گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




ليكن اين سخن ، سخن قابل توجهى نيست : اولا براى اينكه از سياقى چون ((لبثنا يوما اوبعض يوم (( به هيچ وجه چنين معنايى استفاده نمى شود. صرفنظر از سياق ، اصلا در قرآن كريم عين اين عبارت از شخص واحد نقل شده كه گفته است : ((لبثت يوما او بعض يوم (( كه پر واضح است در آن عبارت معنا ندارد كلمه «أو» براى تفصيل باشد.
ليكن اين سخن، سخن قابل توجهى نيست.  


و ثانيا، براى اينكه ترديد اصحاب كهف ناشى از استدلالى بوده كه از شواهد وقرائن مشهود گرفتند، وچنين مردانى بزرگ شانشان اجل از اين است كه از روى تحكم وهوى وهوس وگزافه گويى حرفى بزنند. و شواهد وقرائن خارجى كه انسان به وسيله آن استدلال مى كند از قبيل آفتاب وسايه ونور وظلمت وامثال آن آنهم از كسانى كه تازه از خواب برخاسته اند امورى نيست كه مقدار دقيق زمانى كه به خواب رفته اند را مشخص سازد، حال چه اينكه ما كلمه ((او(( را براى ترديد بدانيم يا براى تفصيل . پس مقصود از كلمه ((يوم (( در هر دوحال زيادتر از يك شبانه روز است ، واستعمال كلمه ((يكروز(( در يك روز واندى شايع است ، و تازگى ندارد.
اولاً براى اين كه: از سياقى چون «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»، به هيچ وجه چنين معنايى استفاده نمى شود. صرفن ظر از سياق، اصلا در قرآن كريم، عين اين عبارت از شخص واحد نقل شده، كه گفته است: «لَبِثتُ يَوماً أو بَعضَ يَومٍ»، كه پُر واضح است در آن عبارت معنا ندارد كلمۀ «أو»، براى تفصيل باشد.


«'''قالوا ربكم اعلم بما لبثتم'''» - يعنى بعضى ديگر ايشان در رد آنهايى كه گفتند يك روز ويا پاره اى از يك روز خوابيديم (( گفتند: ((پروردگار شما بهتر مى داند كه چقدر خوابيده ايد(( چون اگر منظورشان رد آن كلام نبوده باشد جا داشت بگويند: ((پروردگار ما بهتر مى داند((
و ثانيا، براى اين كه: ترديد اصحاب كهف ناشى از استدلالى بوده كه از شواهد و قرائن مشهود گرفتند، و چنين مردانى بزرگ، شأنشان اجلّ از اين است كه از روى تحكم و هوا و هوس و گزافه گويى حرفى بزنند. و شواهد و قرائن خارجى كه انسان به وسيله آن استدلال مى كند، از قبيل آفتاب و سايه و نور و ظلمت و امثال آن، آن هم از كسانى كه تازه از خواب برخاسته اند، امورى نيست كه مقدار دقيق زمانى كه به خواب رفته اند را مشخص سازد. حال چه اين كه ما كلمۀ «أو» را براى ترديد بدانيم، يا براى تفصيل.
 
پس مقصود از كلمۀ «یوم»، در هر دو حال، زيادتر از يك شبانه روز است، و استعمال كلمه «يك روز»، در يك روز و اندى شايع است و تازگى ندارد.
 
«'''قَالُوا رَبُّكُم أعلَمُ بِمَا لَبِثتُم'''» - يعنى: بعضى ديگر ايشان، در ردّ آن هايى كه گفتند «يك روز و يا پاره اى از يك روز خوابيديم» گفتند: «پروردگار شما، بهتر مى داند كه چقدر خوابيده ايد». چون اگر منظورشان ردّ آن كلام نبوده باشد، جا داشت بگويند: «پروردگار ما بهتر مى داند».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :.۳۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :.۳۶ </center>
جمله: ((ربكم اعلم بما لبثتم (( انحصار علم حقيقى به معناى احاطه بر عين موجوداتوحوادث ، به خداى تعالى را افاده مى كند.


اين را بدان جهت گفتيم تا روشن گردد كه عبارت مذكور صرفا براى رعايت ادب نسبت به خداى تعالى نبوده - آنطور كه بعضى از مفسرين پنداشته اند - بلكه براى بيان حقيقتى از حقايق معارف توحيد بوده است، وآن اين است كه اصولا علم -به معناى حقيقى كلمه - جز علم خدا نيست، زيرا انسان، گذشته از خودش، محجوب از هر چيز ديگرى است حتى نه تنها مالك نفس خود نيست، بلكه احاطه به خويش هم ندارد، مگر آنكه خدايش اجازه داده باشد، واگر به غير خود احاطه اى پيدا كند وعلمى به هم رساند به آن مقدار مى تواند كه امارت و نشانه هاى خارجى برايش كشف نموده پرده بردارى كند، و اما احاطه به عين موجودات وعين حوادث كه علم حقيقى هم همان است علمى است مخصوص خداى تعالى كه محيط به هر چيز و شاهد و ناظر بر هر چيز است، و آيات قرآنى هم كه بر اين معنا دلالت كند بسيار زياد است.
اين را بدان جهت گفتيم، تا روشن گردد كه عبارت مذكور، صرفا براى رعايت ادب نسبت به خداى تعالى نبوده - آن طور كه بعضى از مفسران پنداشته اند - بلكه براى بيان حقيقتى از حقايق معارف توحيد بوده است، و آن، اين است كه:
 
اصولا علم - به معناى حقيقى كلمه - جز علم خدا نيست. زيرا انسان، گذشته از خودش، محجوب از هر چيز ديگرى است، حتى نه تنها مالك نفس خود نيست، بلكه احاطه به خويش هم ندارد، مگر آن كه خدايش اجازه داده باشد، و اگر به غير خود احاطه اى پيدا كند و علمى به هم رساند، به آن مقدار مى تواند كه امارت و نشانه هاى خارجى برايش كشف نموده، پرده بردارى كند، و اما احاطه به عين موجودات و عين حوادث كه علم حقيقى هم همان است، علمى است مخصوص خداى تعالى، كه محيط به هر چيز و شاهد و ناظر بر هر چيز است، و آيات قرآنى هم كه بر اين معنا دلالت كند، بسيار زياد است.
 
پس شخص موحد، اگر عارف به مقام پروردگار خود باشد، بايد در هر امرى تسليم او گردد، و علم را از آن او بداند، و به خودش نسبت علم ندهد، نه تنها علم، بلكه هيچ كمالى، چون علم و قدرت را به خود نسبت ندهد، مگر در جائى كه ناچار شود كه در آن صورت، حقيقت علم و قدرت را به خدا نسبت مى دهد و آنگاه آن مقدارى را براى خود اثبات مى كند كه خداى تعالى تمليكش كرده، و اجازه اش داده. همچنانك ه خودش فرموده: «عَلَّمَ الإنسَانَ مَا لَم يَعلَم». و نيز فرموده: «قَالُوا سُبحَانَكَ لَا عِلمَ لَنَا إلّا مَا عَلَّمتَنَا»، و نيز آياتى ديگر.


پس شخص موحد اگر عارف به مقام پروردگار خود باشد بايد در هر امرى تسليم اوگردد، وعلم را از آن اوبداند، وبه خودش نسبت علم ندهد، نه تنها علم بلكه هيچ كمالى چون علم وقدرت را به خود نسبت ندهد مگر در جائى كه ناچار شود كه در آن صورت حقيقت علم و قدرت را به خدا نسبت مى دهد وآنگاه آن مقدارى را براى خود اثبات مى كند كه خداى تعالى تمليكش كرده، و اجازه اش داده ، همچنانكه خودش فرموده : ((علم الانسان ما لم يعلم (( ونيز فرموده : ((قالوا سبحانك لاعلم لنا الا ما علمتنا(( ونيز آياتى ديگر.
از همين جا مى توان فهميد كه گويندگان جملۀ «رَبُّكُم أعلَمُ بِمَا لَبِثتُم»، در مقام معرفت و خداشناسى از گويندگان جملۀ «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ» برتر بوده اند، و مقصودشان از گفته خود، تنها اظهار ادب نبوده، بلكه همان طور كه گفتيم، به يكى از معارف توحيد آشنايى داشته اند، و گرنه ممكن بود بگويند: «رَبُِّنَا أعلَمُ بِمَا لَبِثنَا: پروردگار ما بهتر مى داند كه چقدر خوابيده ايم». آن وقت اين دسته آن عده اى نمى بودند كه خداى تعالى در باره شان فرمود: «ثُمَّ بَعَثنَاهُم لِنَعلَمَ أىُّ الحِزبَينِ أحصَى لِمَا لَبِثُوا أمَداً: آنان را مبعوث كرديم تا بدانيم كدام طایفه، بهتر تشخيص مى دهند كه چقدر خوابيده اند». براى اين كه صرف اظهار ادب، ملازم با بهتر تشخيص دادن نيست، و اظهار كردن ادب غير از تشخيص دادن و گفتن است.


از همين جا مى توان فهميد كه گويندگان جمله ((ربكم اعلم بما لبثتم (( در مقام معرفت وخداشناسى از گويندگان جمله ((لبثنا يوما او بعض يوم (( برتر بوده اند، ومقصودشان از گفته خود تنها اظهار ادب نبوده ، بلكه همانطور كه گفتيم به يكى از معارف توحيد آشنايى داشته اند، وگرنه ممكن بود بگويند: ((ربنا اعلم بما لبثنا - پروردگار ما بهتر مى داند كه چقدر خوابيده ايم ، آن وقت اين دسته آن عده اى نمى بودند كه خداى تعالى در باره شان فرمود: ((ثم بعثناهم لنعلم اى الحزبين احصى لما لبثوا امدا - آنان را مبعوث كرديم تا بدانيم كدام طائفه بهتر تشخيص مى دهند كه چقدر خوابيده اند((، براى اينكه صرف اظهار ادب ملازم با بهتر تشخيص دادن نيست ، واظهار كردن ادب غير از تشخيص دادن وگفتن است .
و ظاهر امر اين است كه گويندگان «رَبُّكُم أعلَمُ بِمَا لَبِثتُم»، غير گويندگان «لَبِثنَا يَوماً أو بَعضَ يَومٍ» است زيرا سياق - همان طور كه ديگران هم گفته اند - سياق محاوره و پاسخ و پرسش است، كه لازمه اش اين است كه يك عده بپرسند و عده اى ديگر پاسخ گويند.  


و ظاهر امر اين است كه گويندگان ((ربكم اعلم بما لبثتم (( غير گويندگان ((لبثنا يوما اوبعض يوم (( است، زيرا سياق - همانطور كه ديگران هم گفته اند - سياق محاوره وپاسخ وپرسش است كه لازمه اش ‍ اين است كه يك عده بپرسند وعده اى ديگر پاسخ گويند. پس گويندگان جمله دومى غير از گويندگان جمله اولى هستند، و اگر هر دو كلام از يك عده مى بود جاى آن داشت كه بفرمايد: ((ثم قالوا ربنا اعلم بما لبثنا(( - پس خودشان در جواب خود گفتند پروردگار ما داناتر است به اينكه چقدر خوابيده ايم نه اينكه بفرمايد: ((پروردگار شما بهتر مى داند...((
پس گويندگان جملۀ دومى، غير از گويندگان جمله اولى هستند، و اگر هر دو كلام از يك عده مى بود، جاى آن داشت كه بفرمايد: «ثُمَّ قَالُوا رَبُّنَا أعلَمُ بِمَا لَبِثنَا» - پس خودشان در جواب خود گفتند: پروردگار ما داناتر است به اين كه چقدر خوابيده ايم، نه اين كه بفرمايد: «پروردگار شما بهتر مى داند...».


از اينجا استفاده مى شود كه اصحاب كهف هفت نفر يا بيشتر بوده اند، نه كمتر، زيرا در حكايت گفتگوى ايشان يكجا تعبير به ((قال (( آمده ، و دوجا: ((قالوا(( وچون كمترين عدد جمع سه است نتيجتا عددشان از هفت نفر كمتر نبوده وحداقل سه نفر سؤ ال كرده اند وحداقل سه نفر جواب داده اند، ويك نفر هم صاحب كلامى است كه كلمه قال در آغازش آمده .
از اين جا استفاده مى شود كه اصحاب كهف، هفت نفر يا بيشتر بوده اند، نه كمتر. زيرا در حكايت گفتگوى ايشان، يك جا تعبير به «قال» آمده، و دو جا: «قَالُوا»، و چون كمترين عدد جمع سه است، نتيجتا عددشان از هفت نفر كمتر نبوده و حداقل سه نفر سؤال كرده اند و حداقل سه نفر جواب داده اند، و يك نفر هم صاحب كلامى است كه كلمه «قَالَ» در آغازش آمده.
<span id='link240'><span>
<span id='link240'><span>
==گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن درباره رفتن به شهر ==
==گفتگوى اصحاب كهف بعد از بيدار شدن درباره رفتن به شهر ==
۱۴٬۲۲۰

ویرایش