گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۶: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۹۰: خط ۱۹۰:
و مراد از ضلالت اعمال كفار، باطل شدن و فساد آن است قبل از اين كه به نتيجه برسد، و خداى تعالى، اين معنا را به عنوان استعاره كنايى ضلالت خوانده است.
و مراد از ضلالت اعمال كفار، باطل شدن و فساد آن است قبل از اين كه به نتيجه برسد، و خداى تعالى، اين معنا را به عنوان استعاره كنايى ضلالت خوانده است.


«'''وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصالِحَاتِ وَ ءَامَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى محَمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَّبهِمْ...'''»:
«'''وَ الَّذِينَ ءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ وَ ءَامَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ هُوَ الحَْقُّ مِن رَبّهِمْ...'''»:


ظاهر اين كه صدر آيه مطلق آمده، اين است كه مطلق دارندگان ايمان و عمل صالح منظورند. در نتيجه، جمله «وَ آمَنُوا بِمَا نُزّلَ عَلى مُحَمّد»، كه ايمان آوردن را مختص به يك طایفه مى داند، قيدى احترازى خواهد بود، نه تأكيد كه صرفا به خاطر عنايتى كه به ايمان دارد، قيد مزبور را آورده باشد.
ظاهر اين كه صدر آيه مطلق آمده، اين است كه مطلق دارندگان ايمان و عمل صالح منظورند. در نتيجه، جمله «وَ آمَنُوا بِمَا نُزّلَ عَلى مُحَمّد»، كه ايمان آوردن را مختص به يك طایفه مى داند، قيدى احترازى خواهد بود، نه تأكيد كه صرفا به خاطر عنايتى كه به ايمان دارد، قيد مزبور را آورده باشد.
خط ۲۰۰: خط ۲۰۰:
در اين آيه شريفه، اضلال اعمال - كه در آيه قبلى بود - با تكفير سيئات و اصلاح «بال»، مقابله شده. در نتيجه معنايش اين مى شود كه: ايمان و عمل صالحشان به سوى غايت سعادتشان هدايت كرد. چيزى كه هست، چون اين هدايت تمام نمى شود مگر با تكفير گناهان، چون با بودن گناهان، وصول به سعادت دست نمى دهد، لذا تكفير سيئات را هم ضميمه اصلاح «بال» نمود.
در اين آيه شريفه، اضلال اعمال - كه در آيه قبلى بود - با تكفير سيئات و اصلاح «بال»، مقابله شده. در نتيجه معنايش اين مى شود كه: ايمان و عمل صالحشان به سوى غايت سعادتشان هدايت كرد. چيزى كه هست، چون اين هدايت تمام نمى شود مگر با تكفير گناهان، چون با بودن گناهان، وصول به سعادت دست نمى دهد، لذا تكفير سيئات را هم ضميمه اصلاح «بال» نمود.


و معناى آيه اين است كه : خداوند با عفو و مغفرت خود پرده اى بر روى گناهانشان مى كشد، و هم در دنيا و هم در آخرت دلهايشان را اصلاح مى كند، اما در دنيا براى اينكه دين حق دينى است كه با آنچه فطرت انسانى اقتضايش را دارد موافق است ، و احكامش مطابق همان فطرتى است كه خداى تعالى بشر را بر آن فطرت آفريده ، و فطرت اقتضاء ندارد و نمى طلبد مگر چيزى را كه كمال و سعادت انسان در آنست ، و ايمان به آنچه خدا نازل كرده و عمل به آن وضع انسان را در مجتمع دنيايى اش ‍ اصلاح مى كند. و اما در آخرت براى اينكه آخرت ، عاقبت همين زندگى دنيا است ، وقتى آغاز زندگى توام با سعادت باشد، انجامش نيز سعيد خواهد بود، همچنان كه قرآن كريم هم فرموده : ((و العاقبه للتقوى ((.
و معناى آيه اين است كه: خداوند با عفو و مغفرت خود، پرده اى بر روى گناهانشان مى كشد، و هم در دنيا و هم در آخرت، دل هايشان را اصلاح مى كند. اما در دنيا براى اين كه دين حق، دينى است كه با آنچه فطرت انسانى اقتضايش را دارد، موافق است، و احكامش مطابق همان فطرتى است كه خداى تعالى، بشر را بر آن فطرت آفريده، و فطرت اقتضاء ندارد و نمى طلبد مگر چيزى را كه كمال و سعادت انسان در آن است، و ايمان به آنچه خدا نازل كرده و عمل به آن، وضع انسان را در مجتمع دنيايى اش ‍ اصلاح مى كند. و اما در آخرت، براى اين كه آخرت، عاقبت همين زندگى دنيا است. وقتى آغاز زندگى توأم با سعادت باشد، انجامش نيز سعيد خواهد بود، همچنان كه قرآن كريم هم فرموده: «وَ العَاقِبَةُ لِلتّقوَى».


ذَلِك بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبَعُوا الحَْقَّ مِن رَّبهِمْ ...


اين آيه مطالبى را كه در دو آيه قبل بود - يعنى بى نتيجه كردن اعمال كفار، و اصلاح حال مؤ منين و تكفير گناهانشان - تعليل مى كند.
«'''ذَلِك بِأَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْبَاطِلَ وَ أَنَّ الَّذِينَ ءَامَنُوا اتَّبَعُوا الحَْقَّ مِن رَّبهِمْ...'''»:


و اگر كلمه ((حق (( را مقيد كرد به جمله ((من ربهم (( براى اين است كه اشاره كند به اينكه آنچه منسوب به خدا است حق است و هيچ باطلى با خدا نسبت ندارد، و به همين جهت ، خودش متصدى اصلاح قلب مؤ منين شده ، چون طريق حقى كه مؤ منين مى پيمايند منتسب به خدا است . و اما كفار با آن اعمالى كه دارند خداى تعالى كارى به كارشان ندارد، چون كارشان منسوب به او نيست . و اما اينكه بى نتيجه كردن كارهاى آنان را به خدا نسبت داده معنايش اين است كه خدا اعمال آنان را به سوى نتيجه خوب و سعيد هدايت نمى كند. و در اين آيه اشاره اى است به اينكه تنها و تنها ملاك در سعادت و شقاوت انسان پيروى حق و پيروى باطل است ، علتش هم اين است كه حق به خدا انتساب دارد و باطل هيچ ارتباط و انتسابى به خدا ندارد.
اين آيه، مطالبى را كه در دو آيه قبل بود - يعنى بى نتيجه كردن اعمال كفار، و اصلاح حال مؤمنان و تكفير گناهانشان - تعليل مى كند.


((كذلك يضرب اللّه للناس امثالهم (( - يعنى خداوند اوصاف آنان را عينا همان طور كه هست برايشان بيان مى كند. و اگر اسم اشاره اى را به كار برده كه مخصوص دور است براى بزرگ داشت مثلى است كه زده .
و اگر كلمه «حق» را مقيد كرد به جملۀ «مِن رَبّهِم»، براى اين است كه اشاره كند به اين كه آنچه منسوب به خدا است، حق است و هيچ باطلى با خدا نسبت ندارد. و به همين جهت، خودش متصدى اصلاح قلب مؤمنان شده. چون طريق حقى كه مؤمنان مى پيمايند، منتسب به خدا است. و اما كفار با آن اعمالى كه دارند، خداى تعالى، كارى به كارشان ندارد. چون كارشان منسوب به او نيست. و اما اين كه بى نتيجه كردن كارهاى آنان را به خدا نسبت داده، معنايش اين است كه: خدا اعمال آنان را به سوى نتيجه خوب و سعيد هدايت نمى كند. و در اين آيه، اشاره اى است به اين كه تنها و تنها ملاك در سعادت و شقاوت انسان، پيروى حق و پيروى باطل است. علتش هم اين است كه حق به خدا انتساب دارد و باطل هيچ ارتباط و انتسابى به خدا ندارد.
 
 
«'''كَذَلِكَ يَضرِبُ اللّه لِلنّاسِ أمثَالَهُم'''» - يعنى خداوند اوصاف آنان را عينا همان طور كه هست، برايشان بيان مى كند. و اگر اسم اشاره اى را به كار برده كه مخصوص دور است، براى بزرگداشت مَثَلى است كه زده.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۳۴۰ </center>
فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضرْب الرِّقَابِ ...


اين آيه نتيجه گيرى از سه آيه قبل است كه مؤ من و كافر را وصف مى كند، گويا فرموده : وقتى مؤ منين اهل حق باشند، و خدا آن انعامها را به ايشان بكند، و كفار، اهل باطل باشند، و خدا اعمالشان را خنثى و گمراه كند، پس ‍ مؤ منين بايد در هنگام برخورد با صف كفار با ايشان قتال كنند و اسير بگيرند تا حق كه هدف مؤ منين است زنده شود و زمين از لوث باطلى كه مسير كفار است پاك گردد.
«'''فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضرْبَ الرِّقَابِ...'''»:
 
اين آيه، نتيجه گيرى از سه آيه قبل است كه مؤمن و كافر را وصف مى كند. گويا فرموده: وقتى مؤمنان اهل حق باشند، و خدا آن إنعام ها را به ايشان بكند، و كفار، اهل باطل باشند، و خدا اعمالشان را خنثى و گمراه كند، پس ‍ مؤمنان بايد در هنگام برخورد با صف كفار، با ايشان قتال كنند و اسير بگيرند تا حق - كه هدف مؤمنان است - زنده شود و زمين از لوث باطلى كه مسير كفار است، پاك گردد.




۱۴٬۱۲۳

ویرایش