گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۵: خط ۳۵:
<span id='link145'><span>
<span id='link145'><span>
==آيه شريفه ناظر به تفضيل انسان از حيث وجود مادى است ==
==آيه شريفه ناظر به تفضيل انسان از حيث وجود مادى است ==
۲ - اين آيه ناظر به كمال انسانى از حيث وجود مادى است ، وتكريم و تفضيلش در مقايسه با ساير موجودات مادى است، و بنابراين ملائكه از آنجا كه از تحت نظام كونى ومادى اين عالم خارجند لذا از محل كلام بيرونند، و خلاصه تفضيل وبرترى دادن انسان بر بسيارى از موجودات ، تفضيل از غير ملائكه از موجودات مادى اين عالم است، و اما ملائكه اصولا وجودشان غير اين وجود است پس آيه هيچ نظرى به برترى آدمى از ملائكه ندارد.
۲ - اين آيه، ناظر به كمال انسانى از حيث وجود مادى است، و تكريم و تفضيلش در مقايسه با ساير موجودات مادى است. بنابراين، ملائكه از آن جا كه از تحت نظام كونى و مادى اين عالَم خارج اند، لذا از محل كلام بيرونند، و خلاصه تفضيل و برترى دادن انسان بر بسيارى از موجودات، تفضيل از غير ملائكه از موجودات مادى اين عالَم است، و اما ملائكه، اصولا وجودشان غير اين وجود است. پس آيه هيچ نظرى به برترى آدمى از ملائكه ندارد.


از اين بيان فساد گفتار بعضى به خوبى واضح مى شود كه با اين آيه استدلال كرده اند بر اينكه ملائكه از بنى نوع بشر حتى از انبيائش افضل است ، به اين بيان كه جمله ((وفضلناهم على كثير ممن خلقنا تفضيلا دلالت دارد بر اينكه موجوداتى هستند كه خدا انسان را بر آنها برترى نداده ، وآن موجودات جز ملائكه نمى تواند باشد، براى اينكه مى دانيم انسان از تمامى موجودات سواى ملائكه برترى دارد، واين خود مطلبى اتفاقى است.
از اين بيان، فساد گفتار بعضى به خوبى واضح مى شود كه با اين آيه استدلال كرده اند بر اين كه ملائكه از بنى نوع بشر حتى از انبيائش افضل است، به اين بيان كه: جملۀ «وَ فَضَّلنَاهُم عَلَى كَثِيرٍ مِمَّن خَلَقنَا تَفضِيلاً» دلالت دارد بر اين كه موجوداتى هستند كه خدا انسان را بر آن ها برترى نداده، وآن موجودات جز ملائكه نمى تواند باشد. براى اين كه مى دانيم انسان از تمامى موجودات سواى ملائكه برترى دارد، و اين خود مطلبى اتفاقى است.


و وجه فساد آن اين است كه آن مطلبى كه آيه شريفه متعرض آن است برترى از حيث وجود مادى دنيوى است، و ملائكه به چنين وجودى اصلا موجود نيستند، جواب ديگرى هم كه بعضى از اين گفتار داده اند به همين جواب ما بر مى گردد، وآن اين است كه گفته اند: بطور مسلم منظور از اين برترى برترى در ثواب نيست ، زيرا برترى در ثواب ابتداء صحيح نيست ، چون ثواب بستگى به عمل واطاعت دارد، بلكه مراد از آن برترى در فنون نعمتهاى دنيائى است كه خداوند در دنيا به موجودات ارزانى داشته است.
و وجه فساد آن، اين است كه: آن مطلبى كه آيه شريفه متعرض آن است، برترى از حيث وجود مادى دنيوى است، و ملائكه به چنين وجودى اصلا موجود نيستند.  


و اما اين جواب ديگرى كه بعضى داده اند وگفته اند: كه كلمه ((كثير(( در آيه به معناى ((جميع (( وكلمه ((من (( بيانيه است، و معنايش اين است كه ما انسان را از هر چه كه خلق كرده ايم با همه كثرتشان برترى داده ايم صحيح نيست، و بلكه جواب سخيف وبى پايه اى است كه نه خود كلام خدا به آن دلالت دارد و نه سياق كلام.
جواب ديگرى هم كه بعضى از اين گفتار داده اند، به همين جواب ما بر مى گردد، و آن، اين است كه گفته اند: به طور مسلم، منظور از اين برترى برترى در ثواب نيست، زيرا برترى در ثواب ابتداء صحيح نيست، چون ثواب بستگى به عمل و اطاعت دارد، بلكه مراد از آن برترى در فنون نعمت هاى دنيایى است كه خداوند در دنيا به موجودات ارزانى داشته است.
 
و اما اين جواب ديگرى كه بعضى داده اند و گفته اند: كه كلمۀ «كثير» در آيه، به معناى «جميع» و كلمه «مِن» بيانيه است، و معنايش اين است كه ما انسان را از هرچه كه خلق كرده ايم با همه كثرتشان برترى داده ايم، صحيح نيست، و بلكه جواب سخيف و بى پايه اى است كه نه خود كلام خدا به آن دلالت دارد و نه سياق كلام.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۲۲۰ </center>
و همچنين است اينكه گفته اند اين آيه از قبيل اين است كه مى گويند: ((بذلت له العريض من جاهى - من آبروئى از آبروى خودم را كه خيلى هم زياد است به اودادم (( ويا مى گويند: ((ابحته المنيع من حريمى - من حريمى از حريم خودم را كه خيلى هم منيع است به اواباحه كردم (( كه در اينگونه تعبيرات معنا اين نيست كه من عريض جاهم و منيع مقامم را به اوداده وغير عريض وغير منيع آن را براى خود گذاشتم ، بلكه مراد اين است كه من از جاه خودم كه داراى صفت عريض است واز مقام خودم كه داراى صفت منيع است به او دادم.
و همچنين است اين كه گفته اند: اين آيه از قبيل اين است كه مى گويند: «بَذَلتُ لَهُ العَرِيضَ مِن جَاهِى: من آبرویى از آبروى خودم را كه خيلى هم زياد است، به او دادم». و يا مى گويند: «أبَحتُهُ المَنِيعَ مِن حَرِيمِى: من حريمى از حريم خودم را كه خيلى هم منيع است، به او اباحه كردم»، كه در اين گونه تعبيرات، معنا اين نيست كه من عريض جاهم و منيع مقامم را به او داده و غير عريض و غير منيع آن را براى خود گذاشتم، بلكه مراد اين است كه من از جاه خودم كه داراى صفت عريض است و از مقام خودم كه داراى صفت منيع است، به او دادم.


وجه بطلان اين است كه اگر مقصود از آوردن اين دومثال اين است كه بگوئى عنايت در اينگونه كلمات در اين است كه بفهمانيم كه من مثلا تمامى جاه خود را با اينكه عريض است به اودادم در اين صورت اين دو مثال با مورد آيه تطبيق نمى كند، زيرا در اين صورت جاه وحريم دوقسم نيست كه يكى عريض ومنيع باشد وآن ديگرى غير عريض وغير منيع، و حال آنكه دوقسم است ، به خلاف مورد آيه كه دوقسم نيست ، و مخلوقات خدا همان كثير است و بس.
وجه بطلان، اين است كه:


و اگر مقصود اين است كه بفهماند من جاه عريض خود را به اودادم تا چه رسد به غير عريض آن ، در مورد آيه شريفه قطعا جائز نيست ، زيرا معنا اين مى شود كه ما انسان را بر خلق كثير خود برترى داديم تا چه رسد به خلق غير كثير.
اگر مقصود از آوردن اين دو مثال اين است كه بگویى عنايت در اين گونه كلمات در اين است كه بفهمانيم كه من مثلا تمامى جاه خود را با اين كه عريض است، به او دادم، در اين صورت اين دو مثال با مورد آيه تطبيق نمى كند. زيرا در اين صورت، جاه و حريم دو قسم نيست، كه يكى عريض و منيع باشد و آن ديگرى، غير عريض و غير منيع، و حال آن كه دو قسم است. به خلاف مورد آيه كه دو قسم نيست، و مخلوقات خدا همان كثير است و بس.


و چه بسا بعضى از اين اشكال جواب داده اند كه ما تسليم مى شويم ، و مى پذيريم كه مراد از ((كثير(( غير ملائكه است ، وكلمه ((من (( در ((ممن (( براى تبعيض است ، تازه نهايت حرفى كه مى توانيد بزنيد اين است كه بگوئيد: آيه شريفه از بيان برتر بودن انسان از ملائكه ساكت است ، ما هم مى گوئيم سكوت اعم از اين است كه ملائكه برتر از انسان باشد، آيه اگر از آن ساكت است از اين نيز ساكت است ، زيرا ممكن است واقعا انسان وملائكه هيچيك بر ديگرى برترى نداشته باشد، وبا هم مساوى باشند.
و اگر مقصود اين است كه بفهماند من جاه عريض خود را به او دادم، تا چه رسد به غير عريض آن، در مورد آيه شريفه قطعا جایز نيست. زيرا معنا اين مى شود كه ما انسان را بر خلق كثير خود برترى داديم، تا چه رسد به خلق غير كثير.


و باز هم به فرض كه تسليم شويم وبپذيريم كه آيه دلالت بر تفضيل ملائكه بر انسان دارد، تازه نهايت حرفى كه شما مى توانيد بزنيد اين است كه بگوئيد جنس ملائكه بر جنس آدم برترى دارد، واين حرف منافات ندارد با اينكه بعضى از افراد بنى آدم افضل از ملائكه باشند مانند انبياء (عليهم السلام)
و چه بسا بعضى از اين اشكال جواب داده اند كه ما تسليم مى شويم، و مى پذيريم كه مراد از «كثير»، غير ملائكه است، و كلمه «مِن» در «مِمَّن»، براى تبعيض است. تازه نهايت حرفى كه مى توانيد بزنيد، اين است كه بگویيد: آيه شريفه، از بيان برتر بودن انسان از ملائكه ساكت است. ما هم مى گویيم: سكوت، اعم از اين است كه ملائكه برتر از انسان باشد. آيه اگر از آن ساكت است، از اين نيز ساكت است. زيرا ممكن است واقعا انسان و ملائكه هيچ يك بر ديگرى برترى نداشته باشد، و با هم مساوى باشند.
 
و باز هم به فرض كه تسليم شويم و بپذيريم كه آيه بر تفضيل ملائكه بر انسان دلالت دارد، تازه نهايت حرفى كه شما مى توانيد بزنيد، اين است كه بگویيد جنس ملائكه بر جنس آدم برترى دارد، و اين حرف منافات ندارد با اين كه بعضى از افراد بنى آدم افضل از ملائكه باشند، مانند انبياء «عليهم السلام».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۲۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۲۱ </center>
پس حق همان است كه گفتيم آيه شريفه متعرض برترى از نظر ثواب و تقرب وبرتريهاى آخرت نيست وبه عبارت ديگر آيه متعرض برترى از حيث وجود مادى است و مراد از ((كثيرى از آنچه خلق كرديم (( غير ملائكه است و كلمه ((من (( تبعيضى است، و مراد از ((من خلقنا(( ملائكه وغير ملائكه وانسان وحيوان و جن است، و انسان به حسب وجود ماديش از حيوان و جن برترى دارد، اين را در نظر داشته باشيد تا ان شاء اللّه گفتار ما را پيرامون برترى انسان از ملك بخوانيد.
پس حق همان است كه گفتيم: آيه شريفه، متعرض برترى از نظر ثواب و تقرب و برتری هاى آخرت نيست، و به عبارت ديگر، آيه متعرض برترى از حيث وجود مادى است. و مراد از «كثيرى از آنچه خلق كرديم»، غير ملائكه است، و كلمۀ «مِن» تبعيضى است. و مراد از «مَن خَلَقنَا»، ملائكه و غير ملائكه و انسان و حيوان و جنّ است، و انسان به حسب وجود مادی اش، از حيوان و جنّ برترى دارد. اين را در نظر داشته باشيد، تا إن شاء اللّه، گفتار ما را پيرامون برترى انسان از ملك بخوانيد.


<span id='link146'><span>
<span id='link146'><span>
==گفتار در برترى انسان از ملائكه ==
==گفتار در برترى انسان از ملائكه ==
مسلمين اختلاف دارند در اينكه انسان وملك كداميك برترند؟ قول معروف كه به اشاعره هم منسوب شده اين است كه انسان افضل است ، و مراد ما از فضيلت انسان ، نه همه افراد انسانها است ، بلكه افراد مؤمن است، زيرا حتى دونفر هم اختلاف ندارند در اينكه عده اى از افراد انسان از چارپايان هم پست تر و گمراه ترند، و آنان عبارتند از منكران حق ولجوج ها كه زير بار حق نمى روند، بنابراين چگونه ممكن است كه چنين جانورانى از ملائكه مقرب تر باشند؟
مسلمين اختلاف دارند در اينكه انسان وملك كداميك برترند؟ قول معروف كه به اشاعره هم منسوب شده اين است كه انسان افضل است ، و مراد ما از فضيلت انسان ، نه همه افراد انسانها است ، بلكه افراد مؤمن است، زيرا حتى دونفر هم اختلاف ندارند در اينكه عده اى از افراد انسان از چارپايان هم پست تر و گمراه ترند، و آنان عبارتند از منكران حق ولجوج ها كه زير بار حق نمى روند، بنابراين چگونه ممكن است كه چنين جانورانى از ملائكه مقرب تر باشند؟
۱۴٬۱۱۵

ویرایش