گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۱: خط ۳۱:
<span id='link32'><span>
<span id='link32'><span>


==طرح يك سؤال و پاسخ آن ==
==طرح يك سؤال در بارۀ هلاکت اقوام گذشته و پاسخ آن ==
در اين جا، ممكن است كسى بگويد: اين وقتى درست است كه خدا اقوامى را هلاك نكرده باشد، و ما مى بينيم كه اين قضا را رانده و اقوامى را هلاك كرده، و خود خداى تعالى، داستان آن ها را در كلام خود آورده. درباره هلاكت قوم نوح و هود و صالح «عليهم السلام»، جدا جدا حكايت كرده، و درباره همه اقوامى كه هلاك شدند، فرموده: «وَ لِكُلّ أمّة رَسُولٌ فَإذَا جَاءَ رَسُولُهُم قَضِىَ بَينَهُم بِالقِسطِ»، با اين حال، ديگر آيه مورد بحث چه معنايى دارد؟
در اين جا، ممكن است كسى بگويد: اين وقتى درست است كه خدا اقوامى را هلاك نكرده باشد، و ما مى بينيم كه اين قضا را رانده و اقوامى را هلاك كرده، و خود خداى تعالى، داستان آن ها را در كلام خود آورده. درباره هلاكت قوم نوح و هود و صالح «عليهم السلام»، جدا جدا حكايت كرده، و درباره همه اقوامى كه هلاك شدند، فرموده: «وَ لِكُلّ أمّة رَسُولٌ فَإذَا جَاءَ رَسُولُهُم قَضِىَ بَينَهُم بِالقِسطِ»، با اين حال، ديگر آيه مورد بحث چه معنايى دارد؟
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۳ </center>
خط ۵۲: خط ۵۲:
«'''وَ قُل آمَنتُ بِمَا أنزَلَ اللّهُ مِن كِتَابٍ'''» - در اين جمله مى فرمايد: بگو به تمامى كتاب هايى كه خدا نازل كرده، ايمان دارم. و در تصديق و ايمان به كتب آسمانى مساوات را اعلام كن. و معلوم است كه مراد از كتب آسمانى، كتاب هايى است كه مشتمل بر شريعت هاى الهى است.
«'''وَ قُل آمَنتُ بِمَا أنزَلَ اللّهُ مِن كِتَابٍ'''» - در اين جمله مى فرمايد: بگو به تمامى كتاب هايى كه خدا نازل كرده، ايمان دارم. و در تصديق و ايمان به كتب آسمانى مساوات را اعلام كن. و معلوم است كه مراد از كتب آسمانى، كتاب هايى است كه مشتمل بر شريعت هاى الهى است.


((و امرت لا عدل بينكم (( - بعضى از مفسرين گفته اند: لام در جمله ((لاءعدل (( لام زائد است كه تنها خاصيت تاءكيد را دارد، نظير لام در ((لنسلم (( در جمله ((و امرنا لنسلم لرب العالمين ((. و معناى جمله مورد بحث اين است كه : و من ماءمور شده ام بين شما عدالت برقرار كنم ، يعنى همه را به يك چشم ببينم ، قوى را بر ضعيف و غنى را بر فقير و كبير را بر صغير مقدم ندارم ، و سفيد را بر سياه و عرب را بر غير عرب و هاشمى را و يا قرشى را بر غير آنان برترى ندهم . پس در حقيقت دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگى در برابر آن مساويند.
«'''وَ أُمِرتُ لِأعدِلَ بَينَكُم'''» - بعضى از مفسران گفته اند: لام در جمله لِأعدِلَ»، لام زائد است كه تنها خاصيت تأكيد را دارد. نظير لام در «لِنُسلِمَ» در جملۀ «وَ أُمِرنَا لِنُسلِمَ لِرَبّ العَالَمِين». و معناى جمله مورد بحث اين است كه: و من مأمور شده ام بين شما عدالت برقرار كنم. يعنى همه را به يك چشم ببينم. قوى را بر ضعيف و غنى را بر فقير و كبير را بر صغير مقدّم ندارم، و سفيد را بر سياه و عرب را بر غيرعرب و هاشمى را و يا قرشى را بر غير آنان برترى ندهم. پس در حقيقت، دعوت متوجه به عموم مردم است و مردم همگى در برابر آن مساوی اند.


بيان آيه : ((و قل آمنت بما انزل الله من كتاب ...((
پس جمله «آمَنتُ بِمَا أنزَلَ اللّهُ مِن كِتَابٍ»، مساوى دانستن همۀ كتاب هاى نازله است، از حيث اين كه بايد همه ايمان آورند. و جملۀ «وَ أُمِرتُ لِأعدِلَ بَينَكُم»، مساوى دانستن همه مردم است از حيث اين كه همه را بايد دعوت كرد، تا متوجه شرعى كه نازل شده، بشوند.
پس جمله ((امنت بما انزل اللّه من كتاب (( مساوى دانستن همه كتابهاى نازله است از حيث اينكه بايد همه ايمان آورند. و جمله ((و امرت لاعدل بينكم (( مساوى دانستن همه مردم است از حيث اينكه همه را بايد دعوت كرد، تا متوجه شرعى كه نازل شده بشوند.


بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: لام در جمله ((لاعدل بينكم (( لام تعليل است و معناى آن اين است : اين كه من ماءمور شده ام بدانچه ماءمور شده ام بدين جهت بوده كه بين شما عدالت برقرار كنم .
بعضى ديگر از مفسران گفته اند: لام در جمله «لِأعدِلَ بَينَكُم»، لام تعليل است و معناى آن، اين است: اين كه من مأمور شده ام بدانچه مأمور شده ام، بدين جهت بوده كه بين شما عدالت برقرار كنم.
و نيز درباره عدالت بعضى گفته اند: مراد از آن ، عدالت در داورى است . بعضى ديگر گفته اند: عدالت در حكم است . و بعضى ديگر معناى ديگرى كرده اند، ليكن همه اين معانى از سياق آيه به دور است ، و سياق با آن نمى سازد.
 
و نيز درباره «عدالت»، بعضى گفته اند: مراد از آن، عدالت در داورى است. بعضى ديگر گفته اند: عدالت در حكم است. و بعضى ديگر معناى ديگرى كرده اند، ليكن همه اين معانى از سياق آيه به دور است، و سياق با آن نمى سازد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۵ </center>
اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ ...
«'''اللَّهُ رَبُّنَا وَ رَبُّكُمْ ...'''»:
اين جمله مى خواهد مطالب گذشته ؛ يعنى تسويه بين كتب و شرايع نازله ، و ايمان آوردن به همه آنها، و تسويه بين مردم در دعوتشان به سوى دين ، و برابر بودن همه طبقات مردم در مشموليت احكام را تعليل كند، و به همين جهت كلام بدون حرف عطف آمده ، گويا مطلب ديگرى است غير مطالب گذشته .


پس جمله مزبور به اين معنا اشاره مى كند كه : رب همه مردم يكى است ، و آن ، اللّه تعالى است ، پس غير او ارباب ديگرى ندارند، تا هر كسى به رب خود بپيوندد، و بر سر ارباب خود نزاع كنند، اين بگويد رب من بهتر است ، او بگويد از من بهتر است ، و هر كسى تنها به شريعت پروردگار خود ايمان آورد، بلكه رب همه يكى ، و صاحب همه شريعتها يكى است ، و مردم همه و همه بندگان و مملوكين يكى هستند، يك خداست كه همه را تدبير مى كند، و به منظور تدبير آنها شريعتها را بر انبياء نازل مى كند، پس ديگر چرا بايد به يك شريعت ايمان بياورند، و به ساير شريعتها ايمان نياورند. يهود به شريعت موسى ايمان بياورد، ولى شريعت مسيح و محمد (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) را قبول نكند، و نصارى شريعت عيسى را بپذيرد و در مقابل شريعت محمدى (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) سر فرود نياورد؟ بلكه بر همه واجب است كه به تمامى كتابهاى نازل شده و شريعتهاى خدا ايمان بياورند، چون همه از يك خدا است .
اين جمله مى خواهد مطالب گذشته؛ يعنى تسويه بين كتب و شرايع نازله و ايمان آوردن به همه آن ها، و تسويه بين مردم در دعوتشان به سوى دين، و برابر بودن همه طبقات مردم در مشموليت احكام را تعليل كند. و به همين جهت، كلام بدون حرف عطف آمده، گويا مطلب ديگرى است غير مطالب گذشته.
 
پس جمله مزبور به اين معنا اشاره مى كند كه: ربّ همۀ مردم يكى است و آن، «اللّه تعالى» است. پس غير او، ارباب ديگرى ندارند، تا هر كسى به ربّ خود بپيوندد، و بر سرِ ارباب خود نزاع كنند. اين بگويد ربّ من بهتر است، او بگويد از من بهتر است، و هر كسى تنها به شريعت پروردگار خود ايمان آورد. بلكه ربّ همه يكى، و صاحب همۀ شريعت ها، يكى است و مردم، همه و همه بندگان و مملوكان يكى هستند. يك خداست كه همه را تدبير مى كند، و به منظور تدبير آن ها، شريعت ها را بر انبيا نازل مى كند. پس ديگر چرا بايد به يك شريعت ايمان بياورند، و به ساير شريعت ها ايمان نياورند. يهود به شريعت موسى ايمان بياورد، ولى شريعت مسيح و محمد «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را قبول نكند، و نصارا، شريعت عيسى را بپذيرد و در مقابل شريعت محمدى «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» سر فرود نياورد؟ بلكه بر همه واجب است كه به تمامى كتاب هاى نازل شده و شريعت هاى خدا ايمان بياورند، چون همه از يك خدا است.
<span id='link34'><span>
<span id='link34'><span>


==عمل هر چه باشد از كننده اش تجاوز نمى كند ==
==عمل هرچه باشد، از انجام دهنده اش، تجاوز نمى كند ==
((لنا اعمالنا و لكم اعمالكم (( - اين جمله به اين نكته اشاره مى كند كه اعمال هر چند از حيث خوبى و بدى و از حيث پاداش و كيفر و ثواب و عقاب مختلف است ، الا اينكه هر چه باشد از كننده اش تجاوز نمى كند، يعنى عمل تو عمل من نمى شود، پس هر كسى در گرو عمل خويش ‍ است ، و احدى از افراد بشر نه از عمل ديگرى بهره مند مى شود، و نه متضرر مى گردد، پس معنا ندارد كه كسى را جلو بيندازد تا از عمل او منتفع شود، و يا يكى ديگر را عقب اندازد تا مبادا از عمل او متضرر شود. البته اعمال مردم درجات مختلفى دارد، و بعضى از بعضى ديگر بهتر و گران بهاتر است ، اما ارزيابى و سنجش آن به دست خدايى است كه به حساب اعمال بندگان خود رسيدگى مى كند، نه به دست مردم و نه پيغمبر و نه افرادى پايين تر از او، چون مردم در هر رتبه اى كه باشند بنده و مملوك خدايند و هيچ كس مالك نفس هيچ كس نيست .
«'''لَناَ أعمَالُنَا وَ لَكُم أعمَالُكُم'''» - اين جمله، به اين نكته اشاره مى كند كه اعمال، هرچند از حيث خوبى و بدى و از حيث پاداش و كيفر و ثواب و عقاب مختلف است، الّا اين كه هرچه باشد، از كُننده اش تجاوز نمى كند. يعنى عمل تو، عملِ من نمى شود. پس هر كسى، در گروِ عمل خويش است، و احدى از افراد بشر، نه از عمل ديگرى بهره مند مى شود و نه متضرر مى گردد. پس معنا ندارد كه كسى را جلو بيندازد تا از عمل او منتفع شود، و يا يكى ديگر را عقب اندازد، تا مبادا از عمل او متضرر شود.  
و اين همان نكته اى است كه خداى تعالى در گفتگوى نوح با قومش نقل كرده كه : قومش گفتند: ((انومن لك و اتبعك الارذلون قال و ما علمى بما كانوا يعملون ان حسابهم الا على ربى لو تشعرون (( و نيز در خطابش به رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) فرمود: ((ما عليك من حسابهم من شى ء و ما من حسابك عليهم من شى ء((.
 
البته اعمال مردم درجات مختلفى دارد و بعضى، از بعضى ديگر بهتر و گرانبهاتر است. اما ارزيابى و سنجش آن به دست خدايى است كه به حساب اعمال بندگان خود رسيدگى مى كند، نه به دست مردم و نه پيغمبر و نه افرادى پايين تر از او. چون مردم در هر رتبه اى كه باشند، بنده و مملوك خدايند و هيچ كس مالك نفس هيچ كس نيست.
 
و اين همان نكته اى است كه خداى تعالى، در گفتگوى نوح با قومش نقل كرده كه: قومش گفتند: «أنُؤمِنَ لَكَ وَ اتّبَعَكَ الأرذَلُونَ * قَالَ وَ مَا عِلمِى بِمَا كَانُوا يَعمَلُونَ * إن حِسَابُهُم إلّا عَلى رَبّى لَو تَشعُرُونَ». و نيز در خطابش به رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» فرمود: «مَا عَلَيكَ مِن حِسَابِهِم مِن شَئٍ وَ مَا مِن حِسَابِكَ عَلَيهِم مِن شَئ».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۶ </center>
((لا حجه بيننا و بينكم (( - شايد مراد اين باشد كه هيچ حجت و دليلى كه دلالت كند بر اينكه بعضى از مردم بر بعضى ديگر مقدمند در بين ما نيست ، تا يكى از ما با آن دليل استدلال كند بر اينكه مقدم بر ديگران است .
«'''َلَا حُجّةَ بَينَنَا وَ بَينَكُم'''» - شايد مراد اين باشد كه هيچ حجت و دليلى كه دلالت كند بر اين كه بعضى از مردم بر بعضى ديگر مقدّم اند، در بين ما نيست، تا يكى از ما با آن دليل استدلال كند بر اين كه مقدّم بر ديگران است.
احتمال هم دارد كه اين نفى كردن حجت كنايه باشد از نفى لازمه آن ، يعنى خصومت ، و معناى جمله اين باشد كه ما بر سر اين ، دعوا و خصومت نداريم كه بين ما مردم تفاوت رتبه و درجه هست ، براى اينكه رب همه ما يكى است ، و ما همگى در اينكه بندگان يك خداييم يكسانيم ، و هر يك در گرو عمل خويش هستيم ، پس ديگر حجتى يعنى خصومتى در بين نيست ، تا هر يك به خاطر به كرسى نشاندن دعوى خود آن حجت را اقامه كند.
 
از اينجا روشن مى شود كه معنايى كه بعضى براى اين جمله كرده اند درست نيست ، و آن اين است كه ((احتجاج و خصومتى نيست ، چون حق روشن شده ، و ديگر احتياجى براى احتجاج و يا مخالفت نمانده ، مگر اينكه كسى بخواهد با علم به حق عناد و لجاجت كند((؛ چون سياق كلام و غرض از آن اين است كه بيان كند كه پيامبر (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) ماءمور شده بين خود و امتش برابرى و مساوات اعلام كند، و در مقام اين نيست كه چيزى از معارف اصولى را اثبات كند، تا مفسر مذكور كلمه ((حجت (( را بر روشن شدن حق در آن معارف معنا كند.
احتمال هم دارد كه اين نفى كردن «حجّت»، كنايه باشد از نفى لازمه آن، يعنى خصومت. و معناى جمله اين باشد كه: ما بر سرِ اين، دعوا و خصومت نداريم كه بين ما مردم تفاوت رتبه و درجه هست. براى اين كه ربّ همۀ ما، يكى است و ما همگى، در اين كه بندگان يك خداييم، يكسانيم، و هر يك، در گروِ عمل خويش هستيم. پس ديگر حجتى، يعنى خصومتى در بين نيست، تا هر يك به خاطر به كرسى نشاندن دعوى خود، آن حجت را اقامه كند.
 
از اينجا روشن مى شود كه معنايى كه بعضى براى اين جمله كرده اند، درست نيست و آن، اين است كه «احتجاج و خصومتى نيست، چون حق روشن شده، و ديگر احتياجى براى احتجاج و يا مخالفت نمانده، مگر اين كه كسى بخواهد با علم به حق، عناد و لجاجت كند». چون سياق كلام و غرض از آن، اين است كه بيان كند كه پيامبر «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، مأمور شده بين خود و امتش برابرى و مساوات اعلام كند، و در مقام اين نيست كه چيزى از معارف اصولى را اثبات كند، تا مفسرّ مذكور، كلمۀ «حجت» را بر روشن شدن حق در آن معارف معنا كند.
<span id='link35'><span>
<span id='link35'><span>
==مقصود از جمع در لا الله يجمع بيننا ==
== مقصود از جمع در «اللهُ يَجمَعُ بَينَنَا» ==
((اللّه يجمع بيننا(( - مراد از ضمير گوينده ((نا : ما(( مجموع گوينده و مخاطب در جمله هاى قبل است . و مراد از اينكه فرمود: ((خدا ما را جمع مى كند(( - به طورى كه مفسرين گفته اند - اين است كه : خدا ما را در روز قيامت براى حساب و جزاء جمع مى كند.
«'''اللّهُ يَجمَعُ بَينَنَا'''» - مراد از ضمير گوينده «نَا: ما»، مجموع گوينده و مخاطب در جمله هاى قبل است. و مراد از اين كه فرمود: «خدا، ما را جمع مى كند» - به طورى كه مفسران گفته اند - اين است كه: خدا، ما را در روز قيامت، براى حساب و جزا جمع مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۷ </center>
و بعيد نيست كه منظور، جمع كردن بين مردم در ربوبيت باشد، چون خدا رب جميع است ، و جميع بنده اويند. و بنابراين جمله مورد بحث تاءكيد همان جمله سابق است كه مى فرمود: ((اللّه ربنا و ربكم (( و مقدمه و زمينه چينى است براى جمله بعد كه مى فرمايد: ((و اليه المصير(( آنگاه مفاد هر دو جمله اين مى شود كه : خدا تنها پديد آرنده ما است ، چون رب همه ما است ، و منتهاى ما به سوى او است ، چون بازگشت ما به سوى او است ، پس هيچ پديد آرنده اى در بين ما بجز خداى عزّوجلّ نيست .
و بعيد نيست كه منظور، جمع كردن بين مردم در ربوبيت باشد. چون خدا، ربّ جميع است و جميع، بندۀ اويند. و بنابراين، جمله مورد بحث، تأكيد همان جمله سابق است كه مى فرمود: «اللّهُ رَبُّنَا وَ رَبّكُم» و مقدمه و زمينه چينى است براى جمله بعد كه مى فرمايد: «وَ إلَيهِ المَصِير». آنگاه مفاد هر دو جمله اين مى شود كه:
 
خدا، تنها پديد آرندۀ ما است، چون ربّ همۀ ما است، و منتهاى ما به سوى اوست. چون بازگشت ما به سوى اوست، پس هيچ پديد آرنده اى در بين ما، به جز خداى عزّوجلّ نيست.
 
مقتضاى ظاهر اين بود كه در تعليل بفرمايد: ((اللّه ربى و ربكم لى عملى و لكم اعمالكم لا حجه بينى و بينكم (( چون اين جمله محاذى با جمله : ((آمنت بما انزل اللّه من كتاب (( است ، همانطور كه آنجا فرمود: ((بگو من ايمان دارم (( در اينجا نيز بايد مى فرمود: ((اللّه پروردگار من ، و پروردگار شما است عمل من براى خودم و عمل شما براى شما است ، و حجتى بين من و بين شما نيست و ماءمور شده ام كه به عدالت رفتار كنم (( ولى اينطور نفرمود: بلكه فرمود: ((اللّه پروردگار ما و شما است (( و خلاصه به جاى من و شما فرمود:((ما و شما(( و اين بدان جهت بود كه كلام سابقش يعنى ((شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا...(( و نيز جمله ((اللّه يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب (( مى فهماند كه در اين ميان مردمى هم هستند كه به آنچه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) ايمان آورده ايمان دارند، و دعوت او را مى پذيرند و شريعتش را پيروى مى كنند.
مقتضاى ظاهر اين بود كه در تعليل بفرمايد: ((اللّه ربى و ربكم لى عملى و لكم اعمالكم لا حجه بينى و بينكم (( چون اين جمله محاذى با جمله : ((آمنت بما انزل اللّه من كتاب (( است ، همانطور كه آنجا فرمود: ((بگو من ايمان دارم (( در اينجا نيز بايد مى فرمود: ((اللّه پروردگار من ، و پروردگار شما است عمل من براى خودم و عمل شما براى شما است ، و حجتى بين من و بين شما نيست و ماءمور شده ام كه به عدالت رفتار كنم (( ولى اينطور نفرمود: بلكه فرمود: ((اللّه پروردگار ما و شما است (( و خلاصه به جاى من و شما فرمود:((ما و شما(( و اين بدان جهت بود كه كلام سابقش يعنى ((شرع لكم من الدين ما وصى به نوحا...(( و نيز جمله ((اللّه يجتبى اليه من يشاء و يهدى اليه من ينيب (( مى فهماند كه در اين ميان مردمى هم هستند كه به آنچه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) ايمان آورده ايمان دارند، و دعوت او را مى پذيرند و شريعتش را پيروى مى كنند.
پس مراد از كلمه ((ما(( در ((ربنا(( و در ((لنا اعمالنا(( و در ((بيننا(( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و مؤ منين به آن جناب است . و مراد از مخاطبين در جمله ((و ربكم (( و ((اعمالكم (( و ((بينكم (( ساير مردم يعنى اهل كتاب و مشركين اند، و اين آيه نظير آيه شريفه ((قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون (( مى باشد.
پس مراد از كلمه ((ما(( در ((ربنا(( و در ((لنا اعمالنا(( و در ((بيننا(( رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) و مؤ منين به آن جناب است . و مراد از مخاطبين در جمله ((و ربكم (( و ((اعمالكم (( و ((بينكم (( ساير مردم يعنى اهل كتاب و مشركين اند، و اين آيه نظير آيه شريفه ((قل يا اهل الكتاب تعالوا الى كلمه سواء بيننا و بينكم الا نعبد الا اللّه و لا نشرك به شيئا و لا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون اللّه فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون (( مى باشد.
وَ الَّذِينَ يحَاجُّونَ فى اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا استُجِيب لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضةٌ عِندَ رَبهِمْ وَ عَلَيهِمْ غَضبٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ
وَ الَّذِينَ يحَاجُّونَ فى اللَّهِ مِن بَعْدِ مَا استُجِيب لَهُ حُجَّتُهُمْ دَاحِضةٌ عِندَ رَبهِمْ وَ عَلَيهِمْ غَضبٌ وَ لَهُمْ عَذَابٌ شدِيدٌ
كلمه ((حجت (( به معناى سخنى است كه منظور از آن اثبات و يا ابطال چيزى باشد، و اين واژه از ماده حج گرفته شده كه به معناى قصد است . و كلمه ((داحض (( اسم فاعل از ((دحض (( است كه به معناى بطلان و زوال است .
كلمه ((حجت (( به معناى سخنى است كه منظور از آن اثبات و يا ابطال چيزى باشد، و اين واژه از ماده حج گرفته شده كه به معناى قصد است . و كلمه ((داحض (( اسم فاعل از ((دحض (( است كه به معناى بطلان و زوال است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۸ </center>
و معناى آيه به طورى كه گفته اند اين است : كسانى كه درباره خدا احتجاج و استدلال مى كنند تا ربوبيت او را نفى و يا دين او را باطل كنند، (با اينكه مردم دعوت او را پذيرفته ، و داخل دينش شده اند، چون حجتش روشن و واضح بود)، حجتشان نزد پروردگارشان باطل و زايل است ، و غضبى از خدا برايشان است و عذابى شديد دارند.
و معناى آيه به طورى كه گفته اند اين است : كسانى كه درباره خدا احتجاج و استدلال مى كنند تا ربوبيت او را نفى و يا دين او را باطل كنند، (با اينكه مردم دعوت او را پذيرفته ، و داخل دينش شده اند، چون حجتش روشن و واضح بود)، حجتشان نزد پروردگارشان باطل و زايل است ، و غضبى از خدا برايشان است و عذابى شديد دارند.
و ظاهرا مراد از اينكه فرمود: ((بعد از آنكه استجابت شد(( استجابت حقيقى است ، به اينكه كسانى كه دعوت او را استجابت كرده اند از روى علم و آگاهى و بدون شك و اضطراب استجابت كرده اند، و خلاصه ، فطرت سالم انسانيت وادارشان كرده كه استجابت كنند، چون دين با معارفى كه در آن است فطرى بشر است ، و بدون هيچ درنگى آن را مى پذيرد، البته در صورتى كه فطرت (به خاطر عوامل خارجى ) نمرده باشد.
و ظاهرا مراد از اينكه فرمود: ((بعد از آنكه استجابت شد(( استجابت حقيقى است ، به اينكه كسانى كه دعوت او را استجابت كرده اند از روى علم و آگاهى و بدون شك و اضطراب استجابت كرده اند، و خلاصه ، فطرت سالم انسانيت وادارشان كرده كه استجابت كنند، چون دين با معارفى كه در آن است فطرى بشر است ، و بدون هيچ درنگى آن را مى پذيرد، البته در صورتى كه فطرت (به خاطر عوامل خارجى ) نمرده باشد.
همچنان كه فرموده : ((انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم اللّه (( و نيز فرموده : ((و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها(( و نيز فرموده : ((فاقم وجهك للدين حنيفا فطره اللّه التى فطر الناس ‍ عليها((.
همچنان كه فرموده : ((انما يستجيب الذين يسمعون و الموتى يبعثهم اللّه (( و نيز فرموده : ((و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها(( و نيز فرموده : ((فاقم وجهك للدين حنيفا فطره اللّه التى فطر الناس ‍ عليها((.
۱۴٬۲۰۵

ویرایش