تفسیر:المیزان جلد۱۳ بخش۴۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۴: خط ۴:




و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق:  
'''و اما سير كورش به طرف مغرب و مشرق:'''


اما سيرش به طرف مغرب، همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشگرش به طرف كورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد، و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، و پايتختش را فتح نموده، او را اسير نمود، و در آخر او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد با اين كه حق داشت كه سياستشان كند و به كلى نابودشان سازد. و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَغرُبُ فِى عَينٍ حَمِئَة»  
اما سيرش به طرف مغرب، همان سفرى بود كه براى سركوبى و دفع «ليديا» كرد كه با لشگرش به طرف كورش مى آمد، و آمدنش به ظلم و طغيان و بدون هيچ عذر و مجوزى بود. كورش به طرف او لشگر كشيد و او را فرارى داد، و تا پايتخت كشورش تعقيبش كرد، و پايتختش را فتح نموده، او را اسير نمود، و در آخر او و ساير ياورانش را عفو نموده، اكرام و احسانشان كرد با اين كه حق داشت كه سياستشان كند و به كلى نابودشان سازد. و انطباق اين داستان با آيه شريفه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَغرِبَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَغرُبُ فِى عَينٍ حَمِئَة»  
خط ۱۲: خط ۱۲:
آنگاه به طرف صحراى كبير مشرق، يعنى اطراف بكتريا عزيمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشين آن جا را خاموش كند. چون آن ها هميشه در كمين مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده، فساد راه بيندازند، و انطباق آيه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَطلُعُ عَلَى قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِهَا سِتراً» روشن است.
آنگاه به طرف صحراى كبير مشرق، يعنى اطراف بكتريا عزيمت نمود، تا غائله قبائل وحشى و صحرانشين آن جا را خاموش كند. چون آن ها هميشه در كمين مى نشستند تا به اطراف خود هجوم آورده، فساد راه بيندازند، و انطباق آيه «حَتّى إذَا بَلَغَ مَطلِعَ الشَّمسِ وَجَدَهَا تَطلُعُ عَلَى قَومٍ لَم نَجعَل لَهُم مِن دُونِهَا سِتراً» روشن است.


و اما سد سازى كورش:  
'''و اما سد سازى كورش:'''


بايد دانست سد موجود در تنگه كوه هاى قفقاز، يعنى سلسله كوه هایى كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه «داريال» مى نامند كه بعيد نيست تحريف شده از «داريول» باشد، كه در زبان تركى به معناى تنگه است، و به لغت محلى آن سد را، سد «دميرقاپو»، يعنى دروازه آهنى مى نامند، و ميان دو شهر تفليس و «ولادى كيوكز» واقع شده سدى است كه در تنگه اى واقع در ميان دو كوه خيلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى اش متصل كرده است، به طورى كه اگر اين سد ساخته نمى شد، تنها دهانه اى كه راه ميان جنوب و شمال آسيا بود، همين تنگه بود. با ساختن آن، اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه، يك حاجز و مانع طبيعى به طول هزارها كيلومتر ميان شمال و جنوب آسيا شده.
بايد دانست سد موجود در تنگه كوه هاى قفقاز، يعنى سلسله كوه هایى كه از درياى خزر شروع شده و تا درياى سياه امتداد دارد، و آن تنگه را تنگه «داريال» مى نامند كه بعيد نيست تحريف شده از «داريول» باشد، كه در زبان تركى به معناى تنگه است، و به لغت محلى آن سد را، سد «دميرقاپو»، يعنى دروازه آهنى مى نامند، و ميان دو شهر تفليس و «ولادى كيوكز» واقع شده سدى است كه در تنگه اى واقع در ميان دو كوه خيلى بلند ساخته شده و جهت شمالى آن كوه را به جهت جنوبى اش متصل كرده است، به طورى كه اگر اين سد ساخته نمى شد، تنها دهانه اى كه راه ميان جنوب و شمال آسيا بود، همين تنگه بود. با ساختن آن، اين سلسله جبال به ضميمه درياى خزر و درياى سياه، يك حاجز و مانع طبيعى به طول هزارها كيلومتر ميان شمال و جنوب آسيا شده.
خط ۲۶: خط ۲۶:
علاوه بر اين كه سدّ باب الابواب، قطعا غير سدّ ذوالقرنينى است كه در قرآن آمده. براى اين كه در ديوار باب الابواب آهن به كار نرفته.
علاوه بر اين كه سدّ باب الابواب، قطعا غير سدّ ذوالقرنينى است كه در قرآن آمده. براى اين كه در ديوار باب الابواب آهن به كار نرفته.


و اما يأجوج و مأجوج:  
'''و اما يأجوج و مأجوج:'''


بحث از تطورات حاكم بر لغات و سيرى كه زبان ها در طول تاريخ كرده، ما را بدين معنا رهنمون مى شود كه يأجوج و مأجوج، همان مغوليان بوده اند. چون اين دو كلمه به زبان چينى «منگوك» و يا «منچوك» است، و معلوم مى شود كه دو كلمه مذكور به زبان عبرانى نقل شده و يأجوج و مأجوج خوانده شده است، و در ترجمه هایى كه به زبان يونانى براى اين دو كلمه كرده اند «گوك» و «ماگوك» مى شود، و شباهت تامى كه مابين «ماگوك» و «منگوك» هست، حكم مى كند بر اين كه كلمه مزبور، همان منگوك چينى است، همچنان كه «منغول» و «مغول» نيز از آن مشتق و نظائر اين تطورات در الفاظ آن قدر هست كه نمى توان شمرد.
بحث از تطورات حاكم بر لغات و سيرى كه زبان ها در طول تاريخ كرده، ما را بدين معنا رهنمون مى شود كه يأجوج و مأجوج، همان مغوليان بوده اند. چون اين دو كلمه به زبان چينى «منگوك» و يا «منچوك» است، و معلوم مى شود كه دو كلمه مذكور به زبان عبرانى نقل شده و يأجوج و مأجوج خوانده شده است، و در ترجمه هایى كه به زبان يونانى براى اين دو كلمه كرده اند «گوك» و «ماگوك» مى شود، و شباهت تامى كه مابين «ماگوك» و «منگوك» هست، حكم مى كند بر اين كه كلمه مزبور، همان منگوك چينى است، همچنان كه «منغول» و «مغول» نيز از آن مشتق و نظائر اين تطورات در الفاظ آن قدر هست كه نمى توان شمرد.