ریشه جنب
تکرار در قرآن: ۳۳(بار)
قاموس قرآن
(بر وزن عقل) پهلو. طرف. در اقرب الموارد هست: [توبه:35] با آنها پهلوهایشان و پیشانیهایشان داغ کرده مىشود [آل عمران:191] خدا را ذکر مىکنند در حال ایستادن و نشستن و بر پهلوهایشان یعنی در حال خوابیدن که بر پهلو مىخوابند. به عقیده راغب معانى اجتناب و جانب و تجنّب و جنابت و غیره استعاره از معناى اصلى این کلمه است در اینجا چند آیه را بررسى مىکنیم. 1- [ابراهیم:35] مرا و فرزندانم را از عبادت بتها کنار کن. فعل «اَجنُبنی» از جانب است یعنی مرا از شرک در جانب و در کنار قرار بده که قهراً معناى دورى مىدهد. جنب و اجنب از ماضى و مزید هر دو متعدى آمده است. 2- [نساء:36] اوّلى بر وزن شتر و دوّمى بر وزن عقل است یعنی همسایهاى که قرابت ندارد بدلیل ماقبل که «والجار ذی القربی» است و رفیق نزدیک که در جنب و کنار انسان است. «جُنُب» اوّلى صفت است به معنی مجنوب و دوّمى اسم است به معنى جانب و کنار. 3- [زمر:56] جنب قهراً به معنى امرالله و دستور خداست گوئى دستور خدا در کنار خداست و یا مربوط به خداست. 4- [حج:36] آیه درباره شترهاى قربانى است وجوب را وقوع معنى کردهاند یعنى آنگاه که پهلوهایشان به زمین افتاد از آنها بخورید. اشاره به خروج روح از بدن قربانى است. 5- [قصص:11] به نظر مىآید چنانکه در مجمع نقل شده «جنب» صفت محذوف باشد مثل مکان جنب یعنی: او را از محلّ دورى دید در حالیکه آنها نمىدانستند. 6- [مائده:6] جنابت در اثر خروج منى و مقاربت عارض انسان مىشود شخص را از آن جهت جنب گویند که در دستور شرع از نماز خواندن در آن حال کنار شده است (راغب) ممکن است علّتش اعمّ و شامل تمام محرّمات در حال جنابت باشد از قبیل نماز، مسّ، اسماء الله و قرآن و غیره و دخول مساجد... پس جنب به معنى مجنوب و کنار شده است. 7- [قصص:29] از طرف کوه و از ناحیه آن آتشى احساس کرد. 8- [اسراء:83] ظاهراً «بجانبه» مفعول «نأی» است یعنی اعراض مىکند و جانب خود را دور مىکند که مرتبه ثانی اعراض و کنایه از نادیده گرفتن حقّ است.
کلمات مشتق شده در قرآن
کلمه | تعداد تکرار در قرآن |
---|---|
جُنُوبِهِمْ | ۱ |
تَجْتَنِبُوا | ۱ |
الْجُنُبِ | ۱ |
بِالْجَنْبِ | ۱ |
جُنُباً | ۲ |
جُنُوبِکُمْ | ۱ |
فَاجْتَنِبُوهُ | ۱ |
جُنُوبُهُمْ | ۲ |
لِجَنْبِهِ | ۱ |
اجْنُبْنِي | ۱ |
اجْتَنِبُوا | ۳ |
جَانِبَ | ۲ |
بِجَانِبِهِ | ۲ |
جَانِبِ | ۲ |
فَاجْتَنِبُوا | ۱ |
جُنُوبُهَا | ۱ |
جُنُبٍ | ۱ |
بِجَانِبِ | ۲ |
جَانِبٍ | ۱ |
اجْتَنَبُوا | ۱ |
جَنْبِ | ۱ |
يَجْتَنِبُونَ | ۲ |
يَتَجَنَّبُهَا | ۱ |
سَيُجَنَّبُهَا | ۱ |