۱۵٬۹۷۷
ویرایش
| خط ۱۱۸: | خط ۱۱۸: | ||
==بحث روايتى== | ==بحث روايتى== | ||
در | در كافى، به سند خود، از مالك جُهَنى روايت كرده كه گفت: از حضرت صادق «عليه السلام»، معناى كلام خداى را پرسيدم كه مى فرمايد: «أوَ لَا يَذكُرُ الإنسَانُ أنَّا خَلَقنَاهُ مِن قَبلُ وَ لَم يَكُ شَيئاً: آيا انسان يادش رفته كه ما او را قبلا خلق كرديم، در حالى كه هيچ چيز نبود»؟ مى گويد، در جوابم فرمود: يعنى مقدر و كتاب نوشته نبود. | ||
و در | و در محاسن، به سند خود، از حمران روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از معناى آيه «أوَ لَا يَذكُرُ الإنسَان...» پرسيدم. فرمود: يعنى نه در كتابى بود و نه در علمى. | ||
مؤلف: مقصود از اين دو حديث، اين است كه انسان در كتاب و علم، يعنى در هيچ يك از كتب محو و اثبات نبود. بعدا خدا وقتى اراده كرد ايجادش كند، در كتاب اثباتش كرد، نه در لوح محفوظ. چون قرآن كريم راجع به لوح محفوظ مى فرمايد: هيچ چيزى از قلم آن نيفتاده: «لَا يَعزُبُ عَنهُ». | |||
و در تفسير | و در تفسير قمى، در ذيل آيه: «ثُمَّ لَنُحضِرَنَّهُم حَولَ جَهَنَّمَ جِثِيّاً» فرموده است: يعنى به زانو در آمده اند. | ||
و در همان | و در همان كتاب، از حسين بن ابى العلاء، از امام صادق «عليه السلام» آورده كه در ذيل آيه: «وَ إن مِنكُم إلّا وَارِدُهَا» فرمود: مگر نشنيدى كه عرب مى گويد: «بر فلان قبيله وارد شديم»، يعنى نزديكى هاى آن رسيديم، نه اين كه داخل شديم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۶ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۶ </center> | ||
و در | و در مجمع، از سدى روايت آورده كه گفت: من از مره همدانى، معنى اين آيه را پرسيدم. او برايم روايت كرد كه عبداللّه بن مسعود براى ما، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» حديث كرد كه فرمود: | ||
مردم وارد آتش مى شوند و بيرون مى آيند و سرعت و كندى بيرون آمدنشان، بسته به اعمالشان است. بعضى مثل برقى كه از آسمان مى زند، بيرون مى آيند. بعضى مانند بادى كه مى وزد. بعضى مانند اسب تاخت مى كنند. بعضى مانند شترسوار. بعضى مانند كسى كه پياده بدود. و بعضى مانند پيادگانى كه به طور عادى راه بروند. | |||
در همان كتاب، از ابوصالح، غالب بن سليمان، از كثير بن زياد، از ابى سميه، روايت شده كه گفت: ما در معناى كلمۀ «ورود» اختلاف كرديم. بعضى گفتند: مؤمن داخل آتش نمى شود. بعضى ديگر گفتند: همه داخل مى شوند، آنگاه خدا «الَّذِينَ اتَّقَوا» را نجات مى دهد، تا آن كه من به جابر بن عبداللّه رسيدم، پرسيدم: شما چه مى گوييد؟ | |||
با دو انگشت خود، به دو گوش خود اشاره كرد و گفت: هر دو كر شوند، اگر اين را كه مى گويم، از رسول خدا نشنيده باشم. شنيدم كه مى فرمود: «ورود»، همان «دخول» است، هيچ برّ و فاجرى نيست، مگر آن كه داخل جهنم مى شود. چيزى كه هست، همين جهنم براى مؤمنان، برد و سلام مى شود، آن طور كه آتش براى ابراهيم، برد و سلام شد. حتى آن كه آتش - و يا فرمود جهنم - از سردى خود به فرياد مى آيد، و خداوند كسانى را كه تقوا پيشه كردند، نجات داده و ظالمان را در حالى كه به زانو در آمده اند، در آن باقى مى گذارد. | |||
و | مؤلف: اين روايت، تفسير آيه است، ولى عيبى كه دارد سندش به خاطر افراد ناشناخته، ضعيف است. | ||
و | |||
و نيز، در آن كتاب بدون سندف از يعلى بن منبه، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نقل كرده كه فرمود: آتش در روز قيامت، به مؤ من مى گويد: زودتر رد شو، كه نور تو، لهيب مرا خاموش مى كند. | |||
و نيز، در همان كتاب، از رسول خدا روايت شده كه شخصى از معناى آيه سؤال كرد. | |||
حضرت فرمود: خداى تعالى، آتش را مانند روغن جامد مى كند و همه خلق را در آن جمع مى كند. سپس منادى ندا مى كند كه: اصحاب خودت را بگير، و اصحاب مرا بگذار. پس خدايى كه جانم در دست او است، آتش جهنم به اصحاب خود عارف تر است، از مادر به فرزندش. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۷ </center> | ||
مؤلف: اين روايات چهارگانه اخير را، الدرّ المنثور نيز، از عده اى از ارباب كتب و جوامع آورده. چيزى كه هست، در نسخه اى كه از الدرّ المنثور نزد ما است، در روايت دومى، جملۀ «ورود، همان دخول است» را نياورده. | |||
و در الدرالمنثور است كه | و در الدرالمنثور است كه ابونعيم، در كتاب «حلية»، از عروة بن زبير، روايت كرده كه گفت: وقتى ابن رواحه خواست به سرزمين شام، به جنگ موته برود، مسلمان ها آمدند او را وداع كنند. او گريه كرد و گفت: متوجه باشيد كه به خدا سوگند، من محبتى به دنيا و علاقه اى به شما ندارم، وليكن گريه ام براى اين است كه از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شنيدم كه اين آيه را مى خواند: «وَ إن مِنكُم إلّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتماً مَقضِيّاً»، و من فهميدم كه ناگزير داخل آتش مى شوم، اما نمى دانيم چطور بيرون بيايم. | ||
اين را هم بايد دانست كه ظاهر بعضى روايات | اين را هم بايد دانست كه ظاهر بعضى روايات سابق، اين است كه: «ورود» به آتش، به معناى عبور از آن است. در نتيجه روايات مذكور، با رواياتى كه درباره صراط وارد شده، منطبق مى شود. چون در روايات صراط آمده كه: «صراط»، پلى است كه روى آتش كشيده شده، مردم همه مأمور مى شوند از آن عبور كنند. چه نيكان و چه فجّار. الّا اين كه نيكان از آن عبور مى كنند، و فجّار در آتش مى افتند. و از صدوق در اعتقاداتش آمده كه آيه مورد بحث را بر همان صراط حمل كرده است. | ||
و در مجمع البيان آمده است كه بعضى گفته اند: | و در مجمع البيان آمده است كه بعضى گفته اند: فایده ورود به آتش، همان است كه در بعضى اخبار هم روايت شده كه خداى تعالى، احدى را داخل بهشت نمى كند، مگر بعد از آن كه آتش را به او نشان دهد، تا عذاب هاى آن را ببيند و در نتيجه، قدر تفضّل خدا و نعيم بهشت را بداند و بيشتر خوشحال و مسرور شود. و همچنين هيچ كس را داخل جهنم نمى كند، مگر بعد از آن كه او را به بهشت مشرف كند، تا نعمت هاى بهشت و ثواب هاى آن را ببيند، و در نتيجه، در جهنم عقوبت شان، سخت تر و حسرتشان بر فوت بهشت و نعيم آن بيشتر شود. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۱۲۸ </center> | ||
<span id='link106'><span> | <span id='link106'><span> | ||
==گفتارى در معناى وجوب و جواز و عدم جواز فعلى بر خدا و بيان اينكه حكم عقل به حسن و قبح منتزع از فعل خدا و منتهى به اراده او است == | ==گفتارى در معناى وجوب و جواز و عدم جواز فعلى بر خدا و بيان اينكه حكم عقل به حسن و قبح منتزع از فعل خدا و منتهى به اراده او است == | ||
در جلد اول اين كتاب در ذيل آيه شريفه ((و ما يضل به الا الفاسقين (( در طى يك بحث قرآنى بيانى گذشت كه در آن گفتيم ملك خداى تعالى بر تمامى موجودات ملك مطلق است ، و مقيد به حالى ، يا زمانى ، و يا هر شرطى كه فرض شود نيست ، و هر چيزى هم از هر جهت ملك خدا است ، نه اينكه از جهتى ملك خدا باشد، و از جهتى نباشد، يا ذاتش ملك او باشد، ولى متعلقات ذاتش ملك خودش باشد، نه ، هم ذاتش از او است ، هم متعلقات ذاتش . | در جلد اول اين كتاب در ذيل آيه شريفه ((و ما يضل به الا الفاسقين (( در طى يك بحث قرآنى بيانى گذشت كه در آن گفتيم ملك خداى تعالى بر تمامى موجودات ملك مطلق است ، و مقيد به حالى ، يا زمانى ، و يا هر شرطى كه فرض شود نيست ، و هر چيزى هم از هر جهت ملك خدا است ، نه اينكه از جهتى ملك خدا باشد، و از جهتى نباشد، يا ذاتش ملك او باشد، ولى متعلقات ذاتش ملك خودش باشد، نه ، هم ذاتش از او است ، هم متعلقات ذاتش . | ||
ویرایش