گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۷۸: خط ۱۷۸:
<span id='link221'><span>
<span id='link221'><span>


==قول و اعتقاد به فرزند داشتن خدا، چه به نحو حقيقى و چه به نحو مجاز، باطل و ممنوع است ==
==قول و اعتقاد به فرزند داشتن خدا، باطل و ممنوع است ==
و اينكه فرمود: ((كبرت كلمة تخرج من افواههم (( براى مذمت آنان و بزرگ شمردن سخن باطل ايشان است كه گفته بودند: ((اتخذ اللّه ولدا(( براى اينكه جراءت بزرگى بر خداى سبحان كرده شريك و تجسم وتركيب و احتياج به كمك وجانشين را به اونسبت داده اند - تعالى اللّه عن ذلك علوا كبيرا.
و اين كه فرمود: «كَبُرَت كَلِمَة تَخرُجُ مِن أفوَاهِهِم»، براى مذمت آنان و بزرگ شمردن سخن باطل ايشان است كه گفته بودند: «اتَّخَذَ اللّهُ وَلَداً». براى اين كه جرأت بزرگى بر خداى سبحان كرده، شريك و تجسم و تركيب و احتياج به كمك و جانشين را به او نسبت داده اند - تَعَالَى اللّهُ عَن ذَلِكَ عُلُوّا كَبِيراً.


البته اين را هم نبايد از نظر دور داشت كه بعضى از كسانى كه قائل به فرزنددار بودن خدا بودند، منظورشان فرزند حقيقى نبوده ، بلكه به عنوان احترام وتشريف وبراى اينكه قرب به خدا وخصوصيت آن شخص مورد علاقه شان را برسانند اطلاق پسر خدا بر اومى كرده اند، مانند يهود كه - به طورى كه قرآن از ايشان حكايت كرده - عزيز را پسر خدا مى دانسته اند، ويا مى گفته اند: ((نحن ابناء اللّه واحباوه - ما پسران ودوستان خداييم ((.  
البته اين را هم نبايد از نظر دور داشت كه بعضى از كسانى كه به فرزنددار بودن خدا قائل بودند، منظورشان فرزند حقيقى نبوده، بلكه به عنوان احترام و تشريف و براى اين كه قرب به خدا و خصوصيت آن شخص مورد علاقه شان را برسانند، اطلاق پسر خدا بر او مى كرده اند. مانند يهود كه - به طورى كه قرآن از ايشان حكايت كرده - «عزيز» را پسر خدا مى دانسته اند، و يا مى گفته اند: «نَحنُ أبنَاءُ اللّه وَ أحِبَّاؤُهُ: ما پسران و دوستان خداييم».  


و همچنين در كلمات بعضى از قدماى ايشان آمده كه بر بعضى از مخلوقات اوليه اطلاق پسر خدا مى كرده اند، به اين عنوان كه اينها اولين خلق خدا هستند كه خدايشان آفريده و صادر كرده ، همانطور كه پسر از پدر صدور مى يابد و بر آن موجوداتى كه واسطه اين صدور بودند اطلاق همسر و زوج مى كرده اند.
و همچنين در كلمات بعضى از قدماى ايشان آمده كه بر بعضى از مخلوقات اوليه، اطلاق پسر خدا مى كرده اند، به اين عنوان كه اين ها اولين خلق خدا هستند كه خدايشان آفريده و صادر كرده، همان طور كه پسر از پدر صدور مى يابد و بر آن موجوداتى كه واسطه اين صدور بودند، اطلاق همسر و زوج مى كرده اند.


و اين دواطلاق هر چند كه شامل آنچه كه اطلاق اول مى شده نمى شود چون اين اطلاق از باب مجاز وبه عنوان احترام بوده ، وليكن هر دواز نظر شرع ممنوع است . نه صحيح است گفته شود فلان موجود فرزند واقعى خدا است آنطور كه ما فرزندان پدران خود هستيم ، ونه صحيح است بگوئيم فلان موجود آنقدر داراى شرافت است كه اگر ممكن بود خدا فرزند دار شود جز اين موجود كسى فرزند اونمى بود، وملاك ممنوعيت اين دو اطلاق همين بس كه هر دوباعث مى شود عامه مردم گمراه گشته رفته رفته از مجاز، حقيقت را بفهمند وبه شقاوت دائمى و هلاكت جاودانه گرفتار گردند.
و اين دو اطلاق، هرچند كه شامل آنچه كه اطلاق اول مى شده، نمى شود. چون اين اطلاق از باب مجاز و به عنوان احترام بوده، وليكن هر دو از نظر شرع ممنوع است. نه صحيح است گفته شود فلان موجود، فرزند واقعى خدا است، آن طور كه ما فرزندان پدران خود هستيم، و نه صحيح است بگوئيم فلان موجود آن قدر داراى شرافت است كه اگر ممكن بود خدا فرزنددار شود، جز اين موجود كسى فرزند او نمى بود، و ملاك ممنوعيت اين دو اطلاق، همين بس كه هر دو باعث مى شود عامه مردم گمراه گشته، رفته رفته از مجاز، حقيقت را بفهمند و به شقاوت دائمى و هلاكت جاودانه گرفتار گردند.


«'''فَلَعَلَّك بَاخِعٌ نَّفْسك عَلى ءَاثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسفاً'''»:
«'''فَلَعَلَّك بَاخِعٌ نَفْسك عَلى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً'''»:


كلمه ((بخوع (( و ((بخع (( به معناى كشتن وهلاك كردن است . و((آثار(( به معناى علامت هاى پا واثر قدمهاى كسى است كه از زمين نرم عبور كرده باشد، وكلمه ((اسف (( به معناى شدت اندوه است ، و مراد از ((بهذا الحديث (( همين قرآن كريم است .
كلمۀ «بخوع» و «بخع»، به معناى كشتن و هلاك كردن است. و «آثار»،به معناى علامت هاى پا و اثر قدم هاى كسى است كه از زمين نرم عبور كرده باشد. و كلمۀ «أسف»، به معناى شدت اندوه است، و مراد از «بِهَذَا الحَدِيث»، همين قرآن كريم است.


اين آيه ودوآيه بعدش در مقام خرسندى وتسلى خاطر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله وسلم ) است ، وحرف ((فاء(( كه بر سر آيه آمده براى تفريع كلام بر كفر وانكار ايشان به آيات خدا است كه از آيات قبلى استفاده مى شد. ومعناى آيه چنين است : مثل اينكه بوى اين مى آيد كه از شدت اندوه بر اعراض كفار از قرآن وانصرافشان از شنيدن دعوتت ، خودت را از بين ببرى .
اين آيه و دوآيه بعدش، در مقام خرسندى و تسلى خاطر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، و حرف «فاء» كه بر سر آيه آمده، براى تفريع كلام بر كفر و انكار ايشان به آيات خدا است كه از آيات قبلى استفاده مى شد.  


البته ما مساءله اعراض وانصراف را از كلمه ((آثار(( در آورديم كه خود استعاره است .
و معناى آيه چنين است: مثل اين كه بوى اين مى آيد كه از شدت اندوه بر اعراض كفار از قرآن و انصرافشان از شنيدن دعوتت، خودت را از بين ببرى.


«'''إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلى الاَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيهُمْ أَحْسنُ عَمَلاً... صعِيداً جُرُزاً'''»:
البته ما مسأله اعراض و انصراف را از كلمه «آثار» در آورديم، كه خود استعاره است.


كلمه ((زينت (( به معناى هر امر زيبايى است كه وقتى منضم به چيزى شود، جمالى به اومى بخشد به طورى كه رغبت هر كسى را به سوى آن جلب مى كند. وكلمه ((صعيد(( به معناى قشر زمين است و كلمه ((جرز(( به طورى كه مجمع البيان گفته ، زمينى است كه گياه نروياند، گويى تخم گياهان را مى خورد.
«'''إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلى الاَرْضِ زِينَةً لهََّا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً... صَعِيداً جُرُزاً'''»:
 
كلمۀ «زينت» به معناى هر امر زيبايى است كه وقتى منضم به چيزى شود، جمالى به او مى بخشد، به طورى كه رغبت هر كسى را به سوى آن جلب مى كند. و كلمۀ «صَعِيد»، به معناى قشر زمين است و كلمۀ «جرز»، به طورى كه مجمع البيان گفته، زمينى است كه گياه نروياند، گويى تخم گياهان را مى خورد.
<span id='link222'><span>
<span id='link222'><span>
==هدف از خلق زينت بر روى زمين آزمايش انسان ها و تميز نيك و بد بر اساس اعتقاد و عمل است ==
==هدف از خلق زينت بر روى زمين آزمايش انسان ها و تميز نيك و بد بر اساس اعتقاد و عمل است ==
در اين دوآيه ، بيان عجيبى در حقيقت زندگى بشر در زمين ايراد شده ، و آن اين است كه نفوس انسانى - كه در اصل جوهرى است علوى و شريف - هرگز مايل نبوده كه به زمين دل ببندد ودر آنجا زندگى كند، ولى عنايت خداوند تبارك وتعالى چنين تقدير كرده كه كمال وسعادت جاودانه اواز راه اعتقاد وعمل حق تاءمين گردد.
در اين دوآيه ، بيان عجيبى در حقيقت زندگى بشر در زمين ايراد شده ، و آن اين است كه نفوس انسانى - كه در اصل جوهرى است علوى و شريف - هرگز مايل نبوده كه به زمين دل ببندد ودر آنجا زندگى كند، ولى عنايت خداوند تبارك وتعالى چنين تقدير كرده كه كمال وسعادت جاودانه اواز راه اعتقاد وعمل حق تاءمين گردد.
۱۳٬۸۷۹

ویرایش