گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۸: خط ۱۵۸:
<span id='link28'><span>
<span id='link28'><span>


بعد از آنكه تشريع دين براى نامبردگان به معناى اين بود كه همه را به پيروى و عمل به دين دعوت كند، و اينكه در آن اختلاف نكنند، در جمله مورد بحث همين را به اقامه دين تفسير نموده ، و اينكه در دين خدا متفرق نشوند. در نتيجه حاصل معناى جمله اين مى شود: بر همه مردم واجب است دين خدا را به طور كامل به پا دارند، و در انجام اين وظيفه تبعيض قائل نشوند، كه پاره اى از احكام دين را به پا بدارند، و پاره اى را رها كنند. و اقامه كردن دين عبارت است از اينكه به تمامى آنچه كه خدا نازل كرده و عمل بدان را واجب نموده ايمان بياورند.
بعد از آن كه تشريع دين براى نامبردگان به معناى اين بود كه همه را به پيروى و عمل به دين دعوت كند، و اين كه در آن اختلاف نكنند، در جمله مورد بحث، همين را به «اقامۀ دين» تفسير نموده، و اين كه در دين خدا متفرق نشوند. در نتيجه حاصل معناى جمله اين مى شود:  
و مجموع شرايعى كه خدا بر انبياء نازل كرده يك دين است كه بايد اقامه شود، و در آن ايجاد تفرقه نكنند، چون پاره اى از احكام الهى است كه در همه اديان بوده ، و معلوم است كه چنين احكامى مادام كه بشر عاقل و مكلفى در دنيا باقى باشد، آن احكام هم باقى است ، و وجوب اقامه آن واضح است . و پاره اى ديگر هست كه در شرايع قبلى بوده و در شريعت بعدى نسخ شده ، اين گونه احكام در حقيقت عمر كوتاهى داشته ، و مخصوص طايفه اى از مردم و در زمان خاصى بوده ، و معناى نسخ شدن آن آشكار شدن آخرين روز عمر آن احكام است نه اينكه معناى نسخ شدنش اين باشد كه آن احكام باطل شده ، پس حكم نسخ شده هم تا ابد حق است ، چيزى كه هست مخصوص طايفه معينى و زمان معينى بوده ، و بايد آن طايفه و اهل آن زمان هم ايمان به آن حكم داشته باشند، و هم به آن عمل كرده باشند، و اما بر ديگران واجب است تنها به آن ايمان داشته باشند، و بس ، و ديگر واجب نيست كه به آن عمل هم بكنند، و معناى اقامه اين احكام همين است كه قبولش داشته باشند.
 
بر همۀ مردم واجب است دين خدا را به طور كامل به پا دارند، و در انجام اين وظيفه تبعيض قائل نشوند، كه پاره اى از احكام دين را به پا بدارند، و پاره اى را رها كنند. و «اقامه كردن دين»، عبارت است از اين كه: به تمامى آنچه كه خدا نازل كرده و عمل بدان را واجب نموده، ايمان بياورند.
 
و مجموع شرايعى كه خدا بر انبياء نازل كرده، يك دين است كه بايد اقامه شود، و در آن ايجاد تفرقه نكنند. چون پاره اى از احكام الهى است كه در همه اديان بوده، و معلوم است كه چنين احكامى، مادام كه بشر عاقل و مكلفى در دنيا باقى باشد، آن احكام هم باقى است، و وجوب اقامۀ آن واضح است. و پاره اى ديگر هست كه در شرايع قبلى بوده و در شريعت بعدى نسخ شده، اين گونه احكام در حقيقت عمر كوتاهى داشته، و مخصوص طايفه اى از مردم و در زمان خاصى بوده، و معناى نسخ شدن آن، آشكار شدن آخرين روز عمر آن احكام است، نه اين كه معناى نسخ شدنش اين باشد كه آن احكام باطل شده.
 
پس حكم نسخ شده هم، تا ابد حق است. چيزى كه هست، مخصوص طايفه معينى و زمان معينى بوده، و بايد آن طايفه و اهل آن زمان، هم ايمان به آن حكم داشته باشند، و هم به آن عمل كرده باشند. و اما بر ديگران واجب است تنها به آن ايمان داشته باشند و بس، و ديگر واجب نيست كه به آن عمل هم بكنند. و معناى اقامۀ اين احكام همين است كه قبولش داشته باشند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۰ </center>
پس با اين بيان روشن گرديد كه امر به اقامه دين و تفرقه نكردن در آن ، در جمله ((ان اقيموا الدين و لا تتفرقوا فيه (( به اطلاقش باقى است ، و شامل همه مردم در همه زمانها مى باشد.
پس با اين بيان روشن گرديد كه امر به «اقامه دين» و تفرقه نكردن در آن، در جملۀ «أن أقِيمُوا الدّين وَ لَا تَتَفَرّقُوا فِيهِ»، به اطلاقش باقى است، و شامل همۀ مردم، در همۀ زمان ها مى باشد.
<span id='link29'><span>
<span id='link29'><span>


۱۴٬۱۵۱

ویرایش