گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۱}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
جمله ((و القران المجيد(( سوگندى است كه پاسخش حذف شده ، چون جمله بعدى مى فهماند كه پاسخ چيست ، و تقدير كلام ((و القرآن المجيد ان البعث حق (( و يا ((و القرآن المجيد انك لمن المنذرين (( و يا ((و القرآن المجيد ان الانذار حق (( مى باشد، يعنى ((به قرآن مجيد سوگند كه قيامت حق است (( و يا ((تو از انذاركنندگانى (( و يا ((انذار حق است ((.
جمله ((و القران المجيد(( سوگندى است كه پاسخش حذف شده ، چون جمله بعدى مى فهماند كه پاسخ چيست ، و تقدير كلام ((و القرآن المجيد ان البعث حق (( و يا ((و القرآن المجيد انك لمن المنذرين (( و يا ((و القرآن المجيد ان الانذار حق (( مى باشد، يعنى ((به قرآن مجيد سوگند كه قيامت حق است (( و يا ((تو از انذاركنندگانى (( و يا ((انذار حق است ((.
بعضى از مفسرين گفته اند: جواب قسم ذكر شده و آن جمله ((بل عجبوا...(( است . و بعضى ديگر گفته اند: جمله ((قد علمنا ما تنقص ...(( است . و بعضى گفته اند ((ما من قول ...((، و بعضى گفته اند ((ان فى ذلك لذكرى ...(( و بعضى گفته اند ((ما يبدل القول لدى ...(( است . ولى همه اينها سخنانى بيهوده است كه نبايد دنبال شود.
بعضى از مفسرين گفته اند: جواب قسم ذكر شده و آن جمله ((بل عجبوا...(( است . و بعضى ديگر گفته اند: جمله ((قد علمنا ما تنقص ...(( است . و بعضى گفته اند ((ما من قول ...((، و بعضى گفته اند ((ان فى ذلك لذكرى ...(( و بعضى گفته اند ((ما يبدل القول لدى ...(( است . ولى همه اينها سخنانى بيهوده است كه نبايد دنبال شود.
بَلْ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا شىْءٌ عجِيبٌ
بَلْ عجِبُوا أَن جَاءَهُم مُّنذِرٌ مِّنْهُمْ فَقَالَ الْكَفِرُونَ هَذَا شىْءٌ عجِيبٌ
اين آيه اعراض از مضمون جواب قسمى است كه گفتيم حذف شده . پس ‍ گويا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه ما تو را به عنوان نذير فرستاديم ، ليكن به تو ايمان نياورده تعجب كردند كه يك نفر از خود آنان به عنوان بيم رسان به سويشان گسيل شود. و يا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه آن بعثى كه از آن انذارشان كردى حق است ، اما به آن ايمان نياورده بلكه تعجب كردند و از آن به شگفت در آمده بعيدش دانستند.
اين آيه اعراض از مضمون جواب قسمى است كه گفتيم حذف شده . پس ‍ گويا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه ما تو را به عنوان نذير فرستاديم ، ليكن به تو ايمان نياورده تعجب كردند كه يك نفر از خود آنان به عنوان بيم رسان به سويشان گسيل شود. و يا فرموده : به قرآن مجيد سوگند كه آن بعثى كه از آن انذارشان كردى حق است ، اما به آن ايمان نياورده بلكه تعجب كردند و از آن به شگفت در آمده بعيدش دانستند.
و ضمير ((منهم (( در جمله ((بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم (( به كفار برمى گردد، اما نه از اين جهت كه كافرند (تا خداى نخواسته چنين معنا دهد كه شخص منذر هم از همان قماش ايشان است ) بلكه از اين جهت كه انسانند، آن وقت معنايش ((منذرى از جنس خود آنان و از نوع بشر(( خواهد بود. و اين كه گفتيم ((كفار بدان جهت كه انسانند(( از اين جهت است كه به طور كلى مذهب وثنيت و بت پرستى منكر اين هستند كه انسان بتواند پيامبر شود، كه ما در اين كتاب مكرر در اين باره سخن گفته ايم . ممكن هم هست ضمير به كفار بر گردد، از اين جهت كه عربند، آن وقت معنا چنين مى شود: بلكه تعجب كردند از اينكه بيم رسانى از قوم خودشان و به زبان خودشان به سويشان بيايد و حق را برايشان به زبانى وافى تر بيان كند. و بنا به احتمال دوم آيه شريفه در سرزنش عرب بليغ ‌تر مى شود.
و ضمير ((منهم (( در جمله ((بل عجبوا ان جاءهم منذر منهم (( به كفار برمى گردد، اما نه از اين جهت كه كافرند (تا خداى نخواسته چنين معنا دهد كه شخص منذر هم از همان قماش ايشان است ) بلكه از اين جهت كه انسانند، آن وقت معنايش ((منذرى از جنس خود آنان و از نوع بشر(( خواهد بود. و اين كه گفتيم ((كفار بدان جهت كه انسانند(( از اين جهت است كه به طور كلى مذهب وثنيت و بت پرستى منكر اين هستند كه انسان بتواند پيامبر شود، كه ما در اين كتاب مكرر در اين باره سخن گفته ايم . ممكن هم هست ضمير به كفار بر گردد، از اين جهت كه عربند، آن وقت معنا چنين مى شود: بلكه تعجب كردند از اينكه بيم رسانى از قوم خودشان و به زبان خودشان به سويشان بيايد و حق را برايشان به زبانى وافى تر بيان كند. و بنا به احتمال دوم آيه شريفه در سرزنش عرب بليغ ‌تر مى شود.
خط ۱۲: خط ۱۴:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۶ </center>
و اشاره در جمله ((هذا شى ء عجيب (( به مساءله بعث و بازگشت به سوى خدا است ؛ مى گويند مساءله معاد امرى است عجيب ، همچنان كه آيه بعدش همين را تفسير مى كند و از قول آنان مى فرمايد: ((ءاذا متنا و كنا ترابا...((.
و اشاره در جمله ((هذا شى ء عجيب (( به مساءله بعث و بازگشت به سوى خدا است ؛ مى گويند مساءله معاد امرى است عجيب ، همچنان كه آيه بعدش همين را تفسير مى كند و از قول آنان مى فرمايد: ((ءاذا متنا و كنا ترابا...((.
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً ذَلِك رَجْعُ بَعِيدٌ
أَ ءِذَا مِتْنَا وَ كُنَّا تُرَاباً ذَلِك رَجْعُ بَعِيدٌ
كلمه ((رجع (( و ((رجوع (( هر دو يك معنا دارند. و مراد از بعيد بودن ، بعيد بودن از جهت عقل است .
كلمه ((رجع (( و ((رجوع (( هر دو يك معنا دارند. و مراد از بعيد بودن ، بعيد بودن از جهت عقل است .
و جواب كلمه ((اذا(( در جمله ((ءاذا متنا و كنا ترابا(( حذف شده ، چون جمله ((ذلك رجع بعيد(( بر آن دلالت مى كرد و تقدير كلام ((ءاذا متنا و كنا ترابا نبعث و نرجع ذلك رجع بعيد : آيا وقتى مرديم و خاك شديم مبعوث مى شويم و برمى گرديم ، اين چه برگشتن بعيدى است (( مى باشد، و استفهام در آن به اصطلاح استفهام تعجبى است ، يعنى استفهامى كه منظور از آن به شگفت واداشتن شنونده است .
و جواب كلمه ((اذا(( در جمله ((ءاذا متنا و كنا ترابا(( حذف شده ، چون جمله ((ذلك رجع بعيد(( بر آن دلالت مى كرد و تقدير كلام ((ءاذا متنا و كنا ترابا نبعث و نرجع ذلك رجع بعيد : آيا وقتى مرديم و خاك شديم مبعوث مى شويم و برمى گرديم ، اين چه برگشتن بعيدى است (( مى باشد، و استفهام در آن به اصطلاح استفهام تعجبى است ، يعنى استفهامى كه منظور از آن به شگفت واداشتن شنونده است .
خط ۳۰: خط ۳۲:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۸ </center>
مقصود از اينكه فرمود تكذيب كنندگان قيامت حق را تكذيب كرده در ((امر مريج (( هستند
مقصود از اينكه فرمود تكذيب كنندگان قيامت حق را تكذيب كرده در ((امر مريج (( هستند
بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فى أَمْرٍ مَّرِيجٍ
بَلْ كَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فى أَمْرٍ مَّرِيجٍ
كلمه ((مرج (( كه كلمه ((مريج (( از آن مشتق شده به معناى اختلاط و اشتباه است ، و در آيه شريفه از آنچه كه آيه قبلى اشاره اى به آن داشت اعراض كرده . توضيح اينكه از آيه قبلى اين معنا به ذهن مى رسيد كه كفار به اين حقيقت جاهلند كه خدا عالم است ، و اگر از مساءله بعث و رجوع تعجب مى كنند بدين جهت است كه نمى دانند خدا دانا است و چيزى از احوال آثار خلقش از او پنهان نيست ، و نمى دانند كه تمامى اين جزئيات در لوح محفوظ نزد او نوشته شده ، به طورى كه حتى ذره اى از قلمش ‍ نيفتاده .
كلمه ((مرج (( كه كلمه ((مريج (( از آن مشتق شده به معناى اختلاط و اشتباه است ، و در آيه شريفه از آنچه كه آيه قبلى اشاره اى به آن داشت اعراض كرده . توضيح اينكه از آيه قبلى اين معنا به ذهن مى رسيد كه كفار به اين حقيقت جاهلند كه خدا عالم است ، و اگر از مساءله بعث و رجوع تعجب مى كنند بدين جهت است كه نمى دانند خدا دانا است و چيزى از احوال آثار خلقش از او پنهان نيست ، و نمى دانند كه تمامى اين جزئيات در لوح محفوظ نزد او نوشته شده ، به طورى كه حتى ذره اى از قلمش ‍ نيفتاده .
و چون از آيه قبلى بوى چنين توهمى مى آمد، آيه مورد بحث با كلمه ((بل (( مى خواهد آن را رد كند، و بفرمايد: انكار كفار نسبت به قيامت از جهلشان به مقام پروردگار و به علم او به جزئيات نيست ، و حتى تجاهل هم نمى خواهند بكنند، بلكه اينان به طور كلى منكر حقند و چون فهميده اند مساءله معاد حق است آن را هم انكار مى كنند، پس اينان از اين جهت منكر حقند كه با آن معاند و دشمن اند، نه اينكه جاهل محق باشند، و از ادراك حق قاصر باشند، پس ايشان در وصفى مريج بسر مى برند، و با وضعى نامنظم و گيج كننده حق را درك مى كنند، و در عين حال تكذيب هم مى كنند، با اينكه لازمه درك حق و علم به حقانيت هر چيز اين است كه آن را تصديق نموده به آن ايمان بياورند.
و چون از آيه قبلى بوى چنين توهمى مى آمد، آيه مورد بحث با كلمه ((بل (( مى خواهد آن را رد كند، و بفرمايد: انكار كفار نسبت به قيامت از جهلشان به مقام پروردگار و به علم او به جزئيات نيست ، و حتى تجاهل هم نمى خواهند بكنند، بلكه اينان به طور كلى منكر حقند و چون فهميده اند مساءله معاد حق است آن را هم انكار مى كنند، پس اينان از اين جهت منكر حقند كه با آن معاند و دشمن اند، نه اينكه جاهل محق باشند، و از ادراك حق قاصر باشند، پس ايشان در وصفى مريج بسر مى برند، و با وضعى نامنظم و گيج كننده حق را درك مى كنند، و در عين حال تكذيب هم مى كنند، با اينكه لازمه درك حق و علم به حقانيت هر چيز اين است كه آن را تصديق نموده به آن ايمان بياورند.
بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اينكه فرمود ((در امرى مريج هستند(( اين است كه بعد از انكار حق دچار تحير و سرگردانى شده اند، و معطل مانده اند كه چه بگويند. يك وقت مى گويند: پيامبر به خدا دروغ مى بندد، يك وقت ديگر مى گويند او ساحر است ، يا مى گويند شاعر است ، يا مى گويند كاهن است ، و يا مى گويند مضرت ديده (يعنى اءجنه به او لطمه زده اند).
بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اينكه فرمود ((در امرى مريج هستند(( اين است كه بعد از انكار حق دچار تحير و سرگردانى شده اند، و معطل مانده اند كه چه بگويند. يك وقت مى گويند: پيامبر به خدا دروغ مى بندد، يك وقت ديگر مى گويند او ساحر است ، يا مى گويند شاعر است ، يا مى گويند كاهن است ، و يا مى گويند مضرت ديده (يعنى اءجنه به او لطمه زده اند).
و به همين جهت دنبال اين كلام ، آيات و نشانه هاى علم و قدرت خودش ‍ را آورده تا سرزنشى به ايشان باشد، و سپس به عنوان تهديد سرنوشت امت هاى گذشته را نقل مى كند كه به جرم تكذيب حق چگونه هلاك و منقرض شدند.
و به همين جهت دنبال اين كلام ، آيات و نشانه هاى علم و قدرت خودش ‍ را آورده تا سرزنشى به ايشان باشد، و سپس به عنوان تهديد سرنوشت امت هاى گذشته را نقل مى كند كه به جرم تكذيب حق چگونه هلاك و منقرض شدند.
أَ فَلَمْ يَنظرُوا إِلى السمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْف بَنَيْنَهَا وَ زَيَّنَّهَا وَ مَا لهََا مِن فُرُوجٍ
أَ فَلَمْ يَنظرُوا إِلى السمَاءِ فَوْقَهُمْ كَيْف بَنَيْنَهَا وَ زَيَّنَّهَا وَ مَا لهََا مِن فُرُوجٍ
كلمه ((فروج (( جمع ((فرجه (( يعنى سوراخ و شكاف است . و اگر كلمه ((سماء(( را مقيد كرد به كلمه ((فوقهم : بالاى سرشان (( به اين منظور بوده كه بفهماند هر چيز را انكار كنند اين آسمان را نمى توانند انكار كنند، چون جلو چشمشان و بالاى سرشان است .
كلمه ((فروج (( جمع ((فرجه (( يعنى سوراخ و شكاف است . و اگر كلمه ((سماء(( را مقيد كرد به كلمه ((فوقهم : بالاى سرشان (( به اين منظور بوده كه بفهماند هر چيز را انكار كنند اين آسمان را نمى توانند انكار كنند، چون جلو چشمشان و بالاى سرشان است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۰۹ </center>
و منظور از اينكه فرمود: آسمان را زينت داديم ، اين است كه ستارگان درخشان را با آن جمال بديعى كه دارند در آسمان آفريديم ، پس خود ساختمان اين بناى بديع با آن جمال خيره كننده اش ، و با اينكه هيچ ترك و شكافى در آن نيست ، صادق ترين شاهد بر قدرت قاهره ، و علم محيط او به تمامى خلائق است .
و منظور از اينكه فرمود: آسمان را زينت داديم ، اين است كه ستارگان درخشان را با آن جمال بديعى كه دارند در آسمان آفريديم ، پس خود ساختمان اين بناى بديع با آن جمال خيره كننده اش ، و با اينكه هيچ ترك و شكافى در آن نيست ، صادق ترين شاهد بر قدرت قاهره ، و علم محيط او به تمامى خلائق است .
وَ الاَرْض مَدَدْنَهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَسىَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْج بَهِيجٍ
وَ الاَرْض مَدَدْنَهَا وَ أَلْقَيْنَا فِيهَا رَوَسىَ وَ أَنبَتْنَا فِيهَا مِن كلِّ زَوْج بَهِيجٍ
((مد زمين (( به معناى گستردن آن است . و خداى تعالى زمين را طورى گسترده آفريده كه با زندگى انسانها سازگار باشد، (و اگر مانند كره ماه بود اين سازگارى را نداشت ). و كلمه ((رواسى (( جمع ((راسيه (( و به معناى هر چيز ثابت است . و در اينجا به معناى كوه است . و اين كلمه صفتى است كه موصوفش حذف شده (تقدير آن ((و القينا فيها جبالا رواسى (( است ). و كلمه ((بهيج (( از ماده بهجت است . صاحب مجمع البيان ((بهجت (( را به معناى آن حسنى گرفته كه مانند گلها و درختان خرم و باغهاى سبز ديدنش لذت آور است . بعضى هم گفته اند: مراد از ((بهيج (( مبهوج است يعنى چيزى كه هر كس با آن اظهار مسرت و خوشحالى مى كند.
((مد زمين (( به معناى گستردن آن است . و خداى تعالى زمين را طورى گسترده آفريده كه با زندگى انسانها سازگار باشد، (و اگر مانند كره ماه بود اين سازگارى را نداشت ). و كلمه ((رواسى (( جمع ((راسيه (( و به معناى هر چيز ثابت است . و در اينجا به معناى كوه است . و اين كلمه صفتى است كه موصوفش حذف شده (تقدير آن ((و القينا فيها جبالا رواسى (( است ). و كلمه ((بهيج (( از ماده بهجت است . صاحب مجمع البيان ((بهجت (( را به معناى آن حسنى گرفته كه مانند گلها و درختان خرم و باغهاى سبز ديدنش لذت آور است . بعضى هم گفته اند: مراد از ((بهيج (( مبهوج است يعنى چيزى كه هر كس با آن اظهار مسرت و خوشحالى مى كند.
و مراد از ((روياندن هر جفتى بهيج (( روياندن هر نوعى از گياهان خوش منظر است . پس خلقت زمين ، و تدابير الهى كه در آن جريان دارد، بهترين دليل است كه مى تواند عقل را بر كمال قدرت و علم صانع آن رهنمون شود.
و مراد از ((روياندن هر جفتى بهيج (( روياندن هر نوعى از گياهان خوش منظر است . پس خلقت زمين ، و تدابير الهى كه در آن جريان دارد، بهترين دليل است كه مى تواند عقل را بر كمال قدرت و علم صانع آن رهنمون شود.
تَبْصِرَةً وَ ذِكْرَى لِكلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ
تَبْصِرَةً وَ ذِكْرَى لِكلِّ عَبْدٍ مُّنِيبٍ
كلمه ((تبصره (( مفعول له است ، و چنين معنا مى دهد كه : اگر انجام داديم آنچه را كه انجام داديم ، و اگر آسمان را بنا و زمين را گسترده كرديم ، و اگر عجائبى از تدبير در آن جارى ساختيم ، همه براى اين بود كه تبصره اى باشد تا انسانها بصيرت يابند و ذكرائى باشد تا آنان تذكر يابند. البته معلوم است تنها از انسانها، بصيرت و تذكر آن افرادى بكار مى افتد كه زياد به سوى خدا رجوع مى كنند.
كلمه ((تبصره (( مفعول له است ، و چنين معنا مى دهد كه : اگر انجام داديم آنچه را كه انجام داديم ، و اگر آسمان را بنا و زمين را گسترده كرديم ، و اگر عجائبى از تدبير در آن جارى ساختيم ، همه براى اين بود كه تبصره اى باشد تا انسانها بصيرت يابند و ذكرائى باشد تا آنان تذكر يابند. البته معلوم است تنها از انسانها، بصيرت و تذكر آن افرادى بكار مى افتد كه زياد به سوى خدا رجوع مى كنند.
وَ نَزَّلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً مُّبَرَكاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّتٍ وَ حَب الحَْصِيدِ
وَ نَزَّلْنَا مِنَ السمَاءِ مَاءً مُّبَرَكاً فَأَنبَتْنَا بِهِ جَنَّتٍ وَ حَب الحَْصِيدِ
كلمه ((سماء(( به معناى جهت بالا است ، و منظور از ((ماء مبارك (( بارانست . و اگر آن را مبارك خوانده بدين جهت است كه خيرات آن به زمين و اهل زمين عايد مى شود. و منظور از ((حب الحصيد(( حبه و دانه درو شده است . و اضافه كلمه ((حب (( بر كلمه ((حصيد(( از باب اضافه موصوف به صفت است ، و معناى آيه روشن است .
كلمه ((سماء(( به معناى جهت بالا است ، و منظور از ((ماء مبارك (( بارانست . و اگر آن را مبارك خوانده بدين جهت است كه خيرات آن به زمين و اهل زمين عايد مى شود. و منظور از ((حب الحصيد(( حبه و دانه درو شده است . و اضافه كلمه ((حب (( بر كلمه ((حصيد(( از باب اضافه موصوف به صفت است ، و معناى آيه روشن است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۰ </center>
وَ النَّخْلَ بَاسِقَتٍ لهََّا طلْعٌ نَّضِيدٌ
وَ النَّخْلَ بَاسِقَتٍ لهََّا طلْعٌ نَّضِيدٌ
كلمه ((باسقات (( جمع ((باسقه (( است ، كه به معناى طويل و بلند بالا است و ((نخل باسق (( يعنى درخت خرماى بلندقامت . و كلمه ((طلع (( به معناى خرما در اولين اوان پيدايش آن است . و كلمه ((نضيد(( به معناى ((منضود(( است ، يعنى چيده شده و رديف شده روى هم ؛ چون خرما بر درخت به همين صورت است كه گويى دانه دانه روى هم چيده شده اند. و معناى آيه روشن است .
كلمه ((باسقات (( جمع ((باسقه (( است ، كه به معناى طويل و بلند بالا است و ((نخل باسق (( يعنى درخت خرماى بلندقامت . و كلمه ((طلع (( به معناى خرما در اولين اوان پيدايش آن است . و كلمه ((نضيد(( به معناى ((منضود(( است ، يعنى چيده شده و رديف شده روى هم ؛ چون خرما بر درخت به همين صورت است كه گويى دانه دانه روى هم چيده شده اند. و معناى آيه روشن است .
رِّزْقاً لِّلْعِبَادِ وَ أَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك الخُْرُوجُ
رِّزْقاً لِّلْعِبَادِ وَ أَحْيَيْنَا بِهِ بَلْدَةً مَّيْتاً كَذَلِك الخُْرُوجُ
كلمه ((رزق (( به معناى هر چيزى است كه بقاء موجودى بدان ادامه يابد. و كلمه ((رزقا(( مفعول له است ، يعنى علت را بيان مى كند، مى فرمايد: ما اين باغها و اين دانه هاى درو شده و نخلهاى بلند بالا با طلعهاى روى هم چيده را رويانديم ، براى اينكه رزقى باشد براى بندگان . پس كسى كه اين نباتات را آفريد، تا بندگان را روزى دهد، با آن تدابير وسيع و محير العقولى كه در آنها به كار برده ، داراى علمى بى نهايت و قدرتى است كه از زنده كردن انسانها بعد از مردن - هر چند اجزايشان متلاشى و جسمشان در زمين گم شده باشد - عاجز نمى باشد.
كلمه ((رزق (( به معناى هر چيزى است كه بقاء موجودى بدان ادامه يابد. و كلمه ((رزقا(( مفعول له است ، يعنى علت را بيان مى كند، مى فرمايد: ما اين باغها و اين دانه هاى درو شده و نخلهاى بلند بالا با طلعهاى روى هم چيده را رويانديم ، براى اينكه رزقى باشد براى بندگان . پس كسى كه اين نباتات را آفريد، تا بندگان را روزى دهد، با آن تدابير وسيع و محير العقولى كه در آنها به كار برده ، داراى علمى بى نهايت و قدرتى است كه از زنده كردن انسانها بعد از مردن - هر چند اجزايشان متلاشى و جسمشان در زمين گم شده باشد - عاجز نمى باشد.
اشاره به برهانى كه جمله : ((و احيينا به بلدة ميتا كذلك لك الخروج (( در ردّ استبعادمعاد توسط مشركين متضمن است
اشاره به برهانى كه جمله : ((و احيينا به بلدة ميتا كذلك لك الخروج (( در ردّ استبعادمعاد توسط مشركين متضمن است
و جمله ((و احيينا به بلده ميتا كذلك الخروج (( برهانى ديگر براى مساءله بعث و معاد است ، غير از برهان قبلى . بلكه برهانى است كه عليه ادعايى اقامه مى شود كه منكرين معاد صريحا آن ادعاء را نكرده بودند، بلكه از طى كلامشان استفاده مى شود، و آن اين است كه اصلا زنده شدن مردگان امكان ندارد. و در اين جمله با اثبات امكان آن از راه نشان دادن نمونه اى كه همان زنده كردن گياهان بعد از مردن آنها است اثبات مى كند كه پس چنين چيزى ممكن است ، زيرا زنده كردن مردگان عينا مثل زنده كردن گياهان در زمين است ، بعد از آنكه مرده و از رشد افتاده اند. ولى برهان قبلى معاد را از راه اثبات علم و قدرت خداى تعالى اثبات مى كرد، و استبعاد و تعجب كفار را رد مى نمود.
و جمله ((و احيينا به بلده ميتا كذلك الخروج (( برهانى ديگر براى مساءله بعث و معاد است ، غير از برهان قبلى . بلكه برهانى است كه عليه ادعايى اقامه مى شود كه منكرين معاد صريحا آن ادعاء را نكرده بودند، بلكه از طى كلامشان استفاده مى شود، و آن اين است كه اصلا زنده شدن مردگان امكان ندارد. و در اين جمله با اثبات امكان آن از راه نشان دادن نمونه اى كه همان زنده كردن گياهان بعد از مردن آنها است اثبات مى كند كه پس چنين چيزى ممكن است ، زيرا زنده كردن مردگان عينا مثل زنده كردن گياهان در زمين است ، بعد از آنكه مرده و از رشد افتاده اند. ولى برهان قبلى معاد را از راه اثبات علم و قدرت خداى تعالى اثبات مى كرد، و استبعاد و تعجب كفار را رد مى نمود.
و ما اين برهان را در ذيل همه آياتى كه از راه زنده كردن زمين بعد از مردنش معاد را اثبات مى كرد مكرر بيان كرده ايم . بر خواننده محترم لازم است كه به ساير مجلدات اين كتاب مراجعه كند.
و ما اين برهان را در ذيل همه آياتى كه از راه زنده كردن زمين بعد از مردنش معاد را اثبات مى كرد مكرر بيان كرده ايم . بر خواننده محترم لازم است كه به ساير مجلدات اين كتاب مراجعه كند.
كَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ... كلُّ كَذَّب الرُّسلَ فحَقَّ وَعِيدِ
كَذَّبَت قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ ... كلُّ كَذَّب الرُّسلَ فحَقَّ وَعِيدِ
اين آيه تهديد و انذارى است براى كفار، به خاطر اينكه حق را بعد از اينكه در دسترسشان قرار گرفت و آن را شناختند، از در عناد و لجاجت انكار كردند - كه قبلا هم صحبتش شد. و همچنين سرگذشت اصحاب رس ، در تفسير سوره فرقان و اصحاب اءيكه كه همان قوم شعيب باشند - در سوره حجر و سوره شعراء و سوره ص ، و داستان قوم تبع در سوره دخان گذشت .
اين آيه تهديد و انذارى است براى كفار، به خاطر اينكه حق را بعد از اينكه در دسترسشان قرار گرفت و آن را شناختند، از در عناد و لجاجت انكار كردند - كه قبلا هم صحبتش شد. و همچنين سرگذشت اصحاب رس ، در تفسير سوره فرقان و اصحاب اءيكه كه همان قوم شعيب باشند - در سوره حجر و سوره شعراء و سوره ص ، و داستان قوم تبع در سوره دخان گذشت .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۱ </center>
خط ۷۱: خط ۷۳:
<span id='link358'><span>
<span id='link358'><span>
==آيات ۱۵ - ۳۸ سوره ق ==
==آيات ۱۵ - ۳۸ سوره ق ==
أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(۱۵)
أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ(۱۵)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسوِس بِهِ نَفْسهُ وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(۱۶)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الانسنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسوِس بِهِ نَفْسهُ وَ نحْنُ أَقْرَب إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ(۱۶)
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ قَعِيدٌ(۱۷)
إِذْ يَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّيَانِ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشمَالِ قَعِيدٌ(۱۷)
مَّا يَلْفِظ مِن قَوْلٍ إِلا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ(۱۸)
مَّا يَلْفِظ مِن قَوْلٍ إِلا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ(۱۸)
وَ جَاءَت سكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ(۱۹)
وَ جَاءَت سكْرَةُ الْمَوْتِ بِالحَْقِّ ذَلِك مَا كُنت مِنْهُ تحِيدُ(۱۹)
وَ نُفِخَ فى الصورِ ذَلِك يَوْمُ الْوَعِيدِ(۲۰)
وَ نُفِخَ فى الصورِ ذَلِك يَوْمُ الْوَعِيدِ(۲۰)
وَ جَاءَت كلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سائقٌ وَ شهِيدٌ(۲۱)
وَ جَاءَت كلُّ نَفْسٍ مَّعَهَا سائقٌ وَ شهِيدٌ(۲۱)
لَّقَدْ كُنت فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشفْنَا عَنك غِطاءَك فَبَصرُك الْيَوْمَ حَدِيدٌ(۲۲)
لَّقَدْ كُنت فى غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشفْنَا عَنك غِطاءَك فَبَصرُك الْيَوْمَ حَدِيدٌ(۲۲)
وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ(۲۳)
وَ قَالَ قَرِينُهُ هَذَا مَا لَدَى عَتِيدٌ(۲۳)
أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ(۲۴)
أَلْقِيَا فى جَهَنَّمَ كلَّ كفَّارٍ عَنِيدٍ(۲۴)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(۲۵)
مَّنَّاعٍ لِّلْخَيرِ مُعْتَدٍ مُّرِيبٍ(۲۵)
الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ(۲۶)
الَّذِى جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ فَأَلْقِيَاهُ فى الْعَذَابِ الشدِيدِ(۲۶)
قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ(۲۷)
قَالَ قَرِينُهُ رَبَّنَا مَا أَطغَيْتُهُ وَ لَكِن كانَ فى ضلَلِ بَعِيدٍ(۲۷)
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ(۲۸)
قَالَ لا تخْتَصِمُوا لَدَى وَ قَدْ قَدَّمْت إِلَيْكم بِالْوَعِيدِ(۲۸)
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ(۲۹)
مَا يُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَى وَ مَا أَنَا بِظلَّمٍ لِّلْعَبِيدِ(۲۹)
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(۳۰)
يَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلاْتِ وَ تَقُولُ هَلْ مِن مَّزِيدٍ(۳۰)
وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيدٍ(۳۱)
وَ أُزْلِفَتِ الجَْنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيرَ بَعِيدٍ(۳۱)
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(۳۲)
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِكلِّ أَوَّابٍ حَفِيظٍ(۳۲)
مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(۳۳)
مَّنْ خَشىَ الرَّحْمَنَ بِالْغَيْبِ وَ جَاءَ بِقَلْبٍ مُّنِيبٍ(۳۳)
ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ذَلِك يَوْمُ الخُْلُودِ(۳۴)
ادْخُلُوهَا بِسلَمٍ ذَلِك يَوْمُ الخُْلُودِ(۳۴)
لهَُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ(۳۵)
لهَُم مَّا يَشاءُونَ فِيهَا وَ لَدَيْنَا مَزِيدٌ(۳۵)
وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ(۳۶)
وَ كَمْ أَهْلَكنَا قَبْلَهُم مِّن قَرْنٍ هُمْ أَشدُّ مِنهُم بَطشاً فَنَقَّبُوا فى الْبِلَدِ هَلْ مِن محِيصٍ(۳۶)
إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ(۳۷)
إِنَّ فى ذَلِك لَذِكرَى لِمَن كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السمْعَ وَ هُوَ شهِيدٌ(۳۷)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسنَا مِن لُّغُوبٍ(۳۸)
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السمَوَتِ وَ الاَرْض وَ مَا بَيْنَهُمَا فى سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ مَا مَسنَا مِن لُّغُوبٍ(۳۸)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۴ </center>
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
خط ۱۲۴: خط ۱۲۶:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۱۶ </center>
آنگاه از بيان گذشته اعراض مى كند و مى فرمايد: با اينكه هر دو خلقت مثل هم است ، باز هم در باره خلقت جديد در شك اند. و سپس اشاره مى كند به خلقت نخستين انسان ، و اينكه خدا حتى خطورات قلبى او را مى داند، و رقبائى بر او گمارده تا با دقيقترين وجه مراقبتش كنند، آنگاه سكرات مرگ او را مى گيرد، و بعد از آن يا داخل بهشت مى شوند و يا داخل آتش . بعد براى بار دوم به سرگذشت اقوام گذشته كه آيات خدا و معاد را تكذيب كردند و دچار خشم الهى و عذاب انقراض گشتند، با اينكه از شما مردم نيرومندتر بودند، اشاره نموده ، مى فرمايد: همان خدايى كه آنان را آنطور كيفر داد قادر است شما را نيز كيفر كند.
آنگاه از بيان گذشته اعراض مى كند و مى فرمايد: با اينكه هر دو خلقت مثل هم است ، باز هم در باره خلقت جديد در شك اند. و سپس اشاره مى كند به خلقت نخستين انسان ، و اينكه خدا حتى خطورات قلبى او را مى داند، و رقبائى بر او گمارده تا با دقيقترين وجه مراقبتش كنند، آنگاه سكرات مرگ او را مى گيرد، و بعد از آن يا داخل بهشت مى شوند و يا داخل آتش . بعد براى بار دوم به سرگذشت اقوام گذشته كه آيات خدا و معاد را تكذيب كردند و دچار خشم الهى و عذاب انقراض گشتند، با اينكه از شما مردم نيرومندتر بودند، اشاره نموده ، مى فرمايد: همان خدايى كه آنان را آنطور كيفر داد قادر است شما را نيز كيفر كند.
أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ
أَ فَعَيِينَا بِالْخَلْقِ الاَوَّلِ بَلْ هُمْ فى لَبْسٍ مِّنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ
كلمه ((عى (( كه مصدر ((عيينا(( است - به طورى كه راغب مى گويد - به معناى ناتوانى و كسالتى است كه بعد از انجام كارى و يا سخنرانى عارض مى شود. وقتى مى گوييم : ((اعيانى كذا(( و يا ((عييت بكذا(( معناى اولى اين است كه فلان كار مرا خسته كرد، و دومى اين است كه من از فلان كار خسته شدم . و مراد از خلق اول ، خلقت اين نشاءه طبيعت با نظامى است كه در آن جارى است ، و يكى از انواع موجودات آن خلقت همانا انسان است ، البته انسان دنيايى . پس وجهى نيست در اينكه ما نيز مانند فخر رازى خلق اول را منحصر در خلقت آسمانها و زمين بدانيم . همچنان كه وجهى نيست كه مانند بعضى ديگر از مفسرين آن را منحصر در خلقت انسان بدانيم و بگوييم چون در ذيل آيه آمده كه ((كفار در اشتباهى از خلقت جديدند(( و خلقت جديد مربوط به انسان ها است لذا خلقت اول هم منحصر در انسان است ، براى اينكه خلقت جديد شامل آسمان و زمين نيز مى شود، همچنان كه فرموده : ((يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار((، و خلقت جديد به معناى خلقت نشاءه جديد است كه منظور از آن ، نشاءه آخرت است . و استفهام در آيه انكارى است .
كلمه ((عى (( كه مصدر ((عيينا(( است - به طورى كه راغب مى گويد - به معناى ناتوانى و كسالتى است كه بعد از انجام كارى و يا سخنرانى عارض مى شود. وقتى مى گوييم : ((اعيانى كذا(( و يا ((عييت بكذا(( معناى اولى اين است كه فلان كار مرا خسته كرد، و دومى اين است كه من از فلان كار خسته شدم . و مراد از خلق اول ، خلقت اين نشاءه طبيعت با نظامى است كه در آن جارى است ، و يكى از انواع موجودات آن خلقت همانا انسان است ، البته انسان دنيايى . پس وجهى نيست در اينكه ما نيز مانند فخر رازى خلق اول را منحصر در خلقت آسمانها و زمين بدانيم . همچنان كه وجهى نيست كه مانند بعضى ديگر از مفسرين آن را منحصر در خلقت انسان بدانيم و بگوييم چون در ذيل آيه آمده كه ((كفار در اشتباهى از خلقت جديدند(( و خلقت جديد مربوط به انسان ها است لذا خلقت اول هم منحصر در انسان است ، براى اينكه خلقت جديد شامل آسمان و زمين نيز مى شود، همچنان كه فرموده : ((يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و برزوا لله الواحد القهار((، و خلقت جديد به معناى خلقت نشاءه جديد است كه منظور از آن ، نشاءه آخرت است . و استفهام در آيه انكارى است .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۹ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴۱}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش