گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
خط ۱۲: خط ۱۲:
بعضى گفته اند: معمول «قُم» در تقدير است، و كلمه «لَيل» به خاطر ظرفيت منصوب شده، و تقدير كلام: «قُم إلَى الصّلاة فِى اللّيلِ» است. و جمله «إلّا قَليلاً»، استثنا از كلمه «لَيل» است.
بعضى گفته اند: معمول «قُم» در تقدير است، و كلمه «لَيل» به خاطر ظرفيت منصوب شده، و تقدير كلام: «قُم إلَى الصّلاة فِى اللّيلِ» است. و جمله «إلّا قَليلاً»، استثنا از كلمه «لَيل» است.


و از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله «نِصفَهُ أو انقُص مِنهَ قَلِيلاً أو زِد عَلَيه»، بَدَل باشد از جمله «اللّيل إلّا قَليلاً»، كه متعلق تكليف «قُم» است. و دو ضمير «مِنهُ» و «عَلَيه» به كلمه «نصف»، و ضمير در «نِصفَهُ» به كلمه «لَيل» بر مى گردد. و معناى آيه اين است كه: نيمى از شب را بپاخيز، و يا كمى از نصف كم كن، و يا اندكى بر نصف بيفزا. و اين ترديد بين سه امر، ترديد تخيير است. مى خواهد بفرمايد: مخيرى بين اين كه درست نيمى از شب را زنده بدارى، و يا كمى كمتر از نصف، و يا كمى بيشتر از آن را.
و از ظاهر سياق بر مى آيد كه جمله «نِصفَهُ أو انقُص مِنهَ قَلِيلاً أو زِد عَلَيه»، بَدَل باشد از جمله «اللّيل إلّا قَليلاً»، كه متعلق تكليف «قُم» است. و دو ضمير «مِنهُ» و «عَلَيه» به كلمه «نصف»، و ضمير در «نِصفَهُ» به كلمه «لَيل» بر مى گردد.  
 
و معناى آيه اين است كه: نيمى از شب را بپاخيز، و يا كمى از نصف كم كن، و يا اندكى بر نصف بيفزا. و اين ترديد بين سه امر، ترديد تخيير است. مى خواهد بفرمايد: مخيرى بين اين كه درست نيمى از شب را زنده بدارى، و يا كمى كمتر از نصف، و يا كمى بيشتر از آن را.


بعضى از مفسران گفته اند: كلمه «نِصفَهُ»، بَدَل از مستثنى، يعنى كلمه «قَليلاً» است، و اگر اين طور باشد، معنا چنين مى شود: شب را بپا خيز إلّا نصف آن را، و يا از نصف كمى كمتر كن، يعنى بيشتر از نصف را بپا خيز، و يا كمى زيادتر كن، يعنى كمتر از نصف بپا خيز. و در اين صورت، بر عكس وجه قبلى جمله بدل، ابهام را از «مستثنى» به مطابقه و از «مستثنى منه» به التزام بر مى دارد.
بعضى از مفسران گفته اند: كلمه «نِصفَهُ»، بَدَل از مستثنى، يعنى كلمه «قَليلاً» است، و اگر اين طور باشد، معنا چنين مى شود: شب را بپا خيز إلّا نصف آن را، و يا از نصف كمى كمتر كن، يعنى بيشتر از نصف را بپا خيز، و يا كمى زيادتر كن، يعنى كمتر از نصف بپا خيز. و در اين صورت، بر عكس وجه قبلى جمله بدل، ابهام را از «مستثنى» به مطابقه و از «مستثنى منه» به التزام بر مى دارد.
خط ۹۴: خط ۹۶:
«'''إنّ لَكَ فِى النّهَارِ سَبحاً طوِيلاً'''» - كلمه «سَبح» به معناى دويدن و تند راه رفتن در آب است، و «سَبح طويل» در روز، كنايه از غور در مهمات زندگى و انواع زد و بندها در برآوردن حوائج زندگى است. و معناى آيه اين است كه» تو در روز مشاغل بسيار دارى كه همه وقتت را فرا گرفته، فراغتى برايت باقى نمى گذارد تا در آن، با توجه تامّ متوجه درگاه پروردگارت باشى، و از هر چيزى منقطع گردى. بنابراين، بر تو است كه از شب استفاده كنى، و در آن به نماز بپردازى.
«'''إنّ لَكَ فِى النّهَارِ سَبحاً طوِيلاً'''» - كلمه «سَبح» به معناى دويدن و تند راه رفتن در آب است، و «سَبح طويل» در روز، كنايه از غور در مهمات زندگى و انواع زد و بندها در برآوردن حوائج زندگى است. و معناى آيه اين است كه» تو در روز مشاغل بسيار دارى كه همه وقتت را فرا گرفته، فراغتى برايت باقى نمى گذارد تا در آن، با توجه تامّ متوجه درگاه پروردگارت باشى، و از هر چيزى منقطع گردى. بنابراين، بر تو است كه از شب استفاده كنى، و در آن به نماز بپردازى.


بعضى از مفسران، آيه را اين چنين معنا كرده اند: تو در روز مى توانى بخوابى و امر معاش خود را تدبير كنى، و در حوائج خود تصرف نمايى. پس شبت را به تهجّد اختصاص ده. بعضى ديگر اين طور معنا كرده اند: تو در روز فراغت دارى، حال اگر شب نتوانستى به كارت برسى، در روز آن را تلافى كن، و آنچه در شب انجام ندادى، در روز قضاء كن. بنابه گفته اين مفسر، آيه مورد بحث همان را مى خواهد بگويد كه: آيه «وَ هُوَ الّذِى جَعَلَ اللّيلَ وَ النّهَارَ خِلفَةً لِمَن أرَادَ أن يَذّكَّرَ أو أرَادَ شُكُوراً»، بيان مى كند. ليكن آنچه ما اختيار كرديم، با سياق مناسب تر است.
بعضى از مفسران، آيه را اين چنين معنا كرده اند: تو در روز مى توانى بخوابى و امر معاش خود را تدبير كنى، و در حوائج خود تصرف نمايى. پس شبت را به تهجّد اختصاص ده.  
 
بعضى ديگر اين طور معنا كرده اند: تو در روز فراغت دارى، حال اگر شب نتوانستى به كارت برسى، در روز آن را تلافى كن، و آنچه در شب انجام ندادى، در روز قضاء كن. بنابه گفته اين مفسر، آيه مورد بحث همان را مى خواهد بگويد كه: آيه «وَ هُوَ الّذِى جَعَلَ اللّيلَ وَ النّهَارَ خِلفَةً لِمَن أرَادَ أن يَذّكَّرَ أو أرَادَ شُكُوراً»، بيان مى كند. ليكن آنچه ما اختيار كرديم، با سياق مناسب تر است.


==مقصود از «ذكر» در خطاب: «وَ اذكُر اسمَ رَبِّكَ»==
==مقصود از «ذكر» در خطاب: «وَ اذكُر اسمَ رَبِّكَ»==
خط ۱۰۱: خط ۱۰۵:
ظاهرا اين جمله مى خواهد نماز شب را توصيف كند، و بنابراين، به منزله عطف تفسيرى براى جمله «وَ رَتّلِ القُرآنَ تَرتِيلاً» است، و روى اين فرض، مراد از «ذكر اسم رب»، ذكر زبانى با رعايت مطابقت آن با قلب مى باشد. و همچنين، مراد از «تبتل»، تضرع و زارى با زبان است.
ظاهرا اين جمله مى خواهد نماز شب را توصيف كند، و بنابراين، به منزله عطف تفسيرى براى جمله «وَ رَتّلِ القُرآنَ تَرتِيلاً» است، و روى اين فرض، مراد از «ذكر اسم رب»، ذكر زبانى با رعايت مطابقت آن با قلب مى باشد. و همچنين، مراد از «تبتل»، تضرع و زارى با زبان است.


بعضى از مفسران گفته اند: در اين جمله، تعميمى بعد از تخصيص آيه قبل شده. در آيه قبل، تنها به نماز شب سفارش مى شد، در اين آيه به مطلق ذكر. و مراد از ذكر، دوام در ذكر خداى تعالى در شب و روز است، به هر نحوى كه باشد. چه با تسبيح و چه با تحميد و چه با نماز و چه با قرائت قرآن و چه غير آن. و اگر ذكر را به دوام تفسير كرديم، براى اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، هرگز خدا را از ياد نبرده بود، تا آيه بخواهد او را به ياد خدا بيندازد. پس ناگزير بايد بگوييم منظور «دوام ذكر» است. البته مراد از دوام هم، دوام عرفى است، نه حقيقى. چون دائما به ياد خدا بودن امكان ندارد.
بعضى از مفسران گفته اند: در اين جمله، تعميمى بعد از تخصيص آيه قبل شده. در آيه قبل، تنها به نماز شب سفارش مى شد، در اين آيه به مطلق ذكر. و مراد از ذكر، دوام در ذكر خداى تعالى در شب و روز است، به هر نحوى كه باشد. چه با تسبيح و چه با تحميد و چه با نماز و چه با قرائت قرآن و چه غير آن.  
 
و اگر ذكر را به دوام تفسير كرديم، براى اين است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، هرگز خدا را از ياد نبرده بود، تا آيه بخواهد او را به ياد خدا بيندازد. پس ناگزير بايد بگوييم منظور «دوام ذكر» است. البته مراد از دوام هم، دوام عرفى است، نه حقيقى. چون دائما به ياد خدا بودن امكان ندارد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۰۱ </center>
ولى او اين اشكال را چه مى كند كه اگر منظور از ذكر، ذكر زبانى بوده باشد؟ چه منافاتى دارد با اين كه آن جناب در دل خدا را فراموش كند؟ و اگر اعم از ذكر لفظى و قلبى باشد، آيه شريفه از رساندن آن قاصر است. بر فرض هم بتوانيم از اين اشكال صرف نظر كنيم، دو اشكال ديگر هست:  
ولى او اين اشكال را چه مى كند كه اگر منظور از ذكر، ذكر زبانى بوده باشد؟ چه منافاتى دارد با اين كه آن جناب در دل خدا را فراموش كند؟ و اگر اعم از ذكر لفظى و قلبى باشد، آيه شريفه از رساندن آن قاصر است. بر فرض هم بتوانيم از اين اشكال صرف نظر كنيم، دو اشكال ديگر هست:  
خط ۱۱۷: خط ۱۲۳:
«'''وَ تَبَتّل إلَيهِ تَبتِيلاً'''» - كلمه «تَبتّل» را بعضى به انقطاع، يعنى بريدن از خلق و متوجه خدا شدن تفسير كرده اند. و از ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» روايت شده كه: «تبتّل» به اين معناست كه دست التماس به درگاه خدا برآرى و تضرع و زارى كنى. و اگر ما ذكر را به ذكر لفظى حمل كنيم، اين معنا مناسب تر از معناى اول است.
«'''وَ تَبَتّل إلَيهِ تَبتِيلاً'''» - كلمه «تَبتّل» را بعضى به انقطاع، يعنى بريدن از خلق و متوجه خدا شدن تفسير كرده اند. و از ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» روايت شده كه: «تبتّل» به اين معناست كه دست التماس به درگاه خدا برآرى و تضرع و زارى كنى. و اگر ما ذكر را به ذكر لفظى حمل كنيم، اين معنا مناسب تر از معناى اول است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۰۲ </center>
كلمه «تَبتيلاً»، ظاهرا مفعول مطلق است، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: «وَ تَبَتّل إلَيه تَبَتّلاً». اگر اين طور نفرمود، و به جاى آن، كلمه «تَبتِيلاً» را آورد، به قول بعضى براى اين بود كه باب تفعل از «بتل»، متضمن معناى باب تفعيل آن نيز هست. پس مثل اين است كه فرموده باشد: «بتل إليه تبتيلاً»، و معنايش يا اين است كه ارتباط نفس خود را از هر چيز ديگر قطع كن، و تنها به خدا دل ببند. و يا اين است كه نفس خود را وابدار به اين كه دست تضرع به درگاه خدا بردارد. و به قول بعضى ديگر، آوردن «تَبتيلاً» به جاى «تَبَتُّلاً»، براى اين بوده كه رعايت قافيه آخر آيات قبل شده باشد.
كلمه «تَبتيلاً»، ظاهرا مفعول مطلق است، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بفرمايد: «وَ تَبَتّل إلَيه تَبَتّلاً». اگر اين طور نفرمود، و به جاى آن، كلمه «تَبتِيلاً» را آورد، به قول بعضى براى اين بود كه باب تفعل از «بتل»، متضمن معناى باب تفعيل آن نيز هست.  
 
پس مثل اين است كه فرموده باشد: «بتل إليه تبتيلاً»، و معنايش يا اين است كه ارتباط نفس خود را از هر چيز ديگر قطع كن، و تنها به خدا دل ببند. و يا اين است كه نفس خود را وابدار به اين كه دست تضرع به درگاه خدا بردارد. و به قول بعضى ديگر، آوردن «تَبتيلاً» به جاى «تَبَتُّلاً»، براى اين بوده كه رعايت قافيه آخر آيات قبل شده باشد.


«'''رَبُّ المَْشرِقِ وَ المَْغْرِبِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَاتخِذْهُ وَكِيلاً'''»:
«'''رَبُّ المَْشرِقِ وَ المَْغْرِبِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ فَاتخِذْهُ وَكِيلاً'''»:
خط ۱۵۷: خط ۱۶۵:
اين آيه، جملۀ «ذَرنِى» را تعليل مى كند. و كلمه «أنكال» به معناى كُنده و زنجيرها است.
اين آيه، جملۀ «ذَرنِى» را تعليل مى كند. و كلمه «أنكال» به معناى كُنده و زنجيرها است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۰۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۱۰۵ </center>
راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود: «فُلانٌ نَكَلَ عَن الشّئ»، معنايش اين است كه: فلانى از فلان كار عاجز شد. و وقتى گفته مى شود: «نَكلتُهُ»، معنايش اين است كه من فلانى را مقيّد كردم. و كلمه «نِكل» - به كسره نون، و سكون كاف - به معناى طناب پابند حيوان و آهن لجام آن است. چون هر دو مانع آزادى حيوان است، و جمع آن انكال است. و در معناى كلمه جحيم گفته: كلمه «جحمه»، به معناى شدت زبانه كشى آتش است، و «جحيم» هم به اين مناسبت اطلاق شده است.
راغب مى گويد: وقتى گفته مى شود: «فُلانٌ نَكَلَ عَن الشّئ»، معنايش اين است كه: فلانى از فلان كار عاجز شد. و وقتى گفته مى شود: «نَكلتُهُ»، معنايش اين است كه من فلانى را مقيّد كردم.  
 
و كلمه «نِكل» - به كسره نون، و سكون كاف - به معناى طناب پابند حيوان و آهن لجام آن است. چون هر دو مانع آزادى حيوان است، و جمع آن انكال است. و در معناى كلمه جحيم گفته: كلمه «جحمه»، به معناى شدت زبانه كشى آتش است، و «جحيم» هم به اين مناسبت اطلاق شده است.


«'''وَ طعَاماً ذَا غُصةٍ وَ عَذَاباً أَلِيماً'''»:
«'''وَ طعَاماً ذَا غُصةٍ وَ عَذَاباً أَلِيماً'''»:
خط ۱۶۵: خط ۱۷۵:
و اين دو آيه، عذاب هاى آخرت را يادآورى مى كنند، كه نعمت هاى دنيا به كيفر كفرانشان، به آن عذاب ها و نقمت ها مبدّل مى گردد.
و اين دو آيه، عذاب هاى آخرت را يادآورى مى كنند، كه نعمت هاى دنيا به كيفر كفرانشان، به آن عذاب ها و نقمت ها مبدّل مى گردد.


«'''يَوْمَ تَرْجُف الاَرْض وَ الجِْبَالُ وَ كانَتِ الجِْبَالُ كَثِيباً مَّهِيلاً'''»:
«'''يَوْمَ تَرْجُفُ الاَرْض وَ الجِْبَالُ وَ كانَتِ الجِْبَالُ كَثِيباً مَّهِيلاً'''»:


كلمه «يَوم» ظرف است براى عذابى كه در دو آيه سابق وعده اش داده شد. راغب مى گويد: «رجف» به معناى اضطراب شديد است و گفته مى شود: «رَجَفَتِ الأرضُ وَ البَحرُ»، يعنى زمين زلزله كرد و دريا موج فرستاد. و در مجمع البيان گفته: «كثيب رمل» به معناى توده اى از شن است، و كلمه «مَهِيل» از مصدر «هيل» است، و مهيل شدن كوه ها، به معناى آن است كه وقتى ريشه اش تكان بخورد، از بالا فرو بريزد. و معناى آيه روشن است.
كلمه «يَوم» ظرف است براى عذابى كه در دو آيه سابق وعده اش داده شد. راغب مى گويد: «رجف» به معناى اضطراب شديد است و گفته مى شود: «رَجَفَتِ الأرضُ وَ البَحرُ»، يعنى زمين زلزله كرد و دريا موج فرستاد. و در مجمع البيان گفته: «كثيب رمل» به معناى توده اى از شن است، و كلمه «مَهِيل» از مصدر «هيل» است، و مهيل شدن كوه ها، به معناى آن است كه وقتى ريشه اش تكان بخورد، از بالا فرو بريزد. و معناى آيه روشن است.
خط ۱۷۷: خط ۱۸۷:
و فرستاده خدا و گروندگان به او را خوار شمرد. و سپس عاقبت امر فرعون را به ايشان گوشزد كرد، كه چگونه او را به بدترين وجهى گرفتار كرد، تا از سرنوشت او پند بگيرند و مراقب رفتار خود باشند.
و فرستاده خدا و گروندگان به او را خوار شمرد. و سپس عاقبت امر فرعون را به ايشان گوشزد كرد، كه چگونه او را به بدترين وجهى گرفتار كرد، تا از سرنوشت او پند بگيرند و مراقب رفتار خود باشند.


در اين آيه، التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته. در آيات قبل، كفّار غايب فرض شده بودند، مى فرمود: «فَمَهّلهُم قَليلاً» و در اين جا حاضر فرض شده اند. مى فرمايد: «ما به سوى شما رسولى فرستاديم»، و گويا وجهش اين باشد كه وقتى گوينده، كفار را وعده عذاب انكال و جحيم و طعام گلوگير و... داد، خودش دچار اندوه شد كه اين بيچارگان چرا بايد به خاطر سفاهت و ندانم كارى، خود را به هلاكت ابدى بيندازند، و براى اين كه براى آخرين بار كارى كنند كه مبتلا به آن هلاكت نگردند، سخن را كه تاكنون پشت سرِ آنان مى گفت، رو در روى آنان بگويد، شايد مؤثر واقع شود، و شك و ترديدى كه در باره قيامت دارند، از دل هايشان بر طرف شده، حجت بر آنان تمام شود، تا شايد به اين وسيله پروايى بكنند. و لذا به همين منظور حال آنان را با حال فرعون، و حال رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را با حال موسى «عليه السلام» مقايسه كرد، و با جمله «فَكَيفَ تَتّقُونَ إن كَفَرتُم يَوماً...»، به عاقبت امر فرعون اشاره نمود.
در اين آيه، التفاتى از غيبت به خطاب به كار رفته. در آيات قبل، كفّار غايب فرض شده بودند، مى فرمود: «فَمَهّلهُم قَليلاً» و در اين جا حاضر فرض شده اند.  
 
مى فرمايد: «ما به سوى شما رسولى فرستاديم»، و گويا وجهش اين باشد كه وقتى گوينده، كفار را وعده عذاب انكال و جحيم و طعام گلوگير و... داد، خودش دچار اندوه شد كه اين بيچارگان چرا بايد به خاطر سفاهت و ندانم كارى، خود را به هلاكت ابدى بيندازند، و براى اين كه براى آخرين بار كارى كنند كه مبتلا به آن هلاكت نگردند، سخن را كه تاكنون پشت سرِ آنان مى گفت، رو در روى آنان بگويد، شايد مؤثر واقع شود، و شك و ترديدى كه در باره قيامت دارند، از دل هايشان بر طرف شده، حجت بر آنان تمام شود، تا شايد به اين وسيله پروايى بكنند.  
 
و لذا به همين منظور حال آنان را با حال فرعون، و حال رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را با حال موسى «عليه السلام» مقايسه كرد، و با جمله «فَكَيفَ تَتّقُونَ إن كَفَرتُم يَوماً...»، به عاقبت امر فرعون اشاره نمود.


پس اين كه فرمود: «إنّا أرسَلنَا إلَيكُم رَسُولاً شَاهِداً عَلَيكُم» اشاره است به تصديق رسالت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از ناحيه خود خداى تعالى، و اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شاهد بر اعمال شما است. امروز در دنيا آنچه مى كنيد، مى بيند و نظارت مى كند، و فردا در آخرت شهادت مى دهد. و ما در طول كتاب، هرجا به آيات مربوط به شهادت برخورديم، معناى شهادت پيغمبران بر اعمال مردم را بيان كرديم، و در اين كه به شهادت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اشاره كرده، نوعى نهى مردم از نافرمانى و مخالفت و تكذيب آن جناب است، منظور از رسول در جمله «كَمَا أرسَلنَا إلى فِرعَونَ رَسُولاً»، موسى بن عمران «عليهما السلام» است.
پس اين كه فرمود: «إنّا أرسَلنَا إلَيكُم رَسُولاً شَاهِداً عَلَيكُم» اشاره است به تصديق رسالت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از ناحيه خود خداى تعالى، و اين كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شاهد بر اعمال شما است. امروز در دنيا آنچه مى كنيد، مى بيند و نظارت مى كند، و فردا در آخرت شهادت مى دهد. و ما در طول كتاب، هرجا به آيات مربوط به شهادت برخورديم، معناى شهادت پيغمبران بر اعمال مردم را بيان كرديم، و در اين كه به شهادت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» اشاره كرده، نوعى نهى مردم از نافرمانى و مخالفت و تكذيب آن جناب است، منظور از رسول در جمله «كَمَا أرسَلنَا إلى فِرعَونَ رَسُولاً»، موسى بن عمران «عليهما السلام» است.
۱۴٬۰۶۶

ویرایش