گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۸: خط ۸:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


اين سوره در آغاز، خلقت انسان را بعد از آن كه نامى از او در ميان نبود، خاطرنشان مى سازد، و سپس مى فرمايد كه: خداى تعالى او را به راهى كه تنها راه اوست، هدايت كرد. حال يا اين انسان شكر هدايتش را مى گزارد، و يا كفران مى كند. آنگاه مى فرمايد: براى «كافران» انواعى از عذاب و براى «ابرار»، الوانى از نعمت آماده كرده، و اوصاف آن نعمت ها را در طى هجده آيه شرح مى دهد. و همين دليل است بر اين كه مقصود اصلى هم، بيان همين جهت بوده.
اين سوره در آغاز، خلقت انسان را بعد از آن كه نامى از او در ميان نبود، خاطرنشان مى سازد، و سپس مى فرمايد كه: خداى تعالى او را به راهى كه تنها راه اوست، هدايت كرد. حال يا اين انسان شكر هدايتش را مى گزارد، و يا كفران مى كند.  


و پس از بيان اوصاف آن نعمت، روى سخن را به رسول گرامى خود نموده مى فرمايد: قرآن نازل شده از ناحيه اوست، و مايه تذكّر بشر است. پس بايد كه در برابر حكم پروردگار خود صابر باشد، و هوا و هوس هاى كفّار را پيروى نكند. و بايد كه پروردگار خود را، صبح و شام، به ياد بياورد و براى او شب ها به سجده بيفتد، و شبى طولانى تسبيح گويد. و اين سوره، به شهادت سياقى كه دارد، يا همه اش و يا حداقل اوائل آن كه دوازده آيه است، در مدينه و نُه آيه ذيلش، در مكّه نازل شده است. روايات ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، همه متفق اند بر اين كه اين سوره در مدينه نازل شده. روايات اهل سنت هم، در اين باره بسيار زياد است.
آنگاه مى فرمايد: براى «كافران» انواعى از عذاب و براى «ابرار»، الوانى از نعمت آماده كرده، و اوصاف آن نعمت ها را در طى هجده آيه شرح مى دهد. و همين دليل است بر اين كه مقصود اصلى هم، بيان همين جهت بوده.
 
و پس از بيان اوصاف آن نعمت، روى سخن را به رسول گرامى خود نموده مى فرمايد: قرآن نازل شده از ناحيه اوست، و مايه تذكّر بشر است. پس بايد كه در برابر حكم پروردگار خود صابر باشد، و هوا و هوس هاى كفّار را پيروى نكند. و بايد كه پروردگار خود را، صبح و شام، به ياد بياورد و براى او شب ها به سجده بيفتد، و شبى طولانى تسبيح گويد.  
 
و اين سوره، به شهادت سياقى كه دارد، يا همه اش و يا حداقل اوائل آن كه دوازده آيه است، در مدينه و نُه آيه ذيلش، در مكّه نازل شده است. روايات ائمه اهل بيت «عليهم السلام»، همه متفق اند بر اين كه اين سوره در مدينه نازل شده. روايات اهل سنت هم، در اين باره بسيار زياد است.


با اين حال بعضى گفته اند: اين سوره تمامی اش در مكّه نازل شده، و به زودى بحث مفصل در اين باره، در بحث روايتى آينده - إن شاء اللّه - خواهد آمد.
با اين حال بعضى گفته اند: اين سوره تمامی اش در مكّه نازل شده، و به زودى بحث مفصل در اين باره، در بحث روايتى آينده - إن شاء اللّه - خواهد آمد.
خط ۲۳: خط ۲۷:
<span id='link129'><span>
<span id='link129'><span>


==مراد از اين كه «انسان» شئ قابل ذكرى نبوده ==
==مراد از اين كه «انسان»، شئ قابل ذكرى نبوده ==
و منظور از جمله «شيئا مَذكُوراً» اين است كه انسان چيزى نبود كه با ذكر نامش، جزو مذكورات باشد. مثلا چيزى در مقابل زمين يا آسمان و خشكى و ترى و غيره بوده باشد. و بدين جهت، نامى از او در ميان نبود. هنوز خلق نشده بود تا موجود بشود و مثل ساير موجودات نامش برده شود و گفته شود: آسمان، زمين، انسان، درخت و غيره. پس مذكور بودن انسان كنايه است از موجود بودن بالفعل او، و نفى آن، يعنى نفى مذكور بودنش تنها به مذكور بودنش خورده، نه به اصل شئ بودن انسان. نمى خواهد بفرمايد: انسان شئ نبود، چون مى دانيم «شئ» بوده، ولى شئ اى كه مذكور شود نبوده. شاهدش اين است كه مى فرمايد: «إنّا خَلَقنَا الإنسَانَ مِن نُطفَة...». براى اين كه مى فهماند كه مادۀ انسان موجود بوده، وليكن هنوز بالفعل به صورت انسان در نيامده بود.  
و منظور از جمله «شيئا مَذكُوراً» اين است كه انسان چيزى نبود كه با ذكر نامش، جزو مذكورات باشد. مثلا چيزى در مقابل زمين يا آسمان و خشكى و ترى و غيره بوده باشد. و بدين جهت، نامى از او در ميان نبود. هنوز خلق نشده بود تا موجود بشود و مثل ساير موجودات نامش برده شود و گفته شود: آسمان، زمين، انسان، درخت و غيره.  
 
پس مذكور بودن انسان كنايه است از موجود بودن بالفعل او، و نفى آن، يعنى نفى مذكور بودنش تنها به مذكور بودنش خورده، نه به اصل شئ بودن انسان. نمى خواهد بفرمايد: انسان شئ نبود، چون مى دانيم «شئ» بوده، ولى شئ اى كه مذكور شود نبوده. شاهدش اين است كه مى فرمايد: «إنّا خَلَقنَا الإنسَانَ مِن نُطفَة...». براى اين كه مى فهماند كه مادۀ انسان موجود بوده، وليكن هنوز بالفعل به صورت انسان در نيامده بود.  


و زمينه آيه شريفه و آيات بعدش، زمينۀ احتجاج است. مى خواهد بفهماند انسان موجودى است حادث، كه در پديد آمدنش، نيازمند به صانعى است تا او را بسازد و خالقى كه او را خلق كند، و همين طور هم بوده است. پروردگارش او را آفريده و به تدبير ربوبيش به ادوات شعور، يعنى سمع و بصر مجهزش كرده، تا با آن ادوات شعور به راه حق هدايت شود. راهى كه در طول حياتش واجب است طى كند. حال اگر كفران كند، به سوى عذابى اليم مى رود، و اگر شكر كند، به سوى نعيمى مقيم سير مى كند.
و زمينه آيه شريفه و آيات بعدش، زمينۀ احتجاج است. مى خواهد بفهماند انسان موجودى است حادث، كه در پديد آمدنش، نيازمند به صانعى است تا او را بسازد و خالقى كه او را خلق كند، و همين طور هم بوده است. پروردگارش او را آفريده و به تدبير ربوبيش به ادوات شعور، يعنى سمع و بصر مجهزش كرده، تا با آن ادوات شعور به راه حق هدايت شود. راهى كه در طول حياتش واجب است طى كند. حال اگر كفران كند، به سوى عذابى اليم مى رود، و اگر شكر كند، به سوى نعيمى مقيم سير مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۹۴ </center>
و معناى آيه اين است كه: «هَل أتى = قَد أتى»: به تحقيق آمد بر آدمى، قطعه اى محدود از زمانى ممتد و غيرمحدود، در حالى كه انسان بالفعل در شمار مذكورات نبود.
و معناى آيه اين است كه: «هَل أتى: قَد أتى»: به تحقيق آمد بر آدمى، قطعه اى محدود از زمانى ممتد و غيرمحدود، در حالى كه انسان بالفعل در شمار مذكورات نبود.


«'''إِنَّا خَلَقْنَا الإنسانََ مِن نُّطفَةٍ أَمْشاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَا بَصِيراً'''»:
«'''إِنَّا خَلَقْنَا الإنسانََ مِن نُّطفَةٍ أَمْشاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعَا بَصِيراً'''»:
خط ۳۶: خط ۴۲:
و كلمه «إبتلاء» - كه جمله «نَبتَلِيهِ» از آن مشتق است - به معناى نقل چيزى از حالى به حالى و طورى به طور ديگر است. مثلا طلا را در بوتۀ ابتلا مى كنند، تا ذوب شود و به شكلى كه مى خواهند در آيد. و خداى تعالى، انسان را ابتلا مى كند. يعنى از نطفه خلقش مى كند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را مُضغه مى كند، تا آخر اطوارى كه يكى پس از ديگرى به او مى دهد، تا در آخر خلقتى ديگرش مى كند.
و كلمه «إبتلاء» - كه جمله «نَبتَلِيهِ» از آن مشتق است - به معناى نقل چيزى از حالى به حالى و طورى به طور ديگر است. مثلا طلا را در بوتۀ ابتلا مى كنند، تا ذوب شود و به شكلى كه مى خواهند در آيد. و خداى تعالى، انسان را ابتلا مى كند. يعنى از نطفه خلقش مى كند، و سپس آن نطفه را علقه و علقه را مُضغه مى كند، تا آخر اطوارى كه يكى پس از ديگرى به او مى دهد، تا در آخر خلقتى ديگرش مى كند.


بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از ابتلاى انسان، امتحان او از راه تكليف است، ليكن اين سخن با تفريع «فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً» نمى سازد. چون سميع و بصير شدن انسان، نمى تواند متفرّع بر امتحان انسان باشد. و اگر مراد از آن تكليف بود، جا داشت تكليف را متفرع بر سميع و بصير بودن انسان كند، نه به عكس. و اگر از اين اشكال جواب بدهند و بگويند كلام پس و پيش شده، و تقدير: «خَلَقنَاهُ مِن نُطفَة أمشَاجٍ فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً لِنَبتَلِيه» است، قابل اعتنا نيست.
بعضى از مفسّران گفته اند: مراد از ابتلاى انسان، امتحان او از راه تكليف است، ليكن اين سخن با تفريع «فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً» نمى سازد. چون سميع و بصير شدن انسان، نمى تواند متفرّع بر امتحان انسان باشد.  
 
و اگر مراد از آن تكليف بود، جا داشت تكليف را متفرع بر سميع و بصير بودن انسان كند، نه به عكس. و اگر از اين اشكال جواب بدهند و بگويند كلام پس و پيش شده، و تقدير: «خَلَقنَاهُ مِن نُطفَة أمشَاجٍ فَجَعَلنَاهُ سَمِيعاً بَصِيراً لِنَبتَلِيه» است، قابل اعتنا نيست.


«'''فَجَعلنَاهُ سَميعاً بَصِيراً'''» - سياق آيات و مخصوصا آيه «إنّا هَدَينَاهُ السّبِيل...» مى فهماند كه ذكر سميع و بصير كردن بشر، براى اين بوده كه به وسيله آن تدبير ربوبى را به یاد آورده، بفهماند تدبير ربوبى اقتضا كرد تا براى رساندن انسان به غايت هستی اش، او را سميع و بصير كند، تا آيات داله بر مبدأ و معاد را ببيند، و كلمۀ حق را كه از جانب پروردگارش و از راه ارسال رُسُل و انزال كُتُب مى رسد، بشنود. و اين ديدن و شنيدن، او را به سلوك راه حق، و سير در مسير حيات ايمان و عمل صالح وادار سازد. اگر وادار شد، خداى تعالى او را به نعيم ابدى مى رساند و گرنه به عذاب مخلّد دچارشان مى سازد.
«'''فَجَعلنَاهُ سَميعاً بَصِيراً'''» - سياق آيات و مخصوصا آيه «إنّا هَدَينَاهُ السّبِيل...» مى فهماند كه ذكر سميع و بصير كردن بشر، براى اين بوده كه به وسيله آن تدبير ربوبى را به یاد آورده، بفهماند تدبير ربوبى اقتضا كرد تا براى رساندن انسان به غايت هستی اش، او را سميع و بصير كند، تا آيات داله بر مبدأ و معاد را ببيند، و كلمۀ حق را كه از جانب پروردگارش و از راه ارسال رُسُل و انزال كُتُب مى رسد، بشنود. و اين ديدن و شنيدن، او را به سلوك راه حق، و سير در مسير حيات ايمان و عمل صالح وادار سازد. اگر وادار شد، خداى تعالى او را به نعيم ابدى مى رساند و گرنه به عذاب مخلّد دچارشان مى سازد.
خط ۵۸: خط ۶۶:
اين را گفتيم تا روشن گردد اين كه بعضى از مفسّران، «سبيل» را به راه بيرون شدن انسان از رحم تفسير كرده اند، تفسير صحيحى نيست.
اين را گفتيم تا روشن گردد اين كه بعضى از مفسّران، «سبيل» را به راه بيرون شدن انسان از رحم تفسير كرده اند، تفسير صحيحى نيست.


نكته دوم - كه اين تعبير بر آن دلالت دارد - اين است كه: آن سبيلى كه خدا بدان هدايت كرده، سبيلى است اختيارى  و شكر و كفرى كه مترتب بر اين هدايت است، در جو اختيار انسان قرار گرفته. هر فردى به هر يك از آن دو كه بخواهد، مى تواند متصف شود، و اكراه و اجبارى در كارش ‍ نيست. همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «ثُمّ السّبِيلَ يَسّرَهُ»، و اين كه در آخر سوره فرموده: «فَمَن شَاءَ اتّخَذَ إلى رَبّهِ سَبِيلاً وَ مَا تَشَاؤُنَ إلّا أن يَشَاءَ الله»، مى فهماند آنچه از بنده وابسته به ارادۀ خداى تعالى است، مشيّت بنده است، نه عمل بنده، كه مورد مشيّت خودِ بنده است. پس اين آيه هم نمى خواهد تأثير مشيّت بنده در عمل او را نفى كند، كه مكرر در اين كتاب به اين نكته اشاره كرده ايم.
نكته دوم - كه اين تعبير بر آن دلالت دارد - اين است كه: آن سبيلى كه خدا بدان هدايت كرده، سبيلى است اختيارى  و شكر و كفرى كه مترتب بر اين هدايت است، در جو اختيار انسان قرار گرفته. هر فردى به هر يك از آن دو كه بخواهد، مى تواند متصف شود، و اكراه و اجبارى در كارش ‍ نيست.  
 
همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «ثُمّ السّبِيلَ يَسّرَهُ»، و اين كه در آخر سوره فرموده: «فَمَن شَاءَ اتّخَذَ إلى رَبّهِ سَبِيلاً وَ مَا تَشَاؤُنَ إلّا أن يَشَاءَ الله»، مى فهماند آنچه از بنده وابسته به ارادۀ خداى تعالى است، مشيّت بنده است، نه عمل بنده، كه مورد مشيّت خودِ بنده است. پس اين آيه هم نمى خواهد تأثير مشيّت بنده در عمل او را نفى كند، كه مكرر در اين كتاب به اين نكته اشاره كرده ايم.
<span id='link132'><span>
<span id='link132'><span>


خط ۷۰: خط ۸۰:
و به اين وسيله پيش پاى بشر را در زندگی اش روشن، و سعادت و شقاوتش را بيان مى كند، و اين دعوت به طور مدام در بين بشر جريان داشته، و به وسيله دعوت فطرت تآييد مى شده، همچنان كه فرمود: «إنّا أوحَينَا إلَيكَ كَمَا أوحَينَا إلى نُوحٍ وَ النّبِيّينَ مِن بَعدِهِ... رُسُلاً مُبَشّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه حُجّةً بَعدَ الرُّسُل».
و به اين وسيله پيش پاى بشر را در زندگی اش روشن، و سعادت و شقاوتش را بيان مى كند، و اين دعوت به طور مدام در بين بشر جريان داشته، و به وسيله دعوت فطرت تآييد مى شده، همچنان كه فرمود: «إنّا أوحَينَا إلَيكَ كَمَا أوحَينَا إلى نُوحٍ وَ النّبِيّينَ مِن بَعدِهِ... رُسُلاً مُبَشّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه حُجّةً بَعدَ الرُّسُل».


و بين اين دو هدايت فرق هايى است. يكى اين است كه: هدايت فطرى عمومى است و به همه مى رسد، احدى از انسان ها نيست كه از اين عموميت مستثنى باشد. براى اين كه هدايت فطرى لازمه خلقت بشر است، و در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسويه موجود است. چيزى كه هست، بسا مى شود به خاطر عواملى، ضعيف و در بعضى در نهايت بى اثر مى گردد و آن عوامل، امورى است كه نمى گذارد انسان متوجه شود به اين كه عقل و فطرتش او را به چه مى خواند، و يا اگر چنين شواغل و موانعى در كار نيست و دعوت عقل و فطرتش را خوب مى فهمد، ليكن ملكات زشتى كه (در اثر تكرار گناه) در دلش رسوخ يافته، نمى گذارد دعوت فطرت را اجابت كند. از قبيل: ملكۀ عناد، لجاجت و نظایر آن، كه خداى تعالى در آيه زير، جامع همۀ آن ها را «هواى نفس» معرفى نموده، فرموده:  
و بين اين دو هدايت فرق هايى است. يكى اين است كه: هدايت فطرى عمومى است و به همه مى رسد، احدى از انسان ها نيست كه از اين عموميت مستثنى باشد. براى اين كه هدايت فطرى لازمه خلقت بشر است، و در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسويه موجود است.  
 
چيزى كه هست، بسا مى شود به خاطر عواملى، ضعيف و در بعضى در نهايت بى اثر مى گردد و آن عوامل، امورى است كه نمى گذارد انسان متوجه شود به اين كه عقل و فطرتش او را به چه مى خواند، و يا اگر چنين شواغل و موانعى در كار نيست و دعوت عقل و فطرتش را خوب مى فهمد، ليكن ملكات زشتى كه (در اثر تكرار گناه) در دلش رسوخ يافته، نمى گذارد دعوت فطرت را اجابت كند. از قبيل: ملكۀ عناد، لجاجت و نظایر آن، كه خداى تعالى در آيه زير، جامع همۀ آن ها را «هواى نفس» معرفى نموده، فرموده:  


«أفَرَأيتَ مَن اتّخَذَ إلهَهُ هَويهُ وَ أضَلّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشَاوَة فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ الله»، و هدايتى كه در اين آيه از هواپرستان نفى شده، هدايت به معناى «ايصال به مطلوب» است، نه هدايت به معناى «ارائه طريق».
«أفَرَأيتَ مَن اتّخَذَ إلهَهُ هَويهُ وَ أضَلّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشَاوَة فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ الله»، و هدايتى كه در اين آيه از هواپرستان نفى شده، هدايت به معناى «ايصال به مطلوب» است، نه هدايت به معناى «ارائه طريق».
خط ۷۶: خط ۸۸:
خلاصه مى خواهد بفرمايد: ما او را به مطلوبش نمى رسانيم، نه اين كه هدايت نمى كنيم، چون دنباله آيه آمده: «وَ أضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ».
خلاصه مى خواهد بفرمايد: ما او را به مطلوبش نمى رسانيم، نه اين كه هدايت نمى كنيم، چون دنباله آيه آمده: «وَ أضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ».


و اما هدايت زبانى كه دعوت دينى متضمن آن است، چيزى نيست كه خداى تعالى از كسى دريغ بدارد. اين هدايت بايد به جامعه برسد و در معرض و دسترس عقل ها قرار گيرد، تا هر كس كه حق را بر باطل مقدم مى دارد، دسترسى به آن هدايت داشته باشد. و اما اين كه اين هدايت به تك تك افراد جامعه برسد، چه بسا فراهم نشود. چون بسا مى شود علل و اسبابى كه وسيله ابلاغ اين هدايت به تك تك افراد است، در پاره اى جوامع و يا پاره اى زمان ها و يا پاره اى اشخاص مساعدت نكند. چون معمولا هيچ انسانى چيزى را بى واسطه يا با واسطه از تمامى افراد بشر نمى خواهد، و اگر بخواهد، نمى تواند خواسته خود را به تمام افراد بشر برساند.
و اما هدايت زبانى كه دعوت دينى متضمن آن است، چيزى نيست كه خداى تعالى از كسى دريغ بدارد. اين هدايت بايد به جامعه برسد و در معرض و دسترس عقل ها قرار گيرد، تا هر كس كه حق را بر باطل مقدم مى دارد، دسترسى به آن هدايت داشته باشد.  
 
و اما اين كه اين هدايت به تك تك افراد جامعه برسد، چه بسا فراهم نشود. چون بسا مى شود علل و اسبابى كه وسيله ابلاغ اين هدايت به تك تك افراد است، در پاره اى جوامع و يا پاره اى زمان ها و يا پاره اى اشخاص مساعدت نكند. چون معمولا هيچ انسانى چيزى را بى واسطه يا با واسطه از تمامى افراد بشر نمى خواهد، و اگر بخواهد، نمى تواند خواسته خود را به تمام افراد بشر برساند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۹۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۹۸ </center>
<span id='link133'><span>
<span id='link133'><span>
خط ۸۲: خط ۹۶:
آيه شريفه «وَ إن مِن أمّةٍ إلّا خَلا فِيهَا نَذِير» به معناى اول، و آيه «لِتُنذِرَ قَوماً مَا أنذِرَ آبَاؤُهُم فَهُم غَافِلُونَ» به معناى دوم اشاره دارد. پس همين كه دعوت انبيا به آدمى برسد و به طورى برسد كه حق برايش روشن گردد، حجت خدا بر او تمام مى شود، و كسى كه اين دعوت به وى نرسد، و يا اگر رسيد آن طور واضح كه حق برايش منكشف شده باشد نرسيده، چنين كسى را خداى تعالى مورد فضل خود قرار داده، او را مستضعف خوانده، در باره آنان فرموده: «إلّا المُستَضعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النّسَاءِ وَ الوِلدَانِ لا يَستَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهتَدُونََ سَبِيلاً».
آيه شريفه «وَ إن مِن أمّةٍ إلّا خَلا فِيهَا نَذِير» به معناى اول، و آيه «لِتُنذِرَ قَوماً مَا أنذِرَ آبَاؤُهُم فَهُم غَافِلُونَ» به معناى دوم اشاره دارد. پس همين كه دعوت انبيا به آدمى برسد و به طورى برسد كه حق برايش روشن گردد، حجت خدا بر او تمام مى شود، و كسى كه اين دعوت به وى نرسد، و يا اگر رسيد آن طور واضح كه حق برايش منكشف شده باشد نرسيده، چنين كسى را خداى تعالى مورد فضل خود قرار داده، او را مستضعف خوانده، در باره آنان فرموده: «إلّا المُستَضعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النّسَاءِ وَ الوِلدَانِ لا يَستَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهتَدُونََ سَبِيلاً».


و يكى از ادله اى كه دلالت مى كند بر اين كه دعوت الهى - كه همان هدايت به سبيل است - حق و واجب الاتباع بر انسان است، اين است كه فطرت انسان بدان حكم مى كند، و خلقتش مجهّز به جهازى است كه آن جهاز نيز؛ آدمى را به سوى آن سبيل - كه همان اعتقاد حق و عمل صالح است - دعوت مى كند. و علاوه بر اين، در خارج هم اين دعوت از طريق نبوت و رسالت صورت گرفته، و معلوم است كه سعادت هر موجودى و كمال وجودش در آثار و اعمالى است كه مناسب با ذات او و سازگار با ادوات و قوايى باشد كه مجهز به آن است. انسان هم از اين كليت مستثنى نيست، سعادت و كمال او نيز در پيروى دين الهى است، كه سنت حيات فطرى اوست. سنتى كه هم عقلش بدان حكم مى كند و هم انبيا و رسولان «عليهم السلام» به سوى آن دعوتش كرده اند.
و يكى از ادله اى كه دلالت مى كند بر اين كه دعوت الهى - كه همان هدايت به سبيل است - حق و واجب الاتباع بر انسان است، اين است كه فطرت انسان بدان حكم مى كند، و خلقتش مجهّز به جهازى است كه آن جهاز نيز؛ آدمى را به سوى آن سبيل - كه همان اعتقاد حق و عمل صالح است - دعوت مى كند.  
 
و علاوه بر اين، در خارج هم اين دعوت از طريق نبوت و رسالت صورت گرفته، و معلوم است كه سعادت هر موجودى و كمال وجودش در آثار و اعمالى است كه مناسب با ذات او و سازگار با ادوات و قوايى باشد كه مجهز به آن است. انسان هم از اين كليت مستثنى نيست، سعادت و كمال او نيز در پيروى دين الهى است، كه سنت حيات فطرى اوست. سنتى كه هم عقلش بدان حكم مى كند و هم انبيا و رسولان «عليهم السلام» به سوى آن دعوتش كرده اند.


«'''إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سلَاسِلا وَ أَغلَالاً وَ سعِيراً'''»:
«'''إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ سلَاسِلا وَ أَغلَالاً وَ سعِيراً'''»:
خط ۱۰۲: خط ۱۱۸:
و خلاصه كلمه «بَر» - به فتحه باء - به معناى كسى است كه خير را بدان جهت كه خير است مى خواهد، نه بدان جهت كه اگر انجام دهد نفعى عايدش مى شود، بلكه حتى در صورتى هم كه خودش آن را دوست نمى دارد، صرفا به خاطر اين كه خير است انجام مى دهد، و بر تلخى آن كه مخالف با خواهش نفسش است صبر مى كند، و عمل خير را بدان جهت كه فى نفسه خير است انجام مى دهد، هرچند به زحمت و ضرر خود تمام شود، نظير وفاى به نذر. و يا بدان جهت كه براى ديگران نافع است، انجام مى دهد، مانند اطعام طعام به بندگان مستحق خدا.
و خلاصه كلمه «بَر» - به فتحه باء - به معناى كسى است كه خير را بدان جهت كه خير است مى خواهد، نه بدان جهت كه اگر انجام دهد نفعى عايدش مى شود، بلكه حتى در صورتى هم كه خودش آن را دوست نمى دارد، صرفا به خاطر اين كه خير است انجام مى دهد، و بر تلخى آن كه مخالف با خواهش نفسش است صبر مى كند، و عمل خير را بدان جهت كه فى نفسه خير است انجام مى دهد، هرچند به زحمت و ضرر خود تمام شود، نظير وفاى به نذر. و يا بدان جهت كه براى ديگران نافع است، انجام مى دهد، مانند اطعام طعام به بندگان مستحق خدا.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۰ </center>
و با در نظر گرفتن اين كه هيچ خير و صلاحى در هيچ عملى نيست مگر با ايمان به خدا و رسولش و ايمان به روز جزا، همچنان كه در آيه «أُولئِكَ لَم يُؤمِنُوا فَأحبَطَ اللّهُ أعمَالَهُم» و آياتى ديگر از اين معنا خبر داده. لذا «أبرار»، كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند. چون ايمانشان، ايمان رشد و بصيرت است. يعنى خود را بنده و مملوك پروردگار خود مى دانند، و معتقدند كه خلق و امرشان به دست اوست، و خودشان مالك نفع و ضررى براى خود نيستند. قهرا معتقدند كه نبايد اراده كنند مگر چيزى را كه پروردگارشان اراده كرده، و انجام ندهند مگر عملى را كه او بپسندد. در نتيجه اراده او را بر اراده خودشان مقدم مى دارند، و براى خشنودى او عمل مى كنند، هرچند كه به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگارى با ميل درونى خود صبر مى كنند، و زحمت اطاعت او را تحمل نموده، آنچه مى كنند، به خاطر خشنودى او مى كنند، و در نتيجه، در مرحله عمل عبوديت را خالص براى خدا مى سازند.
و با در نظر گرفتن اين كه هيچ خير و صلاحى در هيچ عملى نيست مگر با ايمان به خدا و رسولش و ايمان به روز جزا، همچنان كه در آيه «أُولئِكَ لَم يُؤمِنُوا فَأحبَطَ اللّهُ أعمَالَهُم» و آياتى ديگر از اين معنا خبر داده.  
 
لذا «أبرار»، كسانى هستند كه عمل خير را به خاطر ايمان به خدا و رسول او و روز جزا انجام مى دهند. چون ايمانشان، ايمان رشد و بصيرت است. يعنى خود را بنده و مملوك پروردگار خود مى دانند، و معتقدند كه خلق و امرشان به دست اوست، و خودشان مالك نفع و ضررى براى خود نيستند. قهرا معتقدند كه نبايد اراده كنند مگر چيزى را كه پروردگارشان اراده كرده، و انجام ندهند مگر عملى را كه او بپسندد. در نتيجه اراده او را بر اراده خودشان مقدم مى دارند، و براى خشنودى او عمل مى كنند، هرچند كه به ضرر خودشان تمام شود، بر آن ضرر و ناسازگارى با ميل درونى خود صبر مى كنند، و زحمت اطاعت او را تحمل نموده، آنچه مى كنند، به خاطر خشنودى او مى كنند، و در نتيجه، در مرحله عمل عبوديت را خالص براى خدا مى سازند.
 
اين صفات همان صفاتى است كه خداى سبحان، «ابرار» را با آن توصيف كرده. اينك، آيات آن از نظر خواننده مى گذرد: «إنّمَا نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّه لا نُرِيدُ مِنكُم جَزَاءً وَ لا شُكُوراً». «وَ جَزَيهُم بِمَا صَبَرُوا». «لَيسَ البِرّ أن تُوَلُّوا وُجُوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَلكِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِالله».  


اين صفات همان صفاتى است كه خداى سبحان، «ابرار» را با آن توصيف كرده. اينك، آيات آن از نظر خواننده مى گذرد: «إنّمَا نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّه لا نُرِيدُ مِنكُم جَزَاءً وَ لا شُكُوراً». «وَ جَزَيهُم بِمَا صَبَرُوا». «لَيسَ البِرّ أن تُوَلُّوا وُجُوهَكُم قِبَلَ المَشرِقِ وَ المَغرِبِ وَلكِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِالله». و ما در تفسير همين آيه در سوره بقره، سخنى پيرامون معناى «بر» داشتيم؛ در آيه ۱۵ سوره «مطففين» نيز، بحثى خواهيم داشت، إن شاء الله.
و ما در تفسير همين آيه در سوره «بقره»، سخنى پيرامون معناى «بر» داشتيم؛ در آيه ۱۵ سوره «مطففين» نيز، بحثى خواهيم داشت، إن شاء الله.


و از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «إنّ الأبرَارَ يَشرَبُونَ ...» از آن جا كه در مقابل آيه: «إنّا أعتَدنَا لِلكَافِرِين ...» - كه بيانگر حال كفّار در آخرت است - قرار گرفته، اين معنا به ذهن مى آيد كه مى خواهد حال «ابرار» در آخرت را بيان كند و بفهماند كه ايشان، در بهشت از شرابى ممزوج به كافور مى نوشند، شرابى خُنَك و معطر.
و از آيه مورد بحث كه مى فرمايد: «إنّ الأبرَارَ يَشرَبُونَ ...» از آن جا كه در مقابل آيه: «إنّا أعتَدنَا لِلكَافِرِين ...» - كه بيانگر حال كفّار در آخرت است - قرار گرفته، اين معنا به ذهن مى آيد كه مى خواهد حال «ابرار» در آخرت را بيان كند و بفهماند كه ايشان، در بهشت از شرابى ممزوج به كافور مى نوشند، شرابى خُنَك و معطر.
خط ۱۱۰: خط ۱۳۰:
«'''عَيْناً يَشرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً'''»:
«'''عَيْناً يَشرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونهَا تَفْجِيراً'''»:


كلمه «عَيناً» اگر منصوب شده، به خاطر حذف حرف جر بوده، و تقدير آن «مِن عَينٍ» بوده است. ممكن هم هست به خاطر اختصاص منصوب شده، و تقدير كلام «أخص عَيناً» بوده باشد. يعنى نوشيدن از كأس را كه گفتيم از هر كأسى نيست، بلكه آن كأس را اختصاص مى دهم به چشمه اى كه چنين و چنان است. و كلمه «شرب» - به طورى كه گفته شده - هم به خودى خود متعدى مى شود و مى گويى: «شَرِبتُ المَاءَ = آب را نوشيدم»، و هم با حرف باء متعدى مى شود و مى گويى: «شَرِبتُ بِالكَأس = با كاسه نوشيدم». پس هر دو يك معنا را مى رساند. و اگر از نوشندگان آن كأس تعبير به عباد اللّه كرد، براى اين بود كه اشاره كند به اين كه اگر از آن كأس مى نوشند، به خاطر اين است كه به زيور عبوديت آراسته شدند، و به لوازم آن عمل كردند، اين معنا از سياق فهميده مى شود.
كلمه «عَيناً» اگر منصوب شده، به خاطر حذف حرف جر بوده، و تقدير آن «مِن عَينٍ» بوده است. ممكن هم هست به خاطر اختصاص منصوب شده، و تقدير كلام «أخص عَيناً» بوده باشد. يعنى نوشيدن از كأس را كه گفتيم از هر كأسى نيست، بلكه آن كأس را اختصاص مى دهم به چشمه اى كه چنين و چنان است. و كلمه «شرب» - به طورى كه گفته شده - هم به خودى خود متعدى مى شود و مى گويى: «شَرِبتُ المَاءَ: آب را نوشيدم»، و هم با حرف باء متعدى مى شود و مى گويى: «شَرِبتُ بِالكَأس = با كاسه نوشيدم». پس هر دو يك معنا را مى رساند.  
 
و اگر از نوشندگان آن كأس تعبير به عباد اللّه كرد، براى اين بود كه اشاره كند به اين كه اگر از آن كأس مى نوشند، به خاطر اين است كه به زيور عبوديت آراسته شدند، و به لوازم آن عمل كردند، اين معنا از سياق فهميده مى شود.


و «تَفجِير عَين» عبارت است از شكافتن زمين براى جارى ساختن آب هاى زير زمينى، و ما ناگزيريم در اين جا، تفجير عين را حمل كنيم بر صرف خواستن آن. چون اين معنا مسلّم است كه جارى ساختن چشمه هاى بهشتى، نيازمند بيل و كلنگ نيست. آرى نعمت هاى بهشتى، به جز خواست و اراده اهل بهشت، هيچ هزينه ديگرى لازم ندارد. همچنان كه فرمود: «لَهُم مَا يَشَاؤُنَ فِيهَا».
و «تَفجِير عَين» عبارت است از شكافتن زمين براى جارى ساختن آب هاى زير زمينى، و ما ناگزيريم در اين جا، تفجير عين را حمل كنيم بر صرف خواستن آن. چون اين معنا مسلّم است كه جارى ساختن چشمه هاى بهشتى، نيازمند بيل و كلنگ نيست. آرى نعمت هاى بهشتى، به جز خواست و اراده اهل بهشت، هيچ هزينه ديگرى لازم ندارد. همچنان كه فرمود: «لَهُم مَا يَشَاؤُنَ فِيهَا».
خط ۱۱۶: خط ۱۳۸:
==بیان تجسّم اعمال «أبرار» در جهان آخرت==  
==بیان تجسّم اعمال «أبرار» در جهان آخرت==  


و اين دو آيه، همانطور كه قبلا اشاره كرديم، تنعّم ابرار را بيان مى كند، كه چگونه از شراب بهشت و آخرت متنعم مى شوند. ديگران هم دو آيه مورد بحث را به همين معنا تفسير كرده اند، و بعيد نيست كه اين دو آيه در مقام بيان حقيقت عمل صالح آنان بر اساس تجسم اعمال باشد، و بفهماند وفاى به نذر و اطعام طعام براى رضاى خدا، ظاهرش وفا و اطعام طعام است، اما باطنش، نوشيدن از كأسى است كه مزاجش كافورى است. آن هم از چشمه اى كه به طور مستمر، خودشان با اعمال صالح خود مى شكافند، و به زودى حقيقت عملشان در جنّة الخُلد برايشان ظاهر مى شود، هرچند كه در دنيا به صورت وفا و اطعام طعام است. در نتيجه، دو آيه مورد بحث در مجراى امثال آيه «إنّا جَعَلنَا فِى أعنَاقِهِم أغلالاً فَهِىَ إلى الأذقَانِ فَهُم مُقمَحُون» است.
و اين دو آيه، همانطور كه قبلا اشاره كرديم، تنعّم ابرار را بيان مى كند، كه چگونه از شراب بهشت و آخرت متنعم مى شوند. ديگران هم دو آيه مورد بحث را به همين معنا تفسير كرده اند، و بعيد نيست كه اين دو آيه در مقام بيان حقيقت عمل صالح آنان بر اساس تجسم اعمال باشد، و بفهماند وفاى به نذر و اطعام طعام براى رضاى خدا، ظاهرش وفا و اطعام طعام است، اما باطنش، نوشيدن از كأسى است كه مزاجش كافورى است. آن هم از چشمه اى كه به طور مستمر، خودشان با اعمال صالح خود مى شكافند، و به زودى حقيقت عملشان در جنّة الخُلد برايشان ظاهر مى شود، هرچند كه در دنيا به صورت وفا و اطعام طعام است.  
 
در نتيجه، دو آيه مورد بحث در مجراى امثال آيه «إنّا جَعَلنَا فِى أعنَاقِهِم أغلالاً فَهِىَ إلى الأذقَانِ فَهُم مُقمَحُون» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۰۲ </center>
مؤيّد اين معنا، ظاهر جملۀ «يَشرَبُونَ» و جملۀ «يَشرَبُ بِهَا» است، كه مى فهماند همين حالا مشغول نوشيدن اند، نه اين كه در قيامت مى نوشند، و گرنه مى فرمود: «سَيَشرَبُونَ»، و «سَيَشرَبُوا بِهَا». علاوه بر اين، نوشيدن، وفا كردن، اطعام نمودن و ترسيدن، همه را در يك سياق آورده و فرموده: «يَشرَبُونَ، يُوفُونَ، يَخَافُونَ، يُطعِمُونَ»، و نيز ذكر تفجير در جملۀ «يُفَجّرُونَهَا تَفجِيراً» مؤيّد ديگرى است، براى اين كه ظهور دارد در اين كه شكافتن چشمه و جارى ساختن آب آن را با اسباب اين كار انجام مى دهند، كه همان وفا و اطعام و خوف است. پس حقيقت اين اعمال، همان تفجير عين است.
مؤيّد اين معنا، ظاهر جملۀ «يَشرَبُونَ» و جملۀ «يَشرَبُ بِهَا» است، كه مى فهماند همين حالا مشغول نوشيدن اند، نه اين كه در قيامت مى نوشند، و گرنه مى فرمود: «سَيَشرَبُونَ»، و «سَيَشرَبُوا بِهَا».  
 
علاوه بر اين، نوشيدن، وفا كردن، اطعام نمودن و ترسيدن، همه را در يك سياق آورده و فرموده: «يَشرَبُونَ، يُوفُونَ، يَخَافُونَ، يُطعِمُونَ»، و نيز ذكر تفجير در جملۀ «يُفَجّرُونَهَا تَفجِيراً» مؤيّد ديگرى است، براى اين كه ظهور دارد در اين كه شكافتن چشمه و جارى ساختن آب آن را با اسباب اين كار انجام مى دهند، كه همان وفا و اطعام و خوف است. پس حقيقت اين اعمال، همان تفجير عين است.


مفسّران، در تفسير مفردات اين دو آيه و اعراب آن ها، سخنانى بسيار و مختلف دارند كه در تفاسير مفصل آمده، هر كس بخواهد از آنها مطلع شود، بايد به تفاسير مطوّل مراجعه كند.
مفسّران، در تفسير مفردات اين دو آيه و اعراب آن ها، سخنانى بسيار و مختلف دارند كه در تفاسير مفصل آمده، هر كس بخواهد از آنها مطلع شود، بايد به تفاسير مطوّل مراجعه كند.
۱۳٬۸۷۹

ویرایش