گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۹۲: خط ۹۲:
<span id='link155'><span>
<span id='link155'><span>


==توضيح مراد از اينكه فرمود اهل بهشت جز مرگ نخستين مرگى نمى چشند و جواب ازاشكالى درباره استثناء ((==
==مراد از اين كه فرمود: اهل بهشت جز مرگ نخستين مرگى نمى چشند==
الا الموته الاولى ((
لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْت إِلا الْمَوْتَةَ الاُولى وَ وَقَاهُمْ عَذَاب الجَْحِيمِ
لا يَذُوقُونَ فِيهَا الْمَوْت إِلا الْمَوْتَةَ الاُولى وَ وَقَاهُمْ عَذَاب الجَْحِيمِ
يعنى غير از مرگ اول ديگر مرگى نمى چشند، و در بهشت خلد به حياتى ابدى كه ديگر دستخوش مرگ نمى شود زنده اند.
يعنى غير از مرگ اول ديگر مرگى نمى چشند، و در بهشت خلد به حياتى ابدى كه ديگر دستخوش مرگ نمى شود زنده اند.
بعضى از مفسرين در اين آيه اشكال كرده اند، به اينكه استثناء مرگ اول از جمله در بهشت مرگى نمى چشند مگر مرگ اول را، چنين مى رساند كه در بهشت يك مرگ مى چشند، در حالى كه قطعا خلاف اين معنا منظور است .
 
و به بيانى روشن تر اينكه : منظور از مرگ اول مسلما مرگ در دنيا است كه نسبت به اهل بهشت پيشامد گذشته اى است ، و محال است كه انسان در آينده اش يعنى در بهشت متصف و متلبس به چيزى باشد كه در گذشته واقع شده ، و گذشته است ، و با اين حال چه معنا دارد كه در آيه بفرمايد: ((در آينده يعنى در بهشت نمى چشند مگر مرگ در گذشته را((؟.
بعضى از مفسرين در اين آيه اشكال كرده اند، به اينكه استثناء مرگ اول از جمله در بهشت مرگى نمى چشند مگر مرگ اول را، چنين مى رساند كه در بهشت يك مرگ مى چشند، در حالى كه قطعا خلاف اين معنا منظور است.
البته در اينجا اشكال ديگرى نيز هست كه مفسرين متعرض آن نشده اند، و آن اين است كه در سابق در تفسير آيه : ((ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين (( گفتيم كه بين زندگى دنيا و قيامت ، دو بار مرگ اتفاق مى افتد، يكى مرگ در دنيا براى انتقال از دنيا به برزخ و يكى هم مرگ در برزخ براى انتقال از آن به زندگى آخرت . و ظاهرا مراد از مرگ اول در آيه مورد بحث ، مرگ دنيا است كه آدمى را به برزخ منتقل مى كند، حال اشكال اين است كه بر فرض كه استثناء موته الاولى را به وجهى اصلاح كرديم ، مرگ دومى چرا استثناء نشده ؟ و چه فرقى است بين آن دو كه بفرمايد داخل بهشت نمى شوند، مگر بعد از چشيدن مرگ اول ، و حال آنكه بايد بفرمايد مگر بعد از چشيدن دو مرگ .
 
و به بيانى روشن تر اينكه : منظور از مرگ اول مسلما مرگ در دنيا است كه نسبت به اهل بهشت پيشامد گذشته اى است، و محال است كه انسان در آينده اش يعنى در بهشت متصف و متلبس به چيزى باشد كه در گذشته واقع شده، و گذشته است ، و با اين حال چه معنا دارد كه در آيه بفرمايد: ((در آينده يعنى در بهشت نمى چشند مگر مرگ در گذشته را.
 
البته در اينجا اشكال ديگرى نيز هست كه مفسرين متعرض آن نشده اند، و آن اين است كه در سابق در تفسير آيه: ((ربنا امتنا اثنتين و احييتنا اثنتين (( گفتيم كه بين زندگى دنيا و قيامت ، دو بار مرگ اتفاق مى افتد، يكى مرگ در دنيا براى انتقال از دنيا به برزخ و يكى هم مرگ در برزخ براى انتقال از آن به زندگى آخرت. و ظاهرا مراد از مرگ اول در آيه مورد بحث ، مرگ دنيا است كه آدمى را به برزخ منتقل مى كند، حال اشكال اين است كه بر فرض كه استثناء موته الاولى را به وجهى اصلاح كرديم ، مرگ دومى چرا استثناء نشده؟ و چه فرقى است بين آن دو كه بفرمايد داخل بهشت نمى شوند، مگر بعد از چشيدن مرگ اول ، و حال آنكه بايد بفرمايد مگر بعد از چشيدن دو مرگ .
 
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۲۹ </center>
بعضى از مفسرين از اشكال اول پاسخ داده اند به اينكه استثناء ((الا الموته الاولى (( استثناء منقطع ، و بى ربط به ما قبل است ، و معناى ((لكن (( را مى دهد، و معناى آيه چنين است كه : ((در بهشت مرگى نمى چشند، ليكن مرگ همان بود كه در دنيا چشيدند و از دنيا به عالم برزخ منتقل شدند(( پس عموم جمله ((در بهشت مرگى نمى چشند(( به حال خود باقى است .
بعضى از مفسرين از اشكال اول پاسخ داده اند به اينكه استثناء ((الا الموته الاولى (( استثناء منقطع ، و بى ربط به ما قبل است، و معناى ((لكن (( را مى دهد، و معناى آيه چنين است كه: ((در بهشت مرگى نمى چشند، ليكن مرگ همان بود كه در دنيا چشيدند و از دنيا به عالم برزخ منتقل شدند(( پس عموم جمله ((در بهشت مرگى نمى چشند(( به حال خود باقى است .
 
و به فرضى هم كه استثناء منقطع نباشد مى توان كلمه ((الا(( را به معناى ((سواى (( و جمله : ((الا الموته الاولى (( را بدل از كلمه ((الموت (( دانست ، آن وقت اصلا استثنايى در بين نمى آيد، و معناى آيه اين مى شود: ((در بهشت سواى مرگ اول چيزى از مرگ نمى چشند، و اما مرگ اول را چشيدند، و ديگر محال است همان را بچشند((.
و به فرضى هم كه استثناء منقطع نباشد مى توان كلمه ((الا(( را به معناى ((سواى (( و جمله : ((الا الموته الاولى (( را بدل از كلمه ((الموت (( دانست ، آن وقت اصلا استثنايى در بين نمى آيد، و معناى آيه اين مى شود: ((در بهشت سواى مرگ اول چيزى از مرگ نمى چشند، و اما مرگ اول را چشيدند، و ديگر محال است همان را بچشند((.
بعضى ديگر جوابهاى ديگرى داده اند كه قابل اعتناء نيست . و خواننده گرامى خود توجه دارد كه اين دو پاسخى هم كه نقل كرديم اين اشكال را كه چرا كلمه ((اولى (( را به ميان آورد جواب نمى دهد، و ما در تفسير آيه شريفه ((ان هى الا موتتنا الاولى وجوهى (( در پاسخ اين سؤ ال آورديم .
 
بعضى ديگر جوابهاى ديگرى داده اند كه قابل اعتناء نيست. و خواننده گرامى خود توجه دارد كه اين دو پاسخى هم كه نقل كرديم اين اشكال را كه چرا كلمه ((اولى (( را به ميان آورد جواب نمى دهد، و ما در تفسير آيه شريفه ((ان هى الا موتتنا الاولى وجوهى (( در پاسخ اين سؤال آورديم.
<span id='link156'><span>
<span id='link156'><span>
==پاسخ از اشكال دوم ==
==پاسخ از اشكال دوم ==
و اما از اشكال دوم ممكن است همان جواب دوم از اشكال قبلى را داد، و گفت كه كلمه ((الا(( به معناى ((سواى (( است ، چون گفتيم آدمى داراى دو مرگ است ، يكى مرگ اول كه آدمى را از دنيا به برزخ نقل مى دهد، و دوم مرگى كه آدمى را از برزخ به آخرت مى برد. و وقتى كلمه ((الا(( به معناى ((سواى (( باشد، و مجموعا جمله ((الا الموته الاولى (( بدل از كلمه ((الموت (( باشد، آيه شريفه در اين سياق و اين مقام خواهد بود كه غير از مرگ اول را - يعنى مرگ دوم را كه همان مرگ برزخى است - نفى كند، و بفرمايد در بهشت آخرت اصلا مرگى نيست ؛ نه مرگ اول و دنياى ، براى اينكه آن را چشيدند، و نه غير آن كه مرگ برزخ باشد. با اين بيان علت تقييد موت به ((اولى (( روشن مى شود.
و اما از اشكال دوم ممكن است همان جواب دوم از اشكال قبلى را داد، و گفت كه كلمه ((الا(( به معناى ((سواى (( است ، چون گفتيم آدمى داراى دو مرگ است ، يكى مرگ اول كه آدمى را از دنيا به برزخ نقل مى دهد، و دوم مرگى كه آدمى را از برزخ به آخرت مى برد. و وقتى كلمه ((الا(( به معناى ((سواى (( باشد، و مجموعا جمله ((الا الموته الاولى (( بدل از كلمه ((الموت (( باشد، آيه شريفه در اين سياق و اين مقام خواهد بود كه غير از مرگ اول را - يعنى مرگ دوم را كه همان مرگ برزخى است - نفى كند، و بفرمايد در بهشت آخرت اصلا مرگى نيست ؛ نه مرگ اول و دنياى ، براى اينكه آن را چشيدند، و نه غير آن كه مرگ برزخ باشد. با اين بيان علت تقييد موت به ((اولى (( روشن مى شود.
۱۴٬۲۶۳

ویرایش