گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۶۳: خط ۶۳:
<span id='link324'><span>
<span id='link324'><span>


==يادآورى معاد و تهديد مشركان به عذاب جاودانى ==
==يادآورى معاد و تهديد مشركان، به عذاب جاودانى ==
«'''حَتى إِذَا فُتِحَت يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ'''»:
«'''حَتى إِذَا فُتِحَت يَأْجُوجُ وَ مَأْجُوجُ وَ هُم مِن كُلِّ حَدَبٍ يَنسِلُونَ'''»:


خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:
«'''يَوْمَ نَطوِى السَّمَاءَ كَطىِّ السِّجِلِّ لِلْكتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ...'''»:
«'''يَوْمَ نَطوِى السَّمَاءَ كَطىِّ السِّجِلِّ لِلْكتُبِ كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُّعِيدُهُ...'''»:


در مفردات گفته : كلمه سجل به قول بعضى سنگى است كه در قديم بر آن مى نوشتند، ولى فعلا به هر چيزى كه بشود روى آن نوشت سجل گفته مى شود، همچنانكه خداى تعالى فرموده : ((كطى السجل للكتب (( يعنى مثل پيچيدن چيزى كه در آن چيزى نوشته شده باشد تا محفوظ بماند. و اين روشن ترين و ساده ترين معنايى است كه براى اين كلمه گفته شده است .
در مفردات گفته: كلمه «سجل» به قول بعضى، سنگى است كه در قديم بر آن مى نوشتند، ولى فعلا به هر چيزى كه بشود روى آن نوشت، «سجل» گفته مى شود، همچنان كه خداى تعالى فرموده: «كَطَىِّ السِّجِلّ لِلكُتُبِ». يعنى: مثل پيچيدن چيزى كه در آن چيزى نوشته شده باشد تا محفوظ بماند. و اين روشن ترين و ساده ترين معنايى است كه براى اين كلمه گفته شده است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۴ </center>
و بنابراين معنا، لفظ ((للكتب (( مفعول كلمه ((طى (( مى باشد، همچنانكه كلمه ((سجل (( فاعل آن است. و مراد اين است كه سجل - كه همان صحيفه نوشته شده است - وقتى كه پيچيده مى شود نوشته هم پيچيده مى شود، يعنى الفاظ و يا معانيى كه خود نوعى تحقق و ثبوت دارد و به صورت خط و نقش در سجل نوشته شده ، پيچيده مى شود، و با پيچيده شدنش ديگر چيزى از آنها ظاهر نمى ماند، همچنين آسمان با قدرت الهى روزى پيچيده مى شود، همچنان كه فرموده : ((و السموات مطويات بيمينه (( در نتيجه ، غايب گشته چيزى از آن ظاهرنمى ماند، نه عينى ، و نه اثرى . چيزى كه هست از داناى به غيب پنهان نمى شود هر چند كه از ديگران پنهان مى گردد، همچنانكه نوشته از سجل پنهان نيست هر چند كه از ديگران پنهان است .
بنابر اين معنا، لفظ «لِلكُتُب»، مفعول كلمه «طىّ» مى باشد، همچنان كه كلمۀ «سجل» فاعل آن است. و مراد اين است كه «سجل» - كه همان صحيفه نوشته شده است - وقتى كه پيچيده مى شود، نوشته هم پيچيده مى شود. يعنى الفاظ و يا معانيى كه خود نوعى تحقق و ثبوت دارد و به صورت خط و نقش در سجل نوشته شده، پيچيده مى شود، و با پيچيده شدنش، ديگر چيزى از آن ها ظاهر نمى ماند. همچنين آسمان با قدرت الهى روزى پيچيده مى شود، همچنان كه فرموده: «وَ السَّماوَاتِ مَطوِيّاتٌ بِيَمِينِه». در نتيجه، غايب گشته چيزى از آن ظاهر نمى ماند، نه عينى، و نه اثرى.  


پس طى و پيچيدن آسمان بر اين حساب به معناى برگشت آن به خزائن غيب است بعد از آنكه از خزائن نازل، و اندازه گيرى شده بود، همچنانكه درباره آن و تمامى موجودات فرموده : ((و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم (( و نيز به طور مطلق فرموده : ((و الى اللّه المصير(( و نيز فرموده : ((ان الى ربك الرجعى ((
چيزى كه هست، از داناى به غيب پنهان نمى شود، هرچند كه از ديگران پنهان مى گردد. همچنان كه نوشته از سجل پنهان نيست، هرچند كه از ديگران پنهان است.


و شايد به خاطر اين معنا بوده كه بعضى گفته اند: جمله ((كما بدانا اول خلق نعيده (( ناظر به رجوع تمامى موجودات به حالتى است كه قبلا يعنى قبل از آغاز خلقت داشته اند، و آن حالت اين بوده كه هيچ بوده اند، همچنانكه فرموده : ((و قد خلقتك من قبل و لم تك شيئا(( و نيز فرموده : ((هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يك ن شيئا مذكورا(( و اين معنا همان مطلبى است كه به ابن عباس نسبت مى دهند كه گفته معناى آيه اين است كه ((هر چيزى نابود مى شود آن چنان كه قبل از خلقت بود(( و اين قول هر چند با اتصال آيه به جمله ((يوم نطوى السماء...(( مناسبت دارد و براى آن جنبه تعليل دارد، و ليكن آنچه بيشتر به سياق آيات قبل مى خورد بيان اعاده به معناى ارجاع موجودات و ايجاد آنها بعد از فناء است ، نه اعاده به
پس «طىّ» و پيچيدن آسمان بر اين حساب، به معناى برگشت آن به خزائن غيب است، بعد از آن كه از خزائن نازل، و اندازه گيرى شده بود، همچنان كه درباره آن و تمامى موجودات فرموده: «وَ إن مِن شَئٍ إلّا عِندَنَا خَزَائِنُهُ وَ مَا نُنَزِّلُهُ إلّا بِقَدَرٍ مَعلُوم». و نيز به طور مطلق فرموده: «وَ إلَى اللّهِ المَصِير». و نيز فرموده: «إنَّ إلَى رَبِّكَ الرُّجعَى».
 
و شايد به خاطر اين معنا بوده كه بعضى گفته اند: جملۀ «كَمَا بَدَأنَا أوَّلَ خَلقٍ نُعِيدُهُ» ناظر به رجوع تمامى موجودات به حالتى است كه قبلا، يعنى قبل از آغاز خلقت داشته اند، و آن حالت اين بوده كه هيچ بوده اند، همچنان كه فرموده: «وَ قَد خَلَقتُكَ مِن قَبلُ وَ لَم تَكُ شَيئاً». و نيز فرموده: «هَل أتَى عَلَى الإنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهرِ لَم يَكُن شَيئاً مَذكُوراً».
 
و اين معنا، همان مطلبى است كه به «ابن عباس» نسبت مى دهند كه گفته معناى آيه اين است كه: «هر چيزى نابود مى شود آن چنان كه قبل از خلقت بود»، و اين قول، هرچند با اتصال آيه به جمله «يَومَ نَطوِى السَّمَاء...» مناسبت دارد و براى آن جنبه تعليل دارد، وليكن آنچه بيشتر به سياق آيات قبل مى خورد، بيان اعاده به معناى ارجاع موجودات و ايجاد آن ها بعد از فناء است، نه اعاده به معناى افناء و برگرداندن به حالت قبل از وجود.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۶۵ </center>
معناى افناء و برگرداندن به حالت قبل از وجود. پس ظاهر سياق آيات مى رساند كه مراد اين است كه ما خلق را مبعوث مى كنيم همان طورى كه قبلا ايجاد كرده بوديم . پس ((كاف (( در ((كما بدانا اول خلق نعيده (( كاف تشبيه و ((ما(( در آن مصدريه و ((اول خلق (( مفعول ((بدانا(( است .  
پس ظاهر سياق آيات مى رساند كه مراد اين است كه ما خلق را مبعوث مى كنيم، همان طورى كه قبلا ايجاد كرده بوديم. پس «كاف» در «كَمَا بَدَأنَا أوَّلَ خَلقٍ نُعِيدُهُ» كاف تشبيه و «مَا» در آن مصدريه و «أوَّل خَلقٍ» مفعول «بَدَأنَا» است.  


و مراد اين است : ما خلايق را به همان آسانى بر مى گردانيم كه خلقشان كرديم بدون اينكه براى ما دشوارى داشته باشد.
و مراد اين است: ما خلايق را به همان آسانى بر مى گردانيم كه خلقشان كرديم، بدون اين كه براى ما دشوارى داشته باشد.


و معناى اينكه فرمود: ((وعدا علينا انا كنا فاعلين (( اين است كه : ما به او وعده اى داديم كه وفايش بر ما واجب شده و ما آنچه وعده داده ايم عملى خواهيم نمود و اين است سنت ما.
و معناى اين كه فرمود: «وَعداً عَلَينَا إنّا كُنَّا فَاعِلِين»، اين است كه: ما به او وعده اى داديم كه وفايش بر ما واجب شده و ما آنچه وعده داده ايم، عملى خواهيم نمود و اين است سنت ما.


مقصود از ((زبور((، ((ذكر(( و ((وراثت (( در آيه : ((ولقد كتبنا... ان الارض يرثها عبادى الصالحون ((
==مقصود از «زبور»، «ذكر» و «وراثت» در آيه: «أنَّ الأرضَ يَرِثُهَا عِبَادِىَ الصَّالِحُون»==


«'''وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض ‍ يَرِثُهَا عِبَادِى الصالِحُونَ'''»:
«'''وَ لَقَدْ كتَبْنَا فى الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الاَرْض ‍ يَرِثُهَا عِبَادِى الصالِحُونَ'''»:
۱۴٬۱۱۵

ویرایش