گمنام

تفسیر:المیزان جلد۳ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
 
خط ۹۴: خط ۹۴:
و همچنين است آيات ارشادى كه بشر را به فضايل اخلاقى امر، و از رذايل اخلاقى نهى مى كند، چون تاءويل اين گونه آيات و فلسفه احكامش همراه خودش هست ، و نيز آياتى كه قصص انبيا و امتهاى گذشته را شرح مى دهند كه تاءويل آنها به اين معنائى كه براى تاءويل گفته اند، در سابق گذشته و ديگر در قيامت تاءويل ندارد، علاوه بر اين كه در آيه شريفه ، كلمه «'''تاءويل '''» را اضافه به همه كتاب كرده ، نه به يك قسم خاصى از آياتش
و همچنين است آيات ارشادى كه بشر را به فضايل اخلاقى امر، و از رذايل اخلاقى نهى مى كند، چون تاءويل اين گونه آيات و فلسفه احكامش همراه خودش هست ، و نيز آياتى كه قصص انبيا و امتهاى گذشته را شرح مى دهند كه تاءويل آنها به اين معنائى كه براى تاءويل گفته اند، در سابق گذشته و ديگر در قيامت تاءويل ندارد، علاوه بر اين كه در آيه شريفه ، كلمه «'''تاءويل '''» را اضافه به همه كتاب كرده ، نه به يك قسم خاصى از آياتش


و نظير آيه مورد بحث ، آيه شريفه «'''و ما كان هذا القرآن ان يفترى ... ام يقولون افتراه ... بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاءويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين '''». است ، بطورى كه ملاحظه مى فرماييد تمامى قرآن را داراى تاءويل مى داند، چون مى فرمايد: «'''با اينكه هنوز تاءويل قرآن نيامده '''».
و نظير آيه مورد بحث ، آيه شريفه «و ما كان هذا القرآن ان يفترى ... ام يقولون افتراه ... بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاءويله كذلك كذب الذين من قبلهم فانظر كيف كان عاقبه الظالمين». است ، بطورى كه ملاحظه مى فرماييد تمامى قرآن را داراى تاءويل مى داند، چون مى فرمايد: «'''با اينكه هنوز تاءويل قرآن نيامده '''».


و به همين جهت است كه بعضى از مفسرين گفته اند: تاءويل عبارت است از امر عينى خارجى كه گفتار تاءويل دار بر آن امر خارجى اتكا دارد، و معلوم است كه اين امر خارجى در هر موردى معناى خاص به خود را دارد مثلا تاءويل در مورد اخبار عبارت است از همان چيزى كه از آن خبر داده شده ، و حادثه اى كه در خارج واقع شده ، مانند قصص انبيا و امتهاى گذشته ، و يا واقع مى شود، مانند آياتى كه از صفات خدا و اسماى او و عده هايش و همه حوادثى كه در قيامت رخ مى دهد.
و به همين جهت است كه بعضى از مفسرين گفته اند: تاءويل عبارت است از امر عينى خارجى كه گفتار تاءويل دار بر آن امر خارجى اتكا دارد، و معلوم است كه اين امر خارجى در هر موردى معناى خاص به خود را دارد مثلا تاءويل در مورد اخبار عبارت است از همان چيزى كه از آن خبر داده شده ، و حادثه اى كه در خارج واقع شده ، مانند قصص انبيا و امتهاى گذشته ، و يا واقع مى شود، مانند آياتى كه از صفات خدا و اسماى او و عده هايش و همه حوادثى كه در قيامت رخ مى دهد.


و تاءويل در مورد انشاء (يعنى امر و نهى و امثال آن ) عبارت است از مصلحتى كه آمر را واداشته تا براى به دست آوردن آن مصلحت ، امر كند، و مفسده اى كه براى جلوگيرى از آن ، نهى نمايد، مثلا تاءويل در آيه : «'''و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تاويلا'''» همين است كه با برقرارى وزن عادلانه در هر كالاى كشيدنى و پيمان كردنى ، امر اجتماع بشرى ، استقامت يابد.
و تاءويل در مورد انشاء (يعنى امر و نهى و امثال آن ) عبارت است از مصلحتى كه آمر را واداشته تا براى به دست آوردن آن مصلحت ، امر كند، و مفسده اى كه براى جلوگيرى از آن ، نهى نمايد، مثلا تاءويل در آيه: «و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و احسن تاويلا» همين است كه با برقرارى وزن عادلانه در هر كالاى كشيدنى و پيمان كردنى ، امر اجتماع بشرى ، استقامت يابد.


اين بود آن معنائى كه اين گروه از مفسرين براى تاءويل همه قرآن كردند، و ليكن اين معنا با ظاهر آيه سازگار نيست ، چون اولا، ظاهر آن اين است كه تاءويل امرى است خارجى و اثرى است عينى كه مترتب مى شود بر عمل خارجى مسلمانان كه همان ايفاى كيل و اقامه وزن باشد، نه امر تشريعى ، كه جمله «'''و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا'''»... متضمن آن است .
اين بود آن معنائى كه اين گروه از مفسرين براى تاءويل همه قرآن كردند، و ليكن اين معنا با ظاهر آيه سازگار نيست ، چون اولا، ظاهر آن اين است كه تاءويل امرى است خارجى و اثرى است عينى كه مترتب مى شود بر عمل خارجى مسلمانان كه همان ايفاى كيل و اقامه وزن باشد، نه امر تشريعى ، كه جمله «'''و اوفوا الكيل اذا كلتم و زنوا'''»... متضمن آن است .
خط ۱۱۶: خط ۱۱۶:
و صورتى كه از كشتن آن پسر بچه تصور كرده بود اين بود كه وى مردى آدم كش است ، و از اين عمل لذت مى برد، لذا پرسيد: «'''اقتلت نفسا زكيه بغير نفس ؟ لقد جئت شيئا نكرا'''».
و صورتى كه از كشتن آن پسر بچه تصور كرده بود اين بود كه وى مردى آدم كش است ، و از اين عمل لذت مى برد، لذا پرسيد: «'''اقتلت نفسا زكيه بغير نفس ؟ لقد جئت شيئا نكرا'''».


و تاءويلى كه خضر براى كارهاى خود ذكر كرد اين بود كه گفت : «'''اما السفينه فكانت لمساكين يعملون فى البحر فاردت ان اعيبها و كان وراءهم ملك ياخذ كل سفينه غصبا، و اما الغلام فكان ابواه مؤ منين فخشينا ان يرهقهما طغيانا و كفرا، فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرا منه زكوه و اقرب رحما، و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنز لهما، و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما رحمة من ربك '''».
و تاءويلى كه خضر براى كارهاى خود ذكر كرد اين بود كه گفت: «اما السفينه فكانت لمساكين يعملون فى البحر فاردت ان اعيبها و كان وراءهم ملك ياخذ كل سفينه غصبا، و اما الغلام فكان ابواه مؤ منين فخشينا ان يرهقهما طغيانا و كفرا، فاردنا ان يبدلهما ربهما خيرا منه زكوه و اقرب رحما، و اما الجدار فكان لغلامين يتيمين فى المدينه و كان تحته كنز لهما، و كان ابوهما صالحا فاراد ربك ان يبلغا اشدهما و يستخرجا كنزهما رحمة من ربك».


و منظورش از تاءويل در اين آيات همانطور كه ملاحظه مى كنيد برگشت هر كارى به صورت و عنوان واقعى خويش است همانطور كه زدن كودك به تاديب بر مى گردد، و زدن رگ و خون گرفتن به غرض معالجه بر مى گردد.
و منظورش از تاءويل در اين آيات همانطور كه ملاحظه مى كنيد برگشت هر كارى به صورت و عنوان واقعى خويش است همانطور كه زدن كودك به تاديب بر مى گردد، و زدن رگ و خون گرفتن به غرض معالجه بر مى گردد.
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
ولى در جمله : «زيد آمد» نمى توان گفت كه تاءويل آن آمدن زيد در خارج است. قريب به همين معنا، تاءويل هايى است كه در چند جاى داستان يوسف آمده.
ولى در جمله : «زيد آمد» نمى توان گفت كه تاءويل آن آمدن زيد در خارج است. قريب به همين معنا، تاءويل هايى است كه در چند جاى داستان يوسف آمده.


يكجا فرموده : «'''اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا، و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين '''» و در جاى ديگر فرموده : «'''و رفع ابويه على العرش و خروا له سجدا و قال يا ابت هذا تاءويل روياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا'''».
يكجا فرموده: «اذ قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا، و الشمس و القمر رايتهم لى ساجدين» و در جاى ديگر فرموده: «و رفع ابويه على العرش و خروا له سجدا و قال يا ابت هذا تاءويل روياى من قبل ، قد جعلها ربى حقا».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۳۹ </center>
در آغاز داستان از يوسف (عليه السلام ) حكايت مى كند كه به پدر بزر گوارش گفت : «'''پدر جان در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را مى بينم كه دارند برايم سجده مى كنند'''» و در آخر داستان حكايت مى كند كه : «'''پدر و مادرش را بر تخت سلطنت جاى داد، پدر و مادر و برادران در برابرش سجده كردند، آنوقت به پدرش گفت : پدر جان اين بود تاءويل آن خوابى كه من قبلا ديده بودم ، پروردگارم آن رويا را صادق و محقق ساخت '''».
در آغاز داستان از يوسف (عليه السلام ) حكايت مى كند كه به پدر بزرگوارش گفت : «پدرجان در خواب يازده ستاره و خورشيد و ماه را مى بينم كه دارند برايم سجده مى كنند» و در آخر داستان حكايت مى كند كه: «پدر و مادرش را بر تخت سلطنت جاى داد، پدر و مادر و برادران در برابرش سجده كردند، آنوقت به پدرش گفت: پدر جان اين بود تاءويل آن خوابى كه من قبلا ديده بودم ، پروردگارم آن رويا را صادق و محقق ساخت».


كه در اين مورد سجده كردن والدين و برادران يوسف براى او تاءويل رويايش خوانده شده ، و اين رجوع از قبيل رجوع مثال به ممثل است .
كه در اين مورد سجده كردن والدين و برادران يوسف براى او تاءويل رويايش خوانده شده ، و اين رجوع از قبيل رجوع مثال به ممثل است .
خط ۱۳۰: خط ۱۳۰:
در جاى ديگر درباره روياى پادشاه مصر و تعبير يوسف (عليه السلام ) مى فرمايد:
در جاى ديگر درباره روياى پادشاه مصر و تعبير يوسف (عليه السلام ) مى فرمايد:


«'''و قال الملك انى ارى سبع بقرات سمان ياكلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر يابسات يا ايها الملا افتونى فى روياى ان كنتم للرويا تعبرون ، قالوا اضغاث احلام و ما نحن بتاءويل الاحلام بعالمين ، و قال الذى نجا منهما و ادكر بعد امه انا انبئكم بتاءويله ، فارسلون ، يوسف ايها الصديق افتنا فى سبع بقرات سمان ياكلهن سبع عجاف ، و سبع سنبلات خضر و اخر يابسات لعلى ارجع الى الناس لعلهم يعلمون ، قال تزرعون سبع سنين دابا فما حصدتم فذروه فى سنبله الا قليلا مما تاكلون ...'''».
«و قال الملك انى ارى سبع بقرات سمان ياكلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر يابسات يا ايها الملا افتونى فى روياى ان كنتم للرويا تعبرون ، قالوا اضغاث احلام و ما نحن بتاءويل الاحلام بعالمين ، و قال الذى نجا منهما و ادكر بعد امه انا انبئكم بتاءويله ، فارسلون ، يوسف ايها الصديق افتنا فى سبع بقرات سمان ياكلهن سبع عجاف ، و سبع سنبلات خضر و اخر يابسات لعلى ارجع الى الناس لعلهم يعلمون ، قال تزرعون سبع سنين دابا فما حصدتم فذروه فى سنبله الا قليلا مما تاكلون...».


و در جاى ديگر همين داستان را در نقل روياى آن دو زندانى مى فرمايد:
و در جاى ديگر همين داستان را در نقل روياى آن دو زندانى مى فرمايد:
«'''و دخل معه السجن فتيان ، قال احدهما انى ارينى اعصر خمرا، و قال الاخر انى ارينى احمل فوق راسى خبزا، تاكل الطير منه ، نبئنا بتاءويل ه انا نريك من المحسنين ... يا صاحبى السجن اما احدكما فيسقى ربه خمرا، و اما الاخر فيصلب فتاكل الطير من راسه ، قضى الامر الذى فيه تستفتيان '''».
«و دخل معه السجن فتيان ، قال احدهما انى ارينى اعصر خمرا، و قال الاخر انى ارينى احمل فوق راسى خبزا، تاكل الطير منه ، نبئنا بتاءويل ه انا نريك من المحسنين ... يا صاحبى السجن اما احدكما فيسقى ربه خمرا، و اما الاخر فيصلب فتاكل الطير من راسه ، قضى الامر الذى فيه تستفتيان».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۴۰ </center>
و در جاى ديگر خطاب به يوسف مى فرمايد: «'''و يعلمك من تاءويل الاحاديث '''».
و در جاى ديگر خطاب به يوسف مى فرمايد: «'''و يعلمك من تاءويل الاحاديث '''».
خط ۱۳۹: خط ۱۳۹:
و نيز مى فرمايد: «'''و لنعلمه من تاءويل الاحاديث '''».
و نيز مى فرمايد: «'''و لنعلمه من تاءويل الاحاديث '''».


باز در جاى ديگر از يوسف نقل فرموده كه در مناجاتش با خداى تعالى گفت : «'''و علمتنى من تاءويل الاحاديث '''».
باز در جاى ديگر از يوسف نقل فرموده كه در مناجاتش با خداى تعالى گفت: «و علمتنى من تاءويل الاحاديث».


پس ملاحظه كرديد كه در تمامى اين موارد از داستان يوسف كلمه «'''تاءويل '''» در حوادثى استعمال شده كه سرانجام رويا به آن حوادث منجر مى شود، و آنچه صاحب رويا در خواب مى بيند صورت و مثالى از آن حوادث است ، پس نسبتى كه ميان آن حوادث و ميان روياها هست همان نسبتى است كه ميان صورت و معنا است ، صورتى كه ، معنا به آن صورت جلوه مى كند.
پس ملاحظه كرديد كه در تمامى اين موارد از داستان يوسف كلمه «'''تاءويل '''» در حوادثى استعمال شده كه سرانجام رويا به آن حوادث منجر مى شود، و آنچه صاحب رويا در خواب مى بيند صورت و مثالى از آن حوادث است ، پس نسبتى كه ميان آن حوادث و ميان روياها هست همان نسبتى است كه ميان صورت و معنا است ، صورتى كه ، معنا به آن صورت جلوه مى كند.


و به عبارت ديگر نسبتى است كه ميان حقيقت مجسم شده با مثال آن حقيقت است همچنان كه در آياتى كه از داستان موسى و خضر (عليه الس لام ) نقل كرديم جريان از اين قرار بود و در آيه شريفه : «'''و اوفوا الكيل اذا كلتم ... و احسن تاويلا'''» نيز از همين باب است .
و به عبارت ديگر نسبتى است كه ميان حقيقت مجسم شده با مثال آن حقيقت است همچنان كه در آياتى كه از داستان موسى و خضر (عليه الس لام) نقل كرديم جريان از اين قرار بود و در آيه شريفه : «و اوفوا الكيل اذا كلتم ... و احسن تاويلا» نيز از همين باب است .


از دقت در آيات قيامت به دست مى آيد كه در آن آيات نيز جريان بدين منوال است ، و لفظ تاءويل در آن آيات هم همين معنارا مى دهد، مثلا در آيه : «'''بل كذبوا بما لم يحيطوابعلمه و لما ياتهم تاءويله...'''»
از دقت در آيات قيامت به دست مى آيد كه در آن آيات نيز جريان بدين منوال است ، و لفظ تاءويل در آن آيات هم همين معنارا مى دهد، مثلا در آيه : «'''بل كذبوا بما لم يحيطوابعلمه و لما ياتهم تاءويله...'''»
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۴۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۳ صفحه : ۴۱ </center>
و نيز در آيه : «'''هل ينظرون الا تاءويله يوم ياتى تاءويله ...'''» منظور از آمدن تاءويل مجسم شدن حقايق است ، چون امثال آيه : «'''لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد'''» كاملا دلالت مى كند بر اينكه مشاهده وقوع آنچه انبيا و كتب آسمانى از وقوعش در قيامت خبر مى دادند از سنخ مشاهده با چشم سر و خلاصه مشاهده حسى و دنيايى نيست ، همچنان كه اصل وقوع قيامت و جزئيات نظام آن عالم از سنخ وقوع حوادث دنيايى و نظامى كه ما در دنيا با آن آشنا هستيم نيست ، هم وقوعش طورى ديگر است ، و هم نظام حاكم در آن نظامى ديگر، و ان شاء اللّه بزودى بيان بيشترى در اين باره خواهد آمد.
و نيز در آيه : «'''هل ينظرون الا تاءويله يوم ياتى تاءويله ...'''» منظور از آمدن تاءويل مجسم شدن حقايق است ، چون امثال آيه: «لقد كنت فى غفله من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك اليوم حديد» كاملا دلالت مى كند بر اينكه مشاهده وقوع آنچه انبيا و كتب آسمانى از وقوعش در قيامت خبر مى دادند از سنخ مشاهده با چشم سر و خلاصه مشاهده حسى و دنيايى نيست ، همچنان كه اصل وقوع قيامت و جزئيات نظام آن عالم از سنخ وقوع حوادث دنيايى و نظامى كه ما در دنيا با آن آشنا هستيم نيست ، هم وقوعش طورى ديگر است ، و هم نظام حاكم در آن نظامى ديگر، و ان شاء اللّه بزودى بيان بيشترى در اين باره خواهد آمد.


پس رجوع و برگشت خبرهاى كتاب به حوادثى كه در قيامت ظهور مى كند از قبيل رجوع خبرهاى معمولى به حوادث آينده دنيائى نيست ، رجوع در آنجا هم غير رجوع در اينجاست . پس از آنچه گذشت سه نكته روشن گرديد:
پس رجوع و برگشت خبرهاى كتاب به حوادثى كه در قيامت ظهور مى كند از قبيل رجوع خبرهاى معمولى به حوادث آينده دنيائى نيست ، رجوع در آنجا هم غير رجوع در اينجاست . پس از آنچه گذشت سه نكته روشن گرديد:
۱۴٬۰۶۶

ویرایش