تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۶}}
__TOC__
__TOC__


خط ۶: خط ۸:
<span id='link40'><span>
<span id='link40'><span>
==پناه بردن مريم به خدا و آگاهانيدن او به دارا شدن پسر شدن پسرى توسط جبرئيل ==
==پناه بردن مريم به خدا و آگاهانيدن او به دارا شدن پسر شدن پسرى توسط جبرئيل ==
قَالَت إِنى أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنك إِن كُنت تَقِيًّا
قَالَت إِنى أَعُوذُ بِالرَّحْمَنِ مِنك إِن كُنت تَقِيًّا
مريم (عليهاالسلام ) از شدت وحشتى كه از حضور جبرئيل عارضش ‍ شده بود مبادرت به سخن كرد، او خيال مى كرد كه وى بشرى است كه به قصد سوء بدانجا شده لذا خود را به پناه رحمان سپرد تا رحمت عامه الهى را كه هدف نهائى منقطعين عباد است متوجه خود سازد.
مريم (عليهاالسلام ) از شدت وحشتى كه از حضور جبرئيل عارضش ‍ شده بود مبادرت به سخن كرد، او خيال مى كرد كه وى بشرى است كه به قصد سوء بدانجا شده لذا خود را به پناه رحمان سپرد تا رحمت عامه الهى را كه هدف نهائى منقطعين عباد است متوجه خود سازد.
و اگر اين پناهندگى خود را مشروط به جمله ((ان كنت تقيا(( نمود، از قبيل اشراط به وصفى است كه مخاطب براى خود ادعا مى كند و يا واقعا در او هست ، تا در حكم مشروط افاده طلاق نموده بفهماند كه علت حكم همان وصف است ، چون تقوى وصف جميلى است كه هر انسانى از اينكه آن را از خود نفى كند كراهت دارد، و بر هر كس گران است كه به نداشتن آن اعتراف بورزد، پس برگشت معنا به اين مى شود كه من از تو به رحمان پناه مى برم ، اگر تو با تقوى باشى ، و چون بايد با تقوى باشى پس همان تقوايت بايد تو را از سوء قصد و متعرض شدنت به من باز بدارد.
و اگر اين پناهندگى خود را مشروط به جمله ((ان كنت تقيا(( نمود، از قبيل اشراط به وصفى است كه مخاطب براى خود ادعا مى كند و يا واقعا در او هست ، تا در حكم مشروط افاده طلاق نموده بفهماند كه علت حكم همان وصف است ، چون تقوى وصف جميلى است كه هر انسانى از اينكه آن را از خود نفى كند كراهت دارد، و بر هر كس گران است كه به نداشتن آن اعتراف بورزد، پس برگشت معنا به اين مى شود كه من از تو به رحمان پناه مى برم ، اگر تو با تقوى باشى ، و چون بايد با تقوى باشى پس همان تقوايت بايد تو را از سوء قصد و متعرض شدنت به من باز بدارد.
پس اين آيه از قبيل خطابى است كه در امثال آيه ((و اتقوا اللّه ان كنتم مومنين (( و آيه ((و على اللّه فتوكلوا ان كنتم مومنين (( به مومنين شده است .
پس اين آيه از قبيل خطابى است كه در امثال آيه ((و اتقوا اللّه ان كنتم مومنين (( و آيه ((و على اللّه فتوكلوا ان كنتم مومنين (( به مومنين شده است .
و چه بسا احتمال داده اند كه كلمه ((ان (( در جمله ((ان كنت (( نافيه باشد، و معنا چنين باشد كه تو تقوى ندارى ، چون پرده خانه مرا دريدى و بدون اجازه بر من در آمدى . ولى وجه اولى با سياق سازگارتر است ، و اين كه بعضى گفته اند كه : كلمه ((تقى (( نام مردى صالح و يا فاجر بوده قابل اعتناء نيست .
و چه بسا احتمال داده اند كه كلمه ((ان (( در جمله ((ان كنت (( نافيه باشد، و معنا چنين باشد كه تو تقوى ندارى ، چون پرده خانه مرا دريدى و بدون اجازه بر من در آمدى . ولى وجه اولى با سياق سازگارتر است ، و اين كه بعضى گفته اند كه : كلمه ((تقى (( نام مردى صالح و يا فاجر بوده قابل اعتناء نيست .
قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسولُ رَبِّكِ لاَهَب لَكِ غُلَماً زَكيًّا
قَالَ إِنَّمَا أَنَا رَسولُ رَبِّكِ لاَهَب لَكِ غُلَماً زَكيًّا
اين جمله پاسخى است كه روح ، به مريم داد، و اگر كلام خود را با قصر ((انما(( افتتاح كرد، براى اين بود كه بفهماند آنطور كه مريم پنداشته يعنى فردى از بشر، نيست ، تا هر چه زودتر دهشت مريم زايل گشته از بشارت فرزنددار شدن خوشحال گردد، كلمه ((زكى ((
اين جمله پاسخى است كه روح ، به مريم داد، و اگر كلام خود را با قصر ((انما(( افتتاح كرد، براى اين بود كه بفهماند آنطور كه مريم پنداشته يعنى فردى از بشر، نيست ، تا هر چه زودتر دهشت مريم زايل گشته از بشارت فرزنددار شدن خوشحال گردد، كلمه ((زكى ((
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴س </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۴س </center>
به معناى هر چيز پر نمو و شايسته و بته دار است .
به معناى هر چيز پر نمو و شايسته و بته دار است .
و از لطافتهائى كه در اين سوره در نقل داستانهاى زكريا و مريم و ابراهيم و موسى به كار برده تعبير واحدى است كه همه جا فرمود: ((وهب (( يعنى يحيى را به زكريا، و عيسى را به مريم ، و اسحاق و يعقوب را به ابراهيم و هارون را به موسى بخشيد.
و از لطافتهائى كه در اين سوره در نقل داستانهاى زكريا و مريم و ابراهيم و موسى به كار برده تعبير واحدى است كه همه جا فرمود: ((وهب (( يعنى يحيى را به زكريا، و عيسى را به مريم ، و اسحاق و يعقوب را به ابراهيم و هارون را به موسى بخشيد.
قَالَت أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ وَ لَمْ أَك بَغِيًّا
قَالَت أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ وَ لَمْ أَك بَغِيًّا
مسّ بشر به قرينه اين كه در مقابل زنا قرار گرفته كنايه از نكاح است و اين در ذات خود اعم است و لذا در سوره آل عمران كه بعد از مريم نازل شده اكتفاء كرده است به جمله ((لم يمسسنى بشر(( و ديگر نامى از بغى (زنا) نبرده و استفهام در آيه شريفه از باب تعجب است ، يعنى چگونه براى من فرزند مى شود با اينكه قبل از اين با هيچ مردى نياميخته ام نه از راه حلال و ازدواج ، و نه از راه حرام و زنا؟!.
مسّ بشر به قرينه اين كه در مقابل زنا قرار گرفته كنايه از نكاح است و اين در ذات خود اعم است و لذا در سوره آل عمران كه بعد از مريم نازل شده اكتفاء كرده است به جمله ((لم يمسسنى بشر(( و ديگر نامى از بغى (زنا) نبرده و استفهام در آيه شريفه از باب تعجب است ، يعنى چگونه براى من فرزند مى شود با اينكه قبل از اين با هيچ مردى نياميخته ام نه از راه حلال و ازدواج ، و نه از راه حرام و زنا؟!.
و سياق اين معنا را مى رساند كه مريم از كلام جبرئيل كه گفت : ((تا پسرى به تو ببخشم ...(( فهميده كه اين پسر را در همين حال مى بخشد، و لذا گفت : ((هيچ بشرى با من تماس نگرفته و زناكار هم نبوده ام (( و در اين جمله فهماند كه فرزنددار شدن من الان منوط به اين است كه چند ماه قبل نكاح و يا زنائى صورت گرفته باشد و حال آنكه صورت نگرفته .
و سياق اين معنا را مى رساند كه مريم از كلام جبرئيل كه گفت : ((تا پسرى به تو ببخشم ...(( فهميده كه اين پسر را در همين حال مى بخشد، و لذا گفت : ((هيچ بشرى با من تماس نگرفته و زناكار هم نبوده ام (( و در اين جمله فهماند كه فرزنددار شدن من الان منوط به اين است كه چند ماه قبل نكاح و يا زنائى صورت گرفته باشد و حال آنكه صورت نگرفته .
قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَينٌ...
قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَينٌ...
يعنى روح به او گفت : مطلب از همين قرار است كه به تو گفتم (آنگاه گفت ) پروردگارت گفته كه : آن براى من آسان است ، و توضيح اين دو جمله در داستان زكريا و يحيى (عليهماالسلام ) گذشت .
يعنى روح به او گفت : مطلب از همين قرار است كه به تو گفتم (آنگاه گفت ) پروردگارت گفته كه : آن براى من آسان است ، و توضيح اين دو جمله در داستان زكريا و يحيى (عليهماالسلام ) گذشت .
((و لنجعله آيه للناس و رحمه منا(( - بعضى از اغراض خلقت مسيح را به اين طرز خارق العاده خاطر نشان مى شود، و اين جمله عطف است بر مقدر، و معنايش اين است كه ما او را با نفخ روح ، و بدون پدر به خاطر اين منظور خلق كرديم ، و نيز به خاطر اينكه آيتى باشد براى مردم و رحمتى باشد از ما، با خلقتش آيتى باشد و با رسالت و معجزاتش ‍ رحمتى ، و از اين قبيل تعبيرها كه غرضهائى را حذف و غرضهاى ديگرى بر آن محذوف عطف شود در قرآن كريم بسيار است مانند آيه ((و ليكون من الموقنين (( و اين تعبير خود اشاره به اين معنا است كه غرضهاى الهى امورى نيست كه فهم بشر بدان احاطه يافته و الفاظ گنجايش همه آنها را داشته باشد.
((و لنجعله آيه للناس و رحمه منا(( - بعضى از اغراض خلقت مسيح را به اين طرز خارق العاده خاطر نشان مى شود، و اين جمله عطف است بر مقدر، و معنايش اين است كه ما او را با نفخ روح ، و بدون پدر به خاطر اين منظور خلق كرديم ، و نيز به خاطر اينكه آيتى باشد براى مردم و رحمتى باشد از ما، با خلقتش آيتى باشد و با رسالت و معجزاتش ‍ رحمتى ، و از اين قبيل تعبيرها كه غرضهائى را حذف و غرضهاى ديگرى بر آن محذوف عطف شود در قرآن كريم بسيار است مانند آيه ((و ليكون من الموقنين (( و اين تعبير خود اشاره به اين معنا است كه غرضهاى الهى امورى نيست كه فهم بشر بدان احاطه يافته و الفاظ گنجايش همه آنها را داشته باشد.
خط ۲۶: خط ۲۸:
<span id='link41'><span>
<span id='link41'><span>
==حكايت وضع حمل مريم و اندوه و نگرانى او در اين خصوص ==
==حكايت وضع حمل مريم و اندوه و نگرانى او در اين خصوص ==
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكاناً قَصِيًّا
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكاناً قَصِيًّا
كلمه ((قصىّ(( به معناى دور است ، يعنى باردار شد به فرزند، پس ‍ انفراد و اعتزال جست ، و او را به محل دورى از خانواده اش برد.
كلمه ((قصىّ(( به معناى دور است ، يعنى باردار شد به فرزند، پس ‍ انفراد و اعتزال جست ، و او را به محل دورى از خانواده اش برد.
فَأَجَاءَهَا الْمَخَاض إِلى جِذْع النَّخْلَةِ...
فَأَجَاءَهَا الْمَخَاض إِلى جِذْع النَّخْلَةِ...
كلمه ((اجائه (( باب افعال از ((جاء(( است چه بگوئى ((جاء به (( و چه بگوئى ((اجاءه (( هر دو به معناى ((او را آورد(( است ، كه در آيه شريفه كنايه از دفع و الجاء است ، يعنى درد زائيدن او را مجبور به آمدن كرد، و كلمه ((مخاض (( و همچنين ((طلق (( به معناى درد زائيدن است ، ((و جذع النخله (( به معناى ساقه درخت خرما است . و كلمه ((نسى (( - به فتحه و به كسره نون - بر وزن وتر و وتر، به معناى هر چيز حقير و ناچيزى است كه بايد فراموش شود، و معناى آيه اين است كه : - بعد از آنكه از اهل خود اعتزال جست و به محل دورى آمد - درد زائيدن او را مجبور نمود و به كنار تنه درخت خرمائى آورد تا در آن جا حمل خود را بزايد - و از اينكه تعبير به تنه درخت كرد نه خود درخت ، فهميده مى شود كه درخت مزبور خشكيده بوده - و از خجالت و شرمش از مردم گفت : اى كاش قبل از اين مرده بودم ، و ((نسى (( يعنى چيزى غير قابل اعتنا بودم كه فراموش مى شدم تامردم درباره ام حرف نمى زدند، كه به زودى خواهند زد.
كلمه ((اجائه (( باب افعال از ((جاء(( است چه بگوئى ((جاء به (( و چه بگوئى ((اجاءه (( هر دو به معناى ((او را آورد(( است ، كه در آيه شريفه كنايه از دفع و الجاء است ، يعنى درد زائيدن او را مجبور به آمدن كرد، و كلمه ((مخاض (( و همچنين ((طلق (( به معناى درد زائيدن است ، ((و جذع النخله (( به معناى ساقه درخت خرما است . و كلمه ((نسى (( - به فتحه و به كسره نون - بر وزن وتر و وتر، به معناى هر چيز حقير و ناچيزى است كه بايد فراموش شود، و معناى آيه اين است كه : - بعد از آنكه از اهل خود اعتزال جست و به محل دورى آمد - درد زائيدن او را مجبور نمود و به كنار تنه درخت خرمائى آورد تا در آن جا حمل خود را بزايد - و از اينكه تعبير به تنه درخت كرد نه خود درخت ، فهميده مى شود كه درخت مزبور خشكيده بوده - و از خجالت و شرمش از مردم گفت : اى كاش قبل از اين مرده بودم ، و ((نسى (( يعنى چيزى غير قابل اعتنا بودم كه فراموش مى شدم تامردم درباره ام حرف نمى زدند، كه به زودى خواهند زد.
<span id='link42'><span>
<span id='link42'><span>
==حضرت عيسى (ع ) مادر خود را تسلى و دلدارى مى دهد ==
==حضرت عيسى (ع ) مادر خود را تسلى و دلدارى مى دهد ==
فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى ... تُسقِط عَلَيْكِ رُطباً جَنِيًّا
فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى ... تُسقِط عَلَيْكِ رُطباً جَنِيًّا
ظاهر سياق مى رساند كه ضمير فاعل در جمله ((ناداه ((ا به عيسى (عليه السلام ) برگردد، نه به روح كه در سابق نامش به ميان آمده بود، و اين ظهور، قيد ((من تحتها(( را تاييد مى كند، چون با حال مولود نسبت به مادرش در حين وضع حمل مناسب تر است ، تا حال روح و مريم ، و نيز برگشتن ضمير در جمله قبل و بعد به عيسى ، مؤ يد ديگرى است براى اينكه ضمير مورد بحث هم به آن جناب برگردد.
ظاهر سياق مى رساند كه ضمير فاعل در جمله ((ناداه ((ا به عيسى (عليه السلام ) برگردد، نه به روح كه در سابق نامش به ميان آمده بود، و اين ظهور، قيد ((من تحتها(( را تاييد مى كند، چون با حال مولود نسبت به مادرش در حين وضع حمل مناسب تر است ، تا حال روح و مريم ، و نيز برگشتن ضمير در جمله قبل و بعد به عيسى ، مؤ يد ديگرى است براى اينكه ضمير مورد بحث هم به آن جناب برگردد.
بعضى گفته اند ضمير به روح بر مى گردد، و چنين تصوير كرده اند كه مريم (عليهاالسلام ) هنگام وضع حمل در بلندى قرار داشته و جبرئيل در پائين آن بوده و از آنجا وى را ندا داده ، و ليكن هيچ دليلى از لفظ آيه بر اين گفتار نيست .
بعضى گفته اند ضمير به روح بر مى گردد، و چنين تصوير كرده اند كه مريم (عليهاالسلام ) هنگام وضع حمل در بلندى قرار داشته و جبرئيل در پائين آن بوده و از آنجا وى را ندا داده ، و ليكن هيچ دليلى از لفظ آيه بر اين گفتار نيست .
خط ۴۲: خط ۴۴:
و كلمه ((هز(( در جمله ((و هزى اليك بجذع النخله تساقط عليك رطبا جنيا(( به معناى تكان دادن به شدت است ، و از فراء نقل شده كه عرب آن را هم لازم استعمال مى كنند و هم متعدى ، يعنى هم مى گويند: ((هز(( به و هم مى گويند: ((هزه (( و كلمه ((تساقط(( از مساقطه است كه به معناى اسقاط است ، و ضمير در آن به نخله بر مى گردد، و اگر تكان دادن را به ساقه درخت ، و خرما ريختن را به نخله نسبت داده ، خالى از اشعار به اين نكته نيست كه نخله خشك بوده و در همان ساعت سبز شده ، و برگ و بار آورده ، و كلمه ((رطب (( به مظناى خرماى پخته و رسيده است ، چون قبل از رسيدنش آن را ((بسر(( مى گويند، و كلمه ((جنى (( به معناى ((مجنى (( يعنى چيده شده است ، و در قانوس گفته جنى چيزى را مى گويند كه در دم چيده شده باشد.
و كلمه ((هز(( در جمله ((و هزى اليك بجذع النخله تساقط عليك رطبا جنيا(( به معناى تكان دادن به شدت است ، و از فراء نقل شده كه عرب آن را هم لازم استعمال مى كنند و هم متعدى ، يعنى هم مى گويند: ((هز(( به و هم مى گويند: ((هزه (( و كلمه ((تساقط(( از مساقطه است كه به معناى اسقاط است ، و ضمير در آن به نخله بر مى گردد، و اگر تكان دادن را به ساقه درخت ، و خرما ريختن را به نخله نسبت داده ، خالى از اشعار به اين نكته نيست كه نخله خشك بوده و در همان ساعت سبز شده ، و برگ و بار آورده ، و كلمه ((رطب (( به مظناى خرماى پخته و رسيده است ، چون قبل از رسيدنش آن را ((بسر(( مى گويند، و كلمه ((جنى (( به معناى ((مجنى (( يعنى چيده شده است ، و در قانوس گفته جنى چيزى را مى گويند كه در دم چيده شده باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۵۷ </center>
فَكلِى وَ اشرَبى وَ قَرِّى عَيْناً
فَكلِى وَ اشرَبى وَ قَرِّى عَيْناً
((قرار العين (( كنايه از مسرت است ، وقتى گفته مى شود: ((اقر اللّه عينك (( معنايش اين است كه خداوند خوشنودت كند، و معناى جمله اين استكه از رطب تازه رسيده بخور و از جوى آبى كه زير پايت جارى شده بياشام ، و بدون اينكه اندوهى به خود راه دهى خوشنود باش ، و اگر به خوردن و آشاميدن سفارش كرد براى اين بود كه هر كدام از اين دو يكى از نشانه هاى مسرت و خوشوقتى است ، و كسى كه گرفتار مصيبتى است ديگر نمى تواند از غذاى لذيذ و آب گوارا لذت ببرد، و مصيبت ، شاغل او از اين كارها است ، و معناى آيه اين است كه از رطب تازه بخور و از جوى آب بياشام و از عنايتى كه خدا به تو كرده خرسندى كن بدون اينكه غمگين و محزون شوى ، و اما اينكه مى ترسى مردم به تو تهمت بزنند و از تو باز خواست كنند كه اين فرزند را از كجا آورده اى ؟ در پاسخشان سكوت كن ، و با احدى حرف مزن ، من جوابشان را مى دهم .
((قرار العين (( كنايه از مسرت است ، وقتى گفته مى شود: ((اقر اللّه عينك (( معنايش اين است كه خداوند خوشنودت كند، و معناى جمله اين استكه از رطب تازه رسيده بخور و از جوى آبى كه زير پايت جارى شده بياشام ، و بدون اينكه اندوهى به خود راه دهى خوشنود باش ، و اگر به خوردن و آشاميدن سفارش كرد براى اين بود كه هر كدام از اين دو يكى از نشانه هاى مسرت و خوشوقتى است ، و كسى كه گرفتار مصيبتى است ديگر نمى تواند از غذاى لذيذ و آب گوارا لذت ببرد، و مصيبت ، شاغل او از اين كارها است ، و معناى آيه اين است كه از رطب تازه بخور و از جوى آب بياشام و از عنايتى كه خدا به تو كرده خرسندى كن بدون اينكه غمگين و محزون شوى ، و اما اينكه مى ترسى مردم به تو تهمت بزنند و از تو باز خواست كنند كه اين فرزند را از كجا آورده اى ؟ در پاسخشان سكوت كن ، و با احدى حرف مزن ، من جوابشان را مى دهم .
<span id='link43'><span>
<span id='link43'><span>
==سفارش به روزه سكوت گرفتن براى رهايى از زخم زبان مردم ==
==سفارش به روزه سكوت گرفتن براى رهايى از زخم زبان مردم ==
فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشرِ أَحَداً فَقُولى إِنى نَذَرْت لِلرَّحْمَنِ صوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا
فَإِمَّا تَرَيِنَّ مِنَ الْبَشرِ أَحَداً فَقُولى إِنى نَذَرْت لِلرَّحْمَنِ صوْماً فَلَنْ أُكلِّمَ الْيَوْمَ إِنسِيًّا
مقصود از روزه ، روزه سكوت است همچنانكه از جمله ((فلن اكلم اليوم انسيا(( نيز به خوبى بر مى آيد، و نيز از سياق بر مى آيد كه اين قسم روزه در آن دوره مرسوم بوده و لذا مريم عذراء هم آن را پذيرفت ، و كلمه ((انسى (( منسوب به انس است كه در مقابل جن به كار مى رود، و مراد از آن يك فرد از انسان است .
مقصود از روزه ، روزه سكوت است همچنانكه از جمله ((فلن اكلم اليوم انسيا(( نيز به خوبى بر مى آيد، و نيز از سياق بر مى آيد كه اين قسم روزه در آن دوره مرسوم بوده و لذا مريم عذراء هم آن را پذيرفت ، و كلمه ((انسى (( منسوب به انس است كه در مقابل جن به كار مى رود، و مراد از آن يك فرد از انسان است .
و كلمه ((ما(( در جمله ((فاما ترين ...(( زائده است ، و كلام اصلى ((ان ترى بشرافقولى (( بوده ، و معنايش اين است كه اگر فردى از بشر را ديدى و با تو حرفى زدو پرسيد كه اين بچه را از كجا آورده اى ؟ بگو... و مراد از ((قولى بگو(( سخن گفتننيست چون بنا شد سخن نگويد، بلكه مقصود از آن فهماندن است ، ولو به اشاره چونتفهيم به اشاره را هم قول مى گويند، و از فراءنقل شده كه هر چيزى را كه به انسان برسد، به هر طريق كه باشد عرب آن را كلام مىگويد مگر آنكه با مصدر تاءكيد شود كه در آن صورت مقصود تنها سخن گفتن خواهدبود.
و كلمه ((ما(( در جمله ((فاما ترين ...(( زائده است ، و كلام اصلى ((ان ترى بشرافقولى (( بوده ، و معنايش اين است كه اگر فردى از بشر را ديدى و با تو حرفى زدو پرسيد كه اين بچه را از كجا آورده اى ؟ بگو... و مراد از ((قولى بگو(( سخن گفتننيست چون بنا شد سخن نگويد، بلكه مقصود از آن فهماندن است ، ولو به اشاره چونتفهيم به اشاره را هم قول مى گويند، و از فراءنقل شده كه هر چيزى را كه به انسان برسد، به هر طريق كه باشد عرب آن را كلام مىگويد مگر آنكه با مصدر تاءكيد شود كه در آن صورت مقصود تنها سخن گفتن خواهدبود.
خط ۵۳: خط ۵۵:
شود كه عيسى به مادرش دستور داده كه رسما نيت روزه هم بكند، و آن را براى خدا بر خود نذر كند، تا دروغ و بر خلاف واقع سخن نگفته باشد.
شود كه عيسى به مادرش دستور داده كه رسما نيت روزه هم بكند، و آن را براى خدا بر خود نذر كند، تا دروغ و بر خلاف واقع سخن نگفته باشد.
و جمله ((فاما ترين ...(( على اى حال متفرع بر جمله ((و قرى عينا(( است ، و مراد اين است كه با احدى حرف مزن و جواب پرسش ‍ احدى را مده ، بلكه امر جواب را به من واگذار، من جواب گوى آنان و مدافع از باز خواست ايشان هستم .
و جمله ((فاما ترين ...(( على اى حال متفرع بر جمله ((و قرى عينا(( است ، و مراد اين است كه با احدى حرف مزن و جواب پرسش ‍ احدى را مده ، بلكه امر جواب را به من واگذار، من جواب گوى آنان و مدافع از باز خواست ايشان هستم .
فَأَتَت بِهِ قَوْمَهَا تحْمِلُهُ قَالُوا يَمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شيْئاً فَرِيًّا
فَأَتَت بِهِ قَوْمَهَا تحْمِلُهُ قَالُوا يَمَرْيَمُ لَقَدْ جِئْتِ شيْئاً فَرِيًّا
ضمير در ((به (( و در ((تحمله (( به عيسى بر مى گردد، و استفهام هم استفهام انكارى است و آن جمله طعن و نوعى تقبيح است از مردم به مريم ، كه منشاء آن همان امر عجيبى است كه با آن سابقه زهد و محجوبى از مريم دختر عمران و آل هارون قديس مشاهده كردند، و كلمه ((فرى ((، به معناى نو ظهور و عظيم است . بعضى هم گفته اند: از افتراء، و به معناى دروغ ، و كنايه از قبيح و منكر است ، ولى آيه بعدى معناى اول را تاييد مى كند و معناى آيه روشن است .
ضمير در ((به (( و در ((تحمله (( به عيسى بر مى گردد، و استفهام هم استفهام انكارى است و آن جمله طعن و نوعى تقبيح است از مردم به مريم ، كه منشاء آن همان امر عجيبى است كه با آن سابقه زهد و محجوبى از مريم دختر عمران و آل هارون قديس مشاهده كردند، و كلمه ((فرى ((، به معناى نو ظهور و عظيم است . بعضى هم گفته اند: از افتراء، و به معناى دروغ ، و كنايه از قبيح و منكر است ، ولى آيه بعدى معناى اول را تاييد مى كند و معناى آيه روشن است .
يَأُخْت هَرُونَ مَا كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سوْءٍ وَ مَا كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا
يَأُخْت هَرُونَ مَا كانَ أَبُوكِ امْرَأَ سوْءٍ وَ مَا كانَت أُمُّكِ بَغِيًّا
در مجمع البيان گفته : در خصوص هارون چهار قول است اول اينكه : مردى صالح در بنى اسرائيل بوده كه هر صالح ديگرى را به او نسبت مى دادند، و بنابراين ، مراد از خواهرى هارون ، شباهت به او است ، دوم اينكه مريم برادرى پدرى داشته به نام هارون ، سوم اينكه : مراد از او همان هارون برادر موساى كليم است و بنابراين مراد از خواهرى با او صرف انتساب است ، همچنانكه مى گويند: برادر بنى تميم ، چهارم اينكه : مردى در آن زمان بوده معروف به زنا و فساد، اين بود خلاصه گفتار مجمع . و كلمه ((بغى (( به معناى زنا كار است ، و معناى آيه روشن است .
در مجمع البيان گفته : در خصوص هارون چهار قول است اول اينكه : مردى صالح در بنى اسرائيل بوده كه هر صالح ديگرى را به او نسبت مى دادند، و بنابراين ، مراد از خواهرى هارون ، شباهت به او است ، دوم اينكه مريم برادرى پدرى داشته به نام هارون ، سوم اينكه : مراد از او همان هارون برادر موساى كليم است و بنابراين مراد از خواهرى با او صرف انتساب است ، همچنانكه مى گويند: برادر بنى تميم ، چهارم اينكه : مردى در آن زمان بوده معروف به زنا و فساد، اين بود خلاصه گفتار مجمع . و كلمه ((بغى (( به معناى زنا كار است ، و معناى آيه روشن است .
فَأَشارَت إِلَيْهِ قَالُوا كَيْف نُكلِّمُ مَن كانَ فى الْمَهْدِ صبِيًّا
فَأَشارَت إِلَيْهِ قَالُوا كَيْف نُكلِّمُ مَن كانَ فى الْمَهْدِ صبِيًّا
يعنى اشاره كرد به عيسى و اين اشاره ارجاع ايشان است به وى تا جواب خود را از او بگيرند و او حقيقت امر را برايشان روشن كند، چون عيسى قبلا به او گفته بود كه چنين كند، كه ما قبلا در ذيل آيه ((فاما ترين من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمان صوما...(( بحث آن را كرديم .
يعنى اشاره كرد به عيسى و اين اشاره ارجاع ايشان است به وى تا جواب خود را از او بگيرند و او حقيقت امر را برايشان روشن كند، چون عيسى قبلا به او گفته بود كه چنين كند، كه ما قبلا در ذيل آيه ((فاما ترين من البشر احدا فقولى انى نذرت للرحمان صوما...(( بحث آن را كرديم .
كلمه ((مهد(( به معناى گهواره و سريرى است كه براى بچه ها درست مى كنند و بچه ها را روى آن گذاشته مى خوابانند.
كلمه ((مهد(( به معناى گهواره و سريرى است كه براى بچه ها درست مى كنند و بچه ها را روى آن گذاشته مى خوابانند.
خط ۸۲: خط ۸۴:
==سخن گفتن عيسى (عليه السلام ) در گهواره با مردم :((==
==سخن گفتن عيسى (عليه السلام ) در گهواره با مردم :((==
قال انى عبدالله ...((
قال انى عبدالله ...((
قَالَ إِنى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَاخَ الْكِتَب وَ جَعَلَنى نَبِيًّا
قَالَ إِنى عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَاخَ الْكِتَب وَ جَعَلَنى نَبِيًّا
از اينجا پاسخ عيسى (عليه السلام )، شروع مى شود و آن جناب اصلا متعرض مساله ولادتش نشد، با اينكه همه مشكل مردم از آن بود، و اين بدان جهت است كه سخن گفتن كودك مولود معجزه اى است كه هر چه بگويد جاى ترديدى نمى گذارد در اينكه حق است ، چون معجزه اى است ، مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه در آخر گفتارش بر خود سلام كرد، يعنى بر نزاهت و ايمنيش از هر قذارت و خباثتى شهادت داده و از پاكى و طهارت موادش خبر داد.
از اينجا پاسخ عيسى (عليه السلام )، شروع مى شود و آن جناب اصلا متعرض مساله ولادتش نشد، با اينكه همه مشكل مردم از آن بود، و اين بدان جهت است كه سخن گفتن كودك مولود معجزه اى است كه هر چه بگويد جاى ترديدى نمى گذارد در اينكه حق است ، چون معجزه اى است ، مخصوصا با در نظر گرفتن اينكه در آخر گفتارش بر خود سلام كرد، يعنى بر نزاهت و ايمنيش از هر قذارت و خباثتى شهادت داده و از پاكى و طهارت موادش خبر داد.
عيسى (عليه السلام ) سخن خود را با جمله ((انى عبد اللّه (( آغاز نمود تا به عبوديت خود براى خدا اعتراف نموده ، از غلو غلو كنندگان جلوگيرى كند و حجت را بر آنان تمام سازد، همچنانكه در آخر كلامش ‍ گفت ((و ان اللّه ربى و ربكم فاعبدوه ((
عيسى (عليه السلام ) سخن خود را با جمله ((انى عبد اللّه (( آغاز نمود تا به عبوديت خود براى خدا اعتراف نموده ، از غلو غلو كنندگان جلوگيرى كند و حجت را بر آنان تمام سازد، همچنانكه در آخر كلامش ‍ گفت ((و ان اللّه ربى و ربكم فاعبدوه ((
و در جمله ((آتانى الكتاب (( از دادن خدا كتاب را به او خبر داد، و ظاهرا مقصود از آن همان انجيل است ، و در جمله ((و جعلنى نبيا(( به نبوت خود اعلام فرمود كه ما در مباحث نبوت در جزء دوم اين كتاب فرق ميان نبوت و رسالت را بيان كرديم ، و با در نظر گرفتن آن بيان معلوم مى شود كه عيسى (عليه السلام ) در آن روز تنها نبى بوده ، و بعدها خداوند او را به رسالت برگزيده ، و از ظاهر كلامش بر مى آيد كه در همان روز كتاب و نبوت داده شده ، نه اينكه بخواهد از آينده خبر دهد.
و در جمله ((آتانى الكتاب (( از دادن خدا كتاب را به او خبر داد، و ظاهرا مقصود از آن همان انجيل است ، و در جمله ((و جعلنى نبيا(( به نبوت خود اعلام فرمود كه ما در مباحث نبوت در جزء دوم اين كتاب فرق ميان نبوت و رسالت را بيان كرديم ، و با در نظر گرفتن آن بيان معلوم مى شود كه عيسى (عليه السلام ) در آن روز تنها نبى بوده ، و بعدها خداوند او را به رسالت برگزيده ، و از ظاهر كلامش بر مى آيد كه در همان روز كتاب و نبوت داده شده ، نه اينكه بخواهد از آينده خبر دهد.
وَ جَعَلَنى مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كنت وَ أَوْصنى بِالصلَوةِ وَ الزَّكوةِ مَا دُمْت حَيًّا
وَ جَعَلَنى مُبَارَكاً أَيْنَ مَا كنت وَ أَوْصنى بِالصلَوةِ وَ الزَّكوةِ مَا دُمْت حَيًّا
معناى مبارك بودنش هر جا كه باشد اين است كه محل براى هر بركتى باشد، و بركت به معناى نمو خير است ، يعنى او براى مردم منافع بسيار دارد، علم نافع به ايشان مى آموزد، و به عمل صالح دعوتشان مى كند، و به ادبى پاكيزه تر تربيتشان مى كند، و كور و پيس را شفا داده ، اقويا را اصلاح و ضعفا را تقويت و يارى مى كند.
معناى مبارك بودنش هر جا كه باشد اين است كه محل براى هر بركتى باشد، و بركت به معناى نمو خير است ، يعنى او براى مردم منافع بسيار دارد، علم نافع به ايشان مى آموزد، و به عمل صالح دعوتشان مى كند، و به ادبى پاكيزه تر تربيتشان مى كند، و كور و پيس را شفا داده ، اقويا را اصلاح و ضعفا را تقويت و يارى مى كند.
جمله ((و اوصانى بالصلوه و الزكوه ...(( اشاره به اين است كه در شريعت او نماز و زكات تشريع شده ،
جمله ((و اوصانى بالصلوه و الزكوه ...(( اشاره به اين است كه در شريعت او نماز و زكات تشريع شده ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۲ </center>
و نماز عبارت است از توجه بندگى مخصوص به سوى خداى سبحان و زكات عبارت است از انفاق مالى ، و اين دو حكم در بيش از بيست جاى قرآن قرين هم ذكر شده ، بنابراين ديگر به گفته آن كسى كه گفته مراد از زكات تزكيه نفس و تطهير آن است ، نه واجب مالى ، اعتناء نمى شود.
و نماز عبارت است از توجه بندگى مخصوص به سوى خداى سبحان و زكات عبارت است از انفاق مالى ، و اين دو حكم در بيش از بيست جاى قرآن قرين هم ذكر شده ، بنابراين ديگر به گفته آن كسى كه گفته مراد از زكات تزكيه نفس و تطهير آن است ، نه واجب مالى ، اعتناء نمى شود.
وَ بَرَّا بِوَلِدَتى وَ لَمْ يجْعَلْنى جَبَّاراً شقِيًّا
وَ بَرَّا بِوَلِدَتى وَ لَمْ يجْعَلْنى جَبَّاراً شقِيًّا
يعنى مرا مهربان و رؤ وف نسبت به مردم قرار داد، و يكى از مظاهر آن اين است كه من به مادرم مهربانم ، و نسبت به ساير مردم هم جبار و شقى نيستم ، و جبار كسى را گويند كه جور خود را به مردم تحميل كند، ولى خودش جور مردم را تحمل نكند و از ابن عطاء نقل شده كه جبار آن كسى است كه خير خواه نباشد و شقى آن كسى است كه پذيراى خير خواهى ديگران نباشد.
يعنى مرا مهربان و رؤ وف نسبت به مردم قرار داد، و يكى از مظاهر آن اين است كه من به مادرم مهربانم ، و نسبت به ساير مردم هم جبار و شقى نيستم ، و جبار كسى را گويند كه جور خود را به مردم تحميل كند، ولى خودش جور مردم را تحمل نكند و از ابن عطاء نقل شده كه جبار آن كسى است كه خير خواه نباشد و شقى آن كسى است كه پذيراى خير خواهى ديگران نباشد.
وَ السلَمُ عَلىَّ يَوْمَ وُلِدت وَ يَوْمَ أَمُوت وَ يَوْمَ أُبْعَث حَيًّا
وَ السلَمُ عَلىَّ يَوْمَ وُلِدت وَ يَوْمَ أَمُوت وَ يَوْمَ أُبْعَث حَيًّا
در اين آيه در سه موطن تكون و هستيش به خودش سلام كرده ، كه توضيحش در آخر داستان يحيى گذشت .
در اين آيه در سه موطن تكون و هستيش به خودش سلام كرده ، كه توضيحش در آخر داستان يحيى گذشت .
بله ، ميان اين سلام كردن و آن سلام كردن فرقى هست ، و آن اين است كه سلام در داستان يحيى ، نكره (يعنى بدون الف و لام ) آمده ، و اين خود دلالت برنوعى خاص دارد، و در اين قصه با الف و لام آمده كه جنس و عموميت را مى رساند، و فرق ديگر اينكه در داستان يحيى سلام كننده بر او خداى سبحان بود، و در اين داستان خود عيسى بوده است .
بله ، ميان اين سلام كردن و آن سلام كردن فرقى هست ، و آن اين است كه سلام در داستان يحيى ، نكره (يعنى بدون الف و لام ) آمده ، و اين خود دلالت برنوعى خاص دارد، و در اين قصه با الف و لام آمده كه جنس و عموميت را مى رساند، و فرق ديگر اينكه در داستان يحيى سلام كننده بر او خداى سبحان بود، و در اين داستان خود عيسى بوده است .
ذَلِك عِيسى ابْنُ مَرْيمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْترُونَ
ذَلِك عِيسى ابْنُ مَرْيمَ قَوْلَ الْحَقِّ الَّذِى فِيهِ يَمْترُونَ
از ظاهر اين آيه بر مى آيد كه اين آيه و آيه بعديش دو جمله معترضه هستند و آيه سوم تتمه كلام عيسى (عليه السلام ) است .
از ظاهر اين آيه بر مى آيد كه اين آيه و آيه بعديش دو جمله معترضه هستند و آيه سوم تتمه كلام عيسى (عليه السلام ) است .
در جمله ((ذلك عيسى بن مريم (( كلمه ((ذلك (( اشاره به سراپاى داستانى است كه قرآن كريم از سر گذشت و اوصاف عيسى آورده ، و معنايش اين است كه اين شخصى كه ما، درباره ولادتش سخن گفتيم و او خود را به عبوديت و نبوت و كتاب معرفى كرد همان عيسى بن مريم است .
در جمله ((ذلك عيسى بن مريم (( كلمه ((ذلك (( اشاره به سراپاى داستانى است كه قرآن كريم از سر گذشت و اوصاف عيسى آورده ، و معنايش اين است كه اين شخصى كه ما، درباره ولادتش سخن گفتيم و او خود را به عبوديت و نبوت و كتاب معرفى كرد همان عيسى بن مريم است .
خط ۱۰۴: خط ۱۰۶:
<span id='link48'><span>
<span id='link48'><span>
==تقرير حجتى بر نفى فرزند بودن عيسى (عليه السلام ) براى خدا ==
==تقرير حجتى بر نفى فرزند بودن عيسى (عليه السلام ) براى خدا ==
مَا كانَ للَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سبْحَنَهُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ
مَا كانَ للَّهِ أَن يَتَّخِذَ مِن وَلَدٍ سبْحَنَهُ إِذَا قَضى أَمْراً فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ
در اين آيه گفتار نصارى راجع به فرزند بودن مسيح براى خدا ابطال و نفى شده و جمله ((اذا قضى امرا فانما يقول له كن (( حجتى است كه بر اين معنا اقامه شده ، و اگر به لفظ ((قضى (( تعبير شده براى اين است كه بر علت و ملاك مساله يعنى محال بودن فرزندى مسيح براى خدا دلالت كند.
در اين آيه گفتار نصارى راجع به فرزند بودن مسيح براى خدا ابطال و نفى شده و جمله ((اذا قضى امرا فانما يقول له كن (( حجتى است كه بر اين معنا اقامه شده ، و اگر به لفظ ((قضى (( تعبير شده براى اين است كه بر علت و ملاك مساله يعنى محال بودن فرزندى مسيح براى خدا دلالت كند.
چون فرزنددار شدن به خاطر اين است كه فرزند، آدمى را در حوايج زندگيش كمك كند، ولى خداى سبحان بى نياز از كمك است ، او هيچ وقت خواسته اش از خواستش تخلف نمى كند، و مرادش از اراده اش ‍ عقب نمى افتد، او هر قضايى كه مى راند تنها مايه اش اين است كه بگويد: ((كن ((
چون فرزنددار شدن به خاطر اين است كه فرزند، آدمى را در حوايج زندگيش كمك كند، ولى خداى سبحان بى نياز از كمك است ، او هيچ وقت خواسته اش از خواستش تخلف نمى كند، و مرادش از اراده اش ‍ عقب نمى افتد، او هر قضايى كه مى راند تنها مايه اش اين است كه بگويد: ((كن ((
و نيز فرزند، خود جزئى از اجزاى وجود والد است كه از او جدا مى شود، و در تحت تربيت تدريجى به صورت فرد جداگانه اى مانند خود او در مى آيد، و خداى سبحان از اينكه در كارهايش متوسل به تدريج شود بى نياز است ، و نيز مثل و مانندى ندارد، بلكه آنچه اراده كند همانطور كه اراده مى كند و بدون كمترين مهلت و تدريج موجود مى شود، بدون اينكه شباهتى به او داشته باشد، كه نظير اين معنا در تفسير آيه ((و قالوا اتخذ اللّه ولدا سبحانه ...(( در جلد اول اين كتاب گذشت .
و نيز فرزند، خود جزئى از اجزاى وجود والد است كه از او جدا مى شود، و در تحت تربيت تدريجى به صورت فرد جداگانه اى مانند خود او در مى آيد، و خداى سبحان از اينكه در كارهايش متوسل به تدريج شود بى نياز است ، و نيز مثل و مانندى ندارد، بلكه آنچه اراده كند همانطور كه اراده مى كند و بدون كمترين مهلت و تدريج موجود مى شود، بدون اينكه شباهتى به او داشته باشد، كه نظير اين معنا در تفسير آيه ((و قالوا اتخذ اللّه ولدا سبحانه ...(( در جلد اول اين كتاب گذشت .
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ
وَ إِنَّ اللَّهَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَطٌ مُّستَقِيمٌ
اين جمله عطف است بر جمله ((انى عبد اللّه (( و تتمه كلام عيسى (عليه السلام )
اين جمله عطف است بر جمله ((انى عبد اللّه (( و تتمه كلام عيسى (عليه السلام )
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۴ </center>
خط ۱۱۵: خط ۱۱۷:
<span id='link49'><span>
<span id='link49'><span>
==توبيخ كسانى كه درباره عيسى (عليه السلام ) اختلاف كردند و گمراه گشتند، و تهديدآنان ==
==توبيخ كسانى كه درباره عيسى (عليه السلام ) اختلاف كردند و گمراه گشتند، و تهديدآنان ==
فَاخْتَلَف الاَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ
فَاخْتَلَف الاَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ كَفَرُوا مِن مَّشهَدِ يَوْمٍ عَظِيمٍ
كلمه ((احزاب (( جمع حزب است ، و حزب به معناى گروهى است كه راءى و نظريه شاناز ديگران جدا است ، پس اختلاف احزاب درباره عيسى (عليه السلام ) اين است كه هرطايفه اى درباره اش نظريه اى بدهد بر خلاف نظريه ديگران ، و اگر فرمود ((ازميان آنان ((، براى اين بود كه همه درباره آن جناب غلو نكردند، بعضى ها بوده اند كهبر حق ثابت بوده اند، و چه بسا برخى مفسرين در علت آمدن كلمه ((من از(( گفتهباشند كه اين كلمه زائد است ، و اصل كلام ((اختلف الاحزاب بينهم (( بوده ، ليكن بهطورى كه خود شما خواننده نيز درك مى كنيد وجه صحيحى نيست . كلمه((ويل (( كلمه اى است تهديدى كه شدت عذاب را افاده مى كند، و كلمه ((مشهد(( مصدرميمى و به معناى شهود است .
كلمه ((احزاب (( جمع حزب است ، و حزب به معناى گروهى است كه راءى و نظريه شاناز ديگران جدا است ، پس اختلاف احزاب درباره عيسى (عليه السلام ) اين است كه هرطايفه اى درباره اش نظريه اى بدهد بر خلاف نظريه ديگران ، و اگر فرمود ((ازميان آنان ((، براى اين بود كه همه درباره آن جناب غلو نكردند، بعضى ها بوده اند كهبر حق ثابت بوده اند، و چه بسا برخى مفسرين در علت آمدن كلمه ((من از(( گفتهباشند كه اين كلمه زائد است ، و اصل كلام ((اختلف الاحزاب بينهم (( بوده ، ليكن بهطورى كه خود شما خواننده نيز درك مى كنيد وجه صحيحى نيست . كلمه((ويل (( كلمه اى است تهديدى كه شدت عذاب را افاده مى كند، و كلمه ((مشهد(( مصدرميمى و به معناى شهود است .
اين معناى مفردات آيه ، و اما درباره اينكه اختلافاتفات غاليان چه بوده ؟ شرحى در تفصيل داستانهاى مسيح (عليه السلام )، و كليات اختلافات نصارى درباره او در جلد سوم اين كتاب گذشت .
اين معناى مفردات آيه ، و اما درباره اينكه اختلافاتفات غاليان چه بوده ؟ شرحى در تفصيل داستانهاى مسيح (عليه السلام )، و كليات اختلافات نصارى درباره او در جلد سوم اين كتاب گذشت .
أَسمِعْ بهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظلِمُونَ الْيَوْمَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ
أَسمِعْ بهِمْ وَ أَبْصِرْ يَوْمَ يَأْتُونَنَا لَكِنِ الظلِمُونَ الْيَوْمَ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ
يعنى در آن روز كه به سوى ما مى آيند چقدر شنوا و بينا خواهند شد، و در آن روز كه روز قيامت است ، حق مطلب در آنچه كه درباره اش ‍ اختلاف مى كردند برايشان روشن مى شود،
يعنى در آن روز كه به سوى ما مى آيند چقدر شنوا و بينا خواهند شد، و در آن روز كه روز قيامت است ، حق مطلب در آنچه كه درباره اش ‍ اختلاف مى كردند برايشان روشن مى شود،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۶۵ </center>
خط ۱۲۸: خط ۱۳۰:
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد آيه شريفه دستور به پيامبر است به اينكه بگوش و چشم مردم برساند كه روزى كه براى حساب حاضر مى شوند در ضلالت آشكارى هستند. ولى اين تفسير، تفسير بى پايه اى است كه به هيچ وجه با آيه تطبيق نمى شود.
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد آيه شريفه دستور به پيامبر است به اينكه بگوش و چشم مردم برساند كه روزى كه براى حساب حاضر مى شوند در ضلالت آشكارى هستند. ولى اين تفسير، تفسير بى پايه اى است كه به هيچ وجه با آيه تطبيق نمى شود.


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۶}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]