تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۵}}
__TOC__
__TOC__


خط ۵: خط ۷:
<span id='link275'><span>
<span id='link275'><span>
==زنهار از فوت وقت و دچار حسرت قيامت شدن ==
==زنهار از فوت وقت و دچار حسرت قيامت شدن ==
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسرَتى عَلى مَا فَرَّطت فى جَنبِ اللَّهِ ...
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسرَتى عَلى مَا فَرَّطت فى جَنبِ اللَّهِ ...
در مجمع البيان گفته : كلمه ((تفريط(( به معناى اهمال كارى در عملى است كه بايد فورا به آن اقدام نمود، تا جايى كه وقتش فوت شود. و نيز در معناى كلمه ((يا حسرتا(( گفته : ((تحسر(( به معناى غم خوردن از چيزى است كه وقتش فوت شده باشد، به خاطر انحسار (متضرر شدن ) آدمى به صورتى كه ديگر تداركش ممكن نباشد.
در مجمع البيان گفته : كلمه ((تفريط(( به معناى اهمال كارى در عملى است كه بايد فورا به آن اقدام نمود، تا جايى كه وقتش فوت شود. و نيز در معناى كلمه ((يا حسرتا(( گفته : ((تحسر(( به معناى غم خوردن از چيزى است كه وقتش فوت شده باشد، به خاطر انحسار (متضرر شدن ) آدمى به صورتى كه ديگر تداركش ممكن نباشد.
و راغب در معناى كلمه ((جنب (( گفته در اصل به معناى عضو (پهلو) بوده ، سپس به طور استعاره در سمت آن عضو استعمال كرده اند، چون عادتشان در ساير اعضاء نيز بر اين بوده كه نام آن را در سمت آن به نحو استعاره استعمال مى كردند. مانند راست و چپ و بنابراين ((جنب اللّه (( كه به معناى جانب و ناحيه خدا است عبارت است از چيزهايى كه بر عبد واجب است با خداى خود معامله نموده از سوى خود به سوى خدا روان ه كند و مصداق آن اين است كه تنها او را عبادت كند و از نافرمانى او اجتناب ورزد. و ((تفريط(( در جنب خدا به معناى كوتاهى در آن است .
و راغب در معناى كلمه ((جنب (( گفته در اصل به معناى عضو (پهلو) بوده ، سپس به طور استعاره در سمت آن عضو استعمال كرده اند، چون عادتشان در ساير اعضاء نيز بر اين بوده كه نام آن را در سمت آن به نحو استعاره استعمال مى كردند. مانند راست و چپ و بنابراين ((جنب اللّه (( كه به معناى جانب و ناحيه خدا است عبارت است از چيزهايى كه بر عبد واجب است با خداى خود معامله نموده از سوى خود به سوى خدا روان ه كند و مصداق آن اين است كه تنها او را عبادت كند و از نافرمانى او اجتناب ورزد. و ((تفريط(( در جنب خدا به معناى كوتاهى در آن است .
و در جمله ((و ان كنت لمن الساخرين (( كلمه ((ان (( مخفف ((انّ(( است . و ((ساخرين (( اسم فاعل از ((سخر(( به معناى استهزاء كنندگان مى باشد.
و در جمله ((و ان كنت لمن الساخرين (( كلمه ((ان (( مخفف ((انّ(( است . و ((ساخرين (( اسم فاعل از ((سخر(( به معناى استهزاء كنندگان مى باشد.
و معناى آيه چنين است : اگر من شما را به اين خطاب مخاطب مى سازم ، تنها بدان جهت است كه بيم آن مى رود - و يا تا آنكه نكند - يكى از شما بگويد: وا حسرتا! از آن كوتاهى كه من در جان ب خدا كردم ، و من به درستى از استهزاء كنندگان بودم . و محل گفتن اين سخن قيامت است .
و معناى آيه چنين است : اگر من شما را به اين خطاب مخاطب مى سازم ، تنها بدان جهت است كه بيم آن مى رود - و يا تا آنكه نكند - يكى از شما بگويد: وا حسرتا! از آن كوتاهى كه من در جان ب خدا كردم ، و من به درستى از استهزاء كنندگان بودم . و محل گفتن اين سخن قيامت است .
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاخ لَكنت مِنَ الْمُتَّقِينَ
أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاخ لَكنت مِنَ الْمُتَّقِينَ
ضمير در ((تقول (( به همان نفس برمى گردد، و مراد از هدايت در ((هدينى (( ارشاد و نشان دادن راه است ، و معنايش اين است : ((تا آنكه كسى نگويد: اگر خدا راهنمائيم مى كرد از پرهيزكاران مى بودم ((، در حقيقت با اين خطاب عذر و بهانه را از دست كفار مى گيرد.
ضمير در ((تقول (( به همان نفس برمى گردد، و مراد از هدايت در ((هدينى (( ارشاد و نشان دادن راه است ، و معنايش اين است : ((تا آنكه كسى نگويد: اگر خدا راهنمائيم مى كرد از پرهيزكاران مى بودم ((، در حقيقت با اين خطاب عذر و بهانه را از دست كفار مى گيرد.
أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَاب لَوْ أَنَّ لى كرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَاب لَوْ أَنَّ لى كرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۹ </center>
كلمه ((لو(( براى تمنى است (كه در فارسى مى گوييم : اى كاش ). و كلمه ((كرة (( به معناى برگشت است . و معناى آيه چنين است : و يا، تا آن كه نكند كسى و آرزومندى هنگام ديدن عذاب روز قيامت بگويد: اى كاش برگشتى به دنيا بود، در نتيجه من از نيكوكاران مى شدم .
كلمه ((لو(( براى تمنى است (كه در فارسى مى گوييم : اى كاش ). و كلمه ((كرة (( به معناى برگشت است . و معناى آيه چنين است : و يا، تا آن كه نكند كسى و آرزومندى هنگام ديدن عذاب روز قيامت بگويد: اى كاش برگشتى به دنيا بود، در نتيجه من از نيكوكاران مى شدم .
<span id='link276'><span>
<span id='link276'><span>
==پاسخ خداوند به اين سخن كافر در قيامت كه لؤ ان كرة فاكون من المحسنين ==
==پاسخ خداوند به اين سخن كافر در قيامت كه لؤ ان كرة فاكون من المحسنين ==
بَلى قَدْ جَاءَتْك ءَايَتى فَكَذَّبْت بهَا وَ استَكْبرْت وَ كُنت مِنَ الْكَفِرِينَ
بَلى قَدْ جَاءَتْك ءَايَتى فَكَذَّبْت بهَا وَ استَكْبرْت وَ كُنت مِنَ الْكَفِرِينَ
اين آيه رد و پاسخ خصوص كلام دوم او است كه مى گفت : ((اگر خدا مرا هدايت كرده بود از پرهيزكاران مى بودم (( و اين جواب را خداى تعالى در قيامت مى دهد، همچنان كه سخن او هم در همان موطن است . و سياق جواب ، شاهد بر آن است .
اين آيه رد و پاسخ خصوص كلام دوم او است كه مى گفت : ((اگر خدا مرا هدايت كرده بود از پرهيزكاران مى بودم (( و اين جواب را خداى تعالى در قيامت مى دهد، همچنان كه سخن او هم در همان موطن است . و سياق جواب ، شاهد بر آن است .
در اين آيات بين سخن كافر و جوابش آيه ((او تقول حين ترى ...((، فاصله شده و جوابى هم به آن نداده ، تنها جواب از سخن دوم او را داده است ، كه گفت : ((لو ان اللّه هدينى لكنت من المتقين ((.
در اين آيات بين سخن كافر و جوابش آيه ((او تقول حين ترى ...((، فاصله شده و جوابى هم به آن نداده ، تنها جواب از سخن دوم او را داده است ، كه گفت : ((لو ان اللّه هدينى لكنت من المتقين ((.
خط ۲۶: خط ۲۸:
سپس ، بعد از آنكه اقوال را با ترتيبى كه در آنها است نقل كرده شروع نموده به جواب دادن و اگر جمله اول را كه در آخر همه سخنان جواب داده ، در آخر سخنان و متصل به جواب مى آورد و يا جواب را جلوتر و متصل به آن كلام قرار مى داد، نظم كلام بهم مى خورد.
سپس ، بعد از آنكه اقوال را با ترتيبى كه در آنها است نقل كرده شروع نموده به جواب دادن و اگر جمله اول را كه در آخر همه سخنان جواب داده ، در آخر سخنان و متصل به جواب مى آورد و يا جواب را جلوتر و متصل به آن كلام قرار مى داد، نظم كلام بهم مى خورد.
و به طورى كه ملاحظه مى كنيد از بين اين سه سخن ، تنها سخن دوم را كه گفتند: ((لو ان اللّه هدينى ...(( پاسخ داده ، و از پاسخ آن دو جمله ديگر يعنى اولى و سومى خوددارى نموده و اين بدان جهت است كه جمله اولى مساءله استهزاء به حق و به اهل حق بود. و در جمله سومى آرزو مى كردند كه به دنيا برگردند، و خداى سبحان در روز قيامت اين طايفه را زجر مى دهد، و نمى گذارد سخنى بگويند و پاسخى هم به سخن ايشان نمى دهد، همچنان كه آيه شريفه زير بدان اشاره مى كند: ((قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ضالين ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون قال اخسوا فيها و لا تكلمون انه كان فريق من عبادى يقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خير الراحمين فاتخذتموهم سخريا حتى انسوكم ذكرى و كنتم منهم تضحكون انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون ((.
و به طورى كه ملاحظه مى كنيد از بين اين سه سخن ، تنها سخن دوم را كه گفتند: ((لو ان اللّه هدينى ...(( پاسخ داده ، و از پاسخ آن دو جمله ديگر يعنى اولى و سومى خوددارى نموده و اين بدان جهت است كه جمله اولى مساءله استهزاء به حق و به اهل حق بود. و در جمله سومى آرزو مى كردند كه به دنيا برگردند، و خداى سبحان در روز قيامت اين طايفه را زجر مى دهد، و نمى گذارد سخنى بگويند و پاسخى هم به سخن ايشان نمى دهد، همچنان كه آيه شريفه زير بدان اشاره مى كند: ((قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ضالين ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون قال اخسوا فيها و لا تكلمون انه كان فريق من عبادى يقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خير الراحمين فاتخذتموهم سخريا حتى انسوكم ذكرى و كنتم منهم تضحكون انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون ((.
وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسوَدَّةٌ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِينَ
وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسوَدَّةٌ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِينَ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۱ </center>
كذب بر خدا به همين است كه كسى بگويد: خدا شريك دارد و يا بگويد خدا فرزند دارد، و يكى هم عبارت است از بدعت گذاشتن در دين . ((و سواد وجه (( (و رو سياهى ) نشانه ذلت است كه سزاى تكبر ايشان است ، و به همين جهت فرمود: ((اءليس فى جهنم مثوى للمتكبرين ((.
كذب بر خدا به همين است كه كسى بگويد: خدا شريك دارد و يا بگويد خدا فرزند دارد، و يكى هم عبارت است از بدعت گذاشتن در دين . ((و سواد وجه (( (و رو سياهى ) نشانه ذلت است كه سزاى تكبر ايشان است ، و به همين جهت فرمود: ((اءليس فى جهنم مثوى للمتكبرين ((.
وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا يَمَسهُمُ السوءُ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ
وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا يَمَسهُمُ السوءُ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ
ظاهرا كلمه ((مفازه (( مصدر ميمى از ((فوز(( به معناى رستگارى باشد كه عبارت مى شود از ظفر يافتن و رسيدن به هدف . و حرف ((باء(( كه بر سر اين كلمه در آمده باى ملابست و يا سببيت است ، پس فوزى كه خدا حكم آن را برايشان رانده ، سبب نجات ايشان است .
ظاهرا كلمه ((مفازه (( مصدر ميمى از ((فوز(( به معناى رستگارى باشد كه عبارت مى شود از ظفر يافتن و رسيدن به هدف . و حرف ((باء(( كه بر سر اين كلمه در آمده باى ملابست و يا سببيت است ، پس فوزى كه خدا حكم آن را برايشان رانده ، سبب نجات ايشان است .
و جمله ((لا يمسهم ...((، بيان اين نجات دادن است ، گويا فرموده : خداوند نجاتشان مى دهد، و ديگر نه از خارج بدى و ناملايمى به ايشان مى رسد و نه از درون اندوهى آزارشان مى دهد.
و جمله ((لا يمسهم ...((، بيان اين نجات دادن است ، گويا فرموده : خداوند نجاتشان مى دهد، و ديگر نه از خارج بدى و ناملايمى به ايشان مى رسد و نه از درون اندوهى آزارشان مى دهد.
خط ۵۵: خط ۵۷:
<span id='link278'><span>
<span id='link278'><span>
==آيات ۶۲ - ۷۵ سوره زمر ==
==آيات ۶۲ - ۷۵ سوره زمر ==
اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ(۶۲)
اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ(۶۲)
لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۶۳)
لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۶۳)
قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ(۶۴)
قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ(۶۴)
وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخَْسِرِينَ(۶۵)
وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخَْسِرِينَ(۶۵)
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ(۶۶)
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ(۶۶)
وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الاَرْض جَمِيعاً قَبْضتُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ السمَوَت مَطوِيَّت بِيَمِينِهِ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ(۶۷)
وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الاَرْض جَمِيعاً قَبْضتُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ السمَوَت مَطوِيَّت بِيَمِينِهِ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ(۶۷)
وَ نُفِخَ فى الصورِ فَصعِقَ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظرُونَ(۶۸)
وَ نُفِخَ فى الصورِ فَصعِقَ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظرُونَ(۶۸)
وَ أَشرَقَتِ الاَرْض بِنُورِ رَبهَا وَ وُضِعَ الْكِتَب وَ جِاى ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشهَدَاءِ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۶۹)
وَ أَشرَقَتِ الاَرْض بِنُورِ رَبهَا وَ وُضِعَ الْكِتَب وَ جِاى ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشهَدَاءِ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۶۹)
وَ وُفِّيَت كلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(۷۰)
وَ وُفِّيَت كلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(۷۰)
وَ سِيقَ الَّذِينَ كفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتهَا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِ رَبِّكُمْ وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلى وَ لَكِنْ حَقَّت كلِمَةُ الْعَذَابِ عَلى الْكَفِرِينَ(۷۱)
وَ سِيقَ الَّذِينَ كفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتهَا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِ رَبِّكُمْ وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلى وَ لَكِنْ حَقَّت كلِمَةُ الْعَذَابِ عَلى الْكَفِرِينَ(۷۱)
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَب جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْس مَثْوَى الْمُتَكبرِينَ(۷۲)
قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَب جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْس مَثْوَى الْمُتَكبرِينَ(۷۲)
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبهُمْ إِلى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَا سلَمٌ عَلَيْكمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ(۷۳)
وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبهُمْ إِلى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَا سلَمٌ عَلَيْكمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ(۷۳)
وَ قَالُوا الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى صدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الاَرْض ‍ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْث نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ(۷۴)
وَ قَالُوا الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى صدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الاَرْض ‍ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْث نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ(۷۴)
وَ تَرَى الْمَلَئكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالحَْقِّ وَ قِيلَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(۷۵)
وَ تَرَى الْمَلَئكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالحَْقِّ وَ قِيلَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(۷۵)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۵ </center>
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
خط ۸۹: خط ۹۱:
فصلى است از آيات سوره زمر كه سوره با آن ختم مى شود، و در آن خلاصه اى از آنچه از ادله مزبور در سوره استنتاج مى شود بيان كرده و سپس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ماءمور مى كند كه مشركين را مخاطب قرار دهد و بگويد: پيشنهادى كه عليه او كردند مبنى بر اين كه آن جناب هم خدايان ايشان را بپرستد، جز جهل به مقام خداى تعالى منشاى نداشته . و تذكرشان دهد كه هم به او و هم به ساير انبياى قبل از او وحى شده كه اگر شرك بورزند، اعمالشان بى نتيجه مى شود.
فصلى است از آيات سوره زمر كه سوره با آن ختم مى شود، و در آن خلاصه اى از آنچه از ادله مزبور در سوره استنتاج مى شود بيان كرده و سپس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ماءمور مى كند كه مشركين را مخاطب قرار دهد و بگويد: پيشنهادى كه عليه او كردند مبنى بر اين كه آن جناب هم خدايان ايشان را بپرستد، جز جهل به مقام خداى تعالى منشاى نداشته . و تذكرشان دهد كه هم به او و هم به ساير انبياى قبل از او وحى شده كه اگر شرك بورزند، اعمالشان بى نتيجه مى شود.
سپس خداى سبحان تذكر مى دهد كه مشركين آن طور كه بايد خدا را نشناخته اند، و گر نه در ربوبيت خدا نسبت به ايشان شك و ترديد نمى كردند، و غير از خدا را نمى پرستيدند، و سپس خداى تعالى نظام بازگشت به سوى خود را كه همان تدبير معاد خلق است ، ذكر نموده و با بيانى جامع و كافى كه بيش از آن تصور ندارد، توضيح داده ؛ و سوره را با حمد خود ختم مى كند.
سپس خداى سبحان تذكر مى دهد كه مشركين آن طور كه بايد خدا را نشناخته اند، و گر نه در ربوبيت خدا نسبت به ايشان شك و ترديد نمى كردند، و غير از خدا را نمى پرستيدند، و سپس خداى تعالى نظام بازگشت به سوى خود را كه همان تدبير معاد خلق است ، ذكر نموده و با بيانى جامع و كافى كه بيش از آن تصور ندارد، توضيح داده ؛ و سوره را با حمد خود ختم مى كند.
اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ
اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ
اين همان حقيقتى است كه قبلا اعتراف مشركين را درباره اش ذكر كرد، و فرمود: ((و لئن سالتهم من خلق السموات و الاءرض ليقولن اللّه ((، و اين اعتراف را زير بناى اين استدلال خود كه تدبير همه اشياء مستند به خدا است ، قرار داد.
اين همان حقيقتى است كه قبلا اعتراف مشركين را درباره اش ذكر كرد، و فرمود: ((و لئن سالتهم من خلق السموات و الاءرض ليقولن اللّه ((، و اين اعتراف را زير بناى اين استدلال خود كه تدبير همه اشياء مستند به خدا است ، قرار داد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۷ </center>
خط ۹۶: خط ۹۸:
<span id='link279'><span>
<span id='link279'><span>
==اشاره به وحدانيت خدا در ربوبيت با بيان اينكه او خالق همه چيز ووكيل بر همه چيز است ==
==اشاره به وحدانيت خدا در ربوبيت با بيان اينكه او خالق همه چيز ووكيل بر همه چيز است ==
وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ
وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ
و اين بدان جهت است كه خلقت و هستى هر چيز منتهى بدو است ، و اين اقتضا دارد كه او مالك هر چيز باشد، پس هيچ موجودى از موجودات مالك چيزى نيست ، نه خودش را و نه چيز ديگر را كه از وجود خودش ترشح مى شود، مگر به تمليكى از خداى تعالى ، پس هر چيزى كه تصور شود، به خاطر فقر مطلقش مالك هيچ تدبيرى نيست . و خدا مالك تدبير آن است .
و اين بدان جهت است كه خلقت و هستى هر چيز منتهى بدو است ، و اين اقتضا دارد كه او مالك هر چيز باشد، پس هيچ موجودى از موجودات مالك چيزى نيست ، نه خودش را و نه چيز ديگر را كه از وجود خودش ترشح مى شود، مگر به تمليكى از خداى تعالى ، پس هر چيزى كه تصور شود، به خاطر فقر مطلقش مالك هيچ تدبيرى نيست . و خدا مالك تدبير آن است .
و اما تمليك خدا نسبت به هستى آن موجود، و عمل آن ، نيز نوعى از تدبير خدا است و ملك او را تاءكيد مى كند، نه اينكه با مالكيتش منافات داشته باشد، حتى اگر ملائكه را وكيل خود بر چيزى از امور مى كند اين خود قوت وكالت خودش را مى رساند، نه اينكه امرى را به آن ملائكه تفويض كرده باشد، و دست وكالت خود را بسته باشد، (بخلاف تمليك ما و توكيل ما، كه وقتى چيزى را به كسى تمليك مى كنيم ، ديگر خود مالك آن نيستيم ، و يا اگر كسى را وكيل در كارى مى كنيم دامنه دخل و تصرفات خود را كمتر مى كنيم ) - دقت بفرماييد.
و اما تمليك خدا نسبت به هستى آن موجود، و عمل آن ، نيز نوعى از تدبير خدا است و ملك او را تاءكيد مى كند، نه اينكه با مالكيتش منافات داشته باشد، حتى اگر ملائكه را وكيل خود بر چيزى از امور مى كند اين خود قوت وكالت خودش را مى رساند، نه اينكه امرى را به آن ملائكه تفويض كرده باشد، و دست وكالت خود را بسته باشد، (بخلاف تمليك ما و توكيل ما، كه وقتى چيزى را به كسى تمليك مى كنيم ، ديگر خود مالك آن نيستيم ، و يا اگر كسى را وكيل در كارى مى كنيم دامنه دخل و تصرفات خود را كمتر مى كنيم ) - دقت بفرماييد.
خط ۱۰۳: خط ۱۰۵:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۸ </center>
پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((ذكر جمله ((و هو على كل شى ء(( وكيل بعد از جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( براى آن است كه دلالت كند بر اينكه خداى تعالى غنى مطلق است ، و منافع و مضار مربوط به بندگان است (( و يا گفته اند ((كه مراد اين است كه بفهماند خداى تعالى حافظ هر چيز است ، پس مى خواهد اشاره كند به اينكه اشيا در بقايشان محتاج به اويند، همچنان كه در پيدايش خود محتاج او هستند(( بياناتى است كه به كلى اجنبى از معناى آيه است .
پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((ذكر جمله ((و هو على كل شى ء(( وكيل بعد از جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( براى آن است كه دلالت كند بر اينكه خداى تعالى غنى مطلق است ، و منافع و مضار مربوط به بندگان است (( و يا گفته اند ((كه مراد اين است كه بفهماند خداى تعالى حافظ هر چيز است ، پس مى خواهد اشاره كند به اينكه اشيا در بقايشان محتاج به اويند، همچنان كه در پيدايش خود محتاج او هستند(( بياناتى است كه به كلى اجنبى از معناى آيه است .
لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ ...
لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ ...
كلمه ((مقاليد(( - به طورى كه گفته اند - به معناى كليدها است ، و اين كلمه جمعى است كه مفرد ندارد.
كلمه ((مقاليد(( - به طورى كه گفته اند - به معناى كليدها است ، و اين كلمه جمعى است كه مفرد ندارد.
و منظور از مفاتيح و مقاليد آسمانها و زمين ، مفاتيح خزاين آسمان و زمين است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((و لله خزائن السموات و الاءرض (( و خزاين آسمانها و زمين ، عبارت است از: غيبت آنها كه اشياء و نيز نظام اشياء از آن غيب درآمده ، ظهور پيدا مى كنند، و به عالم شهود منتقل مى شوند. همچنان كه باز در اين باره فرموده : ((و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ((.
و منظور از مفاتيح و مقاليد آسمانها و زمين ، مفاتيح خزاين آسمان و زمين است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((و لله خزائن السموات و الاءرض (( و خزاين آسمانها و زمين ، عبارت است از: غيبت آنها كه اشياء و نيز نظام اشياء از آن غيب درآمده ، ظهور پيدا مى كنند، و به عالم شهود منتقل مى شوند. همچنان كه باز در اين باره فرموده : ((و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ((.
و مالك كليدهاى آسمانها و زمين بودن ، كنايه است از اينكه مالك آن خزينه هايى است كه هستى موجودات و ارزاقشان و عمرها و اجلهايشان و ساير چيزهايى كه از آغاز پيدايش تا وقتى كه به خدا باز مى گردند و در مسير هستى به آنها مواجه مى شوند از آنجاست .
و مالك كليدهاى آسمانها و زمين بودن ، كنايه است از اينكه مالك آن خزينه هايى است كه هستى موجودات و ارزاقشان و عمرها و اجلهايشان و ساير چيزهايى كه از آغاز پيدايش تا وقتى كه به خدا باز مى گردند و در مسير هستى به آنها مواجه مى شوند از آنجاست .
و اين جمله يعنى جمله ((له مقاليد...(( در مقام تعليل جمله ((و هو على كل شى ء وكيل (( است ، و به همين جهت واو عاطفه بين آن دو نياورده است .
و اين جمله يعنى جمله ((له مقاليد...(( در مقام تعليل جمله ((و هو على كل شى ء وكيل (( است ، و به همين جهت واو عاطفه بين آن دو نياورده است .
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ
در سابق گفتيم كه جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( تا جمله ((و الاءرض ((، از حجتهايى كه در خلال آيات سابق بود خلاصه گيرى مى كند. و بنا بر همين ادعا، جمله ((و الّذين كفروا بايات اللّه ...(( عطف بر جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( مى شود، و معناى مجموع آن چنين مى شود: آنچه حجتها و آيات بر آن دلالت مى كند اين است كه خدا خالق و در نتيجه مالك و در نتيجه مالك بودن هم وكيل بر هر چيز است ؛
در سابق گفتيم كه جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( تا جمله ((و الاءرض ((، از حجتهايى كه در خلال آيات سابق بود خلاصه گيرى مى كند. و بنا بر همين ادعا، جمله ((و الّذين كفروا بايات اللّه ...(( عطف بر جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( مى شود، و معناى مجموع آن چنين مى شود: آنچه حجتها و آيات بر آن دلالت مى كند اين است كه خدا خالق و در نتيجه مالك و در نتيجه مالك بودن هم وكيل بر هر چيز است ؛
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۹ </center>
و خلاصه يگانه در ربوبيت و الوهيت است . و كسانى كه به آيات پروردگارشان كفر ورزيده ، و او را يگانه در ربوبيت ندانسته و عبادتش ‍ نكردند، زيانكارند.
و خلاصه يگانه در ربوبيت و الوهيت است . و كسانى كه به آيات پروردگارشان كفر ورزيده ، و او را يگانه در ربوبيت ندانسته و عبادتش ‍ نكردند، زيانكارند.
مفسرين در اينكه جمله ((و الّذين كفروا...(( به كجا عطف شده ، اختلاف كرده اند، و وجوه بسيار و مختلفى آورده اند كه چون فايده اى در نقلش نديديم ، از نقل آن صرفنظر كرديم ، شما مى توانيد به تفاسير مفصل مراجعه كنيد.
مفسرين در اينكه جمله ((و الّذين كفروا...(( به كجا عطف شده ، اختلاف كرده اند، و وجوه بسيار و مختلفى آورده اند كه چون فايده اى در نقلش نديديم ، از نقل آن صرفنظر كرديم ، شما مى توانيد به تفاسير مفصل مراجعه كنيد.
قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ
قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ
بعد از آنكه خداى سبحان خلاصه حجتهاى مزبور در سوره را، يعنى يگانگى خدا را در خلقت ، ملك و تدبير را بيان كرد. و لازمه آن ، يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، لذا به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه مشركين را - كه به وى مى گفتند خدايان ايشان را بپرستد - مخاطب قرار داده ، بفرمايد: بعد از آن همه حجتهاى روشن ديگر محلى براى پرستش غير خدا و پذيرفتن پيشنهاد شما باقى نمى ماند، و آيا اين پيشنهاد به غير از جهل چيز ديگرى مى تواند باشد؟
بعد از آنكه خداى سبحان خلاصه حجتهاى مزبور در سوره را، يعنى يگانگى خدا را در خلقت ، ملك و تدبير را بيان كرد. و لازمه آن ، يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، لذا به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه مشركين را - كه به وى مى گفتند خدايان ايشان را بپرستد - مخاطب قرار داده ، بفرمايد: بعد از آن همه حجتهاى روشن ديگر محلى براى پرستش غير خدا و پذيرفتن پيشنهاد شما باقى نمى ماند، و آيا اين پيشنهاد به غير از جهل چيز ديگرى مى تواند باشد؟
پس در جمله ((افغير اللّه تامرونى اعبد(( حرف ((فا(( براى آن است كه مضمون جمله را بر جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( - تا آخر و آيه - تفريع كند و اين را نتيجه آن قرار دهد. و استفهام در آن استفهام انكارى است و كلمه ((غير اللّه (( مفعول جمله ((اءعبد(( است ، و اگر مفعول جلوتر از فعلش قرار گرفته ، براى اين است كه بر ذكر آن عنايت داشته . و جمله ((تاءمرونى (( جمله اى است معترضه كه بين فعل و مفعولش فاصله شده ، و اصل جمله ((تاءمرونى ((، ((تاءمروننى (( بوده كه يكى از نونها در نون ديگر ادغام شده است .
پس در جمله ((افغير اللّه تامرونى اعبد(( حرف ((فا(( براى آن است كه مضمون جمله را بر جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( - تا آخر و آيه - تفريع كند و اين را نتيجه آن قرار دهد. و استفهام در آن استفهام انكارى است و كلمه ((غير اللّه (( مفعول جمله ((اءعبد(( است ، و اگر مفعول جلوتر از فعلش قرار گرفته ، براى اين است كه بر ذكر آن عنايت داشته . و جمله ((تاءمرونى (( جمله اى است معترضه كه بين فعل و مفعولش فاصله شده ، و اصل جمله ((تاءمرونى ((، ((تاءمروننى (( بوده كه يكى از نونها در نون ديگر ادغام شده است .
و جمله ((ايها الجاهلون (( خطاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به ايشان است تا اشاره كند به اينكه پيشنهاد آنان - كه آن جناب هم غير خدا را بپرستد - با اينكه ادله گذشته در يگانگى خدا در ربوبيت و الوهيت روشن بود، چيزى جز نفهمى و نادانى ايشان نمى تواند باشد.
و جمله ((ايها الجاهلون (( خطاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به ايشان است تا اشاره كند به اينكه پيشنهاد آنان - كه آن جناب هم غير خدا را بپرستد - با اينكه ادله گذشته در يگانگى خدا در ربوبيت و الوهيت روشن بود، چيزى جز نفهمى و نادانى ايشان نمى تواند باشد.
وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك ...
وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك ...
اين جمله مدلول و معناى حجتهاى عقلى را كه به وسيله وحى اقامه شد، تاءييد مى كند، گويا فرموده : غير از خدا را نپرست ، چون پرستش ‍ غير خدا جهل است ، و چگونه جايز باشد براى تو با اينكه وحى صريحا تو را دلالت كرد بر اينكه از اين كار نهى شدهاى همچنان كه عقل هم از آن نهى مى كند.
اين جمله مدلول و معناى حجتهاى عقلى را كه به وسيله وحى اقامه شد، تاءييد مى كند، گويا فرموده : غير از خدا را نپرست ، چون پرستش ‍ غير خدا جهل است ، و چگونه جايز باشد براى تو با اينكه وحى صريحا تو را دلالت كرد بر اينكه از اين كار نهى شدهاى همچنان كه عقل هم از آن نهى مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۰ </center>
خط ۱۳۲: خط ۱۳۴:
و وجه نادرستى اش از آنچه گذشت واضح شد. و اما اينكه خود ما هم در سابق گفتيم ، و در بعضى روايات هم آمده كه اينگونه خطابهاى قرآنى كه به معصومين شده از باب مثل معروف ((دخترم بتو مى گويم عروسم تو بشنو(( است ، معنايش اين نيست كه خطاب به معصوم اصلا غلط است ، بلكه معنايش اين است كه اگر تكليف به كسانى را كه هم ممكن است آن را اطاعت كنند، و هم ممكن است مخالفت و معصيت كنند، متوجه كسى كنيم كه حتما آن را اطاعت مى كند، مؤ ثرتر مى افتد، همانطور كه گفته اند: كنايه رساتر از تصريح است .
و وجه نادرستى اش از آنچه گذشت واضح شد. و اما اينكه خود ما هم در سابق گفتيم ، و در بعضى روايات هم آمده كه اينگونه خطابهاى قرآنى كه به معصومين شده از باب مثل معروف ((دخترم بتو مى گويم عروسم تو بشنو(( است ، معنايش اين نيست كه خطاب به معصوم اصلا غلط است ، بلكه معنايش اين است كه اگر تكليف به كسانى را كه هم ممكن است آن را اطاعت كنند، و هم ممكن است مخالفت و معصيت كنند، متوجه كسى كنيم كه حتما آن را اطاعت مى كند، مؤ ثرتر مى افتد، همانطور كه گفته اند: كنايه رساتر از تصريح است .
((و لتكونن من الخاسرين (( - معناى اين جمله از بيانى كه گذشت روشن شد، و ممكن است الف و لام در ((الخاسرين (( عهد را افاده كند، آن وقت معنا چنين مى شود: در اين صورت تو از همان خاسرينى خواهى بود كه به آيات خدا كفر ورزيده ، و از حجتهاى داله بر وحدانيت خدا اعراض كردند.
((و لتكونن من الخاسرين (( - معناى اين جمله از بيانى كه گذشت روشن شد، و ممكن است الف و لام در ((الخاسرين (( عهد را افاده كند، آن وقت معنا چنين مى شود: در اين صورت تو از همان خاسرينى خواهى بود كه به آيات خدا كفر ورزيده ، و از حجتهاى داله بر وحدانيت خدا اعراض كردند.
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ
كلمه ((بل (( اعراض از نهى مستفاد از كلام قبلى را مى رساند، گويا فرموده : پس بنا بر آنچه گفته شد غير خدا را نپرست ، بلكه تنها خدا را بندگى كن . و اگر اسم مقدس اللّه را كه مفعول است جلوتر از فعل ((فاعبد(( آورد، براى افاده حصر است .
كلمه ((بل (( اعراض از نهى مستفاد از كلام قبلى را مى رساند، گويا فرموده : پس بنا بر آنچه گفته شد غير خدا را نپرست ، بلكه تنها خدا را بندگى كن . و اگر اسم مقدس اللّه را كه مفعول است جلوتر از فعل ((فاعبد(( آورد، براى افاده حصر است .
و حرف ((فاء(( در جمله ((فاعبد(( زايده است و - به طورى كه گفته اند - تنها به منظور تاءكيد در كلام آمده . ولى بعضى هم گفته اند كه فاى جزاء است ، جزايى كه شرط آن حذف شده ، و تقدير كلام : ((بل ان كنت عابدا او عاقلا فاعبد اللّه (( بوده .
و حرف ((فاء(( در جمله ((فاعبد(( زايده است و - به طورى كه گفته اند - تنها به منظور تاءكيد در كلام آمده . ولى بعضى هم گفته اند كه فاى جزاء است ، جزايى كه شرط آن حذف شده ، و تقدير كلام : ((بل ان كنت عابدا او عاقلا فاعبد اللّه (( بوده .
خط ۱۳۸: خط ۱۴۰:
((و كن من الشاكرين (( - يعنى با خداپرستيت از شاكرين شو، از كسانى كه شكر نعمت خدا به جا مى آورند. نعمتهايى كه همه بر يگانگى او در ربوبيت و الوهيت دلالت دارد. در تفسير جمله ((و سيجزى اللّه الشاكرين (( و جمله ((و لا تجد اكثرهم شاكرين ((، گفتيم كه مصداق شاكرين - البته شاكرين به حقيقت معناى كلمه - همانا مخلصين - به فتحه لام - هستند بدانجا مراجعه فرماييد.
((و كن من الشاكرين (( - يعنى با خداپرستيت از شاكرين شو، از كسانى كه شكر نعمت خدا به جا مى آورند. نعمتهايى كه همه بر يگانگى او در ربوبيت و الوهيت دلالت دارد. در تفسير جمله ((و سيجزى اللّه الشاكرين (( و جمله ((و لا تجد اكثرهم شاكرين ((، گفتيم كه مصداق شاكرين - البته شاكرين به حقيقت معناى كلمه - همانا مخلصين - به فتحه لام - هستند بدانجا مراجعه فرماييد.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۳۵}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]

نسخهٔ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۷:۲۵

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۸

زنهار از فوت وقت و دچار حسرت قيامت شدن

أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسرَتى عَلى مَا فَرَّطت فى جَنبِ اللَّهِ ... در مجمع البيان گفته : كلمه ((تفريط(( به معناى اهمال كارى در عملى است كه بايد فورا به آن اقدام نمود، تا جايى كه وقتش فوت شود. و نيز در معناى كلمه ((يا حسرتا(( گفته : ((تحسر(( به معناى غم خوردن از چيزى است كه وقتش فوت شده باشد، به خاطر انحسار (متضرر شدن ) آدمى به صورتى كه ديگر تداركش ممكن نباشد. و راغب در معناى كلمه ((جنب (( گفته در اصل به معناى عضو (پهلو) بوده ، سپس به طور استعاره در سمت آن عضو استعمال كرده اند، چون عادتشان در ساير اعضاء نيز بر اين بوده كه نام آن را در سمت آن به نحو استعاره استعمال مى كردند. مانند راست و چپ و بنابراين ((جنب اللّه (( كه به معناى جانب و ناحيه خدا است عبارت است از چيزهايى كه بر عبد واجب است با خداى خود معامله نموده از سوى خود به سوى خدا روان ه كند و مصداق آن اين است كه تنها او را عبادت كند و از نافرمانى او اجتناب ورزد. و ((تفريط(( در جنب خدا به معناى كوتاهى در آن است . و در جمله ((و ان كنت لمن الساخرين (( كلمه ((ان (( مخفف ((انّ(( است . و ((ساخرين (( اسم فاعل از ((سخر(( به معناى استهزاء كنندگان مى باشد. و معناى آيه چنين است : اگر من شما را به اين خطاب مخاطب مى سازم ، تنها بدان جهت است كه بيم آن مى رود - و يا تا آنكه نكند - يكى از شما بگويد: وا حسرتا! از آن كوتاهى كه من در جان ب خدا كردم ، و من به درستى از استهزاء كنندگان بودم . و محل گفتن اين سخن قيامت است . أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاخ لَكنت مِنَ الْمُتَّقِينَ ضمير در ((تقول (( به همان نفس برمى گردد، و مراد از هدايت در ((هدينى (( ارشاد و نشان دادن راه است ، و معنايش اين است : ((تا آنكه كسى نگويد: اگر خدا راهنمائيم مى كرد از پرهيزكاران مى بودم ((، در حقيقت با اين خطاب عذر و بهانه را از دست كفار مى گيرد. أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَاب لَوْ أَنَّ لى كرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۲۹

كلمه ((لو(( براى تمنى است (كه در فارسى مى گوييم : اى كاش ). و كلمه ((كرة (( به معناى برگشت است . و معناى آيه چنين است : و يا، تا آن كه نكند كسى و آرزومندى هنگام ديدن عذاب روز قيامت بگويد: اى كاش برگشتى به دنيا بود، در نتيجه من از نيكوكاران مى شدم .

پاسخ خداوند به اين سخن كافر در قيامت كه لؤ ان كرة فاكون من المحسنين

بَلى قَدْ جَاءَتْك ءَايَتى فَكَذَّبْت بهَا وَ استَكْبرْت وَ كُنت مِنَ الْكَفِرِينَ اين آيه رد و پاسخ خصوص كلام دوم او است كه مى گفت : ((اگر خدا مرا هدايت كرده بود از پرهيزكاران مى بودم (( و اين جواب را خداى تعالى در قيامت مى دهد، همچنان كه سخن او هم در همان موطن است . و سياق جواب ، شاهد بر آن است . در اين آيات بين سخن كافر و جوابش آيه ((او تقول حين ترى ...((، فاصله شده و جوابى هم به آن نداده ، تنها جواب از سخن دوم او را داده است ، كه گفت : ((لو ان اللّه هدينى لكنت من المتقين ((. و دليلش اين است كه : اين سه جمله اى كه از ((نفس (( نقل كرده ، مترتب بر ترتيب صدورش از مجرمين است ، چون در قيامت مجرمين متوجه مى شوند كه امروز روزى است كه جزاى اعمال را مى دهند و ايشان در عمل كوتاهى كرده اند، و وقت تدارك هم گذشته ، لذا حسرت مى خورند و به حسرت فرياد مى زنند و مى گويند ((يا حسرتا على ما فرطت ((. در خصوص اين اظهار حسرت در جاى ديگر فرموده : ((حتى اذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها((. آنگاه وقتى به حسابشان رسيدگى شد و به متقين دستور داده شود كه به بهشت در آيند و گفته مى شود: ((و امتازوا اليوم ايها المجرمون ((، آن وقت تعلل كرده مى گويند: ((لو ان اللّه هدينى لكنت من المتقين : اگر خدا مرا هم هدايت كرده بود، از متقيان مى بودم ((. و چون دستور مى رسد كه به آتش در آيند و بر كنار آتششان مى برند، و سپس به آتش واردشان مى كنند آرزو مى كنند اى كاش به دنيا برمى گشتند تا در آنجا كار نيك كنند و سعادتمند شوند: ((اءو تقول حين ترى العذاب لو ان لى كرة ((. در جاى ديگر راجع به همين آرزو مى فرمايد: ((و لو ترى اذ وقفوا على النار فقالوا يا ليتنا نرد و لا نكذب بايات ربنا و نكون من المؤ منين ((، و نيز از قول ايشان حكايت كرده كه خواهند گفت : ((ربنا اخرجنا منها فان عدنا فان ا ظالمون ((.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۰

سپس ، بعد از آنكه اقوال را با ترتيبى كه در آنها است نقل كرده شروع نموده به جواب دادن و اگر جمله اول را كه در آخر همه سخنان جواب داده ، در آخر سخنان و متصل به جواب مى آورد و يا جواب را جلوتر و متصل به آن كلام قرار مى داد، نظم كلام بهم مى خورد. و به طورى كه ملاحظه مى كنيد از بين اين سه سخن ، تنها سخن دوم را كه گفتند: ((لو ان اللّه هدينى ...(( پاسخ داده ، و از پاسخ آن دو جمله ديگر يعنى اولى و سومى خوددارى نموده و اين بدان جهت است كه جمله اولى مساءله استهزاء به حق و به اهل حق بود. و در جمله سومى آرزو مى كردند كه به دنيا برگردند، و خداى سبحان در روز قيامت اين طايفه را زجر مى دهد، و نمى گذارد سخنى بگويند و پاسخى هم به سخن ايشان نمى دهد، همچنان كه آيه شريفه زير بدان اشاره مى كند: ((قالوا ربنا غلبت علينا شقوتنا و كنا قوما ضالين ربنا اخرجنا منها فان عدنا فانا ظالمون قال اخسوا فيها و لا تكلمون انه كان فريق من عبادى يقولون ربنا آمنا فاغفر لنا و ارحمنا و انت خير الراحمين فاتخذتموهم سخريا حتى انسوكم ذكرى و كنتم منهم تضحكون انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون ((. وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسوَدَّةٌ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِينَ

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۱

كذب بر خدا به همين است كه كسى بگويد: خدا شريك دارد و يا بگويد خدا فرزند دارد، و يكى هم عبارت است از بدعت گذاشتن در دين . ((و سواد وجه (( (و رو سياهى ) نشانه ذلت است كه سزاى تكبر ايشان است ، و به همين جهت فرمود: ((اءليس فى جهنم مثوى للمتكبرين ((. وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا يَمَسهُمُ السوءُ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ ظاهرا كلمه ((مفازه (( مصدر ميمى از ((فوز(( به معناى رستگارى باشد كه عبارت مى شود از ظفر يافتن و رسيدن به هدف . و حرف ((باء(( كه بر سر اين كلمه در آمده باى ملابست و يا سببيت است ، پس فوزى كه خدا حكم آن را برايشان رانده ، سبب نجات ايشان است . و جمله ((لا يمسهم ...((، بيان اين نجات دادن است ، گويا فرموده : خداوند نجاتشان مى دهد، و ديگر نه از خارج بدى و ناملايمى به ايشان مى رسد و نه از درون اندوهى آزارشان مى دهد. و اين آيه شريفه نظرى دارد به آيه ((انى جزيتهم اليوم بما صبروا انهم هم الفائزون (( كه در ذيل آيات سوره مؤ منون در چند سطر قبل گذشت دقت بفرماييد و از اين نكته غافل نمانيد. بحث روايتى

رواياتى درباره مغفرت الهى و شاءن نزول آيه : يا عباد الذين اسرفوا على انفسهم ...

در مجمع البيان از امير المؤ منين (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: در قرآن كريم هيچ آيه اى به قدر آيه ((يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم ...(( گشايش آورتر نيست . مؤ لف : اين روايت را الدر المنثور هم از ابن جرير، از ابن سيرين ، از آن جناب نقل كرده و - ان شاء اللّه - بزودى در تفسير سوره ليل ، همين روايت را از آن جناب نقل مى كنيم ، كه خود آن حضرت فرموده : در قرآن هيچ آيه اى اميدوار كننده تر از آيه ((و لسوف يعطيك ربك فترضى (( نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۲

و نيز در الدر المنثور است كه احمد، ابن جرير، ابن ابى حاتم ، و ابن مردويه و بيهقى - در كتاب شعب الايمان - از ثوبان روايت آورده اند، كه گفت : من از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم كه فرمود: من دوست نمى دارم كه دنيا و آنچه را كه در آن است با آيه ((يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم ...(( معاوضه كنم . پس مردى عرضه داشت : يا رسول اللّه ! آيا اين آيه شرك را هم شامل مى شود؟ رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) سكوت كرد، و سپس فرمود: نه ، شرك را شامل نيست . مؤ لف : در اين روايت اشكالى است و آن اشكال در تفسير خود آيه گذشت ، كه گفتيم : مورد آيه مساءله شرك است و آيه مقيد شده به توبه . و نيز در همان كتاب است كه ابن ابى شيبه ، و مسلم ، از ابى ايوب انصارى روايت كرده اند كه گفت : از رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) شنيدم كه فرمود: اگر شما گناه نمى كرديد خداى تعالى خلقى مى آفريد تا گناه كنند، و او بيامرزد. مؤ لف : مغفرتى كه در اين حديث آمده با قيود و اسبابى كه براى مغفرت هست - مانند توبه و شفاعت - منافاتى ندارد. و در مجمع البيان آمده كه بعضى گفته اند: آيه ((يا عبادى الّذين اسرفوا...(( درباره ((وحشى (( قاتل حمزه نازل شد. و آن ، هنگامى بود كه وى مى خواست مسلمان شود مى ترسيد توبه اش قبول نشود. پس همين كه آيه نازل شد، اسلام آورد. بعضى از صحابه پرسيدند: يا رسول اللّه ! آيا اين آيه بخصوص درباره قبول توبه وحشى نازل شده ، و يا براى عموم مسلمين است ؟ فرمود: نه ، براى عموم مسلمانان است . و از كتاب سعد السعود تاليف ابن طاووس ، به نقل از تفسير كلبى آمده كه وحشى و جماعتى نزد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيام فرستادند، كه چرا بايد ما از دين تو محروم باشيم ، هيچ مانعى براى ما نيست جز اينكه از كتاب تو شنيدهايم كه مى فرمايد: ((هر كس با اللّه خدايانى ديگر بخواند و قتل نفس و زنا كند اثر گناه خود را مى بيند. و در آتش جاودان است (( و ما همه اين كارهاى زشت را كرده ايم رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيام فرستاد كه : ((الا من تاب و آمن و عمل صالحا(( آن جماعت پيام دادند ممكن است ايمان بياوريم ، و توبه هم بكنيم ، ولى خوف داريم كه عمل صالح به جا نياوريم . باز رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) پيام فرستاد: ((ان اللّه لا يغفريشرك به و يغفر ما دون ذلك لمن يشاء(( گفتند: مى ترسيم كه داخل در مشيت قرار نگيريم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۳

ايشان در پاسخشان اين آيه را فرستاد: ((يا عبادى الّذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة اللّه ان اللّه يغفر الذنوب جميعا(( پس آن جمعيت آمدند و مسلمان شدند. پس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به وحشى فرمود: ((تا مى توانى (( با من رو برو مشو كه من نمى توانم قاتل حمزه عمويم را ببينم ، لذا وحشى به شام رفت ، و در اثر ميگسارى بمرد. مؤ لف : قريب به اين مضمون را الدر المنثور به چند طريق روايت كرده و در بعضى از آن طريقها آمده كه آيه ((يا عبادى الّذين اسرفوا...(( درباره او نازل شده همان طور كه در خبر سابق مجمع البيان آمده بود. ولى يك اشكال ، اين روايت را ضعيف مى كند، و آن اين است كه سوره مورد بحث در مكه نازل شده ، و وحشى بعد از هجرت ، مسلمان شده . علاوه بر اين ، از ظاهر خبر برمى آيد كه اطلاق مغفرت در آيه مقيد به توبه نشده ، و حال آنكه توجه فرموديد كه سياق با اين سخن سازگار نيست . و اينكه در روايت آمده كه : ((فمات فى الخمر : وى در شام در اثر ميگسارى بمرد((، احتمال دارد كه اين كلمه ((خمر(( - به فتحه ((خاء(( و تشديد ((ميم (( - باشد كه نام محلى از اطراف مدينه است ، و احتمال هم دارد غلطى از ناسخ باعث شده ((حمص (( را ((خمر(( بنويسد. و احتمال هم دارد كه مراد آن باشد كه وى به خاطر ميگسارى مرده است ، چون وحشى هميشه ميگسارى مى كرده ، و چند نوبت به خاطر همين گناه تازيانه خورد، بعد رهايش كردند. در اين بين روايات بسيارى هم از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) آمده كه آيات مورد بحث را بر شيعيان خود تطبيق كرده اند و ((جنب اللّه (( را عبارت از ايشان دانسته اند و همه اين روايات و آن روايات از باب تطبيق مصداق بر آيه است ، نه از باب تفسير، و به همين جهت ما از ايراد آنها خوددارى نموديم .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۴

آيات ۶۲ - ۷۵ سوره زمر

اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ(۶۲) لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۶۳) قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ(۶۴) وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخَْسِرِينَ(۶۵) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ(۶۶) وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الاَرْض جَمِيعاً قَبْضتُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ السمَوَت مَطوِيَّت بِيَمِينِهِ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ(۶۷) وَ نُفِخَ فى الصورِ فَصعِقَ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظرُونَ(۶۸) وَ أَشرَقَتِ الاَرْض بِنُورِ رَبهَا وَ وُضِعَ الْكِتَب وَ جِاى ءَ بِالنَّبِيِّينَ وَ الشهَدَاءِ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالْحَقِّ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۶۹) وَ وُفِّيَت كلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَت وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ(۷۰) وَ سِيقَ الَّذِينَ كفَرُوا إِلى جَهَنَّمَ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لَهُمْ خَزَنَتهَا أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَتْلُونَ عَلَيْكُمْ ءَايَتِ رَبِّكُمْ وَ يُنذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا بَلى وَ لَكِنْ حَقَّت كلِمَةُ الْعَذَابِ عَلى الْكَفِرِينَ(۷۱) قِيلَ ادْخُلُوا أَبْوَب جَهَنَّمَ خَلِدِينَ فِيهَا فَبِئْس مَثْوَى الْمُتَكبرِينَ(۷۲) وَ سِيقَ الَّذِينَ اتَّقَوْا رَبهُمْ إِلى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتى إِذَا جَاءُوهَا وَ فُتِحَت أَبْوَبُهَا وَ قَالَ لهَُمْ خَزَنَتهَا سلَمٌ عَلَيْكمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَلِدِينَ(۷۳) وَ قَالُوا الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِى صدَقَنَا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الاَرْض ‍ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَيْث نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعَمِلِينَ(۷۴) وَ تَرَى الْمَلَئكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسبِّحُونَ بحَمْدِ رَبهِمْ وَ قُضىَ بَيْنهُم بِالحَْقِّ وَ قِيلَ الحَْمْدُ للَّهِ رَب الْعَلَمِينَ(۷۵)

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۵

ترجمه آيات خدا آفريدگار هر چيزى است و او بر هر چيزى وكيل است (۶۲). كليدهاى آسمانها و زمين از اوست و آنان كه به آيات خدا كفر ورزيدند تنها آنان زيانكارند (۶۳). بگو اى مردم نادان آيا با اين حال باز هم به من دستور مى دهيد غير از خدا را بپرستم ؟ (۶۴). و با اينكه به تو و به انبياى قبل از تو وحى شد كه اگر شرك بورزى عملت بدون اجر مى شود و به طور قطع از زيانكاران خواهى بود (۶۵). بلكه تنها خدا را بپرست و از شاكران باش (۶۶ ). و خدا را آن طور كه حق شناسايى او است نشناخته اند چون او را از نظر معاد نشناخته اند كه تمامى موجودات زمين در قبضه او و آسمانها به دست قدرت او است ، منزه و متعالى است از شركى كه به وى مى ورزند (۶۷). و در صور دميده مى شود كه ناگهان آنچه جنبده اى در آسمانها و هر كس ‍ كه در زمين است مى ميرند مگر كسى كه خدا خواسته باشد. سپس ‍ نفخه اى ديگر در آن دميده مى شود كه ناگهان همه به حالت قيام درآمده خيره نگاه مى كنند (۶۸). و زمين به نور پروردگارش روشن مى شود و كتاب را پيش رو مى گذارند و پيامبران و شهداء را مى آورند و بين مردم به حق داورى مى شود و به كسى ظلم نمى شود (۶۹). و هر كسى عمل خود را به تمام و كمال دريافت مى كند و چيزى از عمل كسى كم نمى گذارند و او داناتر است به آنچه مردم مى كردند (۷۰). و كسانى كه كافر شدند دسته دسته به سوى جهنم رانده مى شوند تا آنجا كه به كنار جهنم برسند درها به رويشان باز مى شود و خازنان دوزخ به ايشان مى گويند آيا رسولانى از جنس خود شما به سوى شما نيامدند كه آيات پروردگارتان را بر شما بخوانند و شما را از لقاى امروزتان بترسانند. مى گويند: بله ، آمدند و ليكن كلمه عذاب عليه كفار محقق شده بود (۷۱). آنگاه گفته مى شود: از هر در به دوزخ داخل شويد در حالى كه در آن ، كه جاى متكبرين است ، جاودان باشيد (۷۲).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۶

و كسانى كه از پروردگارشان مى ترسند دسته دسته به سوى بهشت رانده مى شوند تا وقتى كه نزديك آن شوند درهايش گشوده مى شود و خازنانش به ايشان گويند سلام بر شما كه پاك بوديد پس براى هميشه داخل بهشت شويد (۷۳). و گفتند حمد خدا را كه به وعده خود وفا كرد و زمين را به ارث در اختيار ما قرار داد تا در هر جاى بهشت كه بخواهيم منزل كنيم و چه خوب است اجر اهل عمل (۷۴). و ملائكه را مى بينى كه پيرامون عرش مى چرخند و به حمد خدا تسبيح مى كنند و بين ايشان به حق داورى مى شود و گفته مى شود: الحمد لله رب العالمين (۷۵). بيان آيات فصلى است از آيات سوره زمر كه سوره با آن ختم مى شود، و در آن خلاصه اى از آنچه از ادله مزبور در سوره استنتاج مى شود بيان كرده و سپس رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) را ماءمور مى كند كه مشركين را مخاطب قرار دهد و بگويد: پيشنهادى كه عليه او كردند مبنى بر اين كه آن جناب هم خدايان ايشان را بپرستد، جز جهل به مقام خداى تعالى منشاى نداشته . و تذكرشان دهد كه هم به او و هم به ساير انبياى قبل از او وحى شده كه اگر شرك بورزند، اعمالشان بى نتيجه مى شود. سپس خداى سبحان تذكر مى دهد كه مشركين آن طور كه بايد خدا را نشناخته اند، و گر نه در ربوبيت خدا نسبت به ايشان شك و ترديد نمى كردند، و غير از خدا را نمى پرستيدند، و سپس خداى تعالى نظام بازگشت به سوى خود را كه همان تدبير معاد خلق است ، ذكر نموده و با بيانى جامع و كافى كه بيش از آن تصور ندارد، توضيح داده ؛ و سوره را با حمد خود ختم مى كند. اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ اين همان حقيقتى است كه قبلا اعتراف مشركين را درباره اش ذكر كرد، و فرمود: ((و لئن سالتهم من خلق السموات و الاءرض ليقولن اللّه ((، و اين اعتراف را زير بناى اين استدلال خود كه تدبير همه اشياء مستند به خدا است ، قرار داد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۷

و اين جمله در مقام زمينه چينى است براى همان مساءله تدبير، كه بعدا خاطر نشان مى كند؛ چون - قبلا هم مكرر گفته ايم - كه خلقت جداى از تدبير نيست ، به همين جهت در مقام استناد خلقت به خدا، منتقل مى شود به اينكه ملك هم مختص به خداست ، و مى فرمايد: ((له مقاليد السموات و الاءرض ((. و از اختصاص ملك براى خدا، منتقل مى شود به اينكه پس خدا وكيل بر هر چيز و قائم مقام آن در تدبير امر آن است . و ما در سابق در ذيل آيه ((ذلكم اللّه ربكم لا اله الا هو خالق كل شى ء(( در جلد هفتم اين كتاب گفتارى پيرامون معناى شمول خلقت نسبت به همه چيز گذرانديم .

اشاره به وحدانيت خدا در ربوبيت با بيان اينكه او خالق همه چيز ووكيل بر همه چيز است

وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ و اين بدان جهت است كه خلقت و هستى هر چيز منتهى بدو است ، و اين اقتضا دارد كه او مالك هر چيز باشد، پس هيچ موجودى از موجودات مالك چيزى نيست ، نه خودش را و نه چيز ديگر را كه از وجود خودش ترشح مى شود، مگر به تمليكى از خداى تعالى ، پس هر چيزى كه تصور شود، به خاطر فقر مطلقش مالك هيچ تدبيرى نيست . و خدا مالك تدبير آن است . و اما تمليك خدا نسبت به هستى آن موجود، و عمل آن ، نيز نوعى از تدبير خدا است و ملك او را تاءكيد مى كند، نه اينكه با مالكيتش منافات داشته باشد، حتى اگر ملائكه را وكيل خود بر چيزى از امور مى كند اين خود قوت وكالت خودش را مى رساند، نه اينكه امرى را به آن ملائكه تفويض كرده باشد، و دست وكالت خود را بسته باشد، (بخلاف تمليك ما و توكيل ما، كه وقتى چيزى را به كسى تمليك مى كنيم ، ديگر خود مالك آن نيستيم ، و يا اگر كسى را وكيل در كارى مى كنيم دامنه دخل و تصرفات خود را كمتر مى كنيم ) - دقت بفرماييد. و كوتاه سخن آنكه : وقتى هر موجودى از موجودات كه فرض شود مالك خود نباشد، قهرا خداى سبحان وكيل او و قائم مقام او و مدبر امر او خواهد بود، حال چه اينكه موجود فرض شده از اسباب عالم باشد و چه از مسببات ، پس هر چه باشد خداى سبحان يگانه ، رب او است . پس روشن شد كه جمله مورد بحث در اين مقام است كه به يگانگى خدا در ربوبيت اشاره كند، و مقصود هم بيان همين نكته است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۸

پس اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: ((ذكر جمله ((و هو على كل شى ء(( وكيل بعد از جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( براى آن است كه دلالت كند بر اينكه خداى تعالى غنى مطلق است ، و منافع و مضار مربوط به بندگان است (( و يا گفته اند ((كه مراد اين است كه بفهماند خداى تعالى حافظ هر چيز است ، پس مى خواهد اشاره كند به اينكه اشيا در بقايشان محتاج به اويند، همچنان كه در پيدايش خود محتاج او هستند(( بياناتى است كه به كلى اجنبى از معناى آيه است . لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ ... كلمه ((مقاليد(( - به طورى كه گفته اند - به معناى كليدها است ، و اين كلمه جمعى است كه مفرد ندارد. و منظور از مفاتيح و مقاليد آسمانها و زمين ، مفاتيح خزاين آسمان و زمين است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((و لله خزائن السموات و الاءرض (( و خزاين آسمانها و زمين ، عبارت است از: غيبت آنها كه اشياء و نيز نظام اشياء از آن غيب درآمده ، ظهور پيدا مى كنند، و به عالم شهود منتقل مى شوند. همچنان كه باز در اين باره فرموده : ((و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم ((. و مالك كليدهاى آسمانها و زمين بودن ، كنايه است از اينكه مالك آن خزينه هايى است كه هستى موجودات و ارزاقشان و عمرها و اجلهايشان و ساير چيزهايى كه از آغاز پيدايش تا وقتى كه به خدا باز مى گردند و در مسير هستى به آنها مواجه مى شوند از آنجاست . و اين جمله يعنى جمله ((له مقاليد...(( در مقام تعليل جمله ((و هو على كل شى ء وكيل (( است ، و به همين جهت واو عاطفه بين آن دو نياورده است . وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ در سابق گفتيم كه جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( تا جمله ((و الاءرض ((، از حجتهايى كه در خلال آيات سابق بود خلاصه گيرى مى كند. و بنا بر همين ادعا، جمله ((و الّذين كفروا بايات اللّه ...(( عطف بر جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( مى شود، و معناى مجموع آن چنين مى شود: آنچه حجتها و آيات بر آن دلالت مى كند اين است كه خدا خالق و در نتيجه مالك و در نتيجه مالك بودن هم وكيل بر هر چيز است ؛

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۳۹

و خلاصه يگانه در ربوبيت و الوهيت است . و كسانى كه به آيات پروردگارشان كفر ورزيده ، و او را يگانه در ربوبيت ندانسته و عبادتش ‍ نكردند، زيانكارند. مفسرين در اينكه جمله ((و الّذين كفروا...(( به كجا عطف شده ، اختلاف كرده اند، و وجوه بسيار و مختلفى آورده اند كه چون فايده اى در نقلش نديديم ، از نقل آن صرفنظر كرديم ، شما مى توانيد به تفاسير مفصل مراجعه كنيد. قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ بعد از آنكه خداى سبحان خلاصه حجتهاى مزبور در سوره را، يعنى يگانگى خدا را در خلقت ، ملك و تدبير را بيان كرد. و لازمه آن ، يگانگى او در ربوبيت و الوهيت بود، لذا به رسول گرامى خود دستور مى دهد كه مشركين را - كه به وى مى گفتند خدايان ايشان را بپرستد - مخاطب قرار داده ، بفرمايد: بعد از آن همه حجتهاى روشن ديگر محلى براى پرستش غير خدا و پذيرفتن پيشنهاد شما باقى نمى ماند، و آيا اين پيشنهاد به غير از جهل چيز ديگرى مى تواند باشد؟ پس در جمله ((افغير اللّه تامرونى اعبد(( حرف ((فا(( براى آن است كه مضمون جمله را بر جمله ((اللّه خالق كل شى ء(( - تا آخر و آيه - تفريع كند و اين را نتيجه آن قرار دهد. و استفهام در آن استفهام انكارى است و كلمه ((غير اللّه (( مفعول جمله ((اءعبد(( است ، و اگر مفعول جلوتر از فعلش قرار گرفته ، براى اين است كه بر ذكر آن عنايت داشته . و جمله ((تاءمرونى (( جمله اى است معترضه كه بين فعل و مفعولش فاصله شده ، و اصل جمله ((تاءمرونى ((، ((تاءمروننى (( بوده كه يكى از نونها در نون ديگر ادغام شده است . و جمله ((ايها الجاهلون (( خطاب رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) به ايشان است تا اشاره كند به اينكه پيشنهاد آنان - كه آن جناب هم غير خدا را بپرستد - با اينكه ادله گذشته در يگانگى خدا در ربوبيت و الوهيت روشن بود، چيزى جز نفهمى و نادانى ايشان نمى تواند باشد. وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك ... اين جمله مدلول و معناى حجتهاى عقلى را كه به وسيله وحى اقامه شد، تاءييد مى كند، گويا فرموده : غير از خدا را نپرست ، چون پرستش ‍ غير خدا جهل است ، و چگونه جايز باشد براى تو با اينكه وحى صريحا تو را دلالت كرد بر اينكه از اين كار نهى شدهاى همچنان كه عقل هم از آن نهى مى كند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۰

پس در جمله ((و لقد اوحى اليك (( لام ، لام قسم است ، و جمله ((لئن اشركت ليحبطن عملك ((، بيان مى كند كه آن وحيى كه نازل شده چه بوده ، و تقدير كلام چنين است : سوگند مى خورم كه اين معنا به تو وحى شده كه اگر شرك بورزى چنين و چنان مى شود، و به انبياى قبل از تو نيز وحى شده بود كه اگر شرك بورزيد عملتان بى نتيجه گشته و از زيانكاران خواهيد شد.

اشاره به عدم منافات عصمت با اختيار و بيان اينكه نهى پيامبر صلى الله عليه و آله ازشرك ورزيدن ،نهى حقيقى است

و خطاب در آيه به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) و ساير انبيا (عليهم السلام ) به نهى از شرك و انذارشان به حبط شدن عمل و جزو زيانكاران شدن خطابى است حقيقى ، و تهديد و انذارى است واقعى ، چون همانطور كه قبلا هم گفتيم غرض اين سوره اشاره به اين حقيقت است كه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) هم ماءمور به ايمان آوردن است او مشركين را به هر چه دعوت مى كند كه بدان ايمان آورند، خودش نيز بايد بدان ايمان آورد و به هر تكليفى كه دعوت مى كند انجام دهند خودش هم بايد انجام دهد. خلاصه او هم فردى از افراد مسلمين است ، پس ديگر نمى تواند پيشنهاد مشركين را در پرستش بتهاى ايشان بپذيرد. و صرف اينكه انبياء معصوم به عصمت الهى هستند و با داشتن آن ديگر ممكن نيست معصيت از ايشان سربزند، باعث نمى شود كه تكليف از ايشان ساقط باشد و توجه تكليف به ايشان صحيح نباشد، چون اگر اين طور بود ديگر عصمت در حقشان تصور نمى شد، همچنان كه در حق جمادات و گياهان تصور ندارد، پس معصوم به كسى گفته مى شود كه بتواند گناه كند، ولى نكند. علاوه بر اين ، عصمت - كه عبارت است از قوه اى كه با داشتن آن صدور معصيت ممتنع مى شود - خود از شؤ ون مقام علم است ، و اين معنا همانطور كه در سابق در تفسير آيه ((و ما يضلون الا انفسهم و ما يضرونك من شى ء(( بداند اشاره كرديم ، منافات با داشتن اختيار ندارد، چون اختيار از شؤ ون مقام عمل است ، و معنايش اين است كه : هم صدور فعل از جوارح و اعضا صحيح باشد و هم ترك فعل . و معلوم است كه علم قطعى به مفسده گناه كه مانع از صدور آن گناه از دارنده آن علم باشد منافاتى با اينكه دارنده آن علم مختار باشد ندارد، مثلا كسى كه علم قطعى دارد به اينكه در اثر خوردن فلان سم مى ميرد. و يا نابينا مى شود، چنين علمى مانع قطعى او از خوردن سم است ، ولى لازمه اين منع اين نيست كه خوردن سم از او محال باشد،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۱

بلكه باز هم صدور و عدم صدور اين عمل از اعضا و جوارح او صحيح است ، هم مى تواند بخورد و هم مى تواند اجتناب كند، در نتيجه پس باز هم صحيح است كه به او بگوييم : از خوردن سم اجتناب كن . و از آنچه گذشت به خوبى روشن شد اينكه از كلام بعضى از مفسرين برمى آيد كه خواسته اند بگويند: نهى از شرك و امثال آن نسبت به معصوم نهى صورى است ، و منظور نهى امت است ، و مبناى كلام از باب مثل معروف است كه مى گويند: ((دخترم بتو مى گويم عروسم تو بشنو((؛ حرف درستى نيست . و وجه نادرستى اش از آنچه گذشت واضح شد. و اما اينكه خود ما هم در سابق گفتيم ، و در بعضى روايات هم آمده كه اينگونه خطابهاى قرآنى كه به معصومين شده از باب مثل معروف ((دخترم بتو مى گويم عروسم تو بشنو(( است ، معنايش اين نيست كه خطاب به معصوم اصلا غلط است ، بلكه معنايش اين است كه اگر تكليف به كسانى را كه هم ممكن است آن را اطاعت كنند، و هم ممكن است مخالفت و معصيت كنند، متوجه كسى كنيم كه حتما آن را اطاعت مى كند، مؤ ثرتر مى افتد، همانطور كه گفته اند: كنايه رساتر از تصريح است . ((و لتكونن من الخاسرين (( - معناى اين جمله از بيانى كه گذشت روشن شد، و ممكن است الف و لام در ((الخاسرين (( عهد را افاده كند، آن وقت معنا چنين مى شود: در اين صورت تو از همان خاسرينى خواهى بود كه به آيات خدا كفر ورزيده ، و از حجتهاى داله بر وحدانيت خدا اعراض كردند. بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ كلمه ((بل (( اعراض از نهى مستفاد از كلام قبلى را مى رساند، گويا فرموده : پس بنا بر آنچه گفته شد غير خدا را نپرست ، بلكه تنها خدا را بندگى كن . و اگر اسم مقدس اللّه را كه مفعول است جلوتر از فعل ((فاعبد(( آورد، براى افاده حصر است . و حرف ((فاء(( در جمله ((فاعبد(( زايده است و - به طورى كه گفته اند - تنها به منظور تاءكيد در كلام آمده . ولى بعضى هم گفته اند كه فاى جزاء است ، جزايى كه شرط آن حذف شده ، و تقدير كلام : ((بل ان كنت عابدا او عاقلا فاعبد اللّه (( بوده .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۴۴۲

((و كن من الشاكرين (( - يعنى با خداپرستيت از شاكرين شو، از كسانى كه شكر نعمت خدا به جا مى آورند. نعمتهايى كه همه بر يگانگى او در ربوبيت و الوهيت دلالت دارد. در تفسير جمله ((و سيجزى اللّه الشاكرين (( و جمله ((و لا تجد اكثرهم شاكرين ((، گفتيم كه مصداق شاكرين - البته شاكرين به حقيقت معناى كلمه - همانا مخلصين - به فتحه لام - هستند بدانجا مراجعه فرماييد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←