تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۲: خط ۱۴:
<span id='link311'><span>
<span id='link311'><span>
==مراد از اينكه خداوند بر هر كس كه بخواهد، از امر خود روح القاء مى كند ==
==مراد از اينكه خداوند بر هر كس كه بخواهد، از امر خود روح القاء مى كند ==
يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ
يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ
اين جمله اشاره دارد به امر رسالت كه يكى از شؤ ون آن انذار است . و اگر روح را به قيد ((من امره (( مقيد كرد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از ((روح (( همان روحى است كه در آيه ((قل الروح من امر ربى (( آمده ، و همان روحى است كه در آيه ((ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا((، بدان اشاره فرموده .
اين جمله اشاره دارد به امر رسالت كه يكى از شؤ ون آن انذار است . و اگر روح را به قيد ((من امره (( مقيد كرد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از ((روح (( همان روحى است كه در آيه ((قل الروح من امر ربى (( آمده ، و همان روحى است كه در آيه ((ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا((، بدان اشاره فرموده .
در نتيجه مراد از ((القاى روح بر هر كس كه خدا بخواهد(( نازل كردن آن با ملائكه وحى است بر آن كس . و مراد از جمله ((من يشاء من عباده (( رسولانى هستند كه خدا ايشان را براى رسالت خود برگزيده . و در معناى روح القاء شده بر نبى اقوال ديگرى هست ، كه قابل اعتنا نيستند.
در نتيجه مراد از ((القاى روح بر هر كس كه خدا بخواهد(( نازل كردن آن با ملائكه وحى است بر آن كس . و مراد از جمله ((من يشاء من عباده (( رسولانى هستند كه خدا ايشان را براى رسالت خود برگزيده . و در معناى روح القاء شده بر نبى اقوال ديگرى هست ، كه قابل اعتنا نيستند.
خط ۲۳: خط ۲۵:
<span id='link313'><span>
<span id='link313'><span>
==مقصود از بروز مردم براى خدا در روز قيامت ==
==مقصود از بروز مردم براى خدا در روز قيامت ==
يَوْمَ هُم بَرِزُونَ لا يخْفَى عَلى اللَّهِ مِنهُمْ شىْءٌ ...
يَوْمَ هُم بَرِزُونَ لا يخْفَى عَلى اللَّهِ مِنهُمْ شىْءٌ ...
اين آيه شريفه كلمه ((يوم التلاق (( را تفسير مى كند، مى فرمايد: يوم التلاق روزى است كه باطن مردم ظاهر مى شود. و معناى بروز مردم براى خدا اين نيست كه خدا در دنيا از باطن مردم خبر نداشت ، و در آن روز خبردار مى شود، بلكه معنايش اين است كه : مردمى كه در دنيا به خاطر اشتغال به سببهاى موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب بودند و متوجه نبودند كه ملك خدا بر آنها احاطه دارد و تنها حاكم بر آنان خداست ، و يگانه در ربوبيت و الوهيت است ، روز قيامت به خاطر از كار افتادن آن سببهاى موهوم اين معانى برايشان بروز مى كند.
اين آيه شريفه كلمه ((يوم التلاق (( را تفسير مى كند، مى فرمايد: يوم التلاق روزى است كه باطن مردم ظاهر مى شود. و معناى بروز مردم براى خدا اين نيست كه خدا در دنيا از باطن مردم خبر نداشت ، و در آن روز خبردار مى شود، بلكه معنايش اين است كه : مردمى كه در دنيا به خاطر اشتغال به سببهاى موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب بودند و متوجه نبودند كه ملك خدا بر آنها احاطه دارد و تنها حاكم بر آنان خداست ، و يگانه در ربوبيت و الوهيت است ، روز قيامت به خاطر از كار افتادن آن سببهاى موهوم اين معانى برايشان بروز مى كند.
پس جمله ((يوم هم بارزون (( اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب و مانع از درك حقايق بود. و جمله ((لا يخفى على اللّه منهم شى ء(( تفسير همان بروز براى خداست و معناى آن را توضيح مى دهد، و مى فهماند كه دلها و اعمالشان همه زير نظر خدا بوده ، ظاهر و باطنشان براى خدا ظاهر بوده و آنچه به ياد دارند و آنچه فراموش ‍ كرده اند، همه براى خدا مكشوف و هويداست .
پس جمله ((يوم هم بارزون (( اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب و مانع از درك حقايق بود. و جمله ((لا يخفى على اللّه منهم شى ء(( تفسير همان بروز براى خداست و معناى آن را توضيح مى دهد، و مى فهماند كه دلها و اعمالشان همه زير نظر خدا بوده ، ظاهر و باطنشان براى خدا ظاهر بوده و آنچه به ياد دارند و آنچه فراموش ‍ كرده اند، همه براى خدا مكشوف و هويداست .
خط ۲۹: خط ۳۱:
و اگر در اين جمله خدا را به صفت ((واحد قهار(( توصيف كرد، براى اين است كه انحصار ملك در خدا را تعليل كند كه چرا گفتيم ملك تنها و تنها براى خداست مى فرمايد: بدين جهت كه ملك خدا به سبب سلب استقلال از هر چيز قاهر و مسلط بر آن چيز است ، و چون خدا واحد است ، پس ملك هم تنها براى اوست .
و اگر در اين جمله خدا را به صفت ((واحد قهار(( توصيف كرد، براى اين است كه انحصار ملك در خدا را تعليل كند كه چرا گفتيم ملك تنها و تنها براى خداست مى فرمايد: بدين جهت كه ملك خدا به سبب سلب استقلال از هر چيز قاهر و مسلط بر آن چيز است ، و چون خدا واحد است ، پس ملك هم تنها براى اوست .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۵ </center>
الْيَوْمَ تجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت لا ظلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ
الْيَوْمَ تجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت لا ظلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ
حرف ((باء(( در جمله ((بما كسبت (( به اصطلاح باى صله است ، و مراد بيان يكى از خصايص روز قيامت است و آن اين است كه : در آن روز به هر نفسى عين آنچه را كه كرده به عنوان جزاى كرده هايش ‍ مى دهند. پس جزاى هر كس همان عمل اوست ، همچنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: ((يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ((.
حرف ((باء(( در جمله ((بما كسبت (( به اصطلاح باى صله است ، و مراد بيان يكى از خصايص روز قيامت است و آن اين است كه : در آن روز به هر نفسى عين آنچه را كه كرده به عنوان جزاى كرده هايش ‍ مى دهند. پس جزاى هر كس همان عمل اوست ، همچنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: ((يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ((.
<span id='link314'><span>
<span id='link314'><span>
خط ۳۵: خط ۳۷:
و جمله ((ان اللّه سريع الحساب (( تعليل نفى ظلم است كه جمله ((لا ظلم اليوم (( از آن خبر مى داد، مى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست ، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است ، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش ‍ آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش بيايد.
و جمله ((ان اللّه سريع الحساب (( تعليل نفى ظلم است كه جمله ((لا ظلم اليوم (( از آن خبر مى داد، مى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست ، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است ، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش ‍ آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش بيايد.
و اين تعليل ناظر به اين است كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احتياج به نفى ندارد، براى اينكه وقتى بنا شد عين عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد.
و اين تعليل ناظر به اين است كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احتياج به نفى ندارد، براى اينكه وقتى بنا شد عين عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد.
وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوب لَدَى الحَْنَاجِرِ كَظِمِينَ ...
وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوب لَدَى الحَْنَاجِرِ كَظِمِينَ ...
كلمه ((آزفه (( از اوصاف روز قيامت ، و به معناى نزديك است . پس ‍ معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه ((انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا(( نيز آمده .
كلمه ((آزفه (( از اوصاف روز قيامت ، و به معناى نزديك است . پس ‍ معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه ((انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا(( نيز آمده .
((اذا القلوب لدى الحناجر(( - ((حناجر(( جمع ((حنجره (( به معناى سر حلق است . اين جمله كنايه است از نهايت درجه ترس ، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دلهايشان از جاى خود كنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه ((كاظمين (( اسم فاعل از ((كظم (( است و ((كظم (( به معناى شدت اندوه است .
((اذا القلوب لدى الحناجر(( - ((حناجر(( جمع ((حنجره (( به معناى سر حلق است . اين جمله كنايه است از نهايت درجه ترس ، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دلهايشان از جاى خود كنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه ((كاظمين (( اسم فاعل از ((كظم (( است و ((كظم (( به معناى شدت اندوه است .
خط ۴۷: خط ۴۹:
<span id='link315'><span>
<span id='link315'><span>
==احتجاج بر توحيد با بيان اينكه خدا قضاى به حق مى كند ==
==احتجاج بر توحيد با بيان اينكه خدا قضاى به حق مى كند ==
وَ اللَّهُ يَقْضى بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقْضونَ بِشىْءٍ ...
وَ اللَّهُ يَقْضى بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقْضونَ بِشىْءٍ ...
اين جمله حجت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت ، كه آن را بعد از داستان انحصار ملك در خدا در روز قيامت ، نيز بعد از ذكر اينكه خدا ((خائنة الاعين (( را مى داند، آورده ، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند.
اين جمله حجت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت ، كه آن را بعد از داستان انحصار ملك در خدا در روز قيامت ، نيز بعد از ذكر اينكه خدا ((خائنة الاعين (( را مى داند، آورده ، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند.
و حاصل اين حجت آن است كه : يكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بايد در بندگان خود و در بين آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خلقش به حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كنند، نه به حق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند.
و حاصل اين حجت آن است كه : يكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بايد در بندگان خود و در بين آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خلقش به حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كنند، نه به حق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند.
خط ۷۹: خط ۸۱:
<span id='link317'><span>
<span id='link317'><span>
==آيات ۲۱ - ۵۴ سوره مؤ من ==
==آيات ۲۱ - ۵۴ سوره مؤ من ==
أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِن قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ ءَاثَاراً فى الاَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبهِمْ وَ مَا كانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(۲۱)
أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِن قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ ءَاثَاراً فى الاَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبهِمْ وَ مَا كانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(۲۱)
ذَلِك بِأَنَّهُمْ كانَت تَّأْتِيهِمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِىُّ شدِيدُ الْعِقَابِ(۲۲)
ذَلِك بِأَنَّهُمْ كانَت تَّأْتِيهِمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِىُّ شدِيدُ الْعِقَابِ(۲۲)
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ مُّبِينٍ(۲۳)
وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ مُّبِينٍ(۲۳)
إِلى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ قَرُونَ فَقَالُوا سحِرٌ كذَّابٌ(۲۴)
إِلى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ قَرُونَ فَقَالُوا سحِرٌ كذَّابٌ(۲۴)
فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ وَ استَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ مَا كيْدُ الْكَفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۲۵)
فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ وَ استَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ مَا كيْدُ الْكَفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۲۵)
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنى أَخَاف أَن يُبَدِّلَ دِينَكمْ أَوْ أَن يُظهِرَ فى الاَرْضِ الْفَسادَ(۲۶)
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنى أَخَاف أَن يُبَدِّلَ دِينَكمْ أَوْ أَن يُظهِرَ فى الاَرْضِ الْفَسادَ(۲۶)
وَ قَالَ مُوسى إِنى عُذْت بِرَبى وَ رَبِّكم مِّن كلِّ مُتَكَبرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِْسابِ(۲۷)
وَ قَالَ مُوسى إِنى عُذْت بِرَبى وَ رَبِّكم مِّن كلِّ مُتَكَبرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِْسابِ(۲۷)
وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَنَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَك كذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِن يَك صادِقاً يُصِبْكُم بَعْض الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى مَنْ هُوَ مُسرِفٌ كَذَّابٌ(۲۸)
وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَنَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَك كذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِن يَك صادِقاً يُصِبْكُم بَعْض الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى مَنْ هُوَ مُسرِفٌ كَذَّابٌ(۲۸)
يَقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْك الْيَوْمَ ظهِرِينَ فى الاَرْضِ فَمَن يَنصرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكمْ إِلا سبِيلَ الرَّشادِ(۲۹)
يَقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْك الْيَوْمَ ظهِرِينَ فى الاَرْضِ فَمَن يَنصرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكمْ إِلا سبِيلَ الرَّشادِ(۲۹)
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الاَحْزَابِ(۳۰)
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الاَحْزَابِ(۳۰)
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظلْماً لِّلْعِبَادِ(۳۱)
مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظلْماً لِّلْعِبَادِ(۳۱)
وَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ يَوْمَ التَّنَادِ(۳۲)
وَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ يَوْمَ التَّنَادِ(۳۲)
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۳۳)
يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۳۳)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۲ </center>
وَ لَقَدْ جَاءَكمْ يُوسف مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَتِ فَمَا زِلْتُمْ فى شكٍ مِّمَّا جَاءَكم بِهِ حَتى إِذَا هَلَك قُلْتُمْ لَن يَبْعَث اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسولاً كذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسرِفٌ مُّرْتَابٌ(۳۴)
وَ لَقَدْ جَاءَكمْ يُوسف مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَتِ فَمَا زِلْتُمْ فى شكٍ مِّمَّا جَاءَكم بِهِ حَتى إِذَا هَلَك قُلْتُمْ لَن يَبْعَث اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسولاً كذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسرِفٌ مُّرْتَابٌ(۳۴)
الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطنٍ أَتَاهُمْ كبرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُوا كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى كلِّ قَلْبِ مُتَكَبرٍ جَبَّارٍ(۳۵)
الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطنٍ أَتَاهُمْ كبرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُوا كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى كلِّ قَلْبِ مُتَكَبرٍ جَبَّارٍ(۳۵)
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً لَّعَلى أَبْلُغُ الاَسبَب (۳۶)
وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً لَّعَلى أَبْلُغُ الاَسبَب (۳۶)
أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى لاَظنُّهُ كذِباً وَ كذَلِك زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِيلِ وَ مَا كيْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فى تَبَابٍ(۳۷)
أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى لاَظنُّهُ كذِباً وَ كذَلِك زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِيلِ وَ مَا كيْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فى تَبَابٍ(۳۷)
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكمْ سبِيلَ الرَّشادِ(۳۸)
وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكمْ سبِيلَ الرَّشادِ(۳۸)
يَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ(۳۹)
يَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ(۳۹)
مَنْ عَمِلَ سيِّئَةً فَلا يجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِسابٍ(۴۰)
مَنْ عَمِلَ سيِّئَةً فَلا يجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِسابٍ(۴۰)
وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى النَّجَوةِ وَ تَدْعُونَنى إِلى النَّارِ(۴۱)
وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى النَّجَوةِ وَ تَدْعُونَنى إِلى النَّارِ(۴۱)
تَدْعُونَنى لاَكفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشرِك بِهِ مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكمْ إِلى الْعَزِيزِ الْغَفَّرِ(۴۲)
تَدْعُونَنى لاَكفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشرِك بِهِ مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكمْ إِلى الْعَزِيزِ الْغَفَّرِ(۴۲)
لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسرِفِينَ هُمْ أَصحَب النَّارِ(۴۳)
لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسرِفِينَ هُمْ أَصحَب النَّارِ(۴۳)
فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(۴۴)
فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(۴۴)
فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ(۴۵)
فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ(۴۵)
النَّارُ يُعْرَضونَ عَلَيهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَّ الْعَذَابِ(۴۶)
النَّارُ يُعْرَضونَ عَلَيهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَّ الْعَذَابِ(۴۶)
وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فى النَّارِ فَيَقُولُ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِّنَ النَّارِ(۴۷)
وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فى النَّارِ فَيَقُولُ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِّنَ النَّارِ(۴۷)
قَالَ الَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كلُّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَينَ الْعِبَادِ(۴۸)
قَالَ الَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كلُّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَينَ الْعِبَادِ(۴۸)
وَ قَالَ الَّذِينَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّف عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ(۴۹)
وَ قَالَ الَّذِينَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّف عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ(۴۹)
قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْكفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۵۰)
قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْكفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۵۰)
إِنَّا لَنَنصرُ رُسلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشهَدُ(۵۱)
إِنَّا لَنَنصرُ رُسلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشهَدُ(۵۱)
يَوْمَ لا يَنفَعُ الظلِمِينَ مَعْذِرَتهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سوءُ الدَّارِ(۵۲)
يَوْمَ لا يَنفَعُ الظلِمِينَ مَعْذِرَتهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سوءُ الدَّارِ(۵۲)
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْهُدَى وَ أَوْرَثْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكتَب (۵۳)
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْهُدَى وَ أَوْرَثْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكتَب (۵۳)
هُدًى وَ ذِكرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۵۴)
هُدًى وَ ذِكرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۵۴)
خط ۱۵۲: خط ۱۵۴:
كتابى كه هدايت و تذكر براى خردمندان بود (۵۴).
كتابى كه هدايت و تذكر براى خردمندان بود (۵۴).


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]

نسخهٔ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۲۷

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



معناى اينكه خداى تعالى رفيع الدرجات است

مفسرين براى جمله ((رفيع الدرجات (( معانى مختلفى ذكر كرده اند: بعضى گفته اند: معنايش ((رافع الدرجات (( است ، يعنى او درجات انبياء و اولياء را در بهشت بالا مى برد. و بعضى ديگر گفته اند: رافع آسمانهاى هفتگانه اى است كه ملائكه از آن آسمانها به سوى عرش خدا بالا مى روند. و بعضى گفته اند: معنايش اين است كه نردبانهاى صعود به سوى عرشش ‍ رفيع و بلند است . بعضى ديگر گفته اند: اصلا معناى تحت اللفظى آن منظور نيست ، بلكه اين جمله كنايه است از رفعت شان و سلطنت خداى تعالى . ولى آنچه با دقت از آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه : اين آيه و آيه بعدش ملك خدا بر خلقش را توصيف مى كند به اين بيان كه خداى تعالى داراى عرشى است كه زمام تمامى امور مخلوقات در آنجا جمع مى شود و اوامر راجعه به خلق از آنجا نازل مى شود، البته آن مقام هم ، بر حسب مراتبى كه در خلق خدا هست ، داراى مراتبى و درجاتى است متعالى ، و شايد آن مراتب عبارت باشد از آسمانها كه در كلام مجيدش ‍ به عنوان مسكن ملائكه معرفى شده كه امر خدا از عرش به سوى ايشان نازل مى شود و همين آسمان هايند كه بين مردم و عرش خدا حائل شده اند. آنگاه مى فرمايد: روزى - كه همان روز تلاقى و ديدار باشد - فرا خواهد رسيد كه در آن روز ديگر حجابى بين خدا و مردم نمى ماند، روزى است كه از جلو چشم و بصيرت مردم كشف غطا مى شود و پرده ها كنار زده مى شود و در همان روز است كه به دست خدا آسمانها در هم پيچيده مى گردد و عرش خدا براى مردم هويدا مى شود، آن روز براى همه روشن مى شود كه تنها حاكم بر هر چيز او بوده و ملكى جز ملك او نيست ، در چنين روزى او در بين مردم حكم مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۳

پس مراد از ((درجات (( بنابراين بيان ، درجاتى است كه از آنجا به سوى عرش خدا بالا مى روند و آن وقت جمله ((رفيع الدرجات ذو العرش (( كنايه استعارى است از بلندى عرش ملك خدا، از افق خلق و غايب بودن آن از خلق قبل از قيامت ، آنهم غايب بودن به درجاتى بس ‍ رفيع و مسافتى بس دور.

مراد از اينكه خداوند بر هر كس كه بخواهد، از امر خود روح القاء مى كند

يُلْقِى الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَن يَشاءُ مِنْ عِبَادِهِ اين جمله اشاره دارد به امر رسالت كه يكى از شؤ ون آن انذار است . و اگر روح را به قيد ((من امره (( مقيد كرد، براى اين است كه دلالت كند بر اينكه مراد از ((روح (( همان روحى است كه در آيه ((قل الروح من امر ربى (( آمده ، و همان روحى است كه در آيه ((ينزل الملائكة بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا((، بدان اشاره فرموده . در نتيجه مراد از ((القاى روح بر هر كس كه خدا بخواهد(( نازل كردن آن با ملائكه وحى است بر آن كس . و مراد از جمله ((من يشاء من عباده (( رسولانى هستند كه خدا ايشان را براى رسالت خود برگزيده . و در معناى روح القاء شده بر نبى اقوال ديگرى هست ، كه قابل اعتنا نيستند.

وجه تسميه روز قيامت به يوم التلاق

((لينذر يوم التلاق (( - منظور از ((يوم التلاق (( روز قيامت است . و بدين جهت آن را به اين نام ناميده كه در آن روز خلايق يكديگر را ملاقات مى كنند، و يا خالق و مخلوق بهم بر مى خورند، و يا اهل آسمان و زمين با هم تلاقى مى كنند، و يا ظالم و مظلوم به يكديگر مى رسند، و يا در آن روز هر كسى به عمل خود مى رسد البته براى هر يك از اين وجوه قائلى هست . و ممكن است قول دوم را يعنى تلاقى خالق و مخلوق را به مضمونى كه مكرر در قرآن آمده تاءييد كرد و آن مضمون عبارت از همين است كه روز قيامت مردم پروردگار خود را مى بينند. يكى از آيات كه اين مضمون را خاطر نشان مى سازد آيه ((بلقاء ربهم لكافرون (( است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۴

يكى ديگر آيه ((انهم ملاقوا ربهم (( است و يكى ديگر آيه ((يا ايّها الانسان انك كادح الى ربك كدحا فملاقيه (( است . و معناى لقاء اين است كه : در آن روز تمامى سببهايى كه در دنيا مردم را به خود مشغول مى كرد از كار مى افتند و در آن روز اين حقيقت فاش و روشن مى شود كه تنها حق مبين خداست ، و در آن روز حقيقت هر كسى نيز براى خدا بروز مى كند

مقصود از بروز مردم براى خدا در روز قيامت

يَوْمَ هُم بَرِزُونَ لا يخْفَى عَلى اللَّهِ مِنهُمْ شىْءٌ ... اين آيه شريفه كلمه ((يوم التلاق (( را تفسير مى كند، مى فرمايد: يوم التلاق روزى است كه باطن مردم ظاهر مى شود. و معناى بروز مردم براى خدا اين نيست كه خدا در دنيا از باطن مردم خبر نداشت ، و در آن روز خبردار مى شود، بلكه معنايش اين است كه : مردمى كه در دنيا به خاطر اشتغال به سببهاى موهوم از معرفت پروردگارشان محجوب بودند و متوجه نبودند كه ملك خدا بر آنها احاطه دارد و تنها حاكم بر آنان خداست ، و يگانه در ربوبيت و الوهيت است ، روز قيامت به خاطر از كار افتادن آن سببهاى موهوم اين معانى برايشان بروز مى كند. پس جمله ((يوم هم بارزون (( اشاره است به از بين رفتن هر سببى كه در دنيا حاجب و مانع از درك حقايق بود. و جمله ((لا يخفى على اللّه منهم شى ء(( تفسير همان بروز براى خداست و معناى آن را توضيح مى دهد، و مى فهماند كه دلها و اعمالشان همه زير نظر خدا بوده ، ظاهر و باطنشان براى خدا ظاهر بوده و آنچه به ياد دارند و آنچه فراموش ‍ كرده اند، همه براى خدا مكشوف و هويداست . ((لمن الملك اليوم لله الواحد القهار(( - اين جمله سؤ ال و جوابى است از ناحيه خداى سبحان كه با اين سؤ ال و جواب حقيقت روز قيامت را بيان مى كند كه روز ظهور ملك و سلطنت خدا بر خلق است ، ملك و سلطنت على الاطلاق . و اگر در اين جمله خدا را به صفت ((واحد قهار(( توصيف كرد، براى اين است كه انحصار ملك در خدا را تعليل كند كه چرا گفتيم ملك تنها و تنها براى خداست مى فرمايد: بدين جهت كه ملك خدا به سبب سلب استقلال از هر چيز قاهر و مسلط بر آن چيز است ، و چون خدا واحد است ، پس ملك هم تنها براى اوست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۵

الْيَوْمَ تجْزَى كلُّ نَفْسِ بِمَا كسبَت لا ظلْمَ الْيَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سرِيعُ الحِْسابِ حرف ((باء(( در جمله ((بما كسبت (( به اصطلاح باى صله است ، و مراد بيان يكى از خصايص روز قيامت است و آن اين است كه : در آن روز به هر نفسى عين آنچه را كه كرده به عنوان جزاى كرده هايش ‍ مى دهند. پس جزاى هر كس همان عمل اوست ، همچنان كه در جاى ديگر مى فرمايد: ((يا ايّها الّذين كفروا لا تعتذروا اليوم انما تجزون ما كنتم تعملون ((.

توضيحى در مورد لا ظلم اليوم و تعليل آن به ان الله سريع الحساب

و جمله ((ان اللّه سريع الحساب (( تعليل نفى ظلم است كه جمله ((لا ظلم اليوم (( از آن خبر مى داد، مى فرمايد: اينكه گفتيم در امروز هيچ ظلمى نيست ، بدين علت است كه خداى تعالى در محاسبه سريع است ، چنان نيست كه رسيدگى به حساب يك نفر او را از حساب افراد ديگر باز بدارد، تا در نتيجه به اشتباه بيفتد و جزاى اين را به آن و پاداش ‍ آن را به اين بدهد، و در نتيجه ظلمى پيش بيايد. و اين تعليل ناظر به اين است كه ظلم ناشى از اشتباه را نفى مى كند، و اما ظلم عمدى احتياج به نفى ندارد، براى اينكه وقتى بنا شد عين عمل انسان را به عنوان جزا به انسان بدهند، ديگر چنين ظلمى تصور ندارد. وَ أَنذِرْهُمْ يَوْمَ الاَزِفَةِ إِذِ الْقُلُوب لَدَى الحَْنَاجِرِ كَظِمِينَ ... كلمه ((آزفه (( از اوصاف روز قيامت ، و به معناى نزديك است . پس ‍ معناى اين جمله آن است كه مردم را از روز نزديك انذار كن ، و اين معنا يعنى نزديك بودن قيامت در آيه ((انهم يرونه بعيدا و نريه قريبا(( نيز آمده . ((اذا القلوب لدى الحناجر(( - ((حناجر(( جمع ((حنجره (( به معناى سر حلق است . اين جمله كنايه است از نهايت درجه ترس ، گويا كار مردم از شدت وحشت به جايى مى رسد كه گويى دلهايشان از جاى خود كنده مى شود و تا حنجره بالا مى آيد. و كلمه ((كاظمين (( اسم فاعل از ((كظم (( است و ((كظم (( به معناى شدت اندوه است . ((ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع (( - كلمه ((حميم (( به معناى نزديك و خويشاوند است ، و معناى جمله اين است كه كفار خويشاوند و نزديكى ندارند كه به يارى آنان بپا خيزد و حميت قرابتش به هيجان آيد. و اين معنا در جمله ((افلا انساب بينهم يومئذ(( نيز آمده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۶

و معناى جمله ((و لا شفيع يطاع (( اين است كه : كفار شفاعت پذيرفته ندارند. يَعْلَمُ خَائنَةَ الاَعْينِ وَ مَا تخْفِى الصدُورُ بعضى گفته اند: كلمه ((خائنة (( مصدر است ، مانند ((خيانت (( نظير كلمه ((كاذبة (( و ((لاغية (( كه اولى به معناى ((كذب (( و دومى به معناى ((لغو(( است ، و مراد از ((خائنة الاعين (( تمامى گناهان نيست ، بلكه تنها آن گناهانى منظور است كه براى ديگران هويدا نباشد، و از آنان پوشيده باشد، مانند ((سارقة النظر(( كه به معناى نگاههاى زير چشمى و پنهانى است ، به دليل اينكه جمله ((خائنة الاعين (( با جمله ((و ما تخفى الصدور(( آمده . بعضى ديگر گفته اند جمله مزبور از باب اضافه صفت به موصوف است و لازمه آن اين است كه علم خدا به ((خائنة الاعين (( به معناى معرفت باشد و معناى آيه چنين باشد كه : خدا چشمهاى خائن را مى شناسد. ولى معناى صحيح همان معناى اول است . و جمله ((و ما تخفى الصدور(( به معناى وجوه كفر و نفاق و گناهان است كه صاحبش آن را در نفس خود پنهان مى داشت .

احتجاج بر توحيد با بيان اينكه خدا قضاى به حق مى كند

وَ اللَّهُ يَقْضى بِالْحَقِّ وَ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِهِ لا يَقْضونَ بِشىْءٍ ... اين جمله حجت ديگرى است بر يگانگى خداى تعالى در الوهيت ، كه آن را بعد از داستان انحصار ملك در خدا در روز قيامت ، نيز بعد از ذكر اينكه خدا ((خائنة الاعين (( را مى داند، آورده ، تا آن دو جمله مقدمه براى جمله مورد بحث بوده باشند. و حاصل اين حجت آن است كه : يكى از لوازم ضرورى و بديهى الوهيت اين است كه اله بايد در بندگان خود و در بين آنان به حق داورى كند و خداى سبحان در قيامت در بين خلقش به حق داورى مى كند، اما خدايانى كه شما مشركين اتخاذ كرده ايد، هيچ حكمى نمى كنند، نه به حق و نه به باطل ؛ براى اينكه اين آلهه خود مملوك خدايند، و هيچ چيز را مالك نيستند. و يكى از موارد قضاى خداى تعالى تدبير جزئيات امور بندگان است كه از راه خلقت چيزى بعد از خلقت چيز ديگر انجام مى دهد، آرى اين تدبير خود مصداقى از حكم و قضا است ، به شهادت اينكه يك جا مى فرمايد: ((انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون ((، و جايى ديگر همين خلقت و تدبير را تعبير به قضا كرده فرموده ((اذا قضى امرا فانما يقول له كن فيكون (( و غير خداى تعالى هيچ كس و هيچ چيز سهم و نصيبى از اين قضا ندارد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۷

و يكى ديگر از موارد قضاى او تشريع دين است ، دينى كه آن را براى رساندن خلق به سوى خود راهى پسنديده دانسته و فرموده : ((و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه ((. ((ان اللّه هو السميع البصير(( - يعنى خدا داراى حقيقت علم به مسموعات و به مبصرات است و اين علمش ذاتى اوست و غير از او هيچ كس چنين نيست . و هر كس هر قدر از اين علم را دارا باشد، خدا به او تمليك كرده و اجازه اش را به وى داده ، نه اينكه خودش ذاتا چنين باشد. بحث روايتى

رواياتى درباره يوم التلاق ، فانى شدن دنيا به هنگام قيامت ، توبه ، و خانة الاعين

در تفسير قمى ، در ذيل جمله ((يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده (( مى گويد: منظور ((روح القدس (( است كه مخصوص ‍ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ائمه اهل بيت (صلوات اللّه عليهم اجمعين ) است . و در معانى الاخبار به سند خود از حفص ابن غياث از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: ((يوم التلاق (( روزى است كه اهل آسمان با اهل زمين تلاقى مى كنند. مؤ لف : اين روايت را قمى هم در تفسير خود آورده ، با اين تفاوت كه نه سند آن را ذكر كرده و نه نام امام (عليه السلام ) را برده . و در توحيد به سند خود از ابن فضال از حضرت رضا (عليه السلام ) از پدران بزرگوارش از على (عليه السلام ) روايت كرده كه در ضمن حديثى فرمود: خداى تعالى مى فرمايد: ((لمن الملك اليوم (( در پاسخش ارواح انبيا و رسولانش و حجتهايش مى گويند: ((لله الواحد القهار(( آنگاه خداى جل جلاله مى فرمايد: ((اليوم تجزى كل نفس ‍ بما كسبت ((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۸

و در نهج البلاغه مى فرمايد: خداى سبحان بعد از فناى دنيا مانند روز ازل تنها مى ماند، ديگر هيچ چيز با او نخواهد بود، همانطور كه قبل از آغاز خلقت تنها بود، بعد از فناى آن نيز تنها مى شود، در حالى كه ديگر نه وقتى مى ماند و نه زمانى و نه حينى و نه مكانى . در آن هنگام است كه اجلها و مدتها و سالها و ساعتها همه معدوم مى شوند، چيزى وجود ندارد به غير از خداى واحد قهار كه بازگشت همه امور به سوى اوست . بدون قدرت خود آنها خلقتشان آغاز گشت ، و بدون امتناعشان از هستى نابود مى شوند و اگر قدرت بر امتناع از نيستى مى داشتند بقايشان دوام مى يافت . و در تفسير قمى به سند خود از ثوير بن ابى فاخته از على بن الحسين (عليهما السلام ) روايت كرده كه شخصى از آن جناب از فاصله بين دو نفخه پرسيد كه چقدر است ؟ فرمود: هر قدر كه خدا بخواهد. آنگاه امام (عليه السلام ) كيفيت نفخ و مردن اهل زمين و آسمان را بيان كرده ، تا آنجا كه مى فرمايد: پس خلق همچنان در اين حال مى مانند تا خدا بخواهد، آنگاه به آسمان امر مى كند تا مضطرب گردد و به كوهها دستور مى دهد تا به راه افتند، همچنان كه خودش فرموده : ((يوم تمور السماء مورا و تسير الجبال سيرا(( يعنى كوهها پهناور شوند و زمين غير اين زمين شود، يعنى زمينى گردد كه ديگر بر پشت آن گناهى نشود، زمين فاش گردد كه ديگر نه كوهى بماند و نه گياهى ، عينا مانند آن روزى كه زمين را براى اولين بار مى گسترد، و نيز عرش خدا هم مانند روز نخست بر آب قرار گيرد، به سبب عظمت و قدرت خدايى . آنگاه امام فرمود: در اين هنگام است كه جبار - جل جلاله - با صوتى بسيار بلند كه از ناحيه او برمى خيزد، ندا مى كند، ندايى كه همه اقطار آسمانها و زمين آن را مى شنوند: ((لمن الملك اليوم : امروز ملك از آن كيست ؟(( و كسى جوابش نمى گويد. در اين هنگام جبار - عزّوجلّ(( پاسخ خود را چنين مى گويد: ((لله الواحد القهار : ملك از آن خداى يكتاى قهار است ((. مؤ لف : دقت در سه روايت اخير انسان را به اين نكته راهنمايى مى كند كه آنچه از خلق فانى مى شود، عبارت است از استقلال وجودشان و روابط و نسبتهايى كه در بين آنها است ، همچنان كه آيات قرآنى نيز اين معنا را افاده مى كند و نيز به اين نكته رهنمون مى شود كه ارواح نمى ميرند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۸۹

و بين دو نفخه هم وقت و زمانى وجود ندارد، (چون وقتى آسمان متلاشى شد، ديگر خورشيدى و حركتى نمى ماند، تا از حركت آن شب و روز و صبح و شامى درست شود) - پس از اين نكات غفلت مورز. و در روايات اين باب اشارات لطيفى به كار رفته كه تنها اهل تدبر متوجه آنها مى شوند، و در ضمن نكاتى هست كه ظاهرش با روايات قبل مخالفت دارد. و در روضه كافى به سند خود از ابن ابى عمير، از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) روايتى نقل كرده كه در ضمن آن فرموده : اى ابو احمد! هيچ مؤ منى در دنيا گناهى مرتكب نمى شود و مگر آنكه از ارتكاب آن ناراحت مى شود و پشيمان مى گردد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم فرموده : ((كفى بالندم توبة : براى توبه همين كافى است كه گنهكار پشيمان گردد(( و نيز فرموده : ((من سرته حسنته و ساءته سيئته فهو مؤ من : كسى كه كار نيكش خرسندش كند و كار بدش ‍ ناراحتش سازد، او مؤ من است (( بنابراين اگر كسى از گناهى كه مرتكب شده پشيمان نشود، مؤ من نيست و شفاعتى برايش واجب نمى شود و او از ستمكاران است كه خداى تعالى درباره شان فرموده : ((ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع : براى ستمكاران نه دوست دلسوزى هست و نه شفيعى كه شفاعتش پذيرفته شود((. و در معانى الاخبار به سندى كه به عبد الرحمان بن سلمه جريرى دارد روايت كرده كه گفت : من از امام صادق (عليه السلام ) پرسيدم : معناى اين كلام خداى تعالى چيست كه مى فرمايد: ((يعلم خائنة الاعين (( فرمود: مگر نمى بينى كه گاهى انسان به چيزى نظر مى كند و چنين وانمود مى كند كه آن را نمى بيند، اين همان ((خائنة الاعين (( است . و در الدر المنثور است كه ابو داوود، نسايى و ابن مردويه از سعد روايت كرده اند كه گفت : چون روز فتح مكه شد، رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) همه مردم را امان داد، مگر چهار مرد، و دو زن را كه درباره آنان دستور داد هر جا ديديد به قتلشان برسانيد، حتى اگر به پرده كعبه آويخته بودند. و يكى از آن چهار نفر عبد اللّه بن سعد بن ابى سرح بود كه او خود را نزد عثمان بن عفان پنهان كرد. و چون رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) مردم را دعوت به بيعت فرمود، عثمان عبد اللّه را آورد، و عرضه داشت : يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) با عبد اللّه بيعت كن .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۰

رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) فقط نگاهى به او كرد، و از بيعت امتناع ورزيد. بار دوم و سوم عثمان سخن خود را تكرار كرد، و بعد از بار سوم بيعت كرد. آنگاه رو به اصحاب خود نموده فرمود: چطور يك مرد رشيد در بين شما پيدا نشد كه وقتى ديد من از بيعت اين مرد خوددارى كردم برخيزد و او را به قتل برساند. عرضه داشتند: يا رسول اللّه (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) ما چه خبر از نيت درونى شما داشتيم . چرا با چشم به ما اشاره ننمودى ؟ فرمود: براى اينكه براى يك پيغمبر شايسته نيست كه ((خائنة الاعين (( داشته باشد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۱

آيات ۲۱ - ۵۴ سوره مؤ من

أَ وَ لَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَقِبَةُ الَّذِينَ كانُوا مِن قَبْلِهِمْ كانُوا هُمْ أَشدَّ مِنهُمْ قُوَّةً وَ ءَاثَاراً فى الاَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبهِمْ وَ مَا كانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ(۲۱) ذَلِك بِأَنَّهُمْ كانَت تَّأْتِيهِمْ رُسلُهُم بِالْبَيِّنَتِ فَكَفَرُوا فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ إِنَّهُ قَوِىُّ شدِيدُ الْعِقَابِ(۲۲) وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِئَايَتِنَا وَ سلْطنٍ مُّبِينٍ(۲۳) إِلى فِرْعَوْنَ وَ هَمَنَ وَ قَرُونَ فَقَالُوا سحِرٌ كذَّابٌ(۲۴) فَلَمَّا جَاءَهُم بِالْحَقِّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا اقْتُلُوا أَبْنَاءَ الَّذِينَ ءَامَنُوا مَعَهُ وَ استَحْيُوا نِساءَهُمْ وَ مَا كيْدُ الْكَفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۲۵) وَ قَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونى أَقْتُلْ مُوسى وَ لْيَدْعُ رَبَّهُ إِنى أَخَاف أَن يُبَدِّلَ دِينَكمْ أَوْ أَن يُظهِرَ فى الاَرْضِ الْفَسادَ(۲۶) وَ قَالَ مُوسى إِنى عُذْت بِرَبى وَ رَبِّكم مِّن كلِّ مُتَكَبرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الحِْسابِ(۲۷) وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ يَكْتُمُ إِيمَنَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلاً أَن يَقُولَ رَبىَ اللَّهُ وَ قَدْ جَاءَكُم بِالْبَيِّنَتِ مِن رَّبِّكُمْ وَ إِن يَك كذِباً فَعَلَيْهِ كَذِبُهُ وَ إِن يَك صادِقاً يُصِبْكُم بَعْض الَّذِى يَعِدُكُمْ إِنَّ اللَّهَ لا يهْدِى مَنْ هُوَ مُسرِفٌ كَذَّابٌ(۲۸) يَقَوْمِ لَكُمُ الْمُلْك الْيَوْمَ ظهِرِينَ فى الاَرْضِ فَمَن يَنصرُنَا مِن بَأْسِ اللَّهِ إِن جَاءَنَا قَالَ فِرْعَوْنُ مَا أُرِيكُمْ إِلا مَا أَرَى وَ مَا أَهْدِيكمْ إِلا سبِيلَ الرَّشادِ(۲۹) وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكُم مِّثْلَ يَوْمِ الاَحْزَابِ(۳۰) مِثْلَ دَأْبِ قَوْمِ نُوحٍ وَ عَادٍ وَ ثَمُودَ وَ الَّذِينَ مِن بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ يُرِيدُ ظلْماً لِّلْعِبَادِ(۳۱) وَ يَقَوْمِ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ يَوْمَ التَّنَادِ(۳۲) يَوْمَ تُوَلُّونَ مُدْبِرِينَ مَا لَكُم مِّنَ اللَّهِ مِنْ عَاصِمٍ وَ مَن يُضلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ(۳۳)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۲

وَ لَقَدْ جَاءَكمْ يُوسف مِن قَبْلُ بِالْبَيِّنَتِ فَمَا زِلْتُمْ فى شكٍ مِّمَّا جَاءَكم بِهِ حَتى إِذَا هَلَك قُلْتُمْ لَن يَبْعَث اللَّهُ مِن بَعْدِهِ رَسولاً كذَلِك يُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسرِفٌ مُّرْتَابٌ(۳۴) الَّذِينَ يجَدِلُونَ فى ءَايَتِ اللَّهِ بِغَيرِ سلْطنٍ أَتَاهُمْ كبرَ مَقْتاً عِندَ اللَّهِ وَ عِندَ الَّذِينَ ءَامَنُوا كَذَلِك يَطبَعُ اللَّهُ عَلى كلِّ قَلْبِ مُتَكَبرٍ جَبَّارٍ(۳۵) وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَهَمَنُ ابْنِ لى صرْحاً لَّعَلى أَبْلُغُ الاَسبَب (۳۶) أَسبَب السمَوَتِ فَأَطلِعَ إِلى إِلَهِ مُوسى وَ إِنى لاَظنُّهُ كذِباً وَ كذَلِك زُيِّنَ لِفِرْعَوْنَ سوءُ عَمَلِهِ وَ صدَّ عَنِ السبِيلِ وَ مَا كيْدُ فِرْعَوْنَ إِلا فى تَبَابٍ(۳۷) وَ قَالَ الَّذِى ءَامَنَ يَقَوْمِ اتَّبِعُونِ أَهْدِكمْ سبِيلَ الرَّشادِ(۳۸) يَقَوْمِ إِنَّمَا هَذِهِ الْحَيَوةُ الدُّنْيَا مَتَعٌ وَ إِنَّ الاَخِرَةَ هِىَ دَارُ الْقَرَارِ(۳۹) مَنْ عَمِلَ سيِّئَةً فَلا يجْزَى إِلا مِثْلَهَا وَ مَنْ عَمِلَ صلِحاً مِّن ذَكرٍ أَوْ أُنثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولَئك يَدْخُلُونَ الجَْنَّةَ يُرْزَقُونَ فِيهَا بِغَيرِ حِسابٍ(۴۰) وَ يَقَوْمِ مَا لى أَدْعُوكمْ إِلى النَّجَوةِ وَ تَدْعُونَنى إِلى النَّارِ(۴۱) تَدْعُونَنى لاَكفُرَ بِاللَّهِ وَ أُشرِك بِهِ مَا لَيْس لى بِهِ عِلْمٌ وَ أَنَا أَدْعُوكمْ إِلى الْعَزِيزِ الْغَفَّرِ(۴۲) لا جَرَمَ أَنَّمَا تَدْعُونَنى إِلَيْهِ لَيْس لَهُ دَعْوَةٌ فى الدُّنْيَا وَ لا فى الاَخِرَةِ وَ أَنَّ مَرَدَّنَا إِلى اللَّهِ وَ أَنَّ الْمُسرِفِينَ هُمْ أَصحَب النَّارِ(۴۳) فَستَذْكُرُونَ مَا أَقُولُ لَكمْ وَ أُفَوِّض أَمْرِى إِلى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرُ بِالْعِبَادِ(۴۴) فَوَقَاهُ اللَّهُ سيِّئَاتِ مَا مَكرُوا وَ حَاقَ بِئَالِ فِرْعَوْنَ سوءُ الْعَذَابِ(۴۵) النَّارُ يُعْرَضونَ عَلَيهَا غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ الساعَةُ أَدْخِلُوا ءَالَ فِرْعَوْنَ أَشدَّ الْعَذَابِ(۴۶) وَ إِذْ يَتَحَاجُّونَ فى النَّارِ فَيَقُولُ الضعَفَؤُا لِلَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِّنَ النَّارِ(۴۷) قَالَ الَّذِينَ استَكبرُوا إِنَّا كلُّ فِيهَا إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَينَ الْعِبَادِ(۴۸) وَ قَالَ الَّذِينَ فى النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يخَفِّف عَنَّا يَوْماً مِّنَ الْعَذَابِ(۴۹) قَالُوا أَ وَ لَمْ تَك تَأْتِيكُمْ رُسلُكم بِالْبَيِّنَتِ قَالُوا بَلى قَالُوا فَادْعُوا وَ مَا دُعَؤُا الْكفِرِينَ إِلا فى ضلَلٍ(۵۰) إِنَّا لَنَنصرُ رُسلَنَا وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ يَوْمَ يَقُومُ الاَشهَدُ(۵۱) يَوْمَ لا يَنفَعُ الظلِمِينَ مَعْذِرَتهُمْ وَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سوءُ الدَّارِ(۵۲) وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى الْهُدَى وَ أَوْرَثْنَا بَنى إِسرءِيلَ الْكتَب (۵۳) هُدًى وَ ذِكرَى لاُولى الاَلْبَبِ(۵۴)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۳

ترجمه آيات آيا در زمين سير نمى كنند تا ببينند سرانجام كسانى كه قبل از ايشان بودند چه شد؟ آنان از اينان نيرومندتر بودند و آثار بيشترى در زمين داشتند با اين حال ، خدا به كيفر گناهانشان بگرفت و از ناحيه خدا هيچ حافظى نداشتند (۲۱). اين بدان جهت بود كه رسولانشان به سويشان مى آمدند و آياتى روشن مى آوردند ولى كفر مى ورزيدند خدا هم ايشان را بگرفت كه خدا قوى و شديد العقاب است (۲۲). همين ما بوديم كه فرستاديم موسى را با آيات خود و سلطانى مبين (۲۳). به سوى فرعون و هامان و قارون پس گفتند: وى ساحرى است دروغ پرداز (۲۴). و چون حق را از ناحيه ما آورد گفتند فرزندان هر كس كه طرفدار اوست به قتل برسانيد و زنانشان را زنده نگه داريد ولى كيد و نقشه هاى فرعون كيدى كور و نقشه اى بر آب بود (۲۵). و فرعون گفت كه مرا واگذاريد تا موسى را بكشم و او بايد پروردگار خود را بخواند كه من مى ترسم دين شما را دگرگون ساخته و يا در زمين فساد انگيزد (۲۶). موسى گفت : من به پروردگار خودم و پروردگار شما پناه مى برم از هر متكبرى كه به روز حساب ايمان ندارد (۲۷). و مردى از آل فرعون كه ايمان خود را پنهان مى داشت گفت : آيا مردى را ميكشيد كه مى گويد پروردگار من اللّه است با اينكه از ناحيه پروردگارتان آياتى روشن آورده ؟ و اگر دروغگو باشد وزر دروغش به عهده خود اوست . ولى اگر راست بگويد: بعضى از آن وعده هايى كه به شما داده به شما مى رسد. به درستى كه خدا كسى را كه اسرافگر و دروغگو باشد نمى آمرزد (۲۸). اى قوم من ، امروز سلطنت و قدرت به دست شماست و در زمين نيرومند هستيد ولى اگر فردا عذابى از ناحيه خدا بيايد چه كسى ما را يارى مى كند؟ فرعون گفت : هيچ رأ ى جز آنچه ارائه دادم ندارم و شما را جز به راه رشد هدايت نمى كنم (۲۹). دوباره همان كسى كه ايمان آورده بود گفت : اى قوم من ، به راستى بر شما مى ترسم از عذابى مثل عذاب روز احزاب (۳۰). مثل سنتى از عذاب كه در قوم نوح و عاد و ثمود و اقوام بعد از ايشان جريان يافت و خدا هرگز اراده ظلم نسبت به بندگان ندارد (۳۱).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۴

و نيز من بر شما اى قوم مى ترسم از روز قيامت ، روزى كه بانگ و فرياد مردم از هر سو بلند مى شود (۳۲). روزى كه از عذاب پا به فرار مى گذاريد ولى از ناحيه خدا هيچ حافظى نداريد و كسى كه خدا گمراهش كند ديگر هيچ راهنما نخواهد داشت (۳۳). همين شما بوديد كه در گذشته يوسف به سويتان بيامد و لايزال نسبت به دينى كه برايتان آورده بود در شك بوديد تا آنكه از دنيا رفت گفتيد ديگر خدا هرگز بعد از وى رسولى مبعوث نمى كند اينطور خدا هر اسرافگر شكاك را گمراه مى كند (۳۴). همان كسانى كه بدون دليلى آسمانى در آيات خدا جدال مى كنند و اين جدال عداوت بزرگى است نسبت به خدا و به كسانى كه ايمان آورده اند خداوند اين چنين مهر مى زند بر هر قلبى كه متكبر و جبار باشد (۳۵). (از آن جمله ) فرعون است كه به وزيرش هامان گفت براى من قصرى بلند با آجر بساز شايد به راهها دست يابم (۳۶). راههاى آسمان ، و در نتيجه معبود موسى را ببينم و راست مى گويم كه من او را دروغگو مى پندارم . و اين چنين اعمال زشت فرعون در نظرش ‍ زيبا جلوه كرده بود و از راه باز داشته شده بود و نقشه فرعون جز به هلاكت وى نينجاميد (۳۷). و آنكه ايمان آورده بود گفت : اى قوم مرا پيروى كنيد تا شما را به راه رشد هدايت كنم (۳۸). اى قوم اين زندگى دنيا متاعى است و خانه آخرت خانه قرار و دائمى است (۳۹). كسى كه عمل زشتى كند تنها كيفرى مثل آن خواهد داشت ولى كسى كه عملى صالح انجام دهد چه مرد و چه زن بشرطى كه ايمان داشته باشد چنين كسانى داخل بهشت مى شوند و در آن بى حساب روزى داده خواهند شد (۴۰). و اى قوم من ! چه مى شود مرا كه شما را به سوى نجات مى خوانم در عوض شما مرا به سوى آتش دعوت مى كنيد (۴۱). مرا مى خوانيد كه به خدا كفر ورزم و برايش شريك قايل شوم كه هيچ دليلى بر شرك او ندارم و من شما را به سوى خداى عزيز آمرزنده دعوت مى كنم (۴۲). اين حقيقتى است كه آنچه شما مرا به سويش مى خوانيد نه در دنيا دعوتى دارد و نه در آخرت و محقق است كه بازگشت ما به سوى خداست و محققا تنها اسرافگران اهل آتشند (۴۳). پس به زودى متوجه آنچه به شما مى گويم خواهيد شد و من امر خود را به خدا واگذار مى كنم كه خدا داناى به بندگان است (۴۴).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۹۵

خداى تعالى هم او را از نقشه هاى سوئى كه برايش كشيده بودند حفظ فرموده و بدترين عذاب متوجه آل فرعون شد (۴۵). آتشى كه هر صبح و شام بر آن عرضه مى شوند تا قيامت به پا شود و چون به پا شد گفته مى شود اى آل فرعون داخل شديدترين عذاب شويد (۴۶). همان روزى كه در آتش با يكديگر بگو مگو مى كنند ضعفاء به گردنكشان مى گويند ما در دنيا پيرو شما بوديم حال آيا امروز مى توانيد مقدارى از اين عذاب آتش را از ما برگردانيد؟ (۴۷). گردنكشان در پاسخ مى گويند ما و شما هر دو دسته در آتش هستيم امروز هم خدا در بين بندگانش حكم كرده (و خلاصه حاكم خدا بوده نه اين و آن ) (۴۸). و همه آنها كه در آتشند به خازنان دوزخ مى گويند پروردگارتان را بخوانيد يك روز هم كه شده عذاب را بر ما تخفيف دهد (۴۹). در پاسخ مى گويند آيا همواره رسولانتان با معجزات و آيات روشن به سويتان نيامدند؟ مى گويند: بله آمدند. در پاسخ مى گويند: پس بخوانيد كه دعاى كافران جز در ضلالت نخواهد بود (۵۰). به درستى كه ما رسولان خود را و آنان را كه ايمان آوردند هم در دنيا و هم در روزى كه گواهان به پا خاسته مى شوند يارى كرده و مى كنيم (۵۱). در آن روز ستمكاران را پشيمانى و عذرخواهى سود ندهد و براى آنها خشم و لعن و منزلگاه بد (جهنم ) مهياست (۵۲). و همين ما بوديم كه به موسى هدايت داديم و كتاب را به ارث به بنى اسرائيل داديم (۵۳). كتابى كه هدايت و تذكر براى خردمندان بود (۵۴).


→ صفحه قبل صفحه بعد ←