گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۵۷: خط ۱۵۷:
<span id='link44'><span>
<span id='link44'><span>


==اقوال مختلف مفسرين در تفسير آيه فوق ==
==اقوال مختلف مفسران در تفسير آيه فوق ==
اين آن معنايى است كه سياق آيه و نيز رواياتى كه در معناى آيه وارد شده ، آن را افاده مى كند.
اين آن معنايى است كه سياق آيه و نيز رواياتى كه در معناى آيه وارد شده، آن را افاده مى كند.
اما مفسرين در تفسير آيه اختلافهاى عجيبى به راه انداخت ه اند، اختلافى در معناى كلمه ((ثمّ(( كرده اند كه بعضى گفته اند: ((اين كلمه براى تراخى است ، يعنى بعديّت در خبر دادن را مى رساند((. بعضى ديگر گفته اند: ((براى تراخى و افاده بعديت رتبى است ((. بعضى گفته اند: ((براى افاده بعديت زمانى است ((.
 
و در عطف كردن اين كلمه نيز اختلاف است . بعضى گفته اند: ((آيه عطف است بر جمله ((اوحينا((.بعضى ديگر گفته اند: عطف است بر جمله ((الّذى اوحينا((.
اما مفسران در تفسير آيه اختلاف هاى عجيبى به راه انداخته اند، اختلافى در معناى كلمه «ثمّ» كرده اند كه بعضى گفته اند: «اين كلمه براى تراخى است، يعنى بعديّت در خبر دادن را مى رساند». بعضى ديگر گفته اند: «براى تراخى و افاده بعديت رتبى است ((. بعضى گفته اند: ((براى افاده بعديت زمانى است».
باز در معناى جمله ((اورثنا(( اختلاف كرده اند كه بعضى گفته اند: ((مراد همان معناى ظاهر جمله است ((. بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه : ((ما حكم كرديم و مقدر نموديم به اينكه كتاب به ايشان ارث برسد((.
 
و نيز در معناى كتاب اختلاف كرده اند كه بعضى گفته اند: ((مراد از آن ، قرآن است ((. بعضى ديگر گفته اند: ((جنس كتابهاى آسمانى ، و همه آنها است ((.
و در عطف كردن اين كلمه نيز اختلاف است. بعضى گفته اند: «آيه عطف است بر جمله «اوحينا». بعضى ديگر گفته اند: عطف است بر جمله «الّذى اوحينا».
و در معناى جمله ((الّذين اصطفينا(( اختلاف كرده اند. بعضى گفته اند: ((مراد از آن انبياء (عليهم السلام ) مى باشند((. بعضى ديگر گفته اند: ((مراد بنى اسرائيل است ((. و بعضى ديگر مراد از آن را امت محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) دانسته اند. بعضى ديگر علماى امت . و بعضى ديگر ذريه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) از فرزندان فاطمه (عليهاالسلام ) دانسته اند.
 
و در معناى كلمه ((من (( در جمله ((من عبادنا(( اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: براى تبعيض است . بعضى ديگر آن را براى ابتداء، و بعضى ديگر براى بيان دانسته اند. البته به خاطر اختلاف مزبور در معناى ((من (( معناى عباد نيز مختلف مى شود، و همچنين اضافه كلمه ((عباد(( به كلمه ((نا(( اختلاف پيدا مى كند، بنا به بعضى از وجوه اضافه تشريفى مى شود، و بنا به بعضى ديگر غير تشريفى .
باز در معناى جمله «اورثنا» اختلاف كرده اند كه بعضى گفته اند: «مراد همان معناى ظاهر جمله است». بعضى ديگر گفته اند: معنايش اين است كه: «ما حكم كرديم و مقدر نموديم به اين كه كتاب به ايشان ارث برسد».
و نيز در مرجع ضمير منهم اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: كلمه ((الّذين (( است . بعضى ديگر گفته اند: كلمه ((عبادنا(( است .
 
و نيز در معناى كتاب اختلاف كرده اند كه بعضى گفته اند: «مراد از آن، قرآن است». بعضى ديگر گفته اند: «جنس كتاب هاى آسمانى، و همه آن ها است».
 
و در معناى جمله «الّذين اصطفينا» اختلاف كرده اند. بعضى گفته اند: «مراد از آن انبياء (عليهم السلام) مى باشند». بعضى ديگر گفته اند: «مراد بنى اسرائيل است». و بعضى ديگر مراد از آن را امت محمّد (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) دانسته اند. بعضى ديگر علماى امت . و بعضى ديگر ذريه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) از فرزندان فاطمه (عليهاالسلام) دانسته اند.
 
و در معناى كلمه «من» در جمله «من عبادنا» اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: براى تبعيض است . بعضى ديگر آن را براى ابتداء، و بعضى ديگر براى بيان دانسته اند. البته به خاطر اختلاف مزبور در معناى «من»، معناى عباد نيز مختلف مى شود، و همچنين اضافه كلمه «عباد» به كلمه «نا» اختلاف پيدا مى كند، بنابه بعضى از وجوه اضافه تشريفى مى شود، و بنابه بعضى ديگر غير تشريفى.
 
و نيز در مرجع ضمير منهم اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: كلمه «الّذين» است. بعضى ديگر گفته اند: كلمه «عبادنا» است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۶ </center>
و در معناى ظالم به نفس و مقتصد و سابق نيز اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: ظالم ، كسى است كه ظاهرش از باطنش بهتر باشد و مقتصد، آن كسى است كه ظاهر و باطنش يكسان باشد، و سابق ، آن كسى است كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد. بعضى ديگر گفته اند: مراد از سابق آن كسانى هستند كه در عهد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ) اسلام آوردند، يعنى صحابه آن جناب ، و مقتصد كسانى هستند كه پا به جاى پاى اصحاب آن جناب گذاشته باشند، و ظالم به نفس ساير مردمند. بعضى ديگر گفته اند: ظالم به نفس كسى است كه گناه بر او غلبه كرده باشد، و مقتصد آن كسى است كه گناه و ثوابش يكسان ، و خلاصه متوسط الحال باشد، و سابق آن كسى است كه به درگاه خدا تقرب جسته ، و در درجات قرب از ديگران پيشى گرفته باشد.
و در معناى ظالم به نفس و مقتصد و سابق نيز اختلاف كرده اند، بعضى گفته اند: ظالم، كسى است كه ظاهرش از باطنش بهتر باشد و مقتصد، آن كسى است كه ظاهر و باطنش يكسان باشد، و سابق، آن كسى است كه باطنش از ظاهرش بهتر باشد. بعضى ديگر گفته اند: مراد از سابق آن كسانى هستند كه در عهد رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) اسلام آوردند، يعنى صحابه آن جناب، و مقتصد كسانى هستند كه پا به جاى پاى اصحاب آن جناب گذاشته باشند، و ظالم به نفس، ساير مردمند. بعضى ديگر گفته اند: ظالم به نفس كسى است كه گناه بر او غلبه كرده باشد، و مقتصد آن كسى است كه گناه و ثوابش يكسان، و خلاصه متوسط الحال باشد، و سابق آن كسى است كه به درگاه خدا تقرب جسته، و در درجات قرب از ديگران پيشى گرفته باشد.
البته در اين بين اقوال متفرق ديگرى هست كه ذكر نكرديم ، و اگر احتمالات مذكور را در يكديگر ضرب كنيم از هزار احتمال بالاتر مى شود.
 
جَنَّت عَدْنٍ يَدْخُلُونهَا يحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤ اً وَ لِبَاسهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ
البته در اين بين اقوال متفرق ديگرى هست كه ذكر نكرديم، و اگر احتمالات مذكور را در يكديگر ضرب كنيم، از هزار احتمال بالاتر مى شود.
كلمه ((يحلون (( مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن ((تحليه (( است و تحليه به معناى خود آرايى است . و كلمه ((اساور(( جمع ((اءسوره (( و اسوره هم جمع سوار - به كسره سين - است ، راغب گفته : سوار زن ، دستواره آن است (النگو) و اين كلمه فارسى است ، كه بعد از عربى شدن به صورت سوار درآمده .
 
((جنات عدن (( - ظاهرا اين جمله بيان همان فضل كبير باشد. در مجمع البيان گفته : اين جمله تفسير فضل است گويا شخصى پرسيده : اين فضل كبير چيست ؟ در پاسخ فرموده : بهشتهايى است كه تقديرش يا پاداش جنات است ، يا دخول جنات ، و ممكن هم هست كلمه ((جنات (( بدل از فضل باشد، گويا فرمود ه : ذلك دخول جنات - آن داخل شدن بهشت است . و بقيه الفاظ آيه روشن است .
«'''جَنَّات عَدْنٍ يَدْخُلُونهَا يحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَساوِرَ مِن ذَهَبٍ وَ لُؤْلُؤاً وَ لِبَاسهُمْ فِيهَا حَرِيرٌ'''»:
 
كلمه «يُحلّون» مضارع مجهول از باب تفعيل است و مصدر آن «تحليه» است و تحليه به معناى خود آرايى است. و كلمه «اساور» جمع «أسوره» و أسوره هم جمع سوار - به كسره سين - است، راغب گفته: سوار زن، دستواره آن است (النگو) و اين كلمه فارسى است، كه بعد از عربى شدن به صورت سوار درآمده.
 
«'''جنات عدن'''» - ظاهرا اين جمله بيان همان فضل كبير باشد. در مجمع البيان گفته: اين جمله تفسير فضل است گويا شخصى پرسيده: اين فضل كبير چيست؟ در پاسخ فرموده: بهشت هايى است كه تقديرش يا پاداش جنات است، يا دخول جنات، و ممكن هم هست كلمه «جنات» بدل از فضل باشد، گويا فرموده: ذلك دخول جنات - آن داخل شدن بهشت است. و بقيه الفاظ آيه روشن است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۷ </center>
وَ قَالُوا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَذْهَب عَنَّا الحَْزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شكُورٌ
«'''وَ قَالُوا الحَْمْدُ للَّهِ الَّذِى أَذْهَب عَنَّا الحَْزَنَ إِنَّ رَبَّنَا لَغَفُورٌ شكُورٌ'''»:
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از ((حزن (( - كه خدا را، به خاطر اينكه ايشان را با بردن در بهشت از آن ((حزن (( نجات داده ، حمد گفته اند - آن شدائد و مصائب و اندوهى است كه اهل بهشت در دنيا داشتند.
 
بعضى ديگر گفته اند: ((مراد از آن اندوهى است كه بعد از رحلت از دنيا و قبل از دخول به بهشت به ايشان احاطه مى كند، اندوهى كه منشاش ‍ ترس از گناهان است ((.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از «حزن» - كه خدا را، به خاطر اين كه ايشان را با بردن در بهشت از آن «حزن» نجات داده ، حمد گفته اند - آن شدائد و مصائب و اندوهى است كه اهل بهشت در دنيا داشتند.
بنابراين ، مى توان گفت آيه شريفه حكايت كلام دسته اول از آن سه طايفه است ، يعنى ظالم به نفس و يا كلام آن دسته و دسته دوم ، يعنى مقتصدين است ، و اما طايفه سوم كه سابق به خيراتند گناهى در صحيفه اعمال ندارند، تا از عذاب آن بترسند. و اين وجه دوم با آخر گفتار آنان كه گفتند: ((ان ربنا لغفور شكور(( مناسب تر است .
 
الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضلِهِ لا يَمَسنَا فِيهَا نَصبٌ وَ لا يَمَسنَا فِيهَا لُغُوبٌ
بعضى ديگر گفته اند: «مراد از آن اندوهى است كه بعد از رحلت از دنيا و قبل از دخول به بهشت به ايشان احاطه مى كند، اندوهى كه منشاش ‍ ترس از گناهان است».
كلمه ((مقامه (( به معناى اقامه است ، و ((دارالمقامه (( آن منزلى است كه كسى از آن بيرون نمى رود و از آنجا به جاى ديگر كوچ نمى كند. و كلمه ((نصب (( به فتحه نون و صاد - به معناى تعب و مشقت است . و كلمه ((لغوب (( - به ضمه لام - به معناى خستگى و تعب در طلب معاش و غير آن است .
 
و معنايش اين است كه : ((آن خدايى كه ما را به فضل خودش و بدون اينكه استحقاقى داشته باشيم در خانه جاودانه داخل كرد، بهشتى كه نه در آن مشقتى هست و نه تعبى ، و نه ما در آنجا در طلب آنچه مى خواهيم دچار خستگى و كندى مى شويم ، چون هر چه بخواهيم در آن هست ((.
بنابراين، مى توان گفت آيه شريفه حكايت كلام دسته اول از آن سه طايفه است، يعنى ظالم به نفس و يا كلام آن دسته و دسته دوم، يعنى مقتصدين است، و اما طايفه سوم كه سابق به خيراتند گناهى در صحيفه اعمال ندارند، تا از عذاب آن بترسند. و اين وجه دوم با آخر گفتار آنان كه گفتند: «ان ربنا لغفور شكور» مناسب تر است.
و كلمه ((من فضله (( مناسبت خاصى با جمله سابق ، يعنى جمله : ((ذلك هو الفضل الكبير(( دارد.
 
وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ ...
«'''الَّذِى أَحَلَّنَا دَارَ الْمُقَامَةِ مِن فَضلِهِ لا يَمَسنَا فِيهَا نَصبٌ وَ لا يَمَسنَا فِيهَا لُغُوبٌ'''»:
لام در ((لهم (( لام اختصاص است ، و مى فهماند كه آتش جزايى است خاص ايشان و از ايشان جدا شدنى نيست . و جمله ((لا يقضى عليهم فى موتوا((، معنايش اين است كه : حكم نمى شود بر آنان به مرگ ، تا بميرند، در نتيجه در آن شدت عذاب همواره زنده اند، و عذاب آتش از ايشان تخفيف نمى پذيرد، اين چنين ما هر كفرانگر را كه كفرانش ‍ يا شديد است و يا بسيار، كيفر مى دهيم .
 
كلمه «مقامه» به معناى اقامه است، و «دارالمقامه»، آن منزلى است كه كسى از آن بيرون نمى رود و از آن جا به جاى ديگر كوچ نمى كند. و كلمه «نَصَب» به فتحه نون و صاد - به معناى تعب و مشقت است . و كلمه «لغوب» - به ضمه لام - به معناى خستگى و تعب در طلب معاش و غير آن است.
 
و معنايش اين است كه: «آن خدايى كه ما را به فضل خودش و بدون اين كه استحقاقى داشته باشيم، در خانه جاودانه داخل كرد، بهشتى كه نه در آن مشقتى هست و نه تعبى، و نه ما در آن جا در طلب آنچه مى خواهيم، دچار خستگى و كندى مى شويم، چون هرچه بخواهيم در آن هست».
 
و كلمه «من فضله» مناسبت خاصى با جمله سابق، يعنى جمله: «ذلك هو الفضل الكبير» دارد.
 
«'''وَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ ...'''»:
 
لام در «لهم» لام اختصاص است، و مى فهماند كه آتش جزايى است خاص ايشان و از ايشان جدا شدنى نيست. و جمله «لا يقضى عليهم فى موتوا»، معنايش اين است كه: حكم نمى شود بر آنان به مرگ، تا بميرند، در نتيجه، در آن شدت عذاب همواره زنده اند، و عذاب آتش از ايشان تخفيف نمى پذيرد، اين چنين ما هر كفرانگر را كه كفرانش ‍ يا شديد است و يا بسيار، كيفر مى دهيم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۶۸ </center>
وَ هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا ...
«'''وَ هُمْ يَصطرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا ...'''»:
در مجمع البيان گفته : كلمه ((اصطراخ (( به معناى شيون و فرياد و استغاثه است ، و اين كلمه از باب افتعال از ماده ((صراخ : ناله (( است .
 
و جمله ((ربنا اخرجنا(( بيان همان شيون و فرياد است . و جمله ((اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر(( پاسخ آن فرياد است . و جمله ((فذوقوا(( و جمله ((فما للظالمين من نصير(( هر يك نتيجه جمله ما قبل خودش است .
در مجمع البيان گفته: كلمه «اصطراخ» به معناى شيون و فرياد و استغاثه است، و اين كلمه از باب افتعال از ماده «صراخ: ناله» است.
و معناى آ يه اين است كه : اين كفار كه در آتشند، شيون و فرياد مى كنند، و استغاثه مى نمايند، در حالى كه فريادشان اين است كه : پروردگارا ما را از آتش بدر آور، تا عمل صالح كنيم غير از آن عمل زشت كه مى كرديم ، در پاسخ به ايشان گفته مى شود: نه ، هرگز، مگر ما آن قدر عمر به شما نداديم كه هركس مى خواست متذكر شود مجال آن را داشته باشد؟ ما اين مقدار عمر را به شما داديم ، پيامبران بيم رسان هم نزد شما آمدند، و از اين عذاب بيمتان دادند، ولى متذكر نشديد و ايمان نياورديد، حال عذاب را بچشيد كه ستمكاران را ياورى نباشد، تا به يارى آنان برخيزند و از عذاب خلاصشان كنند.
 
إِنَّ اللَّهَ عَلِمُ غَيْبِ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ
و جمله «ربنا اخرجنا» بيان همان شيون و فرياد است. و جمله «اولم نعمركم ما يتذكر فيه من تذكر» پاسخ آن فرياد است. و جمله «فذوقوا» و جمله «فما للظالمين من نصير»، هر يك نتيجه جمله ما قبل خودش است.
خدا عالم غيب آسمان ها و زمين است ، و او به آنچه در سينه ها پنهان است داناست ، با شما بر طبق آنچه در باطن نهفته داريد، از عقايد و آثار اعمال معامله مى كند، و بر طبق آن محاسبه مى نمايد، چه اينكه ظاهرتان با باطن مطابق باشد و چه مخالف ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : ((ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه (( و نيز فرموده : ((يوم تبلى السرائر((.
 
و معناى آ يه اين است كه: اين كفار كه در آتش اند، شيون و فرياد مى كنند، و استغاثه مى نمايند، در حالى كه فريادشان اين است كه: پروردگارا! ما را از آتش به در آور، تا عمل صالح كنيم غير از آن عمل زشت كه مى كرديم، در پاسخ به ايشان گفته مى شود: نه، هرگز، مگر ما آن قدر عمر به شما نداديم كه هركس مى خواست متذكر شود، مجال آن را داشته باشد؟ ما اين مقدار عمر را به شما داديم، پيامبران بيم رسان هم نزد شما آمدند، و از اين عذاب بيمتان دادند، ولى متذكر نشديد و ايمان نياورديد، حال عذاب را بچشيد كه ستمكاران را ياورى نباشد، تا به يارى آنان برخيزند و از عذاب خلاصشان كنند.
 
«'''إِنَّ اللَّهَ عَالِمُ غَيْبِ السمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ إِنَّهُ عَلِيمُ بِذَاتِ الصدُورِ'''»:
 
خدا عالم غيب آسمان ها و زمين است، و او به آنچه در سينه ها پنهان است داناست، با شما بر طبق آنچه در باطن نهفته داريد، از عقايد و آثار اعمال معامله مى كند، و بر طبق آن محاسبه مى نمايد، چه اين كه ظاهرتان با باطن مطابق باشد و چه مخالف، همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به اللّه»، و نيز فرموده: «يوم تبلى السرائر».




۱۴٬۰۳۰

ویرایش