گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
 
خط ۱۶۲: خط ۱۶۲:
«'''اللَّهُ الَّذِى أَنزَلَ الْكِتَاب بِالحَْقِّ وَ الْمِيزَانَ...'''»:
«'''اللَّهُ الَّذِى أَنزَلَ الْكِتَاب بِالحَْقِّ وَ الْمِيزَانَ...'''»:


در چند فصل گذشته كه گفتيم راجع به وحى صحبت مى كند، هر فصلى با جمله فعليه آغاز مى شد، در يكى كه صرفا از وحى خبر مى داد مى فرمود: ((كذلك يوحى اليك (( و در دومى كه غرض از وحى را بيان مى كرد مى فرمود: ((و كذلك اوحينا اليك (( و در سومى كه آثار آن را بيان مى كرد، مى فرمود: ((شرع لكم من الدين ((. ولى در اين فصل كه مساءله انزال كتاب و ميزان را توصيف مى كند، سياق را تغيير داده آن را با جمله اسميه آغاز كرده مى فرمايد: ((اللّه الذى انزل الكتاب ...(( و لازمه آن اين است كه وحى را به نزول كتاب و ميزان تعريف كرده باشد.
در چند فصل گذشته كه گفتيم راجع به وحى صحبت مى كند، هر فصلى با جمله فعليه آغاز مى شد، در يكى كه صرفا از وحى خبر مى داد، مى فرمود: «كَذَلِكَ يُوحِى إلَيكَ»، و در دومى كه غرض از وحى را بيان مى كرد، مى فرمود: «وَ كَذَلِكَ أوحَينَا إلَيكَ»، و در سومى كه آثار آن را بيان مى كرد، مى فرمود: «شَرَعَ لَكُم مِنَ الدّين». ولى در اين فصل - كه مسأله إنزال «كتاب» و «ميزان» را توصيف مى كند، سياق را تغيير داده، آن را با جملۀ اسميه آغاز كرده، مى فرمايد: «اللّهُ الّذِى أنزَلَ الكِتَابَ...»، و لازمۀ آن، اين است كه وحى را به نزول «كتاب» و «ميزان» تعريف كرده باشد.


و شايد وجه اين تغيير سياق همان باشد كه در آيه قبلى بيان كرديم كه منظوراز اينكه فرمود: ((و الذين يحاجون فى اللّه (( چيست . چون آن وجه اقتضاء مى كرد خداى تعالى را براى اجتماع كنندگان اينطور معرفى كند كه او كسى است كه كتاب و ميزان را به حق نازل كرد. و لازمه آن اين است كه وحى را همانطور كه توجه فرموديد به اثرش تعريف كند.
و شايد وجه اين تغيير سياق همان باشد كه در آيه قبلى بيان كرديم، كه منظوراز اين كه فرمود: «وَ الّذِينَ يُحَاجُّونَ فِى اللّه» چيست. چون آن وجه اقتضاء مى كرد خداى تعالى را براى اجتماع كنندگان اين طور معرفى كند كه: او، كسى است كه كتاب و ميزان را به حق نازل كرد. و لازمۀ آن، اين است كه وحى را همان طور كه توجه فرموديد، به اثرش تعريف كند.


مقصود از ((كتاب (( و ((ميزان (( در آيه : ((الله الذىانزل الكتاب بالحق و الميزان ....((
==مقصود از «كتاب» و «ميزان» در آيه: «اللهُ الّذِى أنزَلَ الكِتَابَ بِالحَقّ وَ المِيزَان...»==
و به هر حال مراد از كتاب ، وحيى است كه مشتمل بر شريعت و دين باشد، شريعت و دينى كه در مجتمع بشرى حاكم باشد. در تفسير آيه ((كان الناس امه واحده ...(( نيز گفتيم كه منظور از كتاب در قرآن كريم شريعت و دين است ، و معناى ((انزال آن به حق (( اين است كه اين كتاب حق محض است ، و آميخته با اختلاف هاى شيطانى و نفسانى نيست .
و به هر حال مراد از «كتاب»، وحيى است كه مشتمل بر شريعت و دين باشد. شريعت و دينى كه در مجتمع بشرى حاكم باشد. در تفسير آيه «كَانَ النّاسُ أُمّةً وَاحِدَة...» نيز گفتيم كه منظور از «كتاب» در قرآن كريم، شريعت و دين است، و معناى «إنزال آن به حق»،  اين است كه اين كتاب حقّ محض است، و آميخته با اختلاف هاى شيطانى و نفسانى نيست.


و كلمه ((ميزان (( به معناى هر مقياسى است كه اشياء با آن سنجيده مى شود. و مراد از آن به قرينه ذيل آيه و آيات بعد همان دينى است كه كتاب مشتمل بر آن است ، و از اين جهت دين را ميزان ناميده كه عقايد و اعمال به وسيله آن سنجش مى شود، و در نتيجه در روز قيامت هم بر طبق آن سنجش محاسبه و جزاء داده مى شود. پس ميزان عبارت است از دين با اصول و فروعش . و مؤ يد اين وجه كلام ديگر خداى تعالى است كه مى فرمايد: ((لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب و الميزان (( چون ظاهر اينكه فرموده : معهم با آنان اين است كه مراد از ميزان همان دين باشد.
و كلمۀ «ميزان»، به معناى هر مقياسى است كه اشياء با آن سنجيده مى شود. و مراد از آن، به قرينۀ ذيل آيه و آيات بعد، همان دينى است كه كتاب مشتمل بر آن است. و از اين جهت «دين» را «ميزان» ناميده كه عقايد و اعمال به وسيلۀ آن سنجش مى شود، و در نتيجه، در روز قيامت هم، بر طبق آن سنجش محاسبه و جزا داده مى شود.  
 
پس ميزان عبارت است از: دين با اصول و فروعش. و مؤّيد اين وجه، كلام ديگر خداى تعالى است كه مى فرمايد: «لَقَد أرسَلنَا رُسُلَنَا بِالبَيّنَات وَ أنزَلنَا مَعَهُمُ الكِتَابَ وَ المِيزَانَ». چون ظاهر اين كه فرموده: «مَعَهُم: با آنان»، اين است كه مراد از «ميزان»، همان «دين» باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۵۴ </center>
بعضى از مفسرين گفته اند ميزان به معناى عدل است ، و اگر عدل ميزان خوانده شده بدين جهت است كه ميزان وسيله برقرارى انصاف و مساوات در بين مردم است و عدل نيز چنين است . آنگاه براى گفته خود چنين تاءييد آورده كه در سابق در آيه : ((و امرت لاعدل بينكم (( كلمه عدل ذكر شده بود، پس معلوم مى شود منظور از ميزان همان عدل است .
بعضى از مفسران گفته اند: «ميزان»، به معناى عدل است، و اگر عدل «ميزان» خوانده شده، بدين جهت است كه ميزان، وسيلۀ برقرارى انصاف و مساوات در بين مردم است و «عدل» نيز، چنين است. آنگاه براى گفتۀ خود چنين تأييد آورده كه در سابق در آيه: «وَ أُمِرتُ لِأعدِلَ بَينَكُم»، كلمۀ عدل ذكر شده بود. پس معلوم مى شود منظور از «ميزان»، همان «عدل» است.


ليكن ما اين معنا را قبول نمى كنيم ، براى اينكه در خود آيه هيچ شاهدى بر اين نيست كه منظور از ميزان ، عدل باشد. و ما در سابق در معناى آيه ((لاعدل (( گفتيم كه مراد از عدل اين است كه آن جناب در تبليغ رسالت خود و در اجراى احكام خدا بين مردم فرق و تفاوت نگذارد، و خلاصه مراد از عدل برقرار كردن مساوات در بين همه طبقات است ، نه عدالت قاضى و حاكم .
ليكن ما اين معنا را قبول نمى كنيم، براى اين كه در خود آيه، هيچ شاهدى بر اين نيست كه منظور از «ميزان»، عدل باشد. و ما در سابق، در معناى آيه «لِأعدِلَ» گفتيم كه: مراد از «عدل» اين است كه آن جناب در تبليغ رسالت خود و در اجراى احكام خدا، بين مردم فرق و تفاوت نگذارد. و خلاصه مراد از «عدل»، برقرار كردن مساوات در بين همۀ طبقات است، نه عدالت قاضى و حاكم.




۱۴٬۱۱۵

ویرایش