گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




از آنجا عبور داده شدم وبه سدرة المنتهى رسيدم ، برگ درخت سدر را در آنجا ديدم كه مانند گوش فيل بود وميوه اش همچون كوزه هاى بزرگ وچون امر الهى آن درخت را فرا گرفت وضعش تغيير كرد، در نتيجه احدى از خلق خدا قادر نيست كه زيبائى آن را توصيف كند، آنجا بود كه خداوند به من وحى كرد آنچه را كه كرد، وپنجاه نماز بر من واجب كرد تا در هر شبانّه روز به جاى آورم ، پس فرود آمدم تا به موسى رسيدم ، او پرسيد: خدا چه چيز بر امت توواجب كرد؟ گفتم پنجاه نماز گفت برگرد نزد پروردگارت ، چرا كه امت توطاقت اين مقدار را ندارند، آرى بنى اسرائيل را آزموده واين تجربه را به دست آوردم .
از آن جا عبور داده شدم و به سدرة المنتهى رسيدم. برگ درخت سدر را در آن جا ديدم كه مانند گوش فيل بود و ميوه اش همچون كوزه هاى بزرگ، و چون امر الهى آن درخت را فرا گرفت، وضعش تغيير كرد. در نتيجه احدى از خلق خدا قادر نيست كه زيبایى آن را توصيف كند. آن جا بود كه خداوند به من وحى كرد آنچه را كه كرد، و پنجاه نماز بر من واجب كرد تا در هر شبانه روز به جاى آورم. پس فرود آمدم تا به موسى رسيدم. او پرسيد: خدا چه چيز بر امت تو واجب كرد؟ گفتم: پنجاه نماز. گفت: برگرد نزد پروردگارت، چرا كه امت تو طاقت اين مقدار را ندارند. آرى، بنى اسرائيل را آزموده و اين تجربه را به دست آوردم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۷ </center>
من به درگاه پروردگارم برگشته به عرض رساندم كه به امت من تخفيف ده خداى تعالى پنج نماز را تخفيف داد ومن نزد موسى برگشتم وگفتم كه پنج نماز تخفيف داده شد، گفت : امتت طاقت اين را هم ندارند برگرد واز پروردگارت درخواست تخفيف كن ، مى فرمايد من همچنان برمى گشتم وتخفيف مى گرفتم تا آنكه خداى تعالى فرمود: اى محمد! حال رسيد به پنج نماز، براى هر شبانه روز، وهر نماز اجر ده نماز را دارد ودر نتيجه امتت از پنجاه نماز برخوردار مى شوند، وهر كس كه تصميم بگيرد حسنه اى را انجام دهد اگر نتوانست انجام دهد يك حسنه به حسابش مى نويسند واگر انجام داد ده حسنه به حسابش نوشته مى شود واز طرفى اگر كسى تصميم گرفت گناهى را مرتكب شود اما به آن گناه دست نيازيد چيزى به حسابش نوشته نمى شود واگر مرتكب شد يك سيئه برايش حساب مى شود، اينجا بود كه به سوى موسى برگشته و جريان را برايش گفتم ، باز موسى گفت كه نزد پروردگارت برگرد وباز تخفيف بگير، گفتم : نه آنقدر رفتم وبرگشتم كه ديگر خجالت مى كشم .
من به درگاه پروردگارم برگشته، به عرض رساندم كه به امت من تخفيف ده. خداى تعالى، پنج نماز را تخفيف داد و من نزد موسى برگشتم و گفتم كه پنج نماز تخفيف داده شد. گفت: امتت طاقت اين را هم ندارند، برگرد و از پروردگارت درخواست تخفيف كن.
مؤ لف : اين روايت از انس به طرق مختلفى نقل شده ، از آن جمله طريق بخارى ومسلم وابن جرير وابن مردويه است كه از طريق شريك بن عبد اللّه بن ابى نمر از انس روايت كرده وروايتش چنين است كه گفت : شبى كه رسول خدا را از مسجد كعبه به معراج بردند سه نفر قبل از اينكه به آنجناب وحى بيايد نزد اوآمدند در حاليكه آنجناب در مسجد الحرام خوابى ده بود يكى از آن سه نفر از بقيه پرسيد كداميك از ايشان است ؟ وسطى گفت : بهتراز همه اواست ، ديگرى گفت بگيريد بهتر از همه را، و اين جريان در آن شب زياد ادامه نيافت واز نظر آنجناب ناپديد شدند تا آنكه در شبى ديگر آمدند در حالى كه ديدگان آنجناب بسته بود ولى دلش بيدار بود ومى ديد (البته اين اختصاص به آن شب وبه آنحضرت ندارد اصولا انبياء چنين هستند كه ديدگانشان بسته مى شود و ليكن دلهايشان بيدار است ومى بيند) هيچ سخن نگفتند واورا برداشته نزد چاه زمزم گذاشتند واز ميان آنان جبرئيل جلوآمد وبين گلوتا آخر سينه آنجناب را شكافته وقسمت سينه واندرون اورا با آب زمزم شستشوداد تا اينكه اندرونش پاكيزه گشت ، آنگاه طشتى طلائى پر از ايمان وحكمت آورده وسينه ورگهاى گردنش را از آن پر كرد آنگاه ، روى هم گذاشته (بهبودش بخشيد) وسپس به آسمان دنيايش عروج داد. (راوى حديث را طبق حديث قبلى ادامه مى دهد)
 
مى فرمايد: من همچنان بر مى گشتم و تخفيف مى گرفتم، تا آن كه خداى تعالى فرمود: اى محمّد! حال رسيد به پنج نماز، براى هر شبانه روز، و هر نماز، اجر ده نماز را دارد و در نتيجه امتت از پنجاه نماز برخوردار مى شوند، و هر كس كه تصميم بگيرد حسنه اى را انجام دهد، اگر نتوانست انجام دهد، يك حسنه به حسابش مى نويسند و اگر انجام داد، ده حسنه به حسابش نوشته مى شود، و از طرفى اگر كسى تصميم گرفت گناهى را مرتكب شود، اما به آن گناه دست نيازيد، چيزى به حسابش نوشته نمى شود، و اگر مرتكب شد، يك سيئه برايش حساب مى شود.
 
اين جا بود كه به سوى موسى برگشته و جريان را برايش گفتم. باز موسى گفت كه: نزد پروردگارت برگرد و باز تخفيف بگير. گفتم: نه، آن قدر رفتم و برگشتم كه ديگر خجالت مى كشم.
 
مؤلف: اين روايت از انس به طرق مختلفى نقل شده. از آن جمله طريق بخارى و مسلم و ابن جرير و ابن مردويه است كه از طريق شريك بن عبداللّه بن ابى نمر، از انس روايت كرده و روايتش چنين است كه گفت:
 
شبى كه رسول خدا را از مسجد كعبه به معراج بردند، سه نفر قبل از اين كه به آن جناب وحى بيايد، نزد او آمدند، در حالی كه آن جناب در مسجدالحرام خوابیده بود. يكى از آن سه نفر از بقيه پرسيد: كداميك از ايشان است؟ وسطى گفت: بهتر از همه او است. ديگرى گفت: بگيريد بهتر از همه را، و اين جريان در آن شب زياد ادامه نيافت و از نظر آن جناب ناپديد شدند.
 
تا آن كه در شبى ديگر آمدند، در حالى كه ديدگان آن جناب بسته بود، ولى دلش بيدار بود و مى ديد. (البته اين اختصاص به آن شب و به آن حضرت ندارد. اصولا انبياء چنين هستند كه ديدگانشان بسته مى شود، وليكن دل هايشان بيدار است و مى بيند). هيچ سخن نگفتند و او را برداشته، نزد چاه زمزم گذاشتند و از ميان آنان جبرئيل جلو آمد و بين گلو تا آخر سينه آن جناب را شكافته و قسمت سينه و اندرون او را با آب زمزم شستشو داد، تا اين كه اندرونش پاكيزه گشت.
 
آنگاه طشتى طلایى پر از ايمان و حكمت آورده و سينه و رگ هاى گردنش را از آن پُر كرد. آنگاه روى هم گذاشته (بهبودش بخشيد) و سپس به آسمان دنيايش عروج داد. (راوى، حديث را طبق حديث قبلى ادامه مى دهد).
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۸ </center>
مساءله شكافتن سينه وشستشووپاكيزه كردن آن وپر كردنش از ايمان و حكمت ، بيان يك حالت مثالى است كه آنجناب مشاهده كرده نه اينكه طشتى مادى واز طلادر كار باشد وهمچنانكه بعضى ها پنداشته اند مملواز امرى مادى بنام ايمان وحكمت شود بلكه همين پر كردن دل آنجناب از ايمان وحكمت ، خود قرينه اى است بر اينكه طشت هم امرى معنوى ومثالى بوده .
مسأله شكافتن سينه و شستشو و پاكيزه كردن آن و پر كردنش از ايمان و حكمت، بيان يك حالت مثالى است كه آن جناب مشاهده كرده، نه اين كه طشتى مادى و از طلا در كار باشد و همچنان كه بعضى ها پنداشته اند، مملو از امرى مادى به نام ايمان و حكمت شود، بلكه همين پُر كردن دل آن جناب از ايمان و حكمت، خود قرينه اى است بر اين كه طشت هم امرى معنوى و مثالى بوده.
اخبار معراج از اينگونه مشاهدات مثالى وتمثيل هاى روحى پر است و اين معنا در عده اى از اخبار معراجيه كه از طرق عامه نقل شده ديده مى شود، وپر واضح است كه هيچ اشكالى هم ندارد.
 
ظاهر اين روايت اين است كه معراج پيغمبر (صلى اللّه عليه وآله و سلم ) قبل از بعثت بوده كه هنوز وحى به اونازل نشده بود ديگر اينكه از آن بر مى آيد كه اين پيشامد در خواب بوده نه در بيدارى . اما اينكه قبل از بعثت بوده باشد احتمالى است كه معظم روايات وارده در معراج كه شايد از حد شمارش هم بيرون باشد آن را رد مى كند وعلماى اين بحث نيز همه اتفاق نظر دارند بر اينكه معراج بعد از بعثت بوده .
اخبار معراج از اين گونه مشاهدات مثالى و تمثيل هاى روحى پُر است، و اين معنا در عده اى از اخبار معراجيه كه از طرق عامه نقل شده، ديده مى شود، و پُر واضح است كه هيچ اشكالى هم ندارد.
علاوه بر اين ، خود حديث هم با اين احتمال سازگار نيست ، وآنرا دفع مى كند زيرا در آن آمده است كه در معراج پنجاه نماز وپس از چند نوبت گرفتن تخفيف ، به راهنمائى موسى ، پنج نماز واجب شده است ، و واجب شدن نماز قبل از نبوت چه معنائى دارد؟ پس ناگزير بايد صدر حديث را كه داشت قبل از آنكه به آنجناب وحى مى آمد نزد اوآمدند بر اين حمل كنيم كه ملائكه شبى قبل از شب بعثت آمدند وآن سخنان را با خود گفتند، آنگاه شب بعد كه آنحضرت مبعوث به نبوت شده بود آمدند وبه معراجش بردند.
 
ودر روايات ما اماميه آمده است كه آن عده كه در شب معراج با آن جناب در مسجد خوابيده بودند عبارت بودند از حمزه بن عبد المطلب وجعفر وعلى دوفرزند ابيطالب .
ظاهر اين روايت اين است كه معراج پيغمبر «صلى اللّه عليه و آله و سلم» قبل از بعثت بوده كه هنوز وحى به او نازل نشده بود. ديگر اين كه از آن بر مى آيد كه اين پيشامد در خواب بوده، نه در بيدارى. اما اين كه قبل از بعثت بوده باشد، احتمالى است كه معظم روايات وارده در معراج كه شايد از حد شمارش هم بيرون باشد، آن را رد مى كند و علماى اين بحث نيز همه اتفاق نظر دارند بر اين كه معراج بعد از بعثت بوده.
اما اينكه اين واقعه در شب معراج در عالم خواب اتفاق افتاده ممكن است . - البته بعيد است - بگوئيم كه مساءله شكافتن سينه وشستشوى اندرون آنحضرت در خواب بوده ولى پس از آن بيدارش كرده وبه معراجش برده اند. ولى انصاف اين است كه ظهور اين روايت در اينكه تمامى جريانات معراج ، در خواب واقع شده بيشتر است ، وروايات بعدى هم دلالت بر آن دارد.
 
علاوه بر اين، خود حديث هم با اين احتمال سازگار نيست، و آن را دفع مى كند. زيرا در آن آمده است كه در معراج پنجاه نماز و پس از چند نوبت گرفتن تخفيف، به راهنمایى موسى، پنج نماز واجب شده است، و واجب شدن نماز قبل از نبوت چه معنایى دارد؟ پس ناگزير بايد صدر حديث را كه داشت قبل از آن كه به آن جناب وحى مى آمد، نزد او آمدند، بر اين حمل كنيم كه ملائكه شبى قبل از شب بعثت آمدند و آن سخنان را با خود گفتند. آنگاه شب بعد كه آن حضرت مبعوث به نبوت شده بود، آمدند و به معراجش بردند.
 
و در روايات ما اماميه آمده است كه: آن عده كه در شب معراج با آن جناب در مسجد خوابيده بودند، عبارت بودند: از حمزة بن عبد المطلب و جعفر و على، دو فرزند ابوطالب.
 
اما اين كه اين واقعه در شب معراج در عالَم خواب اتفاق افتاده: ممكن است - البته بعيد است - بگویيم كه مسأله شكافتن سينه و شستشوى اندرون آن حضرت در خواب بوده، ولى پس از آن بيدارش كرده و به معراجش برده اند. ولى انصاف اين است كه ظهور اين روايت در اين كه تمامى جريانات معراج، در خواب واقع شده، بيشتر است، و روايات بعدى هم دلالت بر آن دارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۲۹ </center>
<span id='link20'><span>
<span id='link20'><span>
۱۳٬۸۷۹

ویرایش