تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۰}}
__TOC__
__TOC__




<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۳۰ </center>
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتى يَستَئْذِنُوهُ...
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتى يَستَئْذِنُوهُ...
ذكر جمله «'''الّذين آمنوا بالله و رسوله '''» براى بيان مؤ منين با اينكه معناى كلمه مؤ منين روشن بود براى اين بود كه دلالت كند بر اتصافشان به حقيقت معناى ايمان ، و معنايش اين است كه مؤ منين عبارتند از آنهايى كه به خدا و رسولش ايمان حقيقى دارند، و به وحدانيت خدا و رسالت رسولش باور و اعتقاد قلبى دارند.
ذكر جمله «'''الّذين آمنوا بالله و رسوله '''» براى بيان مؤ منين با اينكه معناى كلمه مؤ منين روشن بود براى اين بود كه دلالت كند بر اتصافشان به حقيقت معناى ايمان ، و معنايش اين است كه مؤ منين عبارتند از آنهايى كه به خدا و رسولش ايمان حقيقى دارند، و به وحدانيت خدا و رسالت رسولش باور و اعتقاد قلبى دارند.
و به همين جهت دنبالش فرمود: «'''و چون با او بر سر امرى اجتماع و اتفاق مى كنند، نمى روند تا اجازه بگيرند'''» و مقصود از امر جامع امرى است كه خود به خود مردم را دور هم جمع مى كند، تا درباره آن بينديشند و مشورت كنند، و سپس تصميم بگيرند، مانند جنگ و امثال آن .
و به همين جهت دنبالش فرمود: «'''و چون با او بر سر امرى اجتماع و اتفاق مى كنند، نمى روند تا اجازه بگيرند'''» و مقصود از امر جامع امرى است كه خود به خود مردم را دور هم جمع مى كند، تا درباره آن بينديشند و مشورت كنند، و سپس تصميم بگيرند، مانند جنگ و امثال آن .
خط ۱۲: خط ۱۴:
<span id='link157'><span>
<span id='link157'><span>
==نهى از بى اعتنايى كردن به دعوت و فراخوانىرسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) و شانه خالى كردن از احضار و تكليف او (لا تجعلوادعاء الرسول ...) ==
==نهى از بى اعتنايى كردن به دعوت و فراخوانىرسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) و شانه خالى كردن از احضار و تكليف او (لا تجعلوادعاء الرسول ...) ==
لا تجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسولِ بَيْنَكمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً...
لا تجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسولِ بَيْنَكمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً...
«'''دعاء رسول '''» به معناى اين است كه آن جناب مردم را براى كارى از كارها دعوت كند، مانند دعوتشان به سوى ايمان و عمل صالح و به سوى مشورت در امرى اجتماعى و به سوى نماز جماعت ، و امر فرمودنش به چيزى از امور دنيا و آخرتشان ، همه اينها دعا و دعوت او است .
«'''دعاء رسول '''» به معناى اين است كه آن جناب مردم را براى كارى از كارها دعوت كند، مانند دعوتشان به سوى ايمان و عمل صالح و به سوى مشورت در امرى اجتماعى و به سوى نماز جماعت ، و امر فرمودنش به چيزى از امور دنيا و آخرتشان ، همه اينها دعا و دعوت او است .
شاهد اين معنا جمله ذيل آيه است كه مى فرمايد: «'''قد يعلم اللّه الذين يتسللون منكم لو اذا'''» و نيز تهديدى كه دنبال آيه درباره مخالفت امر آن جناب آمده ، و شهادت اين دو فقره بر مدعاى ما روشن است ، و اين معنا با آيه قبلى هم مناسب تر است ، زيرا در آن آيه مدح مى كرد كسانى را كه دعوت آن حضرت را اجابت مى كردند، و نزدش حضور مى يافتند، و از او بدون
شاهد اين معنا جمله ذيل آيه است كه مى فرمايد: «'''قد يعلم اللّه الذين يتسللون منكم لو اذا'''» و نيز تهديدى كه دنبال آيه درباره مخالفت امر آن جناب آمده ، و شهادت اين دو فقره بر مدعاى ما روشن است ، و اين معنا با آيه قبلى هم مناسب تر است ، زيرا در آن آيه مدح مى كرد كسانى را كه دعوت آن حضرت را اجابت مى كردند، و نزدش حضور مى يافتند، و از او بدون
خط ۲۳: خط ۲۵:
بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير در «'''عن امره '''» به خداى سبحان بر مى گردد، و در آيه شريفه هر چند كه امرى از ناحيه خدا وجود ندارد تا ضمير بدان برگردد، و ليكن همان نهى كه كرد و فرمود: «'''دعاى رسول را چون دعاى يك نفر عادى قرار ندهيد'''» در حقيقت در معناى امر و به صورت نهى است ، چون معنايش اين است كه دعوت او را بپذيريد، و كلمه «'''بپذيريد'''» امر است ، و از ميان اين دو وجه وجه اولى بهتر است .
بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير در «'''عن امره '''» به خداى سبحان بر مى گردد، و در آيه شريفه هر چند كه امرى از ناحيه خدا وجود ندارد تا ضمير بدان برگردد، و ليكن همان نهى كه كرد و فرمود: «'''دعاى رسول را چون دعاى يك نفر عادى قرار ندهيد'''» در حقيقت در معناى امر و به صورت نهى است ، چون معنايش اين است كه دعوت او را بپذيريد، و كلمه «'''بپذيريد'''» امر است ، و از ميان اين دو وجه وجه اولى بهتر است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۲ </center>
أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ...
أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ...
اين جمله بيان عموميت ملك است ، و اينكه هر چيزى بدون استثناء مملوك خداى سبحان و قائم به او است پس به همين دليل با جميع خصوصيات وجودش معلوم براى او است پس او آنچه را كه وى بدان محتاج باشد مى داند، و مردم هم يكى از موجوداتند، كه خدا به حقيقت حالشان و آنچه بدان نيازمندند آگاه است . پس مى فهميم كه آنچه از شرايع دين هم كه براى آنان تشريع كرده امورى است كه در حياتشان بدان نيازمندند، همچنان كه ارزاقى كه برايشان آفريده مورد حاجتشان بوده ، و بدون آن بقاء و دوام نخواهند داشت .
اين جمله بيان عموميت ملك است ، و اينكه هر چيزى بدون استثناء مملوك خداى سبحان و قائم به او است پس به همين دليل با جميع خصوصيات وجودش معلوم براى او است پس او آنچه را كه وى بدان محتاج باشد مى داند، و مردم هم يكى از موجوداتند، كه خدا به حقيقت حالشان و آنچه بدان نيازمندند آگاه است . پس مى فهميم كه آنچه از شرايع دين هم كه براى آنان تشريع كرده امورى است كه در حياتشان بدان نيازمندند، همچنان كه ارزاقى كه برايشان آفريده مورد حاجتشان بوده ، و بدون آن بقاء و دوام نخواهند داشت .
پس اينكه فرمود: «'''قد يعلم ما انتم عليه - او مى داند آنچه را كه شما بر آن هستيد، و حقيقت حال شما را آگاه است ، و مى داند كه چه احتياجاتى داريد'''» به منزله نتيجه اى است كه بر حجت مذكور مترتب مى شود، و معنايش اين است كه مالكيت خدا بر شما و هر چيز ديگر مستلزم علم او به حال و احتياجات شما است ، آرى ، او به علت اينكه مالك شما است ، مى داند كه چه قسم شريعت و احكامى مورد احتياج شما است ، همان را برايتان تشريع نموده ، و بر شما واجب مى كند.
پس اينكه فرمود: «'''قد يعلم ما انتم عليه - او مى داند آنچه را كه شما بر آن هستيد، و حقيقت حال شما را آگاه است ، و مى داند كه چه احتياجاتى داريد'''» به منزله نتيجه اى است كه بر حجت مذكور مترتب مى شود، و معنايش اين است كه مالكيت خدا بر شما و هر چيز ديگر مستلزم علم او به حال و احتياجات شما است ، آرى ، او به علت اينكه مالك شما است ، مى داند كه چه قسم شريعت و احكامى مورد احتياج شما است ، همان را برايتان تشريع نموده ، و بر شما واجب مى كند.
خط ۶۹: خط ۷۱:
==آيات ۳ - ۱، سوره فرقان ==
==آيات ۳ - ۱، سوره فرقان ==
سوره فرقان مكى است و هفتاد و هفت آيه دارد
سوره فرقان مكى است و هفتاد و هفت آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً(۱)
تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً(۱)
الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُن لَّهُ شرِيكٌ فى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كلَّ شىْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً(۲)
الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُن لَّهُ شرِيكٌ فى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كلَّ شىْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً(۲)
وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يخْلُقُونَ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَيَوةً وَ لا نُشوراً(۳)
وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يخْلُقُونَ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَيَوةً وَ لا نُشوراً(۳)
ترجمه آيات
ترجمه آيات
به نام خداى رحمان و رحيم . بزرگ و لايق بزرگى است آن خدايى كه اين فرمان را به بنده خويش نازل كرد تا بيم رسان جهانيان باشد (۱)
به نام خداى رحمان و رحيم . بزرگ و لايق بزرگى است آن خدايى كه اين فرمان را به بنده خويش نازل كرد تا بيم رسان جهانيان باشد (۱)
خط ۸۵: خط ۸۷:
و عجيب از بعضى از مفسرين است كه گفته اند: همه سوره مدنى است ، مگر سه آيه از آن كه اولش : ((تبارك الذى '''» و آخرش كلمه «'''نشورا'''» است .
و عجيب از بعضى از مفسرين است كه گفته اند: همه سوره مدنى است ، مگر سه آيه از آن كه اولش : ((تبارك الذى '''» و آخرش كلمه «'''نشورا'''» است .
توضيح آيه : «'''تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا'''»
توضيح آيه : «'''تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا'''»
تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً
تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً
كلمه «'''تبارك '''» از ماده «'''بركه '''» - به دو فتحه - است كه به معناى ثبوت خير در هر چيز است .
كلمه «'''تبارك '''» از ماده «'''بركه '''» - به دو فتحه - است كه به معناى ثبوت خير در هر چيز است .
مانند ثبوت آب در بركه (آب انبار)، و اين معنا از واژه «'''برك البعير'''» گرفته شده ، كه به معناى آن است كه شتر سينه به زمين بگذارد و بخوابد، كلمه تبارك هم از همان ريشه اشتقاق يافته ، و معنايش ثبوت خير است در هر چيزى كه مى گوييم مبارك است ، چيزى كه هست صيغه تبارك علاوه بر افاده معناى مزبور، - به طورى كه گفته اند - مبالغه در آن را نيز مى رساند. و اين صيغه تقريبا مى توان گفت از كلماتى است كه جز در مواردى نادر بر غير خدا اطلاق نمى شود.
مانند ثبوت آب در بركه (آب انبار)، و اين معنا از واژه «'''برك البعير'''» گرفته شده ، كه به معناى آن است كه شتر سينه به زمين بگذارد و بخوابد، كلمه تبارك هم از همان ريشه اشتقاق يافته ، و معنايش ثبوت خير است در هر چيزى كه مى گوييم مبارك است ، چيزى كه هست صيغه تبارك علاوه بر افاده معناى مزبور، - به طورى كه گفته اند - مبالغه در آن را نيز مى رساند. و اين صيغه تقريبا مى توان گفت از كلماتى است كه جز در مواردى نادر بر غير خدا اطلاق نمى شود.
خط ۱۱۹: خط ۱۲۱:
و جمله «'''و خلق كل شى ء فقدره تقديرا'''» بيان رجوع تدبير عامه امور به سوى خداى تعالى به تنهايى است ، هم خلقت آنها، و هم تقدير آنها. پس او رب العالمين است ، و هيچ ربى سواى او نيست .
و جمله «'''و خلق كل شى ء فقدره تقديرا'''» بيان رجوع تدبير عامه امور به سوى خداى تعالى به تنهايى است ، هم خلقت آنها، و هم تقدير آنها. پس او رب العالمين است ، و هيچ ربى سواى او نيست .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۸ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۲۰}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]

نسخهٔ ‏۱۴ مرداد ۱۳۹۳، ساعت ۱۶:۰۵

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :۲۳۰

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ ءَامَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسولِهِ وَ إِذَا كانُوا مَعَهُ عَلى أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتى يَستَئْذِنُوهُ... ذكر جمله «الّذين آمنوا بالله و رسوله » براى بيان مؤ منين با اينكه معناى كلمه مؤ منين روشن بود براى اين بود كه دلالت كند بر اتصافشان به حقيقت معناى ايمان ، و معنايش اين است كه مؤ منين عبارتند از آنهايى كه به خدا و رسولش ايمان حقيقى دارند، و به وحدانيت خدا و رسالت رسولش باور و اعتقاد قلبى دارند. و به همين جهت دنبالش فرمود: «و چون با او بر سر امرى اجتماع و اتفاق مى كنند، نمى روند تا اجازه بگيرند» و مقصود از امر جامع امرى است كه خود به خود مردم را دور هم جمع مى كند، تا درباره آن بينديشند و مشورت كنند، و سپس تصميم بگيرند، مانند جنگ و امثال آن . و معناى آيه اين است كه چون با رسول او بر سر امرى از امور عمومى اجتماع مى كنند، پى كار خود نرفته و از آن جناب روى نمى گردانند، مگر بعد از آنكه كسب اجازه كرده باشند. و چون چنين بود، دنبالش فرمود:« كسانى كه از تو اجازه مى گيرند كسانى هستند كه به خدا و رسولش ايمان دارند» و اين در حقيقت به منزله عكس صدر آيه است ، تا دلالت كند بر ملازمه و اينكه ايمان از كسب اجازه جدا نمى شود. «فاذا استاذنوك لبعض شانهم فاذن لمن شئت منهم » - در اين جمله خداى تعالى رسول گرامى خود را اختيار مى دهد كه به هر كس ‍ خواست اجازه رفتن بدهد، و به هر كس خواست ندهد. «و استغفر لهم الله ان اللّه غفور رحيم » - در اين جمله رسول گرامى خود را دستور مى دهد تا به منظور دلخوش كردن آنان ، و تا رحمتى باشد براى آنان ، از خدا برايشان طلب مغفرت كند.

نهى از بى اعتنايى كردن به دعوت و فراخوانىرسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله ) و شانه خالى كردن از احضار و تكليف او (لا تجعلوادعاء الرسول ...)

لا تجْعَلُوا دُعَاءَ الرَّسولِ بَيْنَكمْ كَدُعَاءِ بَعْضِكُم بَعْضاً... «دعاء رسول » به معناى اين است كه آن جناب مردم را براى كارى از كارها دعوت كند، مانند دعوتشان به سوى ايمان و عمل صالح و به سوى مشورت در امرى اجتماعى و به سوى نماز جماعت ، و امر فرمودنش به چيزى از امور دنيا و آخرتشان ، همه اينها دعا و دعوت او است . شاهد اين معنا جمله ذيل آيه است كه مى فرمايد: «قد يعلم اللّه الذين يتسللون منكم لو اذا» و نيز تهديدى كه دنبال آيه درباره مخالفت امر آن جناب آمده ، و شهادت اين دو فقره بر مدعاى ما روشن است ، و اين معنا با آيه قبلى هم مناسب تر است ، زيرا در آن آيه مدح مى كرد كسانى را كه دعوت آن حضرت را اجابت مى كردند، و نزدش حضور مى يافتند، و از او بدون

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۱

اجازه اش مفارقت نمى كردند، و اين آيه مذمت مى كند كسانى را كه وقتى آن جناب دعوتشان مى كند سر خود را مى خارانند، و اعتنايى به دعوت آن جناب نمى كنند. از اينجا معلوم مى شود اينكه بعضى گفته اند: «مراد از دعاى رسول ، خطاب كردن او و صدا زدن او است ، كه مردم آن جناب را مثل ساير مردم صدا نزنند، بلكه با مردم فرق گذاشته او را محترمانه صدا بزنند، مثلا، نگويند يا محمد، و يا ابن عبدالله ، بلكه بگويند يا رسول اللّه » معناى درستى نيست . و همچنين تفسير ديگرى كه بعضى كرده اند كه : مراد از دعاء، نفرين كردن آن جناب است ، كه نفرين او را مثل نفرين سايرين ندانند، كه در حقيقت آيه شريفه مردم را نهى مى كند از اينكه خود را در معرض نفرين آن جناب قرار دهند، يعنى او را به خشم در نياورند، چون خدا نفرين او را بى اثر نمى گذارد. و وجه ضعف و نادرستى اين دو معنا اين است كه ذيل آيه با آنها سازگارى ندارد. كلمه «تسلل » در آيه مورد بحث به معناى اين است كه كسى خود را از زير بار و تكليفى به طور آرام بيرون بكشد، كه ديگران نفهمند، و اين كلمه از «سل سيف » يعنى بيرون كردن شمشير از غلاف گرفته شده . و كلمه «لواذا»، به معناى ملاوذه است ، و «ملاوذة » آن است كه انسانى به غير خود پناهنده شده و خود را پشت سر او پنهان كند. و معناى آيه اين است كه خداى عزوجل از ميان شما آن كسانى را كه از ما بين مردم با حيله و تزوير بيرون مى شوند، در حالى كه به غير خود پناهنده مى شوند و به اين وسيله خود را پنهان مى كنند و هيچ اعتنايى به دعوت رسول ندارند، مى شناسد. «فليحذر الّذين يخالفون عن امره ان تصيبهم فتنة او يصيبهم عذاب اليم » - ظاهر سياق آيه با در نظر داشتن معنايى كه گذشت ، اين است كه ضمير «عن امره » به رسول خدا بر مى گردد، و امرش همان دعاى او است ، در نتيجه آيه شريفه كسانى را كه از امر و دعوت آن جناب سر مى تابند، تحذير مى كند از اينكه بلا و يا عذابى دردناك به آنان برسد. بعضى از مفسرين گفته اند: ضمير در «عن امره » به خداى سبحان بر مى گردد، و در آيه شريفه هر چند كه امرى از ناحيه خدا وجود ندارد تا ضمير بدان برگردد، و ليكن همان نهى كه كرد و فرمود: «دعاى رسول را چون دعاى يك نفر عادى قرار ندهيد» در حقيقت در معناى امر و به صورت نهى است ، چون معنايش اين است كه دعوت او را بپذيريد، و كلمه «بپذيريد» امر است ، و از ميان اين دو وجه وجه اولى بهتر است .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۲

أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ... اين جمله بيان عموميت ملك است ، و اينكه هر چيزى بدون استثناء مملوك خداى سبحان و قائم به او است پس به همين دليل با جميع خصوصيات وجودش معلوم براى او است پس او آنچه را كه وى بدان محتاج باشد مى داند، و مردم هم يكى از موجوداتند، كه خدا به حقيقت حالشان و آنچه بدان نيازمندند آگاه است . پس مى فهميم كه آنچه از شرايع دين هم كه براى آنان تشريع كرده امورى است كه در حياتشان بدان نيازمندند، همچنان كه ارزاقى كه برايشان آفريده مورد حاجتشان بوده ، و بدون آن بقاء و دوام نخواهند داشت . پس اينكه فرمود: «قد يعلم ما انتم عليه - او مى داند آنچه را كه شما بر آن هستيد، و حقيقت حال شما را آگاه است ، و مى داند كه چه احتياجاتى داريد» به منزله نتيجه اى است كه بر حجت مذكور مترتب مى شود، و معنايش اين است كه مالكيت خدا بر شما و هر چيز ديگر مستلزم علم او به حال و احتياجات شما است ، آرى ، او به علت اينكه مالك شما است ، مى داند كه چه قسم شريعت و احكامى مورد احتياج شما است ، همان را برايتان تشريع نموده ، و بر شما واجب مى كند. و جمله «و يوم يرجعون اليه فينبئهم بما عملوا و اللّه بكل شى ء عليم » عطف است بر جمله «ما انتم عليه » و معنايش اين است كه او هم در دنيا عالم به احوال شما است ، و هم در روزى كه به سويش ‍ باز مى گرديد، يعنى روز قيامت كه در آن روز هر كسى را به حقيقت عملى كه كرده خبر مى دهد، و خدا به هر چيزى دانا است . خداى تعالى در اين جمله ذيل ، مردم را تحريك بر اطاعت و انقياد نسبت به احكام شرع خود، و عمل به آن فرموده ، به اين بيان كه به زودى ايشان را به حقيقت اعمالشان خبر مى دهد، همچنان كه در صدر آيه تحريك مى كرد به اينكه شرع را بپذيرند، چون خدا آن را تشريع كرده ، كه عالم به حوايج مردم است ،و اين شريعت حوايج آنان را بر مى آورد. بحث روايتى

(رواياتى در باره مفاد و شاءن نزول پاره از از آيات گذشته )

در الدرالمنثور است كه سعيد بن منصور و ابن ابى شيبه و ابو داوود و ابن مردويه ، و بيهقى ، در سنن خود از ابن عباس روايت كرده اند كه در ذيل آيه يا «ايها الّذين آمنوا ليستاذنكم » گفته است : آيه اذن از جمله آياتى است كه بيشتر مردم به آن عمل نكردند، ولى من همواره به اين دخترم - كنيزى كوتاه قد بالاى سرش ايستاده بود - يادآورى مى كنم كه از من اجازه بگيرد، و سپس بر من وارد شود.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۳

و در تفسير قمى درباره همين آيه از قول امام (عليه السلام ) گفته : خداى تعالى مردم را نهى كرد از اينكه در اين سه هنگام - كه ذكر فرموده - داخل خانه كسى بشوند، چه اينكه پدر باشد يا خواهر و يا مادر و يا خادم ، مگر به اذن ايشان ، و آن سه وقت عبارت است از، بعد از طلوع فجر و ظهر و بعد از عشاء، و غير اين سه هنگام را مطلق گذاشته و فرموده «ليس عليكم جناح بعد هنّ» يعنى بعد از اين سه هنگام «طوافون عليكم بعضكم على بعض » و در كافى به سند خود از زراره از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير جمله «ملكت ايمانكم » فرموده : اين حكم تنها مخصوص مردان است ، نه زنان . زراره مى گويد پرسيدم : پس زنان در اين سه هنگام بايد اجازه بگيرند؟ فرمود: نه ، و ليكن مى توانند داخل و خارج شوند، و درباره كلمه «منكم » در جمله «و الّذين لم يبلغوا الحلم منكم » فرمود: يعنى از خودتان ، آنگاه اضافه فرمود كه : بر شما است (بر ايشان است - نسخه بدل ) كه مانند كسانى كه بالغ شده اند در اين سه ساعت استيذان كنند. مؤ لف : در اين مساءله كه حكم مخصوص مردان است روايات ديگرى نيز از امام باقر و امام صادق (عليه السلام ) رسيده . و در مجمع البيان در ذيل آيه مورد بحث گفته : معنايش اين است كه : به غلامان و كنيزان خود دستور دهيد وقتى مى خواهند به شما و در محل خلوت شما وارد شوند، از شما اجازه بگيرند (نقل از ابن عباس ) بعضى ديگر گفته اند: تنها عبيد مورد نظرند، (نقل از ابن عمر)، البته به اين مضمون از امام ابى جعفر و ابى عبداللّه (عليه السلام ) نيز روايت شده . مؤ لف : با اين روايات و با ظهور خود آيه روايتى كه حاكم از على (عليه السلام ) نقل كرده ضعيف مى شود، و آن اين است كه مراد زنانند، و اما مردان بايد استيذان كنند. و در الدرالمنثور است كه ابن ابى شيبه ، و ابن مردويه ، از ابن عمر روايت كرده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اعراب بر شما مسلمانان غلبه نكنند در ناميدن نماز عشاء به نماز عتمه ، چون اين نماز در كتاب خدا عشاء ناميده شده ، كلمه عتمه مربوط به دوشيدن شتران در آن هنگام است . مؤ لف : نظير اين روايت از عبد الرحمان بن عوف به اين عبارت نقل شده ، كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) فرمود: اعراب در مراسم نماز شما بر شما غلبه نكنند، كه خداى

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۴

تعالى فرموده : «و من بعد صلوة العشاء» و عتمه مربوط به شتران است . و در كافى به سند خود از حريز از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه آيه «ان يضعن ثيابهن » را قرائت نموده و فرمودند: مراد از آن جلباب و خمار است ، در صورتى كه زن سالخورده باشد. مؤ لف : و در اين معنا اخبار ديگرى نيز هست . و در الدرالمنثور است كه ابن جرير، و ابن ابى حاتم از ضحاك روايت كرده كه گفت : اهل مدينه قبل از آنكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) مبعوث شود رسمشان چنين بود كه افراد كور و مريض و چلاق را در غذا با خود شركت نمى دادند، و فكر مى كردند كه افراد كور تشخيص ‍ نمى دهند كدام لقمه لذيذتر و بهتر است ، مريض هم كه نمى تواند مانند سالم غذا بخورد، و چلاق هم حريف اشخاص سالم نيست ، ولى بعد از بعثت اجازه داده شد كه با آنان غذا بخورند. و نيز در همان كتاب است كه ثعلبى از ابن عباس روايت كرده كه گفت : حارث با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) به عزم جهاد بيرون شد، و خالد بن زيد را جانشين خود در امور خانواده اش كرد، و خانواده حارث از اينكه با خالد كه بيمار بود غذا بخورند ناراحت بودند، پس اين آيه نازل شد. و نيز در همان كتاب است كه عبد بن حميد و ابن جرير و ابن ابى حاتم ، از قتاده روايت كرده اند كه گفت : اين قبيله كه از بنى كنانه بن خزيمه است ، در جاهليت تنها غذا خوردن را ننگ مى دانستند، حتى پيش مى آمد كه يكى از آنان بر شدت گرسنگى غذا را با خود مى گردانيد تا شايد كسى را پيدا كند كه با او غذا بخورد و آب بياشامد، ولى در اسلام اجازه هر دو قسم غذا خوردن داده شد، و آيه شريفه ليس عليكم جناح «ان تاءكلوا جميعا او اشتاتا» نازل گرديد. مؤ لف : و در معناى اين روايت روايات ديگرى نيز هست . و در كافى به سند خود از زراره ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه در معناى آيه «او ما ملكتم مفاتحه او صديقكم »، فرمود: اينها كه خداى عزوجل در اين آيه

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۵

نامشان را برده ، بدون اجازه از خرما و خورش و طعام يكديگر مى خوردند، و همچنين زن بدون اجازه از خانه شوهرش مى تواند بخورد، و غير اينها نمى توانند. و در همان كتاب به سند خود از ابى حمزه ثمالى از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) به مردى فرمود: تو و آنچه مال دارى ملك پدرت هستى ، آنگاه امام فرمود: در عين حال من دوست نمى دارم كه پدرى از مال پسر بردارد، مگر آن مقدارى كه ناچار از آن است ، چون خدا فساد را دوست نمى دارد. و در همان كتاب به سند خود از محمد بن مسلم ، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه از آن جناب در مورد مردى پرسيدم كه پسرش توانگر است ، و پدر محتاج ؟ فرمود: پدر مى تواند از مال او بخورد، و اما مادر نخورد، مگر به عنوان قرض . و باز در همان كتاب به سند خود از جميل بن دراج از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود: زن مى تواند بخورد، و صدقه دهد، و دوست هم مى تواند از منزل برادرش بخورد، و صدقه دهد. و در همان كتاب به سند خود از ابن ابى عمير، از شخصى كه نامش را برد، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه در ذيل جمله «او ما ملكتم مفاتحه » فرمود: مثل كسى كه وكيلى در اموال خود دارد، و او بدون اجازه وى از مال وى مى خورد. و در مجمع البيان در ذيل جمله : «ان تاءكلوا من بيوتكم » گفته : بعضى گفته اند معنايش من بيوت اولادكم است ، به دليل اينكه امام به فرزند كسى فرمود: تو و مالت مال پدرت هستى ، و نيز همان جناب فرموده : پاكيزه ترين رزقى كه انسان مى خورد آن است كه از كسبش باشد، و فرزند او نيز از جمله كسب او است . مؤ لف : و در اين معانى روايات بسيارى ديگر است . و در كتاب معانى ، به سند خود از ابى الصباح روايت كرده كه گفت : از امام باقر (عليه السلام ) از معناى آيه «فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم ...» پرسيدم ، فرمود: اين همان

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۶

سلام كردن شخص به اهل خانه است ، وقتى كه به خانه وارد مى شود، و جواب سلام اهل خانه به او است ، زيرا همين سلام و عليك ، سلام بر خودتان است . مؤ لف : در تفسير همين آيه اشاره به اين معنا گذشت . و در تفسير قمى در ذيل جمله «انّما المؤ منون الذين ... حتى يستاذنوه » فرموده اند: اين آيه درباره عده اى نازل شد كه هر وقت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) ايشان را براى امرى از امور جمع مى كرد تا پى كارى يا جنگى كه پيش آمده بود بفرستد، بدون اجازه او متفرق مى شدند، خداى تعالى ايشان را از اين رفتار نهى فرمود. و در همان كتاب در ذيل آيه «فاذا استاذنوك لبعض شاءنهم فاذن لمن شئت منهم » فرمود: اين آيه درباره حنظله بن ابى عياش نازل شد، و جريانش چنين بود كه او در شبى كه فردايش جنگ احد شروع مى شد، عروسى كرده بود، پس از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) اجازه گرفت تا نزد اهلش بماند، پس خداى عزوجل اين آيه را فرو فرستاد، حنظله نزد اهلش ماند، صبح در حال جنابت به ميدان جنگ آمد و شهيد شد، رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: من خود ديدم كه ملائكه حنظله را با آب ابرها، و روى تخته هايى از نقره در ميان آسمان و زمين غسل مى دادند، و به همين جهت او را غسل الملائكه ناميدند. باز در همان كتاب در ذيل آيه «لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضا» از قول امام (عليه السلام ) گفته : يعنى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را مثل يك فرد عادى صدا نزنيد و در روايت ابى الجارود از ابى جعفر (عليه السلام ) آمده كه در معناى آيه مذكور مى فرمود: نگوييد: يا محمد، و يا ابا القاسم ، بلكه بگوييد: يا نبى الله ، و يا رسول الله . مؤ لف : نظير اين حديث از ابن عباس روايت شده ، و ليكن در سابق گفتيم كه ذيل آيه شريفه با اين معنا آنطور كه بايد سازگار نيست .

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۷

آيات ۳ - ۱، سوره فرقان

سوره فرقان مكى است و هفتاد و هفت آيه دارد بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً(۱) الَّذِى لَهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُن لَّهُ شرِيكٌ فى الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كلَّ شىْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً(۲) وَ اتخَذُوا مِن دُونِهِ ءَالِهَةً لا يخْلُقُونَ شيْئاً وَ هُمْ يخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لاَنفُسِهِمْ ضرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَيَوةً وَ لا نُشوراً(۳) ترجمه آيات به نام خداى رحمان و رحيم . بزرگ و لايق بزرگى است آن خدايى كه اين فرمان را به بنده خويش نازل كرد تا بيم رسان جهانيان باشد (۱) همان كه فرمان روايى آسمانها و زمين خاص او است ، فرزندى نگرفته و در فرمان روايى شريك ندارد، و همه چيز را او آفريده و آن را به اندازه كرده اندازه اى دقيق (۲) (ولى گروهى ) سواى خدا خدايانى گرفتند كه چيزى خلق نكنند و خودشان مخلوقند، اختيار سود و زيان خويش ندارند و اختيار مرگ و زندگى و تجديد حيات ندارند (۳) بيان آيات غرض اين سوره بيان اين حقيقت است كه دعوت رسول خدا (صلى الله عليه وآله )

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۸

دعوتى است حق ، و ناشى از رسالتى از جانب خداى تعالى ، و كتابى نازل شده از ناحيه او، و نيز در اين سوره چند نوبت پشت سر هم ايرادهايى كه كفار بر نبوت آن جناب از ناحيه خدا، و بر نازل بودن كتابش ‍ از جانب خدا كرده اند، دفع شده ، و در اين دفع عنايتى بالغ به كار رفته .و چون بيان اين غرض مستلزم احتجاج بر مساءله توحيد و نفى شريك ، و بيان پاره اى از اوصاف قيامت ، و صفات پسنديده اى از مؤ منى نبود، لذا به اين مسائل نيز پرداخته ، ولى همه اين بيانات را با لحن انذار و تخويف ايفاء نمود، نه تبشير و تشويق . اين را هم بايد گفت كه اين سوره به شهادت سياق عمومى آيات آن در مكه نازل شده ، جز اينكه چه بسا بعضى از مفسرين سه آيه آن را استثناء كرده ، گفته اند كه : در مدينه نازل شده است ، و آن سه آيه عبارت است از آيه «و الّذين يدعون مع اللّه الها آخر... غفورا رحيما. و شايد وجه در آن اين باشد كه در اين سه آيه مساءله حرمت زنا مطرح شده ، ولى شما خواننده عزيز به خاطر داريد كه در تفسير آيه خمر از سوره مائده آنجا كه اخبار را نقل كرديم ، گفتيم كه : حرمت زنا و شراب از اول ظهور دعوت اسلامى معروف بوده ، كه يكى از احكام اين دين است . و عجيب از بعضى از مفسرين است كه گفته اند: همه سوره مدنى است ، مگر سه آيه از آن كه اولش : ((تبارك الذى » و آخرش كلمه «نشورا» است . توضيح آيه : «تبارك الذى نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا» تَبَارَك الَّذِى نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَلَمِينَ نَذِيراً كلمه «تبارك » از ماده «بركه » - به دو فتحه - است كه به معناى ثبوت خير در هر چيز است . مانند ثبوت آب در بركه (آب انبار)، و اين معنا از واژه «برك البعير» گرفته شده ، كه به معناى آن است كه شتر سينه به زمين بگذارد و بخوابد، كلمه تبارك هم از همان ريشه اشتقاق يافته ، و معنايش ثبوت خير است در هر چيزى كه مى گوييم مبارك است ، چيزى كه هست صيغه تبارك علاوه بر افاده معناى مزبور، - به طورى كه گفته اند - مبالغه در آن را نيز مى رساند. و اين صيغه تقريبا مى توان گفت از كلماتى است كه جز در مواردى نادر بر غير خدا اطلاق نمى شود. كلمه «فرقان » به معناى فرق است ، و اگر قرآن كريم را فرقان ناميد از آن جهت بوده

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۳۹

كه آياتش بين حق و باطل جدايى مى اندازد، و يا از اين جهت بوده كه آياتش جدا جدا نازل شده . مؤ يد معناى اول اين است كه اين كلمه در قرآن كريم بر تورات هم اطلاق شده ، با اينكه تورات يكباره نازل شد. راغب در مفردات گفته : كلمه «فرقان » از كلمه «فرق » بليغ ‌تر است ، براى اينكه فرقان تنها در فرق نهادن بين حق و باطل استعمال مى شود، مانند قنعان ، كه تنها در مردى استعمال مى شود كه ديگران به حكم او قناعت مى كنند، و اين كلمه اسم است نه مصدر، به خلاف فرق كه هم مصدر است ، و هم در فرق بين حق و باطل و غير آن استعمال مى شود. كلمه «عالمين » جمع عالم است كه معنايش خلق است ، در صحاح اللغه گفته : عالم به معناى خلق است ، و جمع آن عوالم مى آيد، و عالمون به معناى اصناف خلق است . و اين لفظ هر چند شامل همه خلق از جماد و نبات و حيوان و انسان و جن و ملك مى شود، و ليكن در خصوص آيه مورد بحث به خاطر سياقى كه دارد يعنى انذار را غايت و نتيجه تنزيل قرآن قرار داده ، مراد از آن خصوص مكلفين از خلق است ، كه ثقلان يعنى جن و انس است ، البته ما تنها از مكلفين اين دو صنف را مى شناسيم . با اين بيان روشن شد اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: آيه شريفه دلالت مى كند بر عموم رسالت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله )، و اينكه آن جناب مبعوث بر تمامى ما سوى اللّه است ، صحيح نيست ، چون اين مفسر غفلت كرده از اينكه چرا از رسالت تعبير به انذار فرموده ، و نظير آيه مورد بحث در دلالت بر عموميت آيه : «و اصطفاك على نساء العالمين » و آيه «و فضلناهم على العالمين » مى باشد. كلمه «نذير» - به طورى كه گفته اند - به معناى منذر، (بيم رسان ) است ، و انذار با تخويف قريب المعنا است . پس اينكه فرمود: «تبارك الذى نزل الفرقان على عبده » معنايش ‍ اين است كه خير بسيار در كسى كه فرقان را بر عبد خود محمد (صلى اللّه عليه و آله ) نازل كرد ثابت شد، و

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه :.۲۴

ثبوت خير كثير در خدا، با اينكه آن خير عايد خلقش مى شود، كنايه است از جوشش و فوران خير از او بر خلق او، به خاطر اينكه كتابى بر بنده اش نازل كرده كه فارق ميان حق و باطل ، و نجات دهنده عالميان از ضلالت ، و سوق دهنده به سوى هدايت است . و اگر در آيه شريفه نزول قرآن را از ناحيه خدا، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) را فرستاده او، و نذير براى عالميان خوانده ، و نيز قرآن را فرقان و جدا كننده حق از باطل ناميده ، و رسول را بنده خداوند، بر عالميان معرفى كرده ، اشعار دارد بر اينكه مملوك خدا است ، و هيچ اختيارى از خود ندارد، همه به منظور زمينه چينى براى مطالبى است كه بعدا از مشركين حكايت مى كند، كه به قرآن طعنه زدند كه اين افتراء بر خدا است . و محمد (صلى اللّه عليه و آله ) آن را از پيش خود تراشيده ، و قومى ديگر نيز او را كمك كرده اند، و اينكه پيغمبر طعام مى خورد، و در بازارها راه مى رود، و طعنه هاى ديگرى كه زدند، و پاسخى كه از طعنه هاى ايشان داده . پس حاصل كلام اين شد كه قرآن كتابى است كه با حجت هاى باهره خود بين حق و باطل جدايى مى اندازد، پس خودش جز حق نمى تواند باشد، چون باطل ممكن نيست ميان حق و باطل فارق باشد، و اگر خود را به صورت حق جلوه مى دهد، براى فريب دادن مردم است . و آن كسى كه اين كتاب را آورده عبدى است مطيع خدا كه عالميان را با آن انذار نموده ، و به سوى حق دعوت مى كند پس او نيز جز بر حق نمى باشد، و اگر بر باطل بود به سوى حق دعوت نمى كرد، بلكه از حق گمراه مى ساخت ، علاوه بر اين خداى سبحان در كلام معجز خود به صدق رسالت او شهادت داده ، و كتاب او را نازل از ناحيه خود خوانده . از اينجا معلوم مى شود اينكه بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از فرقان مطلق - كتابه اى آسمانى و نازل بر انبياء است ، و مراد از عبد او، عموم انبياء است ، صحيح نيست و دورى اش از ظاهر لفظ آيه بر كسى پوشيده نمى باشد. لام در جمله «ليكون للعالمين نذيرا» لام تعليل است ، و مى رساند كه هدف از تنزيل فرقان بر عبدش اين است كه بيم دهنده جميع عالم از انس و جن باشد، چون كلمه جمع در صورتى كه الف و لام بر سرش در آمده باشد استغراق و كليت را مى رساند. و همين تعبير يعنى آوردن صيغه جمع با الف و لام خالى از اشاره به اين معنا نيست كه براى همه عالم يك اله و

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۴۱

معبود است ، نه آنطور كه وثنى مذهبان معتقدند كه هر قومى براى خود الهى غير از اله ديگران دارد. و اگر در آيه مورد بحث تنها به ذكر انذار اكتفاء كرد، و نامى از تبشير نبرد، براى اين بود كه كلام در اين سوره در سياق انذار و تخويف بود.

اثبات ملك مطلق براى خداوند (له ملك السموات و الارض )

«الذى له ملك السموات و الارض ...» كلمه «ملك » - به كسره ميم ، و ضم آن ، هر دو - به معناى اين است كه چيزى قائم به وجود چيز ديگر باشد، به طورى كه هر طور كه بخواهد در آن تصرف كند، چه اينكه اصل رقبه اش قائم به وجود مالك باشد، مانند رقبه مال كه قائم به مالك است كه مى تواند هر نوع تصرفى در آن بكند، و يا اينكه در تحت فرمان او قرار گيرد، و او با امر و نهى و حكم راندن بر وى مسلط باشد، مانند تسلطى كه يك سلطان بر رعيت خود، و آنچه در دست ايشان است دارد، كه قسم دوم را ملك - به ضمه ميم - تعبير مى كنند. پس ملك - به كسره ميم - عمومى تر است از ملك - به ضمه ميم - همچنان كه راغب نيز گفته ملك - به فتحه ميم و كسره لام - به معناى متصرف به امر و نهى است در مردم ، و اين كلمه تنها به كسى اطلاق مى شود كه سياست و اداره امور آدميان را به عهده دارد، و بدين جهت گفته مى شود: فلانى ملك مردم است ، ولى گفته نمى شود ملك اين اشياء است ، تا آنجا كه مى گويد: پس ملك - به ضمه ميم - به معناى ضبط شى ء مورد تصرف است ، به وسيله حكم ، و ملك - به كسره ميم - نظير جنس براى مطلق ملك است ، پس هر ملك - به ضمه ميم - ملك به كسره ميم - هست ، ولى هر ملك - به كسره ميم ملك - به ضمه ميم - نيست . و چه بسا مى شود كه ملك - به كسره - مختص به مالكيت رقبه ، و ملك - به ضمه ميم - مختص به غير آن مى شود. پس اينكه فرمود: «الذى له ملك السموات و الارض » - با در نظر داشتن اينكه لام اختصاص را مى رساند - اين معنا را افاده مى كند كه آسمانها و زمين مملوك خدايند، و به هيچ وجهى از وجوه از خود استقلال نداشته ، و از خدا و تصرفات او با حكمش بى نياز نيستند، و حكم در آن و اداره و گرداندن آسياى آن مختص به خداى تعالى است ، پس تنها خدا مليك و متصرف به حكم در آن است ، آنهم متصرف على الاطلاق .

استنتاج فرزند و شريك نداشتن و انحصار خلقت ، تقدير و تدبير در اوعزوجل

و با اين بيان ، ترتب جمله «و لم يتخذ ولدا» بر ما قبل ، روشن مى شود، چون داشتن

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۲۴۲

ملك على الاطلاق حاجتى باقى نمى گذارد براى اتخاذ فرزند، چون اتخاذ فرزند براى يكى از دو حاجت است ، يا براى اين است كه فرزند به قسمتى از امورش برسد،چون خودش به تنهايى نمى تواند امور خود را اداره كند، و خداى سبحان كه مالك هرچيزى است و تواناى بر هر كارى است كه بخواهد انجام دهد چنين فرضى درباره اش نمى شود، و يا براى اين است كه هستى اش محدود، و بقايش تا زمانى معين است ، و هر چه را مالك است تا مدتى معين مالك است ، لذا فرزند مى گيرد تا بعد از خود جانشينش شود، و بعد از خودش به امورش قيام نمايد، و خداى سبحان كه مالك هر چيز است و هستى اش سرمدى و ابدى است ، و فنا در او راه ندارد، به هيچ وجه حاجتى به اتخاذ فرزند ندارد. اين بيان ، هم رد بر مشركين است و هم رد بر نصارى . و همچنين جمله بعدى كه مى فرمايد: «و لم يكن له شريك فى الملك » چون احتياج به شريك در جايى كه ملك شامل همه امور نباشد تصور مى شود، و ملك خدا عام و شامل تمامى موجودات عالم با همه جهات آنها است ، و هيچ چيز از تحت ملكيت او بيرون نيست ،اين جمله نيز رد بر مشركين است . و جمله «و خلق كل شى ء فقدره تقديرا» بيان رجوع تدبير عامه امور به سوى خداى تعالى به تنهايى است ، هم خلقت آنها، و هم تقدير آنها. پس او رب العالمين است ، و هيچ ربى سواى او نيست .


→ صفحه قبل صفحه بعد ←