تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۴}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۷: خط ۱۹:
علاوه بر اين اگر اينطور كه گفتيم تعبير آورده بود نوعى تحصيل حاصل مرتكب شده بود، براى اينكه معنايش چنين مى شد: «'''ما آسان را براى تو آسان مى كنيم '''»، آن وقت اشكال تحصيل حاصل و اينكه آسان كردن آسان معنا ندارد، جوابى نداشت .
علاوه بر اين اگر اينطور كه گفتيم تعبير آورده بود نوعى تحصيل حاصل مرتكب شده بود، براى اينكه معنايش چنين مى شد: «'''ما آسان را براى تو آسان مى كنيم '''»، آن وقت اشكال تحصيل حاصل و اينكه آسان كردن آسان معنا ندارد، جوابى نداشت .
پس مراد از آسان كردن ، آسان كردن خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و منظور اين است كه فطرت آن جناب را آنچنان صاف كند، كه جز طريقه آسان را انتخاب نكند، طريقه اى را كه همان طريقه فطرت است از ساير طرق تشخيص دهد، پس آيه شريفه در معناى آيه زير است كه از موسى حكايت مى كند كه گفت «'''حقيق على ان لا اقول على اللّه لا الحق '''».
پس مراد از آسان كردن ، آسان كردن خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و منظور اين است كه فطرت آن جناب را آنچنان صاف كند، كه جز طريقه آسان را انتخاب نكند، طريقه اى را كه همان طريقه فطرت است از ساير طرق تشخيص دهد، پس آيه شريفه در معناى آيه زير است كه از موسى حكايت مى كند كه گفت «'''حقيق على ان لا اقول على اللّه لا الحق '''».
فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى
فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى
اين آيه شريفه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» بر سرش آمده ، نتيجه گيرى از مطالب قبل است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را دستور مى داد تا نام پروردگارش را منزه بدارد، و وعده اش مى داد كه وحى را آنقدر اقراء كند كه به هيچ وجه فراموشش نكند، و فطرتش را آنقدر صاف كند كه طريقه سهل را از ميان همه طريقه ها تشخيص دهد، و همه اينها از شرايط ضرورى يك دعوت دينى است ، و دعوت دينى بدون آنها به ثمر نمى رسد و موثر واقع نمى شود.
اين آيه شريفه به دليل اينكه حرف «'''فاء'''» بر سرش آمده ، نتيجه گيرى از مطالب قبل است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را دستور مى داد تا نام پروردگارش را منزه بدارد، و وعده اش مى داد كه وحى را آنقدر اقراء كند كه به هيچ وجه فراموشش نكند، و فطرتش را آنقدر صاف كند كه طريقه سهل را از ميان همه طريقه ها تشخيص دهد، و همه اينها از شرايط ضرورى يك دعوت دينى است ، و دعوت دينى بدون آنها به ثمر نمى رسد و موثر واقع نمى شود.
و معناى آيه مورد بحث با در نظر داشتن اين مطالب چنين مى شود: حال كه همه وسايل امتثال امر خود را برايت فراهم نموديم و تو را اقراء كرديم تا فراموش نكنى ، و تشخيص طريقه سهل را برايت فراهم ساختيم ، پس تو هم هر جا كه ديدى تذكر ثمربخش است تذكر بده .
و معناى آيه مورد بحث با در نظر داشتن اين مطالب چنين مى شود: حال كه همه وسايل امتثال امر خود را برايت فراهم نموديم و تو را اقراء كرديم تا فراموش نكنى ، و تشخيص طريقه سهل را برايت فراهم ساختيم ، پس تو هم هر جا كه ديدى تذكر ثمربخش است تذكر بده .
خط ۳۲: خط ۳۴:
بعضى ديگر گفته اند: شرط (اگر سودمند باشد) را براى اين آورده كه اشاره كند به اينكه نافع واقع شدن تذكر در دل نامبردگان ، امر بعيدى است ، و اين يك پيشگويى است در مورد آنان ، گويا فرموده تو وظيفه خودت را انجام بده ، كه اجرت را مى برى ، هر چند كه بعيد است در آنان موثر افتد.
بعضى ديگر گفته اند: شرط (اگر سودمند باشد) را براى اين آورده كه اشاره كند به اينكه نافع واقع شدن تذكر در دل نامبردگان ، امر بعيدى است ، و اين يك پيشگويى است در مورد آنان ، گويا فرموده تو وظيفه خودت را انجام بده ، كه اجرت را مى برى ، هر چند كه بعيد است در آنان موثر افتد.
اين وجه هم درست نيست ، به دليل اينكه دنبال آيه بلافاصله مى فرمايد: «'''سيذكر من يخشى '''» و با اينكه خودش مى فرمايد افراد بيمناك از آخرت به زودى متذكر مى شوند، چگونه ممكن است بفرمايد: تذكر بده هر چند بعيد است كه مفيد واقع شود؟!
اين وجه هم درست نيست ، به دليل اينكه دنبال آيه بلافاصله مى فرمايد: «'''سيذكر من يخشى '''» و با اينكه خودش مى فرمايد افراد بيمناك از آخرت به زودى متذكر مى شوند، چگونه ممكن است بفرمايد: تذكر بده هر چند بعيد است كه مفيد واقع شود؟!
سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى
سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى
يعنى به زودى افرادى كه در قلب چيزى از خشيت خدا و ترس از عقاب او دارند بوسيله قرآن متذكر شده ، اندرز مى گيرند.
يعنى به زودى افرادى كه در قلب چيزى از خشيت خدا و ترس از عقاب او دارند بوسيله قرآن متذكر شده ، اندرز مى گيرند.
وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى
وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى
ضمير «'''هاء'''» به كلمه «'''ذكرى '''» بر مى گردد، و منظور از كلمه «'''اشقى '''» به قرينه مقابله اش با جمله «'''من يخشى '''» كسى است كه در دل هيچ دلواپسى و خشيتى از عذاب خدا نداشته باشد، و اما فعل «'''يتجنب '''» از مصدر تجنب است كه به معناى دور شدن از چيزى است .
ضمير «'''هاء'''» به كلمه «'''ذكرى '''» بر مى گردد، و منظور از كلمه «'''اشقى '''» به قرينه مقابله اش با جمله «'''من يخشى '''» كسى است كه در دل هيچ دلواپسى و خشيتى از عذاب خدا نداشته باشد، و اما فعل «'''يتجنب '''» از مصدر تجنب است كه به معناى دور شدن از چيزى است .
و معناى آيه اين است كه : به زودى همانطور كه «'''من يخشى '''» از تذكره تو متذكر مى شود «'''اشقى '''» هم كه از خدا نمى ترسد از تذكره تو دور مى گردد.
و معناى آيه اين است كه : به زودى همانطور كه «'''من يخشى '''» از تذكره تو متذكر مى شود «'''اشقى '''» هم كه از خدا نمى ترسد از تذكره تو دور مى گردد.
الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى
الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى
از ظاهر آيه بر مى آيد كه مراد از «'''آتش كبرى '''» آتش دوزخ باشد، كه معلوم است در مقايسه با آتش دنيا آتشى است بزرگتر و سوزنده تر.
از ظاهر آيه بر مى آيد كه مراد از «'''آتش كبرى '''» آتش دوزخ باشد، كه معلوم است در مقايسه با آتش دنيا آتشى است بزرگتر و سوزنده تر.
ولى بعضى گفته اند: مراد از آن ، پايين ترين دركات دوزخ است كه عذابش از هر جاى ديگر دوزخ سخت تر است .
ولى بعضى گفته اند: مراد از آن ، پايين ترين دركات دوزخ است كه عذابش از هر جاى ديگر دوزخ سخت تر است .
خط ۴۳: خط ۴۵:
<span id='link308'><span>
<span id='link308'><span>
==معناى اينكه شقىّ دوزخى در آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود، ==
==معناى اينكه شقىّ دوزخى در آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود، ==
ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى
ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى
كلمه «'''ثم '''» كه براى تاخر چيزى از چيز ديگر استعمال مى شود، در اينجا براى تاخر رتبى كلام است ، و مراد از «'''نمردن و زنده نشدن در آتش '''» اين است كه : بفهماند تا ابد كسى از آن نجات نمى يابد، چون نجات به معناى قطع شدن عذاب به يكى از دو راه است ، يا اينكه شخص معذب بميرد و هستيش فانى شود، و يا زندگى شقا و بدبختيش ‍ را مبدل به سعادت و عذابش را مبدل براحتى كند. پس منظور از حيات در خصوص اين آيه حيات طيبه و سعادتمندانه است ، و آيه شريفه نظير تعبيرى است كه خود ما درباره بيمارمان مى گوييم نه زنده است كه آدم اميدى به وى داشته باشد، و نه مرده كه اميدش قطع شود و فراموش ‍ گردد.
كلمه «'''ثم '''» كه براى تاخر چيزى از چيز ديگر استعمال مى شود، در اينجا براى تاخر رتبى كلام است ، و مراد از «'''نمردن و زنده نشدن در آتش '''» اين است كه : بفهماند تا ابد كسى از آن نجات نمى يابد، چون نجات به معناى قطع شدن عذاب به يكى از دو راه است ، يا اينكه شخص معذب بميرد و هستيش فانى شود، و يا زندگى شقا و بدبختيش ‍ را مبدل به سعادت و عذابش را مبدل براحتى كند. پس منظور از حيات در خصوص اين آيه حيات طيبه و سعادتمندانه است ، و آيه شريفه نظير تعبيرى است كه خود ما درباره بيمارمان مى گوييم نه زنده است كه آدم اميدى به وى داشته باشد، و نه مرده كه اميدش قطع شود و فراموش ‍ گردد.
مراد از تزّكى در: «'''قد افلح من تزكّى '''»
مراد از تزّكى در: «'''قد افلح من تزكّى '''»
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى
كلمه «'''تزكى '''» به معناى در پى پاك شدن است ، و در اينجا منظور پاك شدن از لوث تعلقات مادى دنيوى است كه آدمى را از امر آخرت منصرف و مشغول مى كند به دليل اينكه دنبالش فرموده : «'''بل توثرون الحيوه الدنيا...'''» و نيز منظور از تزكى برگشتن به خداى تعالى و توبه كردن است ، چون يكى از وسايل كه دل انسان را از فرورفتگى در ماديات حفظ مى كند توبه است ، و نيز انفاق در راه خدا است كه باز دل را از لوث تعلقات مالى پاك مى كند، و حتى اگر دستور داده اند، در حقيقت خواسته اند طهارت از قذارتهايى كه صورت و دست و پاى انسان در اشتغال به امور دنيا به خود مى گيرد مجسم و ممثل كرده باشند.
كلمه «'''تزكى '''» به معناى در پى پاك شدن است ، و در اينجا منظور پاك شدن از لوث تعلقات مادى دنيوى است كه آدمى را از امر آخرت منصرف و مشغول مى كند به دليل اينكه دنبالش فرموده : «'''بل توثرون الحيوه الدنيا...'''» و نيز منظور از تزكى برگشتن به خداى تعالى و توبه كردن است ، چون يكى از وسايل كه دل انسان را از فرورفتگى در ماديات حفظ مى كند توبه است ، و نيز انفاق در راه خدا است كه باز دل را از لوث تعلقات مالى پاك مى كند، و حتى اگر دستور داده اند، در حقيقت خواسته اند طهارت از قذارتهايى كه صورت و دست و پاى انسان در اشتغال به امور دنيا به خود مى گيرد مجسم و ممثل كرده باشند.
«'''و ذكر اسم ربه فصلى '''» - ظاهرا مراد از «'''ذكر نام خدا'''»، ذكر زبانى و مراد از «'''صلوه '''» همان نماز معمولى و توجه خاص عبودى است كه در اسلام تشريع شده .
«'''و ذكر اسم ربه فصلى '''» - ظاهرا مراد از «'''ذكر نام خدا'''»، ذكر زبانى و مراد از «'''صلوه '''» همان نماز معمولى و توجه خاص عبودى است كه در اسلام تشريع شده .
و اين دو آيه به حسب ظاهر مدلولى كه دارند نسبت به همه مصاديق طهارت كه برايت شمرديم عموميت دارد، ولى از نظر روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) تنها درباره زكات فطره و نماز عيد نازل شده ، روايات وارده از طرق اهل سنت هم همين را مى گويد.
و اين دو آيه به حسب ظاهر مدلولى كه دارند نسبت به همه مصاديق طهارت كه برايت شمرديم عموميت دارد، ولى از نظر روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) تنها درباره زكات فطره و نماز عيد نازل شده ، روايات وارده از طرق اهل سنت هم همين را مى گويد.
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا
مصدر «'''ايثار'''» كه فعل «'''توثرون '''» از آن مشتق است به معناى برگزيدن و انتخاب كردن و ترجيح دادن است . در اين آيه از مطلب قبلى اعراض و خطاب را به عموم بشر نموده ، مى فرمايد حقيقت همان است كه گفتيم كه رستگارى در تزكى و ياد پروردگار است ، و ليكن شما انسانها در پى پاك شدن نيستيد، و بر اساس دعوتى كه طبع بشرى شما دارد شما را به تعلق تام به دنيا و اشتغال به تعمير آن و ترجيح آن بر زندگى آخرت مى خواند.
مصدر «'''ايثار'''» كه فعل «'''توثرون '''» از آن مشتق است به معناى برگزيدن و انتخاب كردن و ترجيح دادن است . در اين آيه از مطلب قبلى اعراض و خطاب را به عموم بشر نموده ، مى فرمايد حقيقت همان است كه گفتيم كه رستگارى در تزكى و ياد پروردگار است ، و ليكن شما انسانها در پى پاك شدن نيستيد، و بر اساس دعوتى كه طبع بشرى شما دارد شما را به تعلق تام به دنيا و اشتغال به تعمير آن و ترجيح آن بر زندگى آخرت مى خواند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۰ </center>
خط ۵۶: خط ۵۸:
وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى
وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى
كلمه «'''ابقى - باقى تر'''» معمولا در مقايسه بين دو چيز استعمال مى شود كه عمر يكى بلندتر از ديگرى باشد، مى گويند اين باقى تر و بادوام تر است ، و زندگى آخرت چنين نيست كه از زندگى دنيا بادوام تر باشد، بلكه زندگى آخرت الى الابد باقى است ، پس اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد كه چرا در اين آيه فرموده زندگى آخرت باقى تر و بهتر است . جواب اين است كه : مقام آيه مقام ترجيح دادن يكى از دو زندگى دنيا و آخرت بر ديگرى است ، و در اين ترجيح همين مقدار كافى است كه آخرت خوب تر و باقى تر نسبت به دنيا باشد، و براى ترجيح لازم نيست كه زندگى آخرت ابدى هم باشد، هر چند كه ابدى و باقى هم هست .
كلمه «'''ابقى - باقى تر'''» معمولا در مقايسه بين دو چيز استعمال مى شود كه عمر يكى بلندتر از ديگرى باشد، مى گويند اين باقى تر و بادوام تر است ، و زندگى آخرت چنين نيست كه از زندگى دنيا بادوام تر باشد، بلكه زندگى آخرت الى الابد باقى است ، پس اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد كه چرا در اين آيه فرموده زندگى آخرت باقى تر و بهتر است . جواب اين است كه : مقام آيه مقام ترجيح دادن يكى از دو زندگى دنيا و آخرت بر ديگرى است ، و در اين ترجيح همين مقدار كافى است كه آخرت خوب تر و باقى تر نسبت به دنيا باشد، و براى ترجيح لازم نيست كه زندگى آخرت ابدى هم باشد، هر چند كه ابدى و باقى هم هست .
إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى
إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى
كلمه «'''هذا'''» اشاره است به مطلبى كه از آيه «'''قد افلح من تزكى '''» تا تمام چهار آيه بيان مى كرد، مى فرمايد آنچه گفته شد در صحف اولى هم گفته بوديم .
كلمه «'''هذا'''» اشاره است به مطلبى كه از آيه «'''قد افلح من تزكى '''» تا تمام چهار آيه بيان مى كرد، مى فرمايد آنچه گفته شد در صحف اولى هم گفته بوديم .
ولى بعضى از مفسرين گفته اند كلمه مذكور اشاره است به مضمون آيه اخرى كه مى فرمود: «'''آخرت بهتر و باقى تر است '''».
ولى بعضى از مفسرين گفته اند كلمه مذكور اشاره است به مضمون آيه اخرى كه مى فرمود: «'''آخرت بهتر و باقى تر است '''».
خط ۹۰: خط ۹۲:
==آيات ۱ - ۲۶، سوره غاشيه ==
==آيات ۱ - ۲۶، سوره غاشيه ==
سوره غاشيه مكى است و بيست و شش آيه دارد
سوره غاشيه مكى است و بيست و شش آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ(۱)
هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ(۱)
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ(۲)
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ(۲)
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ(۳)
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ(۳)
تَصلى نَاراً حَامِيَةً(۴)
تَصلى نَاراً حَامِيَةً(۴)
تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ(۵)
تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ(۵)
لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ(۶)
لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ(۶)
لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ(۷)
لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ(۷)
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ(۸)
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ(۸)
لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ(۹)
لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ(۹)
فى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(۱۰)
فى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(۱۰)
لا تَسمَعُ فِيهَا لَغِيَةً(۱۱)
لا تَسمَعُ فِيهَا لَغِيَةً(۱۱)
فِيهَا عَينٌ جَارِيَةٌ(۱۲)
فِيهَا عَينٌ جَارِيَةٌ(۱۲)
فِيهَا سرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ(۱۳)
فِيهَا سرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ(۱۳)
وَ أَكْوَابٌ مَّوْضوعَةٌ(۱۴)
وَ أَكْوَابٌ مَّوْضوعَةٌ(۱۴)
وَ نمَارِقُ مَصفُوفَةٌ(۱۵)
وَ نمَارِقُ مَصفُوفَةٌ(۱۵)
وَ زَرَابىُّ مَبْثُوثَةٌ(۱۶)
وَ زَرَابىُّ مَبْثُوثَةٌ(۱۶)
أَ فَلا يَنظرُونَ إِلى الابِلِ كيْف خُلِقَت (۱۷)
أَ فَلا يَنظرُونَ إِلى الابِلِ كيْف خُلِقَت (۱۷)
وَ إِلى السمَاءِ كَيْف رُفِعَت (۱۸)
وَ إِلى السمَاءِ كَيْف رُفِعَت (۱۸)
وَ إِلى الجِْبَالِ كَيْف نُصِبَت (۱۹)
وَ إِلى الجِْبَالِ كَيْف نُصِبَت (۱۹)
وَ إِلى الاَرْضِ كَيْف سطِحَت (۲۰)
وَ إِلى الاَرْضِ كَيْف سطِحَت (۲۰)
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنت مُذَكرٌ(۲۱)
فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنت مُذَكرٌ(۲۱)
لَّست عَلَيْهِم بِمُصيْطِرٍ(۲۲)
لَّست عَلَيْهِم بِمُصيْطِرٍ(۲۲)
إِلا مَن تَوَلى وَ كَفَرَ(۲۳)
إِلا مَن تَوَلى وَ كَفَرَ(۲۳)
فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَاب الاَكْبرَ(۲۴)
فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَاب الاَكْبرَ(۲۴)
إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابهُمْ(۲۵)
إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابهُمْ(۲۵)
ثمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسابهُم (۲۶)
ثمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسابهُم (۲۶)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
به نام خداوند بخشنده مهربان .
به نام خداوند بخشنده مهربان .
خط ۱۵۳: خط ۱۵۵:
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ
يعنى چهره هايى در آن روز از شدت اندوه و عذاب ذليل و شرمسار است و اين شرمسارى بر آن چهره ها فراگير مى شود و «'''خشوع '''»، حالت و وصف انسانها است ولى در اين آيه به وجوه آنان نسبت داده و اين بدان جهت است كه چهره از هر عضو ديگرى حالت خشوع درونى را مى نماياند.
يعنى چهره هايى در آن روز از شدت اندوه و عذاب ذليل و شرمسار است و اين شرمسارى بر آن چهره ها فراگير مى شود و «'''خشوع '''»، حالت و وصف انسانها است ولى در اين آيه به وجوه آنان نسبت داده و اين بدان جهت است كه چهره از هر عضو ديگرى حالت خشوع درونى را مى نماياند.
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ
عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ
مصدر «'''نصب '''» كه اسم فاعل ناصبه از آن مشتق است به معناى تعب و كوفتگى است ، و در اين آيه كلمه «'''عامله '''» خبر بعد از خبرى است كه از وجوه داده . و همچنين كلمه ناصبه كه بعد از عامله آمده ، و نيز كلمات «'''تصلى '''»، و «'''تسقى '''»، و «'''ليس لهم '''»، همه خبرهايى هستند براى كلمه «'''وجوه '''»، و مراد از عمل و نصب ، به قرينه اينكه در مقابل صفت اهل جنت يعنى جمله «'''لسعيها راضيه '''» قرار گرفته ، اين است كه اهل دوزخ خستگى تلاشى كه در دنيا كردند از تنشان در نمى آيد،
مصدر «'''نصب '''» كه اسم فاعل ناصبه از آن مشتق است به معناى تعب و كوفتگى است ، و در اين آيه كلمه «'''عامله '''» خبر بعد از خبرى است كه از وجوه داده . و همچنين كلمه ناصبه كه بعد از عامله آمده ، و نيز كلمات «'''تصلى '''»، و «'''تسقى '''»، و «'''ليس لهم '''»، همه خبرهايى هستند براى كلمه «'''وجوه '''»، و مراد از عمل و نصب ، به قرينه اينكه در مقابل صفت اهل جنت يعنى جمله «'''لسعيها راضيه '''» قرار گرفته ، اين است كه اهل دوزخ خستگى تلاشى كه در دنيا كردند از تنشان در نمى آيد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۷ </center>
خط ۱۶۳: خط ۱۶۵:
تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ
تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ
يعنى از چشمه اى مى نوشند كه در نهايت درجه حرارت است .
يعنى از چشمه اى مى نوشند كه در نهايت درجه حرارت است .
لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ
لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ
بعضى گفته اند: «'''ضريع '''» نام نوعى از تيغها است كه به آن «'''شبرق '''» هم مى گويند، و اهل حجاز آن را وقتى خشك شد ضريع مى نامند، و ناگوارترين و تهوع آورترين گياه است كه هيچ حيوانى آن را نمى خورد، و شايد ناميدن آنچه در آتش است به نام ضريع ، صرفا از نظر شباهت در شكل و خاصيت بوده باشد.
بعضى گفته اند: «'''ضريع '''» نام نوعى از تيغها است كه به آن «'''شبرق '''» هم مى گويند، و اهل حجاز آن را وقتى خشك شد ضريع مى نامند، و ناگوارترين و تهوع آورترين گياه است كه هيچ حيوانى آن را نمى خورد، و شايد ناميدن آنچه در آتش است به نام ضريع ، صرفا از نظر شباهت در شكل و خاصيت بوده باشد.
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ
وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ
كلمه «'''ناعمه '''» يا از «'''نعومه '''» است ، پس عبارت آيه كنايه است از بهجت و سرورى كه از باطن به ظاهر انسان سرايت مى كند، و هر بيننده را از مسرت باطنى با خبر مى سازد،
كلمه «'''ناعمه '''» يا از «'''نعومه '''» است ، پس عبارت آيه كنايه است از بهجت و سرورى كه از باطن به ظاهر انسان سرايت مى كند، و هر بيننده را از مسرت باطنى با خبر مى سازد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۸ </center>
همچنان كه در جاى ديگر فرموده «'''تعرف فى وجوههم نضره النعيم '''»، و يا از «'''نعمت '''» است كه در اين صورت ناعمه به معناى متنعمه خواهد بود.
همچنان كه در جاى ديگر فرموده «'''تعرف فى وجوههم نضره النعيم '''»، و يا از «'''نعمت '''» است كه در اين صورت ناعمه به معناى متنعمه خواهد بود.
بعضى گفته اند: اگر جمله مورد بحث را با حرف «'''واو'''» به جمله قبلى عطف نكرده ، براى اين بوده كه به كمال بينونت و اختلاف بين حال دو فريق اشاره كند.
بعضى گفته اند: اگر جمله مورد بحث را با حرف «'''واو'''» به جمله قبلى عطف نكرده ، براى اين بوده كه به كمال بينونت و اختلاف بين حال دو فريق اشاره كند.
لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ
لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ
اين «'''لام '''» را در اصطلاح ، لام تقويت مى گويند و مراد از «'''سعى '''» تلاش و فعاليت دنيايى با اعمال صالح است .
اين «'''لام '''» را در اصطلاح ، لام تقويت مى گويند و مراد از «'''سعى '''» تلاش و فعاليت دنيايى با اعمال صالح است .
و معناى آيه اين است كه : وجوهى كه در آن روز ناعم است از كار خود راضى است ، چون كارش همه اعمال صالح است ، كه به بهترين جزا پاداش داده شده است .
و معناى آيه اين است كه : وجوهى كه در آن روز ناعم است از كار خود راضى است ، چون كارش همه اعمال صالح است ، كه به بهترين جزا پاداش داده شده است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۴}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]

نسخهٔ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۹:۱۸

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



آسوده خاطر نموده پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از چيست تلقى وحى الهى و حفظ آن

و آيه شريفه با سياقى كه دارد خالى از تاءييد گفتار بعضى از مفسرين نيست كه گفته اند: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) هر وقت جبرئيل بر او نازل مى شد قرآن را مى خواند تا مبادا چيزى از آن را فراموش كرده باشد، به طورى كه هيچ گاه نمى شد كه جبرئيل وحى را به آخر برساند، و آن جناب شروع به خواندن از اولش نكرده باشد، ولى همينكه اين آيه نازل شد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) از اين دلواپسى در آمد، و چيزى را فراموش نكرد. و اين معنا به ذهن نزديك مى رسد كه بگوييم آيه شريفه مورد بحث يعنى آيه «سنقرئك فلا تنسى » قبل از آيه «لا تحرك به لسانك لتعجل به ان علينا جمعه و قرانه فاذا قراناه فاتبع قرانه ثم ان علينا بيانه »، و اين آيه قبل از آيه «و لا تعجل بالقرآن من قبل ان يقضى اليك وحيه و قل رب زدنى علما»، نازل شده باشد. «انه يعلم الجهر و ما يخفى » - كلمه «جهر» به معناى ظهور هر چيزى در حد كمال براى حاسه اى از حواس آدمى است ، يا حاسه باصره كه در آيه «فقالوا ارنا اللّه جهره »، به اين معنا آمده . و يا حاسه سامعه كه در آيه «انه يعلم الجهر من القول »، منظور شده است ، اين بود معناى جهر. و اما در آيه مورد بحث كه سخنى از ديدن و شنيدن نرفته منظور مطلق هر چيزى است كه براى ادراك ظاهر باشد، به قرينه مقابل آن يعنى جمله «و ما يخفى » كه آن را نيز مقيد به سمع و بصر نكرده . و اين جمله در مقام تعليل براى مضمون جمله «سنقرئك فلا تنسى » است ، و معنايش اين است كه ما به زودى خاطرت را در تلقى وحى و حفظ آن آسوده مى كنيم ، به علت اينكه ما هم به ظاهر اشيا آگهى داريم ، و هم به باطن آنها، در مورد تو نيز هم از ظاهر حالت خبر داريم و هم از باطنت ، و مى دانيم كه در دل چقدر اهتمام به امر وحى دارى ، و تا چه حد بر اطاعت پروردگارت در آنچه دستورت مى دهد حريصى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۵

و در جمله «الا ما شاء الله انه يعلم ...» التفاتى از تكلم مع الغير «ما به زودى چنين و چنان » مى كنيم به غيبت (مگر آنچه خدا بخواهد)، بكار رفته ، و نكته آن اشاره به حجت و دليل استثنا است ، مى فهماند كه اگر گفتيم ما كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) علم و حفظ قرآن را افاضه مى كنيم ، قدرت بر خلاف آن را از خود سلب نمى كنيم ، علتش اين است كه خداى تعالى مستجمع جميع صفات كمال است ، كه يكى از آنها قدرت مطلقه است ، و عين اين علت در جمله «انه يعلم » نيز جريان دارد، يعنى اگر در آن هم التفات بكار رفته براى اشاره به علت مذكور است . معناى اينكه خطاب به پيامبر (صلى الله عليه و آله ) فرمود: «و نيسّرك لليسرى تورا براى يسرى آسان مى كنيم » و نكته اى كه اين تعبير متضمّن است وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى كلمه «يسرى » مونث «ايسر» است ، و مصدر «تيسير» كه فعل «نيسر» از آن مشتق شده به معناى آسان كردن است ، و در اين جمله كلمه «يسرى » صفتى است كه در جاى موصوف محذوف خود نشسته ، تقدير كلام «و نيسرك للطريقه اليسرى » است ، مى فرمايد ما تو را آنچنان رهنمون مى شويم كه همواره براى دعوت و تبليغ زبانى و عمليت آسان ترين طرق را اتخاذ كنى ، عده اى را هدايت كنى ، وعده اى ديگر را اتمام حجت نمايى ، و در برابر آزارشان صبر كنى . مقتضاى ظاهر كلام اين بود كه بفرمايد: «ونيسر لك اليسرى » طريقه آسان را براى تو فراهم مى كنيم ، همچنان كه موسى (عليه السلام ) در دعايش گفت : «و يسر لى امرى »، نه اينكه بفرمايد تو را براى يسرى آسان مى كنيم ، حال بايد ديد چرا اينطور تعبير كرد؟ در جواب مى گوييم : در آيه شريفه سخن از اين معنا رفته كه نفس شريف پيامبر (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) را مجهز به الهامهايى مى كند كه بتواند وظيفه رسالت خود را به آسانى و به بهترين طريق انجام دهد، اگر فرموده بود: «و نيسر لك اليسرى » نفس شريف رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را در اين موهبت هيچكاره معرفى كرده بود، و با دگرگون كردن تعبير فهمانده كه كارى مى كنيم كه خود تو بهترين طريقه را انتخاب كنى .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۶

علاوه بر اين اگر اينطور كه گفتيم تعبير آورده بود نوعى تحصيل حاصل مرتكب شده بود، براى اينكه معنايش چنين مى شد: «ما آسان را براى تو آسان مى كنيم »، آن وقت اشكال تحصيل حاصل و اينكه آسان كردن آسان معنا ندارد، جوابى نداشت . پس مراد از آسان كردن ، آسان كردن خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) است ، و منظور اين است كه فطرت آن جناب را آنچنان صاف كند، كه جز طريقه آسان را انتخاب نكند، طريقه اى را كه همان طريقه فطرت است از ساير طرق تشخيص دهد، پس آيه شريفه در معناى آيه زير است كه از موسى حكايت مى كند كه گفت «حقيق على ان لا اقول على اللّه لا الحق ». فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى اين آيه شريفه به دليل اينكه حرف «فاء» بر سرش آمده ، نتيجه گيرى از مطالب قبل است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را دستور مى داد تا نام پروردگارش را منزه بدارد، و وعده اش مى داد كه وحى را آنقدر اقراء كند كه به هيچ وجه فراموشش نكند، و فطرتش را آنقدر صاف كند كه طريقه سهل را از ميان همه طريقه ها تشخيص دهد، و همه اينها از شرايط ضرورى يك دعوت دينى است ، و دعوت دينى بدون آنها به ثمر نمى رسد و موثر واقع نمى شود. و معناى آيه مورد بحث با در نظر داشتن اين مطالب چنين مى شود: حال كه همه وسايل امتثال امر خود را برايت فراهم نموديم و تو را اقراء كرديم تا فراموش نكنى ، و تشخيص طريقه سهل را برايت فراهم ساختيم ، پس تو هم هر جا كه ديدى تذكر ثمربخش است تذكر بده .

سودمند واقع شدن شرط اساسى تذكره و اشاره به گفتار مفسرين درباره شرط مذكور

در اين جمله امر به تذكره را مشروط كرده به موردى كه تشخيص دهد، تذكره سودمند است ، و اين شرطى است بر اساس حقيقت ، چون وقتى تشخيص دهد تذكره سودى ندارد كار لغوى (نظير ايجاد قنات با آب دستى ) مى شود، و خداى تعالى اجل از آن است كه رسول گرامى خود را امر كند به اينكه كار بيهوده كند، پس تذكره در موردى بايد استعمال شود كه در خود طرف زمينه اى براى تذكر باشد كه در اين مورد تذكره در نوبت اول دل او را متمايل به حق مى سازد و قهرا تذكره نافع و اقع مى شود، و همچنين در نوبت هاى بعدى هم تمايل او را بيشتر مى سازد، همچنان كه فرمود: «سيذكر من يخشى » و در موردى كه طرف هيچ زمينه اى براى نرم شدن دل ندارد، نوبت اول حجت را بر او تمام مى كند، اين نيز نافع است ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۷

چون باعث مى شود طرف از حق دورى كند، همچنان كه فرمود: «و يتجنبها الاشقى » و اما تذكره نوبت دوم او به خاطر اينكه نه خاصيت نرم كردن دل دارد، و نه اثر اتمام حجت ، كارى لغو خواهد بود، و به همين جهت در اينجا فرمان خود را مشروط كرد به صورتى كه تذكره مفيد باشد، و در آيه زير صريحا فرموده : «فاعرض عن من تولى عن ذكرنا و لم يرد الا الحيوه الدنيا». بعضى از مفسرين گفته اند: اين شرط صورى است نه حقيقى ، مى خواهد بفرمايد تذكره هميشه نافع است ، در بعضى موارد باعث اطاعت بيشتر، و در بعضى دورى از معصيت مى شود، همچنان كه خود ما به طرف مقابل بگوييم از فلانى بپرس اگر پرسيدن فايده دارد، و به همين جهت بعضى ها گفته اند: كلمه «ان » در آيه شريفه به معناى معروفش «اگر» نيست ، بلكه به معناى «قد - به تحقيق » است ، و بعضى ديگر گفته اند: به معناى «اذ - زيرا» است ، مى فرمايد تذكر بده زيرا تذكر نافع است . ولى اين حرف صحيح نيست ، براى اينكه مى بينيم كه تذكر همه جا و حتى در مورد معاندين كه حجت بر آنان تمام شده نافع نيست ، و چگونه مى توان چنين ادعايى كرد با اينكه قرآن درباره آن دسته از مردم فرموده : «سواء عليهم ءانذرتهم ام لم تنذرهم لا يومنون ختم اللّه على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوه ». بعضى ديگر گفته اند: در كلام به منظور اختصار گويى چيزى حذف شده ، و تقدير كلام اين است : «فذكر ان نفعت الذكرى و ان لم تنفع - تو تذكر بده چه تذكرت سود داشته باشد و چه نداشته باشد»، و بر گفته خود چنين استدلال كرده اند كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) براى تذكره مبعوث شده ، تا عذر براى احدى باقى نگذارد، او مقيد به نافع بودن تذكره نيست ، رسالت خود را انجام مى دهد چه نافع باشد و چه نباشد، و در حقيقت آيه مورد بحث با جمله حذف شده اش نظير آيه «و جعل لكم سرابيل تقيكم الحر» مى باشد كه تقديرش ((الحر و البرد - گرما و سرما۹ است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۸

اين وجه هم درست نيست ، براى اينكه قبول نداريم كه آن جناب موظف به تذكره بوده ، چه در مواردى كه نافع باشد و چه آنجا كه نباشد. بعضى ديگر گفته اند: شرط (اگر سودمند باشد) را براى اين آورده كه اشاره كند به اينكه نافع واقع شدن تذكر در دل نامبردگان ، امر بعيدى است ، و اين يك پيشگويى است در مورد آنان ، گويا فرموده تو وظيفه خودت را انجام بده ، كه اجرت را مى برى ، هر چند كه بعيد است در آنان موثر افتد. اين وجه هم درست نيست ، به دليل اينكه دنبال آيه بلافاصله مى فرمايد: «سيذكر من يخشى » و با اينكه خودش مى فرمايد افراد بيمناك از آخرت به زودى متذكر مى شوند، چگونه ممكن است بفرمايد: تذكر بده هر چند بعيد است كه مفيد واقع شود؟! سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى يعنى به زودى افرادى كه در قلب چيزى از خشيت خدا و ترس از عقاب او دارند بوسيله قرآن متذكر شده ، اندرز مى گيرند. وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى ضمير «هاء» به كلمه «ذكرى » بر مى گردد، و منظور از كلمه «اشقى » به قرينه مقابله اش با جمله «من يخشى » كسى است كه در دل هيچ دلواپسى و خشيتى از عذاب خدا نداشته باشد، و اما فعل «يتجنب » از مصدر تجنب است كه به معناى دور شدن از چيزى است . و معناى آيه اين است كه : به زودى همانطور كه «من يخشى » از تذكره تو متذكر مى شود «اشقى » هم كه از خدا نمى ترسد از تذكره تو دور مى گردد. الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى از ظاهر آيه بر مى آيد كه مراد از «آتش كبرى » آتش دوزخ باشد، كه معلوم است در مقايسه با آتش دنيا آتشى است بزرگتر و سوزنده تر. ولى بعضى گفته اند: مراد از آن ، پايين ترين دركات دوزخ است كه عذابش از هر جاى ديگر دوزخ سخت تر است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۹

معناى اينكه شقىّ دوزخى در آتش نه مى ميرد و نه زنده مى شود،

ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى كلمه «ثم » كه براى تاخر چيزى از چيز ديگر استعمال مى شود، در اينجا براى تاخر رتبى كلام است ، و مراد از «نمردن و زنده نشدن در آتش » اين است كه : بفهماند تا ابد كسى از آن نجات نمى يابد، چون نجات به معناى قطع شدن عذاب به يكى از دو راه است ، يا اينكه شخص معذب بميرد و هستيش فانى شود، و يا زندگى شقا و بدبختيش ‍ را مبدل به سعادت و عذابش را مبدل براحتى كند. پس منظور از حيات در خصوص اين آيه حيات طيبه و سعادتمندانه است ، و آيه شريفه نظير تعبيرى است كه خود ما درباره بيمارمان مى گوييم نه زنده است كه آدم اميدى به وى داشته باشد، و نه مرده كه اميدش قطع شود و فراموش ‍ گردد. مراد از تزّكى در: «قد افلح من تزكّى » قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى كلمه «تزكى » به معناى در پى پاك شدن است ، و در اينجا منظور پاك شدن از لوث تعلقات مادى دنيوى است كه آدمى را از امر آخرت منصرف و مشغول مى كند به دليل اينكه دنبالش فرموده : «بل توثرون الحيوه الدنيا...» و نيز منظور از تزكى برگشتن به خداى تعالى و توبه كردن است ، چون يكى از وسايل كه دل انسان را از فرورفتگى در ماديات حفظ مى كند توبه است ، و نيز انفاق در راه خدا است كه باز دل را از لوث تعلقات مالى پاك مى كند، و حتى اگر دستور داده اند، در حقيقت خواسته اند طهارت از قذارتهايى كه صورت و دست و پاى انسان در اشتغال به امور دنيا به خود مى گيرد مجسم و ممثل كرده باشند. «و ذكر اسم ربه فصلى » - ظاهرا مراد از «ذكر نام خدا»، ذكر زبانى و مراد از «صلوه » همان نماز معمولى و توجه خاص عبودى است كه در اسلام تشريع شده . و اين دو آيه به حسب ظاهر مدلولى كه دارند نسبت به همه مصاديق طهارت كه برايت شمرديم عموميت دارد، ولى از نظر روايات وارده از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) تنها درباره زكات فطره و نماز عيد نازل شده ، روايات وارده از طرق اهل سنت هم همين را مى گويد. بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا مصدر «ايثار» كه فعل «توثرون » از آن مشتق است به معناى برگزيدن و انتخاب كردن و ترجيح دادن است . در اين آيه از مطلب قبلى اعراض و خطاب را به عموم بشر نموده ، مى فرمايد حقيقت همان است كه گفتيم كه رستگارى در تزكى و ياد پروردگار است ، و ليكن شما انسانها در پى پاك شدن نيستيد، و بر اساس دعوتى كه طبع بشرى شما دارد شما را به تعلق تام به دنيا و اشتغال به تعمير آن و ترجيح آن بر زندگى آخرت مى خواند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۰

بعضى از مفسرين گفته اند: خطاب در آيه به خصوص كفار است ، و به هر حال چه به عموم بشر باشد و چه به خصوص كفار، سياق كلام ، سياق عتاب است ، و التفات از غيبت (هر كس تزكى كند رستگار مى شود) به خطاب (شما چنين و چنان مى كنيد) براى تاءكيد به مطلب ، و رو در رو سخن گفتن است . وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى كلمه «ابقى - باقى تر» معمولا در مقايسه بين دو چيز استعمال مى شود كه عمر يكى بلندتر از ديگرى باشد، مى گويند اين باقى تر و بادوام تر است ، و زندگى آخرت چنين نيست كه از زندگى دنيا بادوام تر باشد، بلكه زندگى آخرت الى الابد باقى است ، پس اين سؤ ال پيش ‍ مى آيد كه چرا در اين آيه فرموده زندگى آخرت باقى تر و بهتر است . جواب اين است كه : مقام آيه مقام ترجيح دادن يكى از دو زندگى دنيا و آخرت بر ديگرى است ، و در اين ترجيح همين مقدار كافى است كه آخرت خوب تر و باقى تر نسبت به دنيا باشد، و براى ترجيح لازم نيست كه زندگى آخرت ابدى هم باشد، هر چند كه ابدى و باقى هم هست . إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى كلمه «هذا» اشاره است به مطلبى كه از آيه «قد افلح من تزكى » تا تمام چهار آيه بيان مى كرد، مى فرمايد آنچه گفته شد در صحف اولى هم گفته بوديم . ولى بعضى از مفسرين گفته اند كلمه مذكور اشاره است به مضمون آيه اخرى كه مى فرمود: «آخرت بهتر و باقى تر است ». بعضى از مفسرين در اين آيه گفته اند قرآن كريم نخست فرموده اين مطالب در صحف اولى بود، و بعد آن را بيان نموده ، مى فرمايد: منظورم صحف ابراهيم و موسى است ، و اينكه اين اجمال و تفصيل احترام و بزرگداشتى از آن صحف است بر كسى پوشيده نيست . بحث روائى

(رواياتى در ذيل آيات : «

سبّح اسم ربك الاعلى »، «سنقرئك فلاتنسى »، «قذ افلح من تزّكى » ودرباره صحف اولى ) در تفسير عياشى از عقبه بن عامر جهنى روايت آورده كه گفت : وقتى آيه «فسبح باسم ربك العظيم » نازل شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرمود: اين ذكر را در ركوع خود بگوييد، و چون آيه «سبح اسم ربك الاعلى » نازل شد فرمود: اين ذكر را در سجده خود بگوييد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۱

مؤ لف : اين روايت را سيوطى هم در الدر المنثور از احمد وابى داوود و ابن ماجه و ابن منذر و ابن مردويه ، از عقبه از آن جناب نقل كرده است . و در تفسير قمى فرموده : «سبح اسم ربك الاعلى » يعنى بگو «سبحان ربى الاعلى » و در ذيل آيه «الذى خلق فسوى و الذى قدر فهدى » فرموده : مقدر فرموده اشياء را با تقدير اول ، سپس هدايت كرده بسويش هر كه را مى خواهد. و در تفسير قمى در ذيل آيه شريفه «والذى اخرج المرعى » آمده كه منظور از مرعى نبات است ، و منظور از جمله «غثاء احوى » اين است كه همان نيات بعد از رسيدن به حد بلوغش خشك و سياه مى شود. و در الدر المنثور آمده كه ابن مردويه از ابن عباس روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) دائما قرآن را بياد مى آورد، از ترس اينكه مبادا فراموشش كند، تا آنكه به او وعده دادند كه ما حل اين مشكلت را عهده دار شديم ، و اين آيه نازل شد: «سنقرئك فلا تنسى ». و در كتاب فقيه آمده كه شخصى از امام صادق (عليه السلام ) پرسيد معناى آيه «قد افلح من تزكى » چيست ؟ فرمود: اين است كه هر كس ‍ زكات فطره بدهد رستگار مى شود. پرسيد معناى آيه و ذكر اسم ربه فصلى چيست ؟ فرمود اين است كه (براى نماز عيد) به سوى «جبانه » برود و نماز بخواند و منظور از جبانه ، صحرا است . اين معنا از حماد از جرير از ابو بصير و زراره از آن جناب نيز نقل شده . و قمى آن را بدون ذكر سند و بدون نام آن جناب بلكه به تعبير «از آن جناب » آورده است . و در الدر المنثور است كه ابن مردويه از ابو سعيد خدرى روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) همواره در روزهاى عيد فطر قبل از رفتن به مصلى فطره را تقسيم مى كرد و اين آيه را مى خواند: «قد افلح من تزكى و ذكر اسم ربه فصلى ».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۲

مؤ لف : و نيز در اين معنا كه دو آيه مورد بحث درباره زكات فطره و نماز عيد نازل شد به دو طريق از ابو سعيد روايت شده ، البته روايتى موقوف به اين معنى كه نام معصوم در آن ذكر نشده است . و همچنين به دو طريق از ابن عمر، و به دو طريق از نائله بن اصقع ، و به دو طريق از ابى العاليه ، و به دو طريق از عطاء، و به دو طريق از محمد بن سيرين ، و به دو طريق از ابراهيم نخعى روايت آورده ، و همچنين از عمرو بن عوف از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) روايت كرده . و در خصال از عتبه بن عمرو ليثى از ابوذر روايت كرده كه در ضمن حديثى گفت از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) پرسيدم : يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از آنچه خداى تعالى درباره دنيا بر تو نازل كرده كدامش در صحف ابراهيم و موسى بوده ، فرمود: اى اباذر بخوان «قد افلح من تزكى و ذكر اسم ربه فصلى بل توثرون الحيوه الدنيا و الاخره خير و ابقى ان هذا لفى الصحف الاولى صحف ابراهيم و موسى »، و خلاصه آنچه در صحف ابراهيم و موسى بوده مضمون همين چهار آيه قبل بوده كه مى فرمايد: «هر كس زكات دهد و نماز بخواند رستگار شده است ، ولى شما مردم زندگى دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهيد، با اينكه آخرت بهتر و باقى تر است ». مؤ لف : همين حديث مؤ يد گفته ما است ، كه گفتيم كلمه «هذا» اشاره است به مجموع چهار آيه . و در بصائر به سند خود از ابو بصير روايت كرده كه گفت : امام صادق (عليه السلام ) فرمود آن صحفى كه خداى تعالى در آيه «صحف ابراهيم و موسى » نام مى برد، نزد ما است ، پرسيد: آيا صحف نامبرده به صورت الواح است ؟ فرمود: آرى . مؤ لف : اين روايت را به طريقى ديگر از ابو بصير از آن جناب نقل كرده . و ظاهرا مراد از الواح بودن صحف اين باشد كه صحف نامبرده همان تورات باشد كه قرآن كريم در چند جا از آن تعبير به الواح كرده نظير آيه «و كتبنا له فى الالواح من كل شى ء»، و نيز آيه و القى الالواح ، و آيه اخذ الالواح .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۳

روايتى درباره عدد انبياء الهى و كتب و صحيفه هاى آنها

و در مجمع البيان است كه از ابوذر روايت شده كه گفت : به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) عرضه داشتم : يا رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) انبياء چند تن بودند؟ فرمود: صدوبيست و چهار هزار تن ، عرضه داشتم مرسلين از آنان چند تن بودند؟ فرمود سيصدوسيزده تن ، و بقيه آنان انبياء بودند. پرسيدم : آدم نبى بود؟ فرمود: آرى خداوند با وى سخن گفت و او را به دست قدرت خود بيافريد. اى اباذر! چهار تن از انبيا، عرب بودند هود و صالح و شعيب ، و پيامبر خودت عرضه داشتم يا رسول اللّه خداى تعالى چند كتاب نازل كرده ؟ فرمود: صدوچهار كتاب ، كه ده صحيفه از آن بر آدم ، و پنجاه صحيفه بر شيث ، و سى صحيفه بر اخنوخ ، كه همان ادريس است ، و او اولين كسى است كه با قلم خط نوشت ، و ده صحيفه بر ابراهيم ، و چهار صحيفه باقى تورات و انجيل و زبور و فرقان است . مؤ لف : اين معنا را سيوطى هم در الدر المنثور از عبد بن حميد، و ابن مردويه و ابن عساكر، از ابوذر نقل كرده ، با اين تفاوت كه در نقل آنان صحف آدم را نشمرده ، و به جايش قبل از ذكر تورات ده صحيفه براى موسى شمرده است . سوره غاشيه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۴

آيات ۱ - ۲۶، سوره غاشيه

سوره غاشيه مكى است و بيست و شش آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ(۱) وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ(۲) عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ(۳) تَصلى نَاراً حَامِيَةً(۴) تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ(۵) لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ(۶) لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ(۷) وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ(۸) لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ(۹) فى جَنَّةٍ عَالِيَةٍ(۱۰) لا تَسمَعُ فِيهَا لَغِيَةً(۱۱) فِيهَا عَينٌ جَارِيَةٌ(۱۲) فِيهَا سرُرٌ مَّرْفُوعَةٌ(۱۳) وَ أَكْوَابٌ مَّوْضوعَةٌ(۱۴) وَ نمَارِقُ مَصفُوفَةٌ(۱۵) وَ زَرَابىُّ مَبْثُوثَةٌ(۱۶) أَ فَلا يَنظرُونَ إِلى الابِلِ كيْف خُلِقَت (۱۷) وَ إِلى السمَاءِ كَيْف رُفِعَت (۱۸) وَ إِلى الجِْبَالِ كَيْف نُصِبَت (۱۹) وَ إِلى الاَرْضِ كَيْف سطِحَت (۲۰) فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنت مُذَكرٌ(۲۱) لَّست عَلَيْهِم بِمُصيْطِرٍ(۲۲) إِلا مَن تَوَلى وَ كَفَرَ(۲۳) فَيُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذَاب الاَكْبرَ(۲۴) إِنَّ إِلَيْنَا إِيَابهُمْ(۲۵) ثمَّ إِنَّ عَلَيْنَا حِسابهُم (۲۶) ترجمه آيات به نام خداوند بخشنده مهربان . آيا داستان غاشيه يعنى روز قيامت به تو رسيده است ؟ (۱). در آن روز چهره هايى از شدت شرمسارى ، حالت ذلت به خود مى گيرند (۲). از سيمايشان اين معنا خوانده مى شود كه در دنيا تلاش بسيار كرده اند و در اينجا تلاشهاى خود را بى فايده يافته اند و در نتيجه خستگى دنيا از تنشان بيرون نرفته (۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۵

و از چشمه اى فوق العاده داغ به آنها مى نوشانند (۵). طعامى جز از خار تهوع آور ضريع ندارند (۶). كه آنهم نه كسى را فربه مى كند و نه گرسنگى را دفع مى سازد (۷). چهره هايى ديگر در آن روز خرسند و باطراوتند (۸). پيداست كه از تلاش خود در دنيا راضيند (۹). آنان در باغى بلند هستند (۱۰). كه در آن هيچ سخن بيهوده نمى شنوند (۱۱). در آن چشمه اى روان است (۱۲). در آن تختهايى بلند مرتبه است (۱۳). و قدحهايى (كه در كنار اين چشمه ها) نهاده (۱۴). و بالش ها (و پشتيهاى ) رديف شده (۱۵). و فرشهايى گسترده (۱۶). راستى اين منكرين خدا و قيامت چرا درباره شتر زير پاى خود نظر نمى كنند كه چسان خلق شده ؟ (۱۷). و به آسمان كه چسان برافراشته شده ؟ (۱۸). و به كوهها كه چسان پاى بر جا و استوار شده ؟ (۱۹). و به زمين كه چسان گسترده گشته ؟ (۲۰). پس تو اى پيامبر ايشان را تذكر بده كه وظيفه تو تنها همين تذكر است (۲۱). وگرنه تو بر آنان تسلطى ندارى ، تذكر را هم تنها به كسانى بده كه تذكر پذيرند (۲۲). نه آنها كه اعراض كرده و كفر ورزيدند (۲۳). كه خدا ايشان را به عذاب اكبر قيامت شكنجه خواهد كرد (۲۴). آرى محققا به سوى ما مى آيند (۲۵). و حسابشان به عهده ما است (۲۶). بيان آيات سوره غاشيه سوره انذار و بشارت است و «غاشيه » همان روز قيامت است كه بر مردم از هر سو احاطه پيدا مى كند و در اين سوره قيامت را با شرح حال مردم توصيف مى كند از اين جهت كه به دو دسته تقسيم مى شوند سعيدها و شقى ها و هر طائفه اى در جايى كه برايشان آماده شده مستقر مى گردند يكى در بهشت و ديگرى در دوزخ و رشته كلام بدينجا كشيده مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را دستور مى دهد كه مردم را تذكر دهد به اينكه مقام ربوبى چه فنونى از تدبير در اين عالم بكار برده ، فنونى كه هر يك دلالت دارد بر ربوبيت او براى همه عالم و براى خصوص ايشان و اينكه بازگشتشان به سوى او و حسابرسى اعمالشان با او است ، و اين سوره به شهادت سياقى كه آياتش ‍ دارد در مكه نازل شده است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۶

هَلْ أَتَاك حَدِيث الْغَشِيَةِ وجه تسميه قيامت به «غاشيه فراگيرنده » و معناى اينكه در قيامت وجوهى خاشعه اندو «عاملة و ناصبة » اين جمله استفهامى است اما نه به منظور سؤ ال جدى بلكه به منظور مهم جلوه دادن مطلب ، و مراد از كلمه «غاشيه » روز قيامت است و اگر آن را غاشيه ناميده اند يا براى اين است كه انسانها را از هر جهت فرا مى گيرد همچنان كه در جاى ديگر درباره فراگيرى قيامت به طور شكفته و باز فرموده : «وحشرناهم فلم نغادر منهم احدا»، و يا به قول بعضى ها از اين جهت است كه مواقف و مناظر هولناكش ناگهان مردم را فرا مى گيرد و يا به خاطر اين بوده كه روز قيامت وجوه كفار را به عذاب خود فرا مى گيرد. وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ خَشِعَةٌ يعنى چهره هايى در آن روز از شدت اندوه و عذاب ذليل و شرمسار است و اين شرمسارى بر آن چهره ها فراگير مى شود و «خشوع »، حالت و وصف انسانها است ولى در اين آيه به وجوه آنان نسبت داده و اين بدان جهت است كه چهره از هر عضو ديگرى حالت خشوع درونى را مى نماياند. عَامِلَةٌ نَّاصِبَةٌ مصدر «نصب » كه اسم فاعل ناصبه از آن مشتق است به معناى تعب و كوفتگى است ، و در اين آيه كلمه «عامله » خبر بعد از خبرى است كه از وجوه داده . و همچنين كلمه ناصبه كه بعد از عامله آمده ، و نيز كلمات «تصلى »، و «تسقى »، و «ليس لهم »، همه خبرهايى هستند براى كلمه «وجوه »، و مراد از عمل و نصب ، به قرينه اينكه در مقابل صفت اهل جنت يعنى جمله «لسعيها راضيه » قرار گرفته ، اين است كه اهل دوزخ خستگى تلاشى كه در دنيا كردند از تنشان در نمى آيد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۷

به خلاف اهل بهشت كه وقتى تلاش خود را سودمند مى يابند خستگى از تنشان بيرون مى آيد، چون انسان هر تلاشى كه در دنيا مى كند به منظور تاءمين سعادت خود مى كند، منظورش اين است كه به هدف خود نائل آيد، و دوزخيان در قيامت مى بينند كه آنچه در دنيا تلاش كردند بى نتيجه مانده و خردلى سودمند نبوده ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا»، در نتيجه از اعمالى كه داشتند چيزى به جز خستگى عايدشان نمى شود، به خلاف اهل بهشت كه از سعى و عمل خود راضيند، چون همه به صورت بهشت و راحتى مبدل گشت . بعضى گفته اند: مراد از جمله مورد بحث اين است كه اهل دوزخ در دوزخ عمل مى كنند و خسته مى شوند، چون دوزخ محل انواع شكنجه ها است ، يكى از انحاى شكنجه كار بدون مزد و نتيجه كردن و خسته شدن است . بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه دوزخيان به نافرمانى خدا عمل مى كنند، و در آتش قيامت خسته مى شوند. تَصلى نَاراً حَامِيَةً يعنى ملازم آتشى هستند در نهايت درجه حرارت . تُسقَى مِنْ عَينٍ ءَانِيَةٍ يعنى از چشمه اى مى نوشند كه در نهايت درجه حرارت است . لَّيْس لهَُمْ طعَامٌ إِلا مِن ضرِيعٍ لا يُسمِنُ وَ لا يُغْنى مِن جُوعٍ بعضى گفته اند: «ضريع » نام نوعى از تيغها است كه به آن «شبرق » هم مى گويند، و اهل حجاز آن را وقتى خشك شد ضريع مى نامند، و ناگوارترين و تهوع آورترين گياه است كه هيچ حيوانى آن را نمى خورد، و شايد ناميدن آنچه در آتش است به نام ضريع ، صرفا از نظر شباهت در شكل و خاصيت بوده باشد. وُجُوهٌ يَوْمَئذٍ نَّاعِمَةٌ كلمه «ناعمه » يا از «نعومه » است ، پس عبارت آيه كنايه است از بهجت و سرورى كه از باطن به ظاهر انسان سرايت مى كند، و هر بيننده را از مسرت باطنى با خبر مى سازد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۵۸

همچنان كه در جاى ديگر فرموده «تعرف فى وجوههم نضره النعيم »، و يا از «نعمت » است كه در اين صورت ناعمه به معناى متنعمه خواهد بود. بعضى گفته اند: اگر جمله مورد بحث را با حرف «واو» به جمله قبلى عطف نكرده ، براى اين بوده كه به كمال بينونت و اختلاف بين حال دو فريق اشاره كند. لِّسعْيهَا رَاضِيَةٌ اين «لام » را در اصطلاح ، لام تقويت مى گويند و مراد از «سعى » تلاش و فعاليت دنيايى با اعمال صالح است . و معناى آيه اين است كه : وجوهى كه در آن روز ناعم است از كار خود راضى است ، چون كارش همه اعمال صالح است ، كه به بهترين جزا پاداش داده شده است .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←