گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۹۱: خط ۱۹۱:
<span id='link82'><span>
<span id='link82'><span>


==وجوه مختلف و متعددى كه درباره مراد از هلاكت كل شى ء و استثناى وجه خدا گفته شده است ==
==وجوه مختلف درباره مراد از هلاكت همه چیز، مگر «وجه» خدا==
اين آن معانى بود كه دقت و تدبر در آيه شريفه آن را دست مى دهد، البته مفسرين درباره معناى آن اقوال مختلف ديگرى دارند
اين آن معانى بود كه دقت و تدبر در آيه شريفه، آن را دست مى دهد. البته مفسران، درباره معناى آن، اقوال مختلف ديگرى دارند.


مثلا بعضى گفته اند: ((مراد از ((وجه (( ذات مقدس خدا، و مراد از هلاكت انعدام است ، و معناى آيه اين است كه : هر چيزى فى نفسه در معرض انعدام است ، چون وجودش از خودش نيست ، مگر ذات خدا كه واجب الوجود است ، و بنابراين ، اساس كلام بر تشبيه است ، و مى خواهد بفرمايد: هر موجودى غير خدا مانند هالك است ، چون وجودش مستند به غير است ((
مثلا بعضى گفته اند: «مراد از «وجه»، ذات مقدس خدا، و مراد از «هلاكت»، انعدام است. و معناى آيه اين است كه: هر چيزى، فى نفسه، در معرض انعدام است، چون وجودش از خودش نيست، مگر ذات خدا، كه واجب الوجود است. و بنابراين، اساس كلام بر تشبيه است، و مى خواهد بفرمايد: هر موجودى غير خدا، مانند هالك است. چون وجودش مستند به غير است».


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((وجه (( ذات هر چيزى است ، و ضمير در ((وجهه (( به خدا برمى گردد، به اعتبار اينكه وجه هر چيزى مملوك اوست ، و معناى آيه اين است كه : هر چيزى هالك است ، مگر وجه خدا، كه ذات هر چيز و وجود اوست ((
بعضى ديگر گفته اند: «مراد از «وجه»، ذات هر چيزى است. و ضمير در «وَجهَهُ»، به خدا بر مى گردد. به اعتبار اين كه وجه هر چيزى، مملوك اوست. و معناى آيه، اين است كه: هر چيزى هالك است، مگر وجه خدا، كه ذات هر چيز و وجود اوست».


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((وجه (( جهت مقصوده از هر چيز است ، و ضمير در ((وجهه (( به خدا برمى گردد، و معناى آيه اين است كه : هر چيزى با همه متعلقاتش هالك است ، مگر تنها آن جهت از هر چيز كه منسوب به خداى تعالى است ، و آن وجودى است كه خدا به وى افاضه فرموده است
بعضى ديگر گفته اند: «مراد از «وجه»، جهت مقصوده از هر چيز است، و ضمير در «وَجهَهُ»، به خدا بر مى گردد. و معناى آيه، اين است كه: هر چيزى با همه متعلقاتش هالك است، مگر تنها آن جهت از هر چيز كه منسوب به خداى تعالى است، و آن وجودى است كه خدا به وى افاضه فرموده است».


بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از ((وجه (( آن جهت مقصوده است و آن خداى سبحان است كه هر چيزى متوجه به او است ، و ضمير در ((وجهه (( به كلمه ((شى ء(( برمى گردد، و معناى آيه اين است كه : هر چيزى هالك است ، مگر خدايى كه جهت مطلوب هر چيز است ((
بعضى ديگر گفته اند: «مراد از «وجه»، آن جهت مقصوده است و آن خداى سبحان است، كه هر چيزى متوجه به او است. و ضمير در «وَجهَهُ»، به كلمۀ «شئ» بر مى گردد. و معناى آيه، اين است كه: هر چيزى هالك است، مگر خدايى كه جهت مطلوب هر چيز است».


و در معناى ((هلاك (( بعضى گفته اند: ((به معناى مرگ است ، و ظاهر عموم آيه مراد نيست ، بلكه مراد تنها جانداران است ، و معنايش اين است كه : هر موجود جاندارى به زودى مى ميرد، مگر وجه خدا((
و در معناى «هلاك» بعضى گفته اند: «به معناى مرگ است، و ظاهر عموم آيه مراد نيست، بلكه مراد تنها جانداران است. و معنايش اين است كه: هر موجود جاندارى به زودى مى ميرد، مگر وجه خدا».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۱۴۰ </center>
باز در معناى ((وجه (( بعضى گفته اند: ((مراد از آن عمل صالح است ، و معناى آيه اين است كه : هر عملى در معرض عدم است به جز آن عملى كه بنده خدا آن را به عنوان امتثال امر خدا به جا آورد، كه خدا آن را باقى مى دارد و باطل نمى كند تا اينكه ثواب او را بدهد و يا به خاطر اينكه مقبول درگاه خدا واقع شد، با قبول او ديگر قابل هلاك نيست ، چون عمل با جزاء معاوضه شده ، و جزاء قائم مقام عمل شده ، و جزاء هم هلاك پذير نيست ((
باز در معناى «وجه» بعضى گفته اند: «مراد از آن عمل صالح است. و معناى آيه، اين است كه: هر عملى در معرض عدم است، به جز آن عملى كه بنده خدا آن را به عنوان امتثال امر خدا به جا آورد، كه خدا آن را باقى مى دارد و باطل نمى كند تا اين كه ثواب او را بدهد. و يا به خاطر اين كه مقبول درگاه خدا واقع شد، با قبول او ديگر قابل هلاك نيست. چون عمل با جزاء معاوضه شده، و جزاء، قائم مقام عمل شده، و جزاء هم، هلاك پذير نيست».


بعضى ديگر گفته اند: ((معناى ((وجه (( جاه خداى تعالى است ، كه آن را در بين مردم اثبات كرده ((
بعضى ديگر گفته اند: «معناى «وجه»، جاه خداى تعالى است، كه آن را در بين مردم اثبات كرده».
و درباره هلاك بعضى گفته اند: ((همه ما سوى الله را به طور دايم شامل مى شود، چون وجود در هر آن بر او افاضه مى شود، پس او - يعنى ، ما سوى الله دائما در تغيير و هلاكت است ، هم در دنيا و هم در آخرت ، و معناى آيه اين است كه : هر چيزى دائما در ذاتش متغير است ، مگر وجه خدا((


ليكن هيچ يك از اين وجوه درست به نظر نمى رسد، چون يا با سياق آيه شريفه منطبق نيست ، و يا دليلى كه آورده اند مدعايشان را اثبات نمى كند و يا معنائى است كه از فهم دور است ، و اگر در آن وجهى كه ما ذكر كرديم دقت شود، اشكالهايى كه بر هر يك از اين وجوه وارد است روشن مى شود و ديگر ما طول نمى دهيم و مى گذريم
و درباره «هلاك»، بعضى گفته اند: «همۀ ماسوى الله را به طور دايم شامل مى شود. چون وجود در هر آن، بر او افاضه مى شود. پس او - يعنى ماسوى الله، دائما در تغيير و هلاكت است. هم در دنيا و هم در آخرت. و معناى آيه، اين است كه: هر چيزى دائما در ذاتش متغير است، مگر وجه خدا».


«'''له الحكم و اليه ترجعون'''» - كلمه ((حكم (( به معناى قضاى نافذ خدا در موجودات است ، كه تدبير در نظام كون داير مدار همين قضاء است ، و اما اينكه بگوييم حكم در اين جمله به معناى رسيدگى به حساب اشخاص در روز قيامت است ، احتمالى است كه اگر درست بود جا داشت اول بفرمايد: ((اليه ترجعون و له الحكم ((، چون اول بايد مردم به سوى خدا برگردند، بعد به حسابشان رسيدگى شود، پس همين كه اول حكم را آورده ، اين احتمال را بعيد مى سازد
ليكن هيچ يك از اين وجوه درست به نظر نمى رسد. چون يا با سياق آيه شريفه منطبق نيست، و يا دليلى كه آورده اند، مدعايشان را اثبات نمى كند. و يا معنایى است كه از فهم دور است. و اگر در آن وجهى كه ما ذكر كرديم، دقت شود، اشكال هايى كه بر هر يك از اين وجوه وارد است، روشن مى شود و ديگر ما طول نمى دهيم و مى گذريم.


و هر دو جمله در مقام تعليل هستند، و هر يك به تنهايى حجتى تمامند كه وحدانيت خدا را در الوهيت اثبات مى كنند، و در عين حال مى توانند تعليل براى كلمه اخلاص مزبور نيز باشند، در سابق هم گذشت كه گفتيم ممكن است حكم را بنابر بعضى وجوه به معناى حكم تشريعى و احكام دينى بگيريم
«'''لَهُ الحُكمُ وُ إلَيهِ تُرجَعُون'''» - كلمۀ «حكم»، به معناى قضاى نافذ خدا در موجودات است، كه تدبير در نظام كون، داير مدار همين قضاء است. و اما اين كه بگوييم حكم در اين جمله، به معناى رسيدگى به حساب اشخاص در روز قيامت است، احتمالى است كه اگر درست بود، جا داشت اول بفرمايد: «إلَيهِ تُرجَعُونَ وَ لَهُ الحُكمُ». چون اول بايد مردم به سوى خدا برگردند، بعد به حسابشان رسيدگى شود. پس همين كه اول حكم را آورده، اين احتمال را بعيد مى سازد.
 
و هر دو جمله در مقام تعليل هستند، و هر يك به تنهايى حجتى تمامند، كه وحدانيت خدا را در الوهيت اثبات مى كنند، و در عين حال، مى توانند تعليل براى كلمۀ «اخلاص» مزبور نيز باشند. در سابق هم گذشت كه گفتيم ممكن است حكم را بنابر بعضى وجوه، به معناى حكم تشريعى و احكام دينى بگيريم.




۱۴٬۰۶۶

ویرایش