گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۲۱۴: خط ۲۱۴:


==امر به مهاجرت و صبر كردن بر مشكلات آن ==
==امر به مهاجرت و صبر كردن بر مشكلات آن ==
«'''يَا عِبَادِى الَّذِينَ ءَامَنُوا إِنَّ أَرْضى وَاسِعَةٌ فَإِيَّاىَ فَاعْبُدُونِ'''»:
«'''يَا عِبَادِى الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ أَرْضى وَاسِعَةٌ فَإِيَّاىَ فَاعْبُدُونِ'''»:


در اين آيه خطاب را متوجه به مؤمنين كرده ، آن مومنينى كه در سرزمين كفر قرار دارند، و نمى توانند تظاهر به ديندارى كنند، و دين حق را آشكار ساخته و به سنت هاى آن عمل كنند، دليل بر اين معنا ذيل آيه است.
در اين آيه، خطاب را متوجه به مؤمنان كرده، آن مومنانى كه در سرزمين كفر قرار دارند، و نمى توانند تظاهر به ديندارى كنند، و دين حق را آشكار ساخته و به سنت هاى آن عمل كنند، دليل بر اين معنا ذيل آيه است.


آنچه از سياق برمى آيد مقصود از كلمه ((ارض (( در جمله ((ان ارضى واسعه ((، همه كره زمين است، كه ما بر پشت آن قرار گرفته ، و زندگى مى كنيم ، و اگر فرموده : زمين من فراخ است ، براى اين است كه : بفهماند زمين ملك اوست ، و بندگى بندگان هر جا كه باشد براى او فرقى ندارد، و فراخ بودن زمين كنايه است از اينكه در هر جاى زمين از دين حق و عمل به آن جلوگيرى شد، نواحى ديگر آن در اختيار شماست ، بدون اينكه در آن نواحى شما را از دين دارى جلوگيرى كنند، پس ‍ عبادت خداى يكتا به هر حال ممتنع و محال نيست.
آنچه از سياق بر مى آيد مقصود از كلمۀ «أرض» در جملۀ «إنَّ أرضِى وَاسِعَةٌ»، همه كره زمين است، كه ما بر پشت آن قرار گرفته و زندگى مى كنيم. و اگر فرموده: زمين من فراخ است، براى اين است كه: بفهماند زمين، مِلك اوست و بندگى بندگان، هر جا كه باشد، براى او فرقى ندارد.  


در جمله ((فاياى فاعبدون ((، دو بار حرف فاء آمده ، كه اولى آنها فاى تفريع است ، كه مطلب را متفرع بر وسعت زمين نموده ، مى فرمايد حالا كه زمين وسيع است پس مرا بپرستيد، و فاى دوم فاى جزاء است ، براى شرطى كه حذف شده چون كلام بر آن دلالت مى كرده.
و فراخ بودن زمين، كنايه است از اين كه در هر جاى زمين از دين حق و عمل به آن جلوگيرى شد، نواحى ديگر آن در اختيار شماست، بدون اين كه در آن نواحى، شما را از ديندارى جلوگيرى كنند. پس عبادت خداى يكتا به هر حال، ممتنع و محال نيست.


و ظاهرا اينكه كلمه ((اياى (( را جلوتر آورد، و فرمود: پس مرا بپرستيد، براى اين است كه انحصار را برساند، و به اصطلاح ادبى قصر قلب به كار برد، و معناى آيه اين مى شود كه غير مرا نپرستيد، بلكه مرا بپرستيد، و جمله «فاعبدون»، قائم مقام جزاء است، - كه خواننده با خواندن معناى آيه متوجه آن مى شود -
در جملۀ «فَإيَّاىَ فَاعبُدُون»، دو بار حرف فاء آمده، كه اولى آن ها، «فاى» تفريع است، كه مطلب را متفرع بر وسعت زمين نموده. مى فرمايد: حالا كه زمين وسيع است، پس مرا بپرستيد، و «فاى» دوم، فاى جزاء است. براى شرطى كه حذف شده، چون كلام بر آن دلالت مى كرده.


حاصل معناى آيه اين است كه : زمين من فراخ است ، اگر پرستش من براى شما در يك ناحيه آن غير ممكن شد، در ساير نواحى آن براى عبادت من جا هست ، پس حال كه چنين است ، مرا به تنهايى بپرستيد، و غير مرا نپرستيد، پس اگر ممكنتان نشد كه مرا در قطعه اى از آن بپرستيد، به ساير نواحى آن سفر كنيد، و در آن جا مرا به تنهايى بپرستيد.
و ظاهرا اين كه كلمۀ «إيَّاىَ» را جلوتر آورد، و فرمود: پس مرا بپرستيد، براى اين است كه انحصار را برساند، و به اصطلاح ادبى قصر قلب به كار برد، و معناى آيه، اين مى شود كه: غير مرا نپرستيد، بلكه مرا بپرستيد. و جملۀ «فَاعبُدُون»، قائم مقام جزاء است، - كه خواننده با خواندن معناى آيه، متوجه آن مى شود.
 
حاصل معناى آيه، اين است كه: زمين من فراخ است. اگر پرستش من براى شما در يك ناحيه آن غير ممكن شد، در ساير نواحى آن براى عبادت من جا هست. پس حال كه چنين است ، مرا به تنهايى بپرستيد، و غير مرا نپرستيد، پس اگر ممكنتان نشد كه مرا در قطعه اى از آن بپرستيد، به ساير نواحى آن سفر كنيد، و در آن جا، مرا به تنهايى بپرستيد.




۱۳٬۸۷۹

ویرایش