تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴۰: خط ۴۰:
و معلوم است كه تاريخ اين دوره از بشريت كه دوره ما است، هيچ يك از مطالب مزبور را تصديق نمى كند، و چون در حسن ظن به اخبار مذكور مبالغه دارد، لذا ناگزير شده آن را به ادوار قبلى بشريت حمل كند.
و معلوم است كه تاريخ اين دوره از بشريت كه دوره ما است، هيچ يك از مطالب مزبور را تصديق نمى كند، و چون در حسن ظن به اخبار مذكور مبالغه دارد، لذا ناگزير شده آن را به ادوار قبلى بشريت حمل كند.
<span id='link351'><span>
<span id='link351'><span>
==بحث مفسرين و مورخين پيرامون قوم یأجوج و مأجوج و حوادث مربوط به آنها ==
==نظر مفسران و مورخان، پيرامون قوم یأجوج و مأجوج ==
۴ - مفسرين ومورخين در بحث پيرامون اين داستان دقت وكنكاش ‍ زيادى كرده وسخن در اطراف آن به تمام گفته اند، وبيشترشان برآنند كه ياجوج وماجوج امتى بسيار بزرگ بوده اند كه در شمال آسيا زندگى مى كرده اند، وجمعى از ايشان اخبار وارد در قرآن كريم را كه در آخر الزمان خروج مى كنند ودر زمين افساد مى كنند، بر هجوم تاتار در نصف اول از قرن هفتم هجرى بر مغرب آسيا تطبيق كرده اند، زيرا همين امت در آن زمان خروج نموده در خونريزى وويرانگرى زرع ونسل وشهرها و نابود كردن نفوس وغارت اموال وفجايع افراطى نمودند كه تاريخ بشريت نظير آن را سراغ ندارد.
۴ - مفسران و مورخان، در بحث پيرامون اين داستان دقت و كنكاش زيادى كرده و سخن در اطراف آن به تمام گفته اند، و بيشترشان بر آنند كه يأجوج و مأجوج، امتى بسيار بزرگ بوده اند كه در شمال آسيا زندگى مى كرده اند، و جمعى از ايشان اخبار وارد در قرآن كريم را كه در آخرالزمان خروج مى كنند و در زمين افساد مى كنند، بر هجوم تاتار در نصف اول از قرن هفتم هجرى بر مغرب آسيا تطبيق كرده اند. زيرا همين امت در آن زمان خروج نموده، در خونريزى و ويرانگرى زرع و نسل و شهرها و نابود كردن نفوس و غارت اموال و فجايع افراطى نمودند كه تاريخ بشريت نظير آن را سراغ ندارد.


مغولها اول سرزمين چين را در نور ديده آنگاه به تركستان و ايران و عراق و شام وقفقاز تا آسياى صغير روى آورده آنچه آثار تمدن سر راه خود ديدند ويران كردند وآنچه شهر و قلعه در مقابلشان قرار مى گرفت نابود مى ساختند، از آن جمله سمرقند و بخارا و خوارزم و مرو و نيشابور و رى و غيره بود، در شهرهائى كه صدها هزار نفوس داشت در عرض يك روز يك نفر نفسكش را باقى نگذاشتند و از ساختمانهايش اثرى نماند حتى سنگى روى سنگ باقى نماند.
مغول ها اول سرزمين چين را در نور ديده، آنگاه به تركستان و ايران و عراق و شام و قفقاز تا آسياى صغير روى آورده، آنچه آثار تمدن سر راه خود ديدند، ويران كردند و آنچه شهر و قلعه در مقابلشان قرار مى گرفت، نابود مى ساختند. از آن جمله سمرقند و بخارا و خوارزم و مرو و نيشابور و رى و غيره بود، در شهرهایى كه صدها هزار نفوس داشت، در عرض يك روز يك نفر نفس كش را باقى نگذاشتند و از ساختمان هايش اثرى نماند، حتى سنگى روى سنگ باقى نماند.


بعد از ويرانگرى اين شهرها به بلاد خود برگشتند، وپس از چندى دوباره به راه افتاده اهل ((بولونيا(( وبلاد ((مجر(( را نابود كردند و به روم حمله ور شده وآنها را ناگزير به دادن جزيه كردند فجايعى كه اين قوم مرتكب شدند از حوصله شرح و تفصيل بيرون است.
بعد از ويرانگرى اين شهرها به بلاد خود برگشتند، و پس از چندى دوباره به راه افتاده اهل «بولونيا» و بلاد «مجر» را نابود كردند و به روم حمله ور شده و آن ها را ناگزير به دادن جزيه كردند، فجايعى كه اين قوم مرتكب شدند، از حوصله شرح و تفصيل بيرون است.


مفسرين ومورخين كه گفتيم اين حوادث را تحرير نموده اند از قضيه سد به كلى سكوت كرده اند. در حقيقت به خاطر اينكه مساله سد يك مساله پيچيده اى بوده لذا از زير بار تحقيق آن شانه خالى كرده اند، زيرا ظاهر آيه ((فما اسطاعوا ان يظهروه وما استطاعوا له نقبا قال هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دكاء وكان وعد ربى حقا وتركنا بعضهم يومئذ يموج فى بعض ..(( به طورى كه خود ايشان تفسير كرده اند اين است كه اين امت مفسد و
مفسران و مورخان كه گفتيم اين حوادث را تحرير نموده اند، از قضيه سد به كلى سكوت كرده اند. در حقيقت به خاطر اين كه مسأله سد، يك مسأله پيچيده اى بوده، لذا از زير بار تحقيق آن شانه خالى كرده اند. زيرا ظاهر آيه «فَمَا اسطَاعُوا أن يَظهَرُوهُ وَ مَا استَطَاعُوا لَهُ نَقباً قَالَ هَذَا رَحمَةٌ مِن رَبِّى فَإذَا جَاءَ وَعدُ رَبّى جَعَلَهُ دَكّاءً وَ كَانَ وَعدُ رَبّى حَقّاً وَ تَرَكنَا بَعضَهُم يَومَئِذٍ يَمُوجُ فِى بَعضٍ...»، به طورى كه خود ايشان تفسير كرده اند، اين است كه:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۳ </center>
خونخوار پس از بناى سد در پشت آن محبوس شده اند وديگر نمى توانند تا اين سد پاى بر جاست از سرزمين خود بيرون شوند تا وعده خداى سبحان بيايد كه وقتى آمد آن را منهدم ومتلاشى مى كند و باز اقوام نامبرده خونريزيهاى خود را از سر مى گيرند، ومردم آسيا را هلاك واين قسمت از آبادى را زير ورومى كنند، واين تفسير با ظهور مغول در قرن هفتم درست در نمى آيد.
این امت مفسد و خونخوار پس از بناى سد در پشت آن محبوس شده اند و ديگر نمى توانند تا اين سدّ پاى برجاست، از سرزمين خود بيرون شوند تا وعده خداى سبحان بيايد كه وقتى آمد آن را منهدم و متلاشى مى كند و باز اقوام نامبرده خونريزی هاى خود را از سر مى گيرند، و مردم آسيا را هلاك و اين قسمت از آبادى را زير و رو مى كنند، و اين تفسير با ظهور مغول در قرن هفتم درست در نمى آيد.


لذا ناگزير بايد اوصاف سد مزبور را بر طبق آنچه قرآن فرموده حفظ كنند ودر باره آن اقوام بحث كنند كه چه قومى بوده اند، اگر همان تاتار ومغول بوده باشند كه از شمال چين به طرف ايران و عراق و شام و قفقاز گرفته تا آسياى صغير را لگدمال كرده باشند، پس اين سد كجا بوده و چگونه توانسته اند از آن عبور نموده وبه ساير بلاد بريزند و آنها را زير و رو كنند؟
لذا ناگزير بايد اوصاف سد مزبور را بر طبق آنچه قرآن فرموده، حفظ كنند و در باره آن اقوام بحث كنند كه چه قومى بوده اند. اگر همان تاتار ومغول بوده باشند كه از شمال چين به طرف ايران و عراق و شام و قفقاز گرفته تا آسياى صغير را لگدمال كرده باشند، پس اين سد كجا بوده و چگونه توانسته اند از آن عبور نموده وبه ساير بلاد بريزند و آنها را زير و رو كنند؟


و اين قوم مزبور اگر تاتار ويا غير آن از امتهاى مهاجم در طول تاريخ بشريت نبوده اند
و اين قوم مزبور، اگر تاتار و يا غير آن از امت هاى مهاجم در طول تاريخ بشريت نبوده اند،
پس اين سد در كجا بوده ، وسدى آهنى وچنان محكم كه از خواصش اين بوده كه امتى بزرگ را هزاران سال از هجوم به اقطار زمين حبس كرده باشد به طورى كه نتوانند از آن عبور كنند كجا است؟ و چرا در اين عصر كه تمامى دنيا به وسيله خطوط هوايى و دريايى و زمينى به هم مربوط شده، و به هيچ مانعى چه طبيعى از قبيل كوه و دريا، ويا مصنوعى مانند سد ويا ديوار ويا خندق برنمى خوريم كه از ربط امتى با امت ديگر جلوگيرى كند؟ و با اين حال چه معنا دارد كه با كشيدن سدى داراى اين صفات ويا هر صفتى كه فرض شود رابطه اش با امتهاى ديگر قطع شود؟
پس اين سد در كجا بوده، و سدى آهنى و چنان محكم كه از خواصش اين بوده كه امتى بزرگ را هزاران سال از هجوم به اقطار زمين حبس كرده باشد، به طورى كه نتوانند از آن عبور كنند، كجا است؟ و چرا در اين عصر كه تمامى دنيا به وسيله خطوط هوايى و دريايى و زمينى به هم مربوط شده، و به هيچ مانعى چه طبيعى از قبيل كوه و دريا، و يا مصنوعى مانند سد و يا ديوار و يا خندق بر نمى خوريم كه از ربط امتى با امت ديگر جلوگيرى كند؟ و با اين حال چه معنا دارد كه با كشيدن سدى داراى اين صفات و يا هر صفتى كه فرض شود، رابطه اش با امت هاى ديگر قطع شود؟


ليكن در دفع اين اشكال آنچه به نظر من مى رسد اين است كه كلمه ((دكاء(( از ((دك (( به معناى ذلت باشد، همچنان كه در لسان العرب گفته : ((جبل دك (( يعنى كوهى كه ذليل شود. وآن وقت مراد از ((دك كردن سد(( اين باشد كه آن را از اهميت واز خاصيت بيندازد به خاطر اتساع طرق ارتباطى وتنوع وسائل حركت و انتقال زمينى و دريايى وهوايى ديگر اعتنايى به شان آن نشود.
ليكن در دفع اين اشكال آنچه به نظر من مى رسد، اين است كه كلمه «دَكّاء» از «دَكّ» به معناى ذلت باشد، همچنان كه در لسان العرب گفته: «جَبَلٌ دَكَّ». يعنى: كوهى كه ذليل شود. و آن وقت مراد از «دك كردن سد»، اين باشد كه آن را از اهميت و از خاصيت بيندازد، به خاطر اتساع طرق ارتباطى و تنوع وسائل حركت و انتقال زمينى و دريايى و هوايى ديگر اعتنايى به شأن آن نشود.


پس در حقيقت معناى اين وعده الهى وعده به ترقى مجتمع بشرى در تمدن و نزديك شدن امتهاى مختلف است به يكديگر، به طورى كه ديگر هيچ سدى و مانعى و ديوارى جلو انتقال آنان را از هر طرف دنيا به هر طرف ديگر نگيرد، و به هر قومى بخواهند بتوانند هجوم آورند.
پس در حقيقت معناى اين وعده الهى، وعده به ترقى مجتمع بشرى در تمدن و نزديك شدن امت هاى مختلف است به يكديگر، به طورى كه ديگر هيچ سدى و مانعى و ديوارى جلو انتقال آنان را از هر طرف دنيا به هر طرف ديگر نگيرد، و به هر قومى بخواهند بتوانند هجوم آورند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۵۴۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه :۵۴۴ </center>
مؤيد اين معنا سياق آيه : ((حتى اذا فتحت ياجوج وماجوج وهم من كل حدب ينسلون (( است كه خبر از هجوم ياجوج وماجوج مى دهد و اسمى از سد نمى برد.
مؤيد اين معنا سياق آيه: «حَتّى إذَا فُتِحَت يَأجُوجُ وَ مَأجُوجُ وَ هُم مِن كُلّ حَدَبٍ يَنسِلُون» است، كه خبر از هجوم يأجوج و مأجوج مى دهد و اسمى از سد نمى برد.


البته كلمه ((دك (( يك معناى ديگر نيز دارد، و آن عبارت از دفن است كه در صحاح گفته : ((دككت الركى (( اين است كه من چاه را با خاك دفن كردم. وباز معناى ديگرى دارد، وآن اين است كه كوه به صورت تل هاى خاك در آيد، كه باز در صحاح گفته: ((تدكدكت الجبال (( يعنى كوه ها تل هائى از خاك شدند، و مفرد آن ((دكاء(( مى آيد.  
البته كلمه «دَكّ»، يك معناى ديگر نيز دارد و آن، عبارت از دفن است كه در صحاح گفته: «دَكَكتُ الركى» اين است كه من چاه را با خاك دفن كردم. و باز معناى ديگرى دارد و آن، اين است كه: كوه به صورت تل هاى خاك در آيد، كه باز در صحاح گفته: «تدكدكت الجِبالُ». يعنى: كوه ها، تل هایى از خاك شدند، و مفرد آن «دَكّاء» مى آيد.  


بنابراين ممكن است احتمال دهيم كه سد ذوالقرنين كه از بناهاى عهد قديم است به وسيله بادهاى شديد در زمين دفن شده باشد، ويا سيلهاى مهيب آبرفتهائى جديد پديد آورده وباعث وسعت درياها شده در نتيجه سد مزبور غرق شده باشد كه براى بدست آوردن اينگونه حوادث جوى بايد به علم ژئولوژى مراجعه كرد. پس ديگر جاى اشكالى باقى نمى ماند، وليكن با همه اين احوال وجه قبلى موجهتر است - وخدا بهتر مى داند.
بنابراين، ممكن است احتمال دهيم كه سدّ ذوالقرنين كه از بناهاى عهد قديم است، به وسيله بادهاى شديد در زمين دفن شده باشد، و يا سيل هاى مهيب آبرفت هایى جديد پديد آورده و باعث وسعت درياها شده، در نتيجه سد مزبور غرق شده باشد، كه براى به دست آوردن اين گونه حوادث جوّى، بايد به علم ژئولوژى مراجعه كرد. پس ديگر جاى اشكالى باقى نمى ماند، وليكن با همه اين احوال، وجه قبلى موجه تر است - و خدا بهتر مى داند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۳ صفحه : ۵۴۵ </center>
<span id='link352'><span>
<span id='link352'><span>
==آيات ۱۰۳ - ۱۰۸، سوره كهف ==
==آيات ۱۰۳ - ۱۰۸، سوره كهف ==
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَخْسرِينَ أَعْمَلاً(۱۰۳) الَّذِينَ ضلَّ سعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحْسبُونَ أَنهُمْ يحْسِنُونَ صنْعاً(۱۰۴)
قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُم بِالاَخْسرِينَ أَعْمَلاً(۱۰۳) الَّذِينَ ضلَّ سعْيهُمْ فى الحَْيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يحْسبُونَ أَنهُمْ يحْسِنُونَ صنْعاً(۱۰۴)