۱۳٬۸۷۹
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
از | از آن جا عبور داده شدم و به سدرة المنتهى رسيدم. برگ درخت سدر را در آن جا ديدم كه مانند گوش فيل بود و ميوه اش همچون كوزه هاى بزرگ، و چون امر الهى آن درخت را فرا گرفت، وضعش تغيير كرد. در نتيجه احدى از خلق خدا قادر نيست كه زيبایى آن را توصيف كند. آن جا بود كه خداوند به من وحى كرد آنچه را كه كرد، و پنجاه نماز بر من واجب كرد تا در هر شبانه روز به جاى آورم. پس فرود آمدم تا به موسى رسيدم. او پرسيد: خدا چه چيز بر امت تو واجب كرد؟ گفتم: پنجاه نماز. گفت: برگرد نزد پروردگارت، چرا كه امت تو طاقت اين مقدار را ندارند. آرى، بنى اسرائيل را آزموده و اين تجربه را به دست آوردم. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۷ </center> | ||
من به درگاه پروردگارم | من به درگاه پروردگارم برگشته، به عرض رساندم كه به امت من تخفيف ده. خداى تعالى، پنج نماز را تخفيف داد و من نزد موسى برگشتم و گفتم كه پنج نماز تخفيف داده شد. گفت: امتت طاقت اين را هم ندارند، برگرد و از پروردگارت درخواست تخفيف كن. | ||
مى فرمايد: من همچنان بر مى گشتم و تخفيف مى گرفتم، تا آن كه خداى تعالى فرمود: اى محمّد! حال رسيد به پنج نماز، براى هر شبانه روز، و هر نماز، اجر ده نماز را دارد و در نتيجه امتت از پنجاه نماز برخوردار مى شوند، و هر كس كه تصميم بگيرد حسنه اى را انجام دهد، اگر نتوانست انجام دهد، يك حسنه به حسابش مى نويسند و اگر انجام داد، ده حسنه به حسابش نوشته مى شود، و از طرفى اگر كسى تصميم گرفت گناهى را مرتكب شود، اما به آن گناه دست نيازيد، چيزى به حسابش نوشته نمى شود، و اگر مرتكب شد، يك سيئه برايش حساب مى شود. | |||
اين جا بود كه به سوى موسى برگشته و جريان را برايش گفتم. باز موسى گفت كه: نزد پروردگارت برگرد و باز تخفيف بگير. گفتم: نه، آن قدر رفتم و برگشتم كه ديگر خجالت مى كشم. | |||
مؤلف: اين روايت از انس به طرق مختلفى نقل شده. از آن جمله طريق بخارى و مسلم و ابن جرير و ابن مردويه است كه از طريق شريك بن عبداللّه بن ابى نمر، از انس روايت كرده و روايتش چنين است كه گفت: | |||
شبى كه رسول خدا را از مسجد كعبه به معراج بردند، سه نفر قبل از اين كه به آن جناب وحى بيايد، نزد او آمدند، در حالی كه آن جناب در مسجدالحرام خوابیده بود. يكى از آن سه نفر از بقيه پرسيد: كداميك از ايشان است؟ وسطى گفت: بهتر از همه او است. ديگرى گفت: بگيريد بهتر از همه را، و اين جريان در آن شب زياد ادامه نيافت و از نظر آن جناب ناپديد شدند. | |||
تا آن كه در شبى ديگر آمدند، در حالى كه ديدگان آن جناب بسته بود، ولى دلش بيدار بود و مى ديد. (البته اين اختصاص به آن شب و به آن حضرت ندارد. اصولا انبياء چنين هستند كه ديدگانشان بسته مى شود، وليكن دل هايشان بيدار است و مى بيند). هيچ سخن نگفتند و او را برداشته، نزد چاه زمزم گذاشتند و از ميان آنان جبرئيل جلو آمد و بين گلو تا آخر سينه آن جناب را شكافته و قسمت سينه و اندرون او را با آب زمزم شستشو داد، تا اين كه اندرونش پاكيزه گشت. | |||
آنگاه طشتى طلایى پر از ايمان و حكمت آورده و سينه و رگ هاى گردنش را از آن پُر كرد. آنگاه روى هم گذاشته (بهبودش بخشيد) و سپس به آسمان دنيايش عروج داد. (راوى، حديث را طبق حديث قبلى ادامه مى دهد). | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸ </center> | ||
مسأله شكافتن سينه و شستشو و پاكيزه كردن آن و پر كردنش از ايمان و حكمت، بيان يك حالت مثالى است كه آن جناب مشاهده كرده، نه اين كه طشتى مادى و از طلا در كار باشد و همچنان كه بعضى ها پنداشته اند، مملو از امرى مادى به نام ايمان و حكمت شود، بلكه همين پُر كردن دل آن جناب از ايمان و حكمت، خود قرينه اى است بر اين كه طشت هم امرى معنوى و مثالى بوده. | |||
اخبار معراج از | |||
ظاهر اين روايت اين است كه معراج پيغمبر | اخبار معراج از اين گونه مشاهدات مثالى و تمثيل هاى روحى پُر است، و اين معنا در عده اى از اخبار معراجيه كه از طرق عامه نقل شده، ديده مى شود، و پُر واضح است كه هيچ اشكالى هم ندارد. | ||
علاوه بر | |||
ظاهر اين روايت اين است كه معراج پيغمبر «صلى اللّه عليه و آله و سلم» قبل از بعثت بوده كه هنوز وحى به او نازل نشده بود. ديگر اين كه از آن بر مى آيد كه اين پيشامد در خواب بوده، نه در بيدارى. اما اين كه قبل از بعثت بوده باشد، احتمالى است كه معظم روايات وارده در معراج كه شايد از حد شمارش هم بيرون باشد، آن را رد مى كند و علماى اين بحث نيز همه اتفاق نظر دارند بر اين كه معراج بعد از بعثت بوده. | |||
اما | |||
علاوه بر اين، خود حديث هم با اين احتمال سازگار نيست، و آن را دفع مى كند. زيرا در آن آمده است كه در معراج پنجاه نماز و پس از چند نوبت گرفتن تخفيف، به راهنمایى موسى، پنج نماز واجب شده است، و واجب شدن نماز قبل از نبوت چه معنایى دارد؟ پس ناگزير بايد صدر حديث را كه داشت قبل از آن كه به آن جناب وحى مى آمد، نزد او آمدند، بر اين حمل كنيم كه ملائكه شبى قبل از شب بعثت آمدند و آن سخنان را با خود گفتند. آنگاه شب بعد كه آن حضرت مبعوث به نبوت شده بود، آمدند و به معراجش بردند. | |||
و در روايات ما اماميه آمده است كه: آن عده كه در شب معراج با آن جناب در مسجد خوابيده بودند، عبارت بودند: از حمزة بن عبد المطلب و جعفر و على، دو فرزند ابوطالب. | |||
اما اين كه اين واقعه در شب معراج در عالَم خواب اتفاق افتاده: ممكن است - البته بعيد است - بگویيم كه مسأله شكافتن سينه و شستشوى اندرون آن حضرت در خواب بوده، ولى پس از آن بيدارش كرده و به معراجش برده اند. ولى انصاف اين است كه ظهور اين روايت در اين كه تمامى جريانات معراج، در خواب واقع شده، بيشتر است، و روايات بعدى هم دلالت بر آن دارد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹ </center> | ||
<span id='link20'><span> | <span id='link20'><span> |
ویرایش