گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
<span id='link389'><span>
<span id='link389'><span>


==تفسير مفسران در معناى آيه و بيان اشكالات آن ==
==اشکالات تفسير مفسران، در معناى آيه ==
بعضى از مفسرين در معناى آيه گفته اند: هر كس به جنايت كننده بر خود جنايتى وارد آورد و سپس برگردد و او را دوباره مجازات كند خدا آن مظلوم را يارى مى كند، كه خدا بخشنده آن عقابى است كه بار دوم به دشمن داده و اين ترك اولى را مرتكب شده ، هر چند كه جا داشت كه صبر، و عفو از جانى ، و بزرگوارى را ترك نكند، همچنانكه قرآن دستور داده فرمود: ((و ان تعفوا اقرب للتقوى (( و نيز فرمود: ((فمن عفى و اصلح فاجره على اللّه (( و نيز فرمود: ((و لمن صبر و غفر فان ذلك من عزم الامور((
بعضى از مفسران در معناى آيه گفته اند: هر كس به جنايت كننده بر خود جنايتى وارد آورد و سپس برگردد و او را دوباره مجازات كند، خدا آن مظلوم را يارى مى كند، كه خدا بخشندۀ آن عقابى است كه بار دوم به دشمن داده و اين ترك اولى را مرتكب شده، هرچند كه جا داشت كه صبر، و عفو از جانى، و بزرگوارى را ترك نكند. همچنان كه قرآن دستور داده فرمود: «وَ أن تَعفُوا أقرَبُ لِلتَّقوَى». و نيز فرمود: «فَمَن عُفِىَ وَ أصلَحَ فَأجرُهُ عَلَى اللّه». و نيز فرمود: «وَ لَمَن صَبَرَ وَ غَفَرَ فَإنَّ ذَلِكَ مِن عَزمِ الأُمُور».


در اين تفسير چند اشكال است :
در اين تفسير، چند اشكال است:


اولا در اين تفسير كلمه ((ثم (( براى بعديت زمانى گرفته شده ، و به همين جهت كلمه عقاب با كلمه ((بغى (( دو معنا پيدا كردند و كلمه عقاب با اينكه معنايش مطلق است هم جنايت را شامل است و هم غير آن را، مختص به جنايت شده و چنين اختصاصى دليل ندارد.
اولا در اين تفسير، كلمۀ «ثُمَّ» براى بعديت زمانى گرفته شده، و به همين جهت كلمه «عقاب» با كلمه «بغى» دو معنا پيدا كردند و كلمه «عقاب»، با اين كه معنايش مطلق است، هم جنايت را شامل است و هم غير آن را، مختص به جنايت شده و چنين اختصاصى دليل ندارد.


و ثانيا اين مفسرين نصرت را به معناى نصرتى تكوينى (ظفر دادن ) گرفته اند نه تشريعى (حق قانونى ) و در حقيقت آيه را به معناى خبر دادن از نصرت خدا مظلوم را بر ظالم گرفته اند و حال آنكه چه بسيار ظالم ها را مى بينيم كه بعد از انتقام مظلوم از او، دوباره ظلم خود را از
و ثانيا اين مفسران، «نصرت» را به معناى نصرتى تكوينى (ظفر دادن) گرفته اند، نه تشريعى (حق قانونى)، و در حقيقت آيه را به معناى خبر دادن از نصرت خدا مظلوم را بر ظالم گرفته اند و حال آن كه چه بسيار ظالم ها را مى بينيم كه بعد از انتقام مظلوم از او، دوباره ظلم خود را از سر گرفته و خدا هم تكوينا، ياری اش نكرده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۸ </center>
سرگرفته و خدا هم تكوينا ياريش نكرده است .


و ثالثا قتال با مشركين و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصاديق اين آيه است ، و لازمه معنايى كه براى آيه كردند اين است كه ترك جهاد با كفار، و بخشودن آنان از جهاد اولى و بهتر باشد، و فساد اين قول واضح است .
و ثالثا قتال با مشركان و جهاد در راه خدا به طور قطع از مصاديق اين آيه است، و لازمه معنايى كه براى آيه كردند، اين است كه ترك جهاد با كفار، و بخشودن آنان، از جهاد اولى و بهتر باشد، و فساد اين قول واضح است.


تعليل نصرت داده به مظلوم ، به حق بردن خداوند و عموم قدرت خدای تعالی
تعليل نصرت داده به مظلوم ، به حق بردن خداوند و عموم قدرت خدای تعالی
خط ۱۸۵: خط ۱۸۴:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ يُولِجُ الَّيْلَ فى النَّهَارِ وَ يُولِجُ النَّهَارَ فى الَّيْلِ وَ أَنَّ اللَّهَ سمِيعُ بَصِيرٌ'''»:


((ايلاج (( هر يك از شب و روز در ديگرى به معناى حلول آن در محل آن ديگرى است ، مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب ، گويى كه نور صبح مانند فرو رفتن چيزى در چيزى داخل ظلمت شب مى شود، و پس از وسعت يافتن همه آن فضايى را كه ظلمت شب گرفته بود مى گيرد، همچنانكه ظلمت عصر مانند چيزى كه در چيزى فرو رود، وارد در نور روز شده در آن وسعت مى گيرد، تا همه فضا و جاى نور را بگيرد.
«إيلاج» هر يك از شب و روز در ديگرى، به معناى حلول آن در محل آن ديگرى است. مانند حلول نور روز در جاى ظلمت شب، گويى كه نور صبح مانند فرو رفتن چيزى در چيزى، داخل ظلمت شب مى شود، و پس از وسعت يافتن همه آن فضايى را كه ظلمت شب گرفته بود، مى گيرد، همچنان كه ظلمت عصر مانند چيزى كه در چيزى فرو رود، وارد در نور روز شده، در آن وسعت مى گيرد، تا همه فضا و جاى نور را بگيرد.


مشاراليه به كلمه ((ذلك (( بنا بر آن معنايى كه ما براى نصرت كرديم پيروزى مظلوم است كه بر ظالم خود دست قانونى يافته و عقابش نموده است و معنايش اين است كه : اين نصرت به سبب آن است كه سنت خدا بر اين جريان يافته كه همواره يكى از دو نفر متضاد و مزاحم را بر ديگرى غلبه دهد، همانطور كه همواره روز را بر شب ، و شب را بر روز غلبه مى دهد، و خدا شنواى گفته هاى ايشان و بيناى اعمال ايشان است پس ‍ مظلوم را كه حقش از دست رفته مى بيند و آه و ناله اش را مى شنود و او را يارى مى كند.
مشارٌ اليه به كلمۀ «ذَلِكَ»، بنابر آن معنايى كه ما براى نصرت كرديم، پيروزى مظلوم است كه بر ظالم خود، دست قانونى يافته و عقابش نموده است، و معنايش اين است كه:  


در معناى اين آيه وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه با سياق آيه انطباق ندارد، و ما هم از ذكر آنها خوددارى نموديم .
اين نصرت، به سبب آن است كه سنت خدا بر اين جريان يافته كه همواره يكى از دو نفر متضاد و مزاحم را بر ديگرى غلبه دهد، همان طور كه همواره روز را بر شب، و شب را بر روز غلبه مى دهد، و خدا شنواى گفته هاى ايشان و بيناى اعمال ايشان است. پس مظلوم را كه حقش از دست رفته مى بيند و آه و ناله اش را مى شنود و او را يارى مى كند.
 
در معناى اين آيه، وجوه ديگرى ذكر كرده اند كه با سياق آيه انطباق ندارد، و ما هم از ذكر آن ها خوددارى نموديم.


«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ'''»:
«'''ذَلِك بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ الْبَاطِلُ وَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلىُّ الْكبِيرُ'''»:


اشاره به كلمه ((ذلك (( باز به همان نصرت و يا هم به آن و هم به سببى كه براى آن ذكر كرد مى باشد.
اشاره به كلمۀ «ذَلِكَ»، باز به همان نصرت و يا هم به آن و هم به سببى كه براى آن ذكر كرد، مى باشد.
دو حصرى كه در جمله ((بان اللّه هو الحق (( و جمله ((و ان ما يدعون من دونه هو الباطل (( به كار رفته ، يا به اين معنا است كه خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدايانى كه براى خود گرفته اند باطل محض است و هيچ حقى در آنها نيست پس خدا قادر است بر اينكه در تكوين موجودات تصرف نموده به نفع بعضى و عليه بعضى به آنچه مى خواهد حكم كند. و يا به اين معنا است كه خداى تعالى حق است ، اما به حقيقت معناى كلمه و غير خدا كسى اينطور حق نيست ، مگر كسى و چيزى كه او حقش كرده باشد و خدايانى كه به جاى خدا مى پرستند،
دو حصرى كه در جملۀ «بِأنَّ اللّهَ هُوَ الحَقّ»، و جملۀ «وَ أنَّ مَا يَدعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ البَاطِل» به كار رفته، يا به اين معنا است كه خدا حق است و باطل در او راه ندارد و خدايانى كه براى خود گرفته اند، باطل محض است و هيچ حقى در آن ها نيست. پس خدا قادر است بر اين كه در تكوين موجودات تصرف نموده، به نفع بعضى و عليه بعضى به آنچه مى خواهد، حكم كند. و يا به اين معنا است كه خداى تعالى حق است، اما به حقيقت معناى كلمه و غير خدا كسى اين طور حق نيست، مگر كسى و چيزى كه او حقش كرده باشد و خدايانى كه به جاى خدا مى پرستند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۶۹ </center>
يعنى بتها بلكه هر چيزى كه بدان دل مى بندند و ركون مى كنند باطل است و بس ، چون مصداق غير باطل تنها خدا است - دقت فرماييد - و اگر گفتيم باطل است لا غير، بدان جهت است كه خودش مستقلا حقيقت ندارد.
يعنى بت ها بلكه هر چيزى كه بدان دل مى بندند و ركون مى كنند، باطل است و بس. چون مصداق غير باطل تنها خدا است - دقت فرماييد - و اگر گفتيم باطل است لا غير، بدان جهت است كه خودش مستقلا حقيقت ندارد.


و به هر تقدير، معناى آيه اين است كه : اين تصرف در تكوين و تشريع از خداى سبحان است و سببش اين است كه خداى تعالى خودش حق است و با مشيت اوست كه هر موجود حقى داراى حقيقت مى شود، و آلهه مشركين و هر چيزى كه ظالمين ياغى بدان ركون مى ك نند باطل است و قادر بر هيچ چيز نيست .
و به هر تقدير، معناى آيه اين است كه: اين تصرف در تكوين و تشريع از خداى سبحان است و سببش اين است كه خداى تعالى، خودش حق است و با مشيت اوست كه هر موجود حقى، داراى حقيقت مى شود، و آلهه مشركان و هر چيزى كه ظالمين ياغى بدان ركون مى كنند، باطل است و قادر بر هيچ چيز نيست.


«'''و ان اللّه هو العلى الكبير'''» - ((علو(( خداى تعالى به گونه اى است كه او علو دارد و هيچ چيز بر او علو ندارد. و كبرش طورى است كه در برابر هيچ چيز كوچك نمى شود و ذليل و خوار نمى گردد. و اين علو و اين كبر از فروعات حق بودن يعنى ثابت و زوال ناپذير بودن او است .
«'''وَ أنَّ اللّهَ هُوَ العَلِىُّ الكَبِير'''» - «عُلوّ» خداى تعالى به گونه اى است كه او «علو» دارد و هيچ چيز بر او علو ندارد. و كبرش طورى است كه در برابر هيچ چيز، كوچك نمى شود و ذليل و خوار نمى گردد. و اين علو و اين كبر، از فروعات حق بودن، يعنى ثابت و زوال ناپذير بودن او است.


«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الاَرْض ‍ مخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ'''»:
«'''أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَتُصبِحُ الاَرْض مُخْضرَّةً إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ'''»:


در اين آيه بر عموم قدرت خداى عز و جل كه قبلا گذشت استشهاد شده به مساءله فرو فرستادن آب از آسمان - و منظور از آسمان بالاى سر است - و سر سبز نمودن زمين .
در اين آيه بر عموم قدرت خداى عزوجل كه قبلا گذشت، استشهاد شده به مسأله فرو فرستادن آب از آسمان - و منظور از آسمان بالاى سر است - و سر سبز نمودن زمين.


و جمله ((ان اللّه لطيف خبير(( بيان علت سبز كردن زمين با فرستادن باران است ، پس نتيجه آن تعليل و اين استشهاد چنين مى شود كه گويى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى فرستد، تا چنين و چنان شود، چون خدا لطيف و خبير است و خود به عموم قدرتش گواهى مى دهد.
و جملۀ «إنّ اللّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»، بيان علت سبز كردن زمين با فرستادن باران است. پس نتيجه آن تعليل و اين استشهاد چنين مى شود كه گويى فرموده باشد: خدا آب را از آسمان مى فرستد، تا چنين و چنان شود. چون خدا لطيف و خبير است و خود به عموم قدرتش گواهى مى دهد.


«'''له ما فى السماوات و ما فى الارض و ان اللّه لهو الغنى الحميد'''»:
«'''لَهُ مَا فِى السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِى الأرضِ وَ إنَّ اللّهَ لَهُوَ الغَنِىُّ الحَمِيد'''»:


ظاهر اين جمله مى رساند كه خبرى بعد از خبر باشد براى كلمه ((ان (( پس در نتيجه تتمه تعليل در آيه سابق خواهد بود. گويا فرموده : خدا لطيف و خبير و مالك همه موجودات در آسمان و زمين است و در ملك خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى كند، ممكن هم هست جمله اى غير مربوط به سابق ، و تعليلى جداگانه و مستقل باشد.
ظاهر اين جمله مى رساند كه خبرى بعد از خبر باشد. براى كلمۀ إنّ». پس در نتيجه تتمه تعليل در آيه سابق خواهد بود. گويا فرموده: خدا لطيف و خبير و مالك همه موجودات در آسمان و زمين است و در ملك خود هر طور بخواهد به لطف و جبروتش تصرف مى كند. ممكن هم هست جمله اى غير مربوط به سابق، و تعليلى جداگانه و مستقل باشد.


و جمله ((و ان اللّه لهو الغنى الحميد(( افاده مى كند كه هر چند تصرفات او همه جميل و نافع و سزاوار حمد و ستايش است ولى در عين حال خود او هيچ احتياجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم ((غنى (( و ((حميد(( مجموعا اين است ، كه خداى تعالى جز آنچه كه نافع است انجام نمى دهد، و ليكن آنچه انجام مى دهد نفعش عايد خودش نمى شود بلكه عايد خلقش مى گردد.
و جملۀ «وَ إنَّ اللّهَ لَهُوَ الغَنِىُّ الحَمِيد» افاده مى كند كه هرچند تصرفات او، همه جميل و نافع و سزاوار حمد و ستايش است، ولى در عين حال، خود او هيچ احتياجى به آن تصرفاتش ندارد. پس مفاد دو اسم «غَنىّ» و «حميد»، مجموعا اين است كه: خداى تعالى جز آنچه كه نافع است، انجام نمى دهد، وليكن آنچه انجام مى دهد، نفعش عايد خودش نمى شود، بلكه عايد خلقش مى گردد.


«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سخَّرَ لَكم مَّا فى الاَرْضِ...'''»:
«'''أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فى الاَرْضِ...'''»:


اين آيه استشهاد ديگرى بر عموم قدرت خدا است ، و مقابله ميان تسخير آنچه در زمين
اين آيه استشهاد ديگرى بر عموم قدرت خدا است، و مقابله ميان تسخير آنچه در زمين است و تسخیر
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷۰ </center>
است و تسخير كشتى ها در دريا تاءييد مى كند كه مراد از زمين ، خشكى ، در مقابل دريا است و بنابراين كه جمله ((و يمسك السماء...(( پس از اين دو جمله واقع شده ، مى رساند كه حاصل مقصود اين است كه خدا آنچه در آسمان و آنچه در زمين ، و آنچه در درياها است مسخر براى شما كرده .
كشتى ها در دريا تأييد مى كند كه مراد از زمين، خشكى در مقابل دريا است. و بنابر اين كه جملۀ «وَ يُمسِكُ السَّمَاء...» پس از اين دو جمله واقع شده، مى رساند كه حاصل مقصود اين است كه خدا آنچه در آسمان و آنچه در زمين، و آنچه در درياها است، براى شما مسخر كرده.


و مراد از آسمان همانطور كه گفتيم جهت بالا، و موجودات بالا است پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او احيانا سنگهاى آسمانى و صاعقه ، و امثال آن به زمين مى افتد. خداوند اين آيه را با دو صفت رافت و رحمت ختم فرموده تا نعمت را تتميم نموده ، منت را بر مردم تمام كرده باشد.
و مراد از آسمان همان طور كه گفتيم، جهت بالا، و موجودات بالا است. پس خدا نمى گذارد كه آن موجودات فرو ريزند، و به زمين بيفتند، مگر به اذن خودش كه با اذن او، احيانا سنگ هاى آسمانى و صاعقه، و امثال آن به زمين مى افتد. خداوند اين آيه را با دو صفت «رأفت» و «رحمت» ختم فرموده تا نعمت را تتميم نموده، منت را بر مردم تمام كرده باشد.


«'''وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يحْيِيكُمْ إِنَّ الانسانَ لَكفُورٌ'''»:
«'''وَ هُوَ الَّذِى أَحْيَاكُمْ ثُمَّ يُمِيتُكُمْ ثُمَّ يُحْيِيكُمْ إِنَّ الإنسانَ لَكفُورٌ'''»:


سياق ماضى در ((احياكم (( دلالت مى كند بر اينكه مقصود از آن ، حيات دنيا است ، و اهميتى كه معاد دارد اقتضاء مى كند كه مراد از جمله ((ثم يحييكم (( حيات اخروى در روز قيامت باشد، نه حيات برزخى .
سياق ماضى در ((احياكم (( دلالت مى كند بر اينكه مقصود از آن ، حيات دنيا است ، و اهميتى كه معاد دارد اقتضاء مى كند كه مراد از جمله ((ثم يحييكم (( حيات اخروى در روز قيامت باشد، نه حيات برزخى .
و اين نعمت حيات و دنبالش نعمت مرگ ، و دنبال آن باز نعمت حيات ، از نعمتهاى بزرگ الهى است كه خدا با آن منت را بر بشر تمام كرده و به همين جهت در آخر آيه فرموده : ((به درستى كه انسان به طور مسلم كفران پيشه است ((
و اين نعمت حيات و دنبالش نعمت مرگ ، و دنبال آن باز نعمت حيات ، از نعمتهاى بزرگ الهى است كه خدا با آن منت را بر بشر تمام كرده و به همين جهت در آخر آيه فرموده : ((به درستى كه انسان به طور مسلم كفران پيشه است ((


بحث روايتى (دو روايت در ذيل آيه : ((والدين هاجروا...(( و آيه : ((و من عاقببمثل ما عوقب به ...(()
==بحث روايتى (دو روايت در ذيل آيه : ((والدين هاجروا...(( و آيه : ((و من عاقببمثل ما عوقب به ...(()==


در جوامع الجامع در ذيل آيه ((و الذين هاجروا... لعليم حليم (( مى گويد: روايت شده كه اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! اينان كه كشته شدند فهميديم خدا چه چيزى به آنان عطا فرمود حال كه ما با تو جهاد مى كنيم آنطور كه آنان كردند، و اگر شهيد نشويم و به مرگ طبيعى از دنيا برويم نزد خدا چه اجرى خواهيم داشت ؟ در پاسخ آنان اين دو آيه نازل شد.
در جوامع الجامع در ذيل آيه ((و الذين هاجروا... لعليم حليم (( مى گويد: روايت شده كه اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! اينان كه كشته شدند فهميديم خدا چه چيزى به آنان عطا فرمود حال كه ما با تو جهاد مى كنيم آنطور كه آنان كردند، و اگر شهيد نشويم و به مرگ طبيعى از دنيا برويم نزد خدا چه اجرى خواهيم داشت ؟ در پاسخ آنان اين دو آيه نازل شد.
۱۴٬۰۱۵

ویرایش