (ارزشها و نیکیها) (المنفقون و المنفقت ... یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف)
۱۰ - منافقان، مردمى داراى خصلت بخل و امتناع از انفاق در راه خدا (المنفقون و المنفقت ... و یقبضون أیدیهم)
۱۱ - منافقان، هم خود خیرى به جامعه نمى رسانند و هم دیگران را از کار نیک بازمى دارند. (و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم)
۱۲ - اهتمام اسلام به انفاق و تأمین نیازهاى معیشتى جامعه (و یقبضون أیدیهم)
۱۳ - منافقان، محروم از عنایت و توجّه خدا به خاطر نسیان و غفلت آنان از او (المنفقون و المنفقت ... نسوا اللّه فنسیهم)
۱۴ - غفلت از خدا و فرمانهاى او، عامل سلب شدن عنایت خدا نسبت به انسان و نیازهایش (نسوا اللّه فنسیهم)
۱۵ - نقش اصلى عملکرد انسان، در محرومیتش از لطف و عنایت الهى (نسوا اللّه فنسیهم)
۱۶ - ترویج زشتیها و فساد (منکر) و پیشگیرى از تحقق نیکیها و ارزشها و نیز امتناع از انفاق، نشانه هاى غفلت از خدا (یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا اللّه)
۱۷ - ترویج زشتیها و فساد (منکر) و پیشگیرى از تحقق نیکیها و ارزشها و فراموشى خدا و فرمانهاى او، از عملکردها و اوصاف منافقان (المنفقون ... یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا اللّه)
۱۸ - تناسب کیفرها و مجازاتهاى الهى با عملکرد انسان (نسوا اللّه فنسیهم)
۱۹ - توجّه انسان به خدا و فرمانهایش، زمینه ساز جلب لطف و رحمت او (نسوا اللّه فنسیهم) با استفاده از مفهوم جمله «نسوا اللّه ... » برداشت فوق به دست مى آید.
۲۰ - منافقان، مشخص ترین نمونه فاسقان (إن المنفقین هم الفسقون)
۲۱ - ترویج زشتیها (منکر)، پیشگیرى از کارهاى نیک، امتناع از انفاق و غفلت از یاد خدا، فسق واقعى است. (یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم نسوا اللّه ... إن المنفقین هم الفسقون)
۲۲ - ترویج زشتیها، پیشگیرى از نیکیها و امتناع از انفاق، جرم و موجب عذاب حتمى (نعذب ... مجرمین ... یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف و یقبضون أیدیهم) آیه شریفه، بیانگر خصوصیات مجرمانى است که در آیه پیشین آمده است.
روایات و احادیث
۲۳ - عبدالعزیز بن مسلم گوید: از امام رضا (ع) درباره سخن خدا که مى فرماید: «نسوا اللّه فنسیهم» سؤال کردم فرمود: «ان اللّه تعالى لا ینسى و لا یسهو ... و انما یجازى من نسیه و نسى لقاء یومه بان ینسیهم أنفسهم ... ;[۱] خداى تعالى نه فراموشى دارد و نه اشتباه ... همانا خداوند کسانى را که او و دیدار قیامت را فراموش کرده اند به این صورت مجازات مى کند که خودشان را از یادشان ببرد ... ».
۲۴ - از حضرت على (ع) روایت شده که درباره سخن خدا: «نسوا اللّه فنسیهم» فرمود: فانما یعنى انهم نسوا اللّه فى دار الدنیا فلم یعملوا له بالطاعة و لم یؤمنوا به و برسوله فنسیهم فى الآخرة اى لم یجعل لهم فى ثوابه نصیباً فصاروا منسیین من الخیر ;[۲] على (ع) درباره سخن خدا که مى فرماید: «آنان خدا را فراموش کردند، پس خدا آنان را فراموش کرد» فرمود: همانا مقصود خدا این است که آنان خدا را در دنیا فراموش نمودند و از او اطاعت نکردند و به او و رسولش ایمان نیاوردند، خدا نیز در قیامت آنان را فراموش کرد ; یعنى، براى آنان بهره اى از ثواب خود قرار نداد، پس آنان از خیر فراموش شدند».
موضوعات مرتبط
- اسلام: اسلام و اقتصاد ۱۲ ; تاریخ صدر اسلام ۱، ۲ ; ویژگیهاى اسلام ۱۲
- انفاق: آثار ترک انفاق ۱۶، ۲۱، ۲۲ ; اهمیّت انفاق ۱۲
- بخیلان: ۱۰
- جرایم: جرایم غیر قابل عفو ۸ ; عفو معاونان جرایم ۸ ; موارد جرایم ۲۲
- خدا: آثار فراموشى خدا ۱۳، ۱۴، ۲۱ ; زمینه لطف خدا ۱۹ ; عوامل محرومیت از لطف خدا ۱۴، ۱۵ ; کیفر فراموشى خدا ۲۳ ; کیفرهاى خدا ۱۸ ; مراد از فراموشى خدا ۲۴ ; نشانه هاى فراموشى خدا ۱۶
- خودفراموشى: زمینه خودفراموشى ۲۳
- خیر: محرومان از خیر ۲۴
- ذکر: آثار ذکر خدا ۱۹
- زن: تساوى زن و مرد ۳ ; زنان منافق در صدر اسلام ۱، ۲ ; کیفر زنان منافق ۳ ; موضعگیرى زنان منافق ۴
- عذاب: موجبات عذاب ۲۲
- عمل: آثار عمل ۱۵
- غفلت: آثار غفلت از خدا ۱۳، ۱۴
- فاسقان: ۲۰
- فساد: جرم اشاعه فساد ۲۲ ; مجازات اشاعه فساد ۲۲
- فسق: موارد فسق ۲۱
- قیامت: کیفر فراموشى قیامت ۲۳
- کیفر: تساوى در کیفر ۳ ; تناسب کیفر با گناه ۱۸ ; نظام کیفرى ۳، ۱۸
- لطف خدا: محرومان از لطف خدا ۱۳
- معروف: آثار نهى از معروف ۱۶، ۲۲ ; جرم نهى از معروف ۹ ; فسق نهى از معروف ۲۱
- منافقان: آمرزش منافقان پیرو ۸ ; اسلام ستیزى منافقان صدر اسلام ۲ ; بخل منافقان ۱۰ ; تأثیرپذیرى منافقان ۶ ; جرایم منافقان ۹ ; رذایل منافقان ۱۰ ; روابط منافقان ۵ ; روش برخورد منافقان ۹ ; رهبران منافقان ۷ ; صفات منافقان ۱۰، ۱۷ ; فسق منافقان ۲۰ ; کیفر رهبران منافقان ۸ ; کیفر منافقان ۳ ; گروههاى منافقان ۷ ; محرومیت منافقان ۱۳ ; منافقان پیرو ۷ ; منافقان صدر اسلام ۱ ; منافقان و امر به منکر ۹، ۱۷ ; منافقان و انفاق ۱۰ ; منافقان و فراموشى خدا ۱۷ ; منافقان و نهى از معروف ۹، ۱۱، ۱۷ ; موضعگیرى اجتماعى منافقان ۴ ; نقش رهبران منافقان ۶ ; ویژگیهاى منافقان ۱۱
- منکر: آثار امر به منکر ۱۶، ۲۲ ; جرم امر به منکر ۹ ; فسق امر به منکر ۲۱
- نفاق: جرم نفاق ۸
- نیازها: تأمین نیازهاى اقتصاى ۱۲
منابع