گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۹۹: خط ۱۹۹:


==وجه اين كه از قرآن كريم، به «ذكر» تعبير شده است ==
==وجه اين كه از قرآن كريم، به «ذكر» تعبير شده است ==
و در جمله «بل اتيناهم بذكرهم فهم عن ذكرهم معرضون»، بدون شك مراد از «ذكر»، قرآن كريم است، همچنان كه در آيه «۵۰» سوره انبياء، آن را «ذكر» ناميده و فرموده: «و هذا ذكر مبارك». و نيز در آيه «۴۴» سوره زخرف فرموده: «و إنّه لذكر لك و لقومك».  
و در جملۀ «بَل أتَينَاهُم بِذِكرِهِم فَهُم عَن ذِكرِهِم مُعرِضُون»، بدون شك مراد از «ذكر»، قرآن كريم است، همچنان كه در آيه ۵۰ سوره «انبياء»، آن را «ذكر» ناميده و فرموده: «وَ هَذَا ذِكرٌ مُبَارَكٌ». و نيز در آيه ۴۴ سوره «زخرف» فرموده: «وَ إنَّهُ لَذِكرٌ لَكَ وَ لِقَومِكَ».  


همچنين در آياتى ديگر، و شايد نكته اين كه بعد از اين تهمت آنان كه گفتند: «بِهِ جِنّةٌ»، از قرآن كريم تعبير به «ذكر» كرده، اين باشد كه خواسته در پاسخ اين كه گفتند: «يا أيّها الذى نُزّل عليه الذكر إنّك لمجنون»، مقابله اى قرار داده باشد. توضيح اين كه: آن ها گفته بودند: اى كسى كه ذكر بر او نازل شده، تو ديوانه اى. در پاسخ مى فرمايد: اين ذكر، ذكر خود آنان است، و آنان از ذكر خودشان، اعراض مى كنند.
همچنين در آياتى ديگر، و شايد نكته اين كه بعد از اين تهمت آنان كه گفتند: «بِهِ جِنّةٌ»، از قرآن كريم تعبير به «ذكر» كرده، اين باشد كه خواسته در پاسخ اين كه گفتند: «يَا أيُّهَا الَّذِى نُزّلَ عَلَيهِ الذِّكرُ إنَّكَ لَمَجنُون»، مقابله اى قرار داده باشد.  


و به هر حال، قرآن را «ذكر» ناميد، چون قرآن ايشان را به ياد خدا مى اندازد، و يا دين خدا را به يادشان مى آورد و اعتقاد حق و عمل صالح را بدان ها خاطر نشان مى كند. البته از اين دو، احتمال دومى با صدر آيه - به آن معنايى كه ما برايش كرديم - بهتر مى سازد، و اگر كلمه «ذكر» را به ضمير «هُم = ايشان» اضافه كرده، بدين جهت است كه دين - يعنى دعوت حق - نسبت به مردم مختلف است. به اين معنا كه دين خدا و به اجمال و تفصيل به بشر رسيده، و هرچه بشر پيش مى آمده، دين براى او مفصل تر مى شده، تا در آخر، در قرآن مفصل ترين مراحل دين براى بشر بيان شده، چون شريعت قرآن، آخرين شرايع است.
توضيح اين كه: آن ها گفته بودند: اى كسى كه ذكر بر او نازل شده، تو ديوانه اى. در پاسخ مى فرمايد: اين ذكر، ذكر خود آنان است، و آنان از ذكر خودشان، اعراض مى كنند.
 
و به هر حال، قرآن را «ذكر» ناميد، چون قرآن ايشان را به ياد خدا مى اندازد، و يا دين خدا را به يادشان مى آورد و اعتقاد حق و عمل صالح را بدان ها خاطرنشان مى كند.  
 
البته از اين دو، احتمال دومى با صدر آيه - به آن معنايى كه ما برايش كرديم - بهتر مى سازد. و اگر كلمه «ذكر» را به ضمير «هُم: ايشان» اضافه كرده، بدين جهت است كه دين - يعنى دعوت حق - نسبت به مردم مختلف است. به اين معنا كه دين خدا و به اجمال و تفصيل به بشر رسيده، و هرچه بشر پيش مى آمده، دين براى او مفصل تر مى شده، تا در آخر، در قرآن مفصل ترين مراحل دين براى بشر بيان شده، چون شريعت قرآن، آخرين شرايع است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۶ </center>
و معناى آيه اين است كه: حق از هوى و هوس مردم پيروى نمى كند، بلكه ما براى آنان كتابى آورده ايم تا ياد آورنده ايشان باشد - و يا به وسيله آن متذكر شوند - دينشان را. آن دينى كه اختصاص به ايشان دارد. در نتيجه، اگر ايشان از آن دين اعراض مى كنند، از دينى اعراض كرده اند كه اختصاص به خودشان دارد.
و معناى آيه اين است كه: حق از هوا و هوس مردم پيروى نمى كند، بلكه ما براى آنان كتابى آورده ايم تا يادآورنده ايشان باشد - و يا به وسيله آن متذكر شوند - دينشان را. آن دينى كه اختصاص به ايشان دارد. در نتيجه، اگر ايشان از آن دين اعراض مى كنند، از دينى اعراض كرده اند كه اختصاص به خودشان دارد.
 
بسيارى از مفسران گفته اند كه:
 
اضافه شدن «دين» به ضمير «هُم»، براى اختصاص نيست، بلكه براى تشريف است. نظير اين كه فرموده: «وَ إنَّهُ لَذِكرٌ لَكَ وَ لِقَومِكَ وَ سَوفَ تُسئَلُون»، و معنايش اين است كه: ما مايه شرف و افتخار ايشان را برايشان آورديم، و به همين جهت بايد با كامل ترين وجه بدان اقبال نمايند، و اينان با اين رفتارى كه كردند، از فخر و شرف خود اعراض نمودند.
 
ولى اين تفسير صحيح نيست. براى اين كه اگرچه قرآن كريم مايه شرافت و افتخار رسول خدا «صلى الله عليه و آله» است، چون به قلب نازنين او نازل شده.  


بسيارى از مفسران گفته اند كه: اضافه شدن «دين» به ضمير «هم»، براى اختصاص نيست، بلكه براى تشريف است. نظير اين كه فرموده: «و انه لذكر لك و لقومك و سوف تسئلون»، و معنايش اين است كه: ما مايه شرف و افتخار ايشان را برايشان آورديم، و به همين جهت بايد با كامل ترين وجه بدان اقبال نمايند، و اينان با اين رفتارى كه كردند، از فخر و شرف خود اعراض نمودند.
و نيز مايه سربلندى اهل بيت اوست، چون در خاندان ايشان نازل شده، و نيز مايه افتخار عرب است. چون به لغت و به زبان عرب نازل شده.  


ولى اين تفسير صحيح نيست، براى اين كه اگرچه قرآن كريم مايه شرافت و افتخار رسول خدا (صلى الله عليه و آله) است، چون به قلب نازنين او نازل شده، و نيز مايه سربلندى اهل بيت اوست، چون در خاندان ايشان نازل شده، و نيز مايه افتخار عرب است، چون به لغت و به زبان عرب نازل شده، و نيز مايه افتخار همه امت اسلام است، چون به منظور هدايت آنان نازل شده؛ ولى اضافه در جمله «بِذِكرِهِم»، به اين عنايت نبوده، بلكه اين عنايت مورد نظر است كه بفهماند اين دين، مختص به اين امت و اين دوره از بشريت است و اين با صدر آيه، موافق تر است. البته بنابر آن معنايى كه ما براى صدر آيه كرديم.
و نيز مايه افتخار همه امت اسلام است. چون به منظور هدايت آنان نازل شده؛ ولى اضافه در جملۀ «بِذِكرِهِم»، به اين عنايت نبوده، بلكه اين عنايت مورد نظر است كه بفهماند اين دين، مختص به اين امت و اين دوره از بشريت است و اين با صدر آيه، موافق تر است. البته بنابر آن معنايى كه ما براى صدر آيه كرديم.


«'''أَمْ تَسئَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّك خَيرٌ وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِينَ'''»:
«'''أَمْ تَسئَلُهُمْ خَرْجاً فَخَرَاجُ رَبِّك خَيرٌ وَ هُوَ خَيرُ الرَّازِقِينَ'''»:
خط ۲۱۵: خط ۲۲۵:
در مجمع البيان مى گويد: اصل خراج و خرج، هر دو به يك معنا بوده، و آن عبارت است از: درآمدى كه بر اساس وظيفه پرداخت شود.
در مجمع البيان مى گويد: اصل خراج و خرج، هر دو به يك معنا بوده، و آن عبارت است از: درآمدى كه بر اساس وظيفه پرداخت شود.


اين جمله، چهارمين عذرى است كه در آيات مورد بحث براى ايشان تصور كرده، و آن را رد نموده، و بر آن توبيخشان نموده. خداوند مى فرمايد: و يا تو از ايشان خرجى خواسته اى، يعنى مالى از ايشان خواسته اى كه به عنوان باج و ماهيانه و مزد به تو بدهند؟ آنگاه بى نيازى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) را از آن ذكر نموده، مى فرمايد: خراج پروردگارت بهتر است و او بهترين رازقان است. يعنى رازق تو خدا است، و تو احتياجى به خرجى ايشان نداری.
اين جمله، چهارمين عذرى است كه در آيات مورد بحث براى ايشان تصور كرده، و آن را رد نموده، و بر آن توبيخ شان نموده.  
 
خداوند مى فرمايد: و يا تو از ايشان خرجى خواسته اى، يعنى مالى از ايشان خواسته اى كه به عنوان باج و ماهيانه و مزد به تو بدهند؟ آنگاه بى نيازى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» را از آن ذكر نموده، مى فرمايد: خراج پروردگارت بهتر است و او، بهترين رازقان است. يعنى رازق تو، خدا است، و تو احتياجى به خرجى ايشان نداری.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۶۷ </center>
و در قرآن كريم، بى نيازى رسول خدا (صلى الله عليه و آله) از مال مردم، مكرر بيان و اعلام شده. مثلا از آن جمله، در سوره انعام، آيه: «۹۰» فرموده: «قل لا اسئلكم عليه اجرا»، و نظير همين مضمون، در آيه «۲۳» سوره شورى آمده.
و در قرآن كريم، بى نيازى رسول خدا «صلى الله عليه و آله» از مال مردم، مكرر بيان و اعلام شده. مثلا از آن جمله، در سوره «انعام»، آيه: ۹۰ فرموده: «قُل لَا أسئلُكُم عَلَيهِ أجراً»، و نظير همين مضمون، در آيه ۲۳ سوره «شورى» آمده.
 
گفتيم در اين آيات، چهار عذر براى اعراض كنندگان از دعوت حق آمده:
 
اولين آن ها، جملۀ «أفلم يَدَّبَّرُوا القَولَ» بود، كه مربوط به فهم قرآن بود.
 
دومى آن ها، جملۀ «أم جَاءَهُم مَا لَم يَأتِ آبَاءَهُمُ الأوَّلِين» بود، كه مربوط به شريعت اسلام است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» به سوى آن دعوت مى كرد.
 
سومى جملۀ «أم يَقُولُونَ بِهِ جِنَّةٌ» بود، كه مربوط به شخص رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله» بود.  


گفتيم در اين آيات، چهار عذر براى اعراض كنندگان از دعوت حق آمده. اولين آن ها جمله: «أفلم يدبروا القول» بود كه مربوط به فهم قرآن بود. دومى آن ها جمله: «أم جاءهم ما لم يأت آباءهم الاولين» بود، كه مربوط به شريعت اسلام است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) به سوى آن دعوت مى كرد. سومى جمله: «أم يقولون به جنة» بود كه مربوط به شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله) بود. چهارمى جمله: «أم تسئلهم خرجا» است كه راجع به سيره و رفتار آن جناب مى باشد.
چهارمى جملۀ «أم تَسئَلُهُم خَرجاً» است، كه راجع به سيره و رفتار آن جناب مى باشد.




۱۴٬۰۶۶

ویرایش