گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۱۰: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۰: خط ۱۷۰:
<span id='link83'><span>
<span id='link83'><span>


==اشاره به حكم فطرت به لزوم پيروى از علم يا پيروى از ظنّ به استناد حجت علمىوعقلى ==
آرى، انسان فطرتاً در مسير زندگی اش - در اعتقاد و عملش - جز رسيدن به واقع و متن خارج، هدفى ندارد. او مى خواهد اعتقاد و علمى داشته باشد كه بتواند قاطعانه بگويد واقع و حقيقت، همين است و بس. و اين تنها با پيروى از علم محقق مى شود. گمان و شك و وهم، چنين خاصيتى ندارد. به مظنون و مشكوك و موهوم، نمى توان گفت كه عين واقع است.
آرى انسان فطرتا در مسير زندگيش - در اعتقاد وعملش - جز رسيدن به واقع ومتن خارج ، هدفى ندارد، اومى خواهد اعتقاد وعلمى داشته باشد كه بتواند قاطعانه بگويد واقع وحقيقت همين است وبس ، واين تنها با پيروى از علم محقق مى شود، گمان وشك ووهم چنين خاصيتى ندارد، به مظنون ومشكوك وموهوم نمى توان گفت كه عين واقع است .
 
انسانى كه سلامت فطرت را از دست نداده ودر اعتقاد خود پيروآن چيزى است كه آن را حق وواقع در خارج مى يابد، ودر عملش هم آن عملى را مى كند كه خود را در تشخيص آن محق ومصيب مى بيند، چيزى كه هست در آنچه كه خودش قادر بر تحصيل علم هست علم خود را پيروى مى كند، ودر آنچه كه خود قادر نيست مانند پاره اى از فروع اعتقادى نسبت به بعضى از مردم وغالب مسائل عملى نسبت به غالب مردم از اهل خبره آن مسائل تقليد مى كند، آرى همان فطرت سالم اورا به تقليد از علم عالم ومتخصص آن فن ، وا مى دارد وعلم آن عالم را علم خود مى داند، وپيروى از اورا در حقيقت پيروى از علم خود مى شمارد، شاهد اين مدعا همان اعمال فطرى وارتكازى مردم است ، مى بينيم كه شخصى كه راهى را بلد نيست به قول راهنما اعتماد نموده و به راه مى افتد، مريضى كه درد ودرمان خود را نمى شناسد كوركورانه به دستور طبيب عمل مى كند، وارباب حاجت به اهل فن صنعت مورد احتياج خود، اعتماد نموده وبه ايشان مراجعه مى كنند، البته اين در صورتى است كه به علم ومعرفت آن راهنما وآن طبيب وآ ن مهندس و مكانيسين اعتماد داشته باشد.
انسانى كه سلامت فطرت را از دست نداده و در اعتقاد خود پيرو آن چيزى است كه آن را حق و واقع در خارج مى يابد، و در عملش هم آن عملى را مى كند كه خود را در تشخيص آن محق و مصيب مى بيند.
 
چيزى كه هست، در آنچه كه خودش قادر بر تحصيل علم هست، علم خود را پيروى مى كند، و در آنچه كه خود قادر نيست، مانند پاره اى از فروع اعتقادى نسبت به بعضى از مردم و غالب مسائل عملى نسبت به غالب مردم از اهل خبره آن مسائل تقليد مى كند.
 
آرى، همان فطرت سالم او را به تقليد از علم عالم و متخصص آن فن، وا مى دارد و علم آن عالم را، علم خود مى داند، و پيروى از او را در حقيقت پيروى از علم خود مى شمارد. شاهد اين مدّعا، همان اعمال فطرى و ارتكازى مردم است.
 
مى بينيم كه شخصى كه راهى را بلد نيست، به قول راهنما اعتماد نموده و به راه مى افتد. مريضى كه درد و درمان خود را نمى شناسد، كوركورانه به دستور طبيب عمل مى كند. و ارباب حاجت، به اهل فن صنعت مورد احتياج خود، اعتماد نموده و به ايشان مراجعه مى كنند. البته اين در صورتى است كه به علم و معرفت آن راهنما و آن طبيب و آن مهندس و مكانيسين، اعتماد داشته باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۱۲۷ </center>
از اينجا نتيجه مى گيريم كه انسان سليم الفطرة در مسير زندگيش ‍ هيچوقت از پيروى علم منحرف نمى شود، ودنبال ظن وشك ووهم نمى رود، چيزى كه هست يا در مسائل مورد حاجت زندگيش شخصا علم وتخصص دارد كه همان را پيروى مى كند، ويا علم كسى را پيروى مى كند كه وثوق واطمينان ويقين به صحت گفته هاى وى دارد، هر چند اينچنين يقين را در اصطلاح برهان منطقى ، علم نمى گويند.
از اين جا نتيجه مى گيريم كه: انسان سليم الفطرة در مسير زندگی اش، هيچ وقت از پيروى علم منحرف نمى شود، و دنبال ظنّ و شك و وهم نمى رود. چيزى كه هست، يا در مسائل مورد حاجت زندگی اش، شخصا علم و تخصص دارد كه همان را پيروى مى كند. و يا علم كسى را پيروى مى كند كه به صحت گفته های وی، وثوق و اطمينان و يقين دارد. هرچند اين چنين يقين را در اصطلاح برهان منطقى، علم نمى گويند.
پس در هر مرحله اى از زندگى وقتى مساءله اى براى انسان پيش مى آيد به آن علم دارد، يا علم به خود مساءله ويا علم به وجوب عمل ، بر طبق دليل علمى كه در دست دارد، بنابراين بايد آيه شريفه ((ولاتقف ما ليس لك به علم (( را به چنين معنائى ناظر دانست ، پس اگر دليل علمى قائم شد بر وجوب پيروى از ظنى مخصوص ، پيروى آن ظن هم پيروى از علم خواهد بود.
 
در نتيجه معناى آيه اين مى شود كه : در هراعتقاد يا عملى كه تحصيل علم ممكن است ، پيروى از غير علم حرام است ، ودر اعتقاد وعملى كه نمى شود به آن علم پيدا كرد زمانى اقدام وارتكاب جائز است كه دليل علمى آن را تجويز نمايد، مانند اخذ احكام از پيغمبر وپيروى واطاعت آن جناب در اوامر ونواهى كه از ناحيه پروردگارش دارد، وعمل كردن مريض طبق دستورى كه طبيب مى دهد، ومراجعه به صاحبان صنايع در مسائلى كه بايد به ايشان مراجعه شود، زيرا در همه اين موارد، دليل علمى داريم بر اينكه آنچه اينان مى گويند مطابق با واقع است . ادله عصمت انبياء (عليهم السلام ) دليل علمى هستند بر اينكه آنچه رسول خدا دستور مى دهد - چه اوامرش وچه نواهيش - همه اش مطابق با واقع است ، وهر كس كه دستورات وى را عمل نمايد به واقع رسيده است ، وهمچنين دليل علمى كه بر خبره بودن وحاذقيت طبيب ويا صاحبان صنايع در صنعتشان به دست آورده ايم خود حجتى است علمى بر اينكه هر كس به ايشان مراجعه نموده وبه دستوراتشان عمل نمايد به واقع رسيده است .
پس در هر مرحله اى از زندگى، وقتى مسأله اى براى انسان پيش مى آيد، به آن علم دارد، يا علم به خود مسأله و يا علم به وجوب عمل، بر طبق دليل علمى كه در دست دارد. بنابراين، بايد آيه شريفه: «وَ لَا تَقفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلمٌ» را به چنين معنایى ناظر دانست. پس اگر دليل علمى قائم شد بر وجوب پيروى از ظنّى مخصوص، پيروى آن ظنّ هم، پيروى از علم خواهد بود.
 
در نتيجه معناى آيه، اين مى شود كه:  
 
در هراعتقاد يا عملى كه تحصيل علم ممكن است، پيروى از غير علم حرام است، و در اعتقاد و عملى كه نمى شود به آن علم پيدا كرد، زمانى اقدام و ارتكاب جایز است كه دليل علمى آن را تجويز نمايد. مانند اخذ احكام از پيغمبر و پيروى و اطاعت آن جناب، در اوامر و نواهى كه از ناحيه پروردگارش دارد. و عمل كردن مريض طبق دستورى كه طبيب مى دهد. و مراجعه به صاحبان صنايع در مسائلى كه بايد به ايشان مراجعه شود. زيرا در همه اين موارد، دليل علمى داريم بر اين كه آنچه اينان مى گويند، مطابق با واقع است.  
 
ادلّۀ عصمت انبياء «عليهم السلام»، دليل علمى هستند بر اين كه آنچه رسول خدا دستور مى دهد - چه اوامرش و چه نواهی اش - همه اش، مطابق با واقع است، و هر كس كه به دستورات وى عمل نمايد، به واقع رسيده است. و همچنين دليل علمى كه بر خبره بودن و حاذقيت طبيب و يا صاحبان صنايع در صنعتشان به دست آورده ايم، خود حجتى است علمى بر اين كه هر كس به ايشان مراجعه نموده و به دستوراتشان عمل نمايد، به واقع رسيده است.




۱۴٬۲۱۶

ویرایش