تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۲۵: خط ۲۵:
<span id='link277'><span>
<span id='link277'><span>


==معناى حكمت و مصلحت در افعال انسان ==
و «مصلحت» هم، عبارت از همين است كه فعلى از افعال طورى باشد كه انجام آن مشتمل بر خيريت بوده باشد. پس مصلحت كه عقلاى عالَم، يعنى اهل اجتماع انسانى آن را مصلحت مى نامند، همان باعث و محرك فاعل است در انجام يك فعل، و همان باعث مى شود كه فاعل، فعل را متقن و بى عيب انجام دهد. در نتيجه، همان باعث مى شود كه فاعل در فعلش حكيم باشد. چون اگر آن نبود، فعل لغو و بى اثر مى شد.
و مصلحت هم عبارت از همين است كه فعلى از افعال طورى باشد كه انجام آن مشتمل بر خيريت بوده باشد، پس مصلحت كه عقلاى عالم يعنى اهل اجتماع انسانى آن را مصلحت مى نامند همان باعث و محرك فاعل است در انجام يك فعل ، و همان باعث مى شود كه فاعل فعل را متقن و بى عيب انجام دهد، در نتيجه همان باعث مى شود كه فاعل در فعلش حكيم باشد، چون اگر آن نبود فعل لغو و بى اثر مى شد.


اين نيز روشن است كه مصلحت مذكور كه از وجوه فعل عايد مى شود قبل از وجود فعل وجودى ندارد، و با اين حال اگر باز مى گوييم مصلحت علت وجود فعل است ، با اينكه علت بايد قبل از معلول موجود باشد، براى اين است كه مقصود ما از مصلحت ، وجود ذهنى و علمى آن است نه وجود خارجى .
اين نيز روشن است كه مصلحت مذكور كه از وجوه فعل عايد مى شود، قبل از وجود فعل وجودى ندارد، و با اين حال اگر باز مى گوييم مصلحت، علت وجود فعل است، با اين كه علت بايد قبل از معلول موجود باشد، براى اين است كه مقصود ما از مصلحت، وجود ذهنى و علمى آن است، نه وجود خارجى.


به اين معنا كه وقتى مى خواهيم فعلى را انجام دهيم قبلا صورتى علمى و ذهنى از نظام حاكم در خارج ، و قوانين كلى و جارى در آن نظام ، و اصول منتظم و حاكمى كه حركات را به سوى غاياتش و افعال را به سوى اغراضش سوق مى دهد، گرفته ايم ، و نيز از راه تجربه ، روابطى ميان اشياى عالم به دست آورده ايم، و جاى هيچ ترديدى هم نيست كه اين نظام علمى تابع نظام خارجى و مترتب بر آن است .
به اين معنا كه وقتى مى خواهيم فعلى را انجام دهيم، قبلا صورتى علمى و ذهنى از نظام حاكم در خارج، و قوانين كلى و جارى در آن نظام، و اصول منتظم و حاكمى كه حركات را به سوى غاياتش و افعال را به سوى اغراضش سوق مى دهد، گرفته ايم، و نيز از راه تجربه، روابطى ميان اشياى عالَم به دست آورده ايم، و جاى هيچ ترديدى هم نيست كه اين نظام علمى تابع نظام خارجى و مترتب بر آن است.


و چون چنين است هر فاعل صاحب اراده ، همه سعيش اين است كه حركات مخصوص خود را كه ما نام آن را فعل مى گذاريم طورى انجام دهد كه با آن نظام علمى كه صورت علمى اش را در ذهن دارد وفق دهد، و مصالح و محاسنى را كه در آن صورت علمى در نظر گرفته به وسيله فعل خود تحقق دهد، و خلاصه اراده خود را بر آن اساس پايه گذارى كند، كه اگر توانست فعل را با آن مصالح وفق دهد، و آن را تحقق بخشد حكيم است ، و مى گوييم عملى متقن انجام داده ، و اگر خطا رفت ، و به آن مصالح نرسيد، حال چه به خاطر قصور او باشد و يا تقصيرش ، او را حكيم نمى خوانيم ، بلكه لاغى و جاهل و امثال آن مى ناميم .
و چون چنين است، هر فاعل صاحب اراده، همه سعيش اين است كه حركات مخصوص خود را كه ما نام آن را فعل مى گذاريم، طورى انجام دهد كه با آن نظام علمى كه صورت علمى اش را در ذهن دارد، وفق دهد، و مصالح و محاسنى را كه در آن صورت علمى در نظر گرفته، به وسيله فعل خود تحقق دهد، و خلاصه اراده خود را بر آن اساس پايه گذارى كند، كه اگر توانست فعل را با آن مصالح وفق دهد، و آن را تحقق بخشد، حكيم است، و مى گوييم عملى متقن انجام داده، و اگر خطا رفت، و به آن مصالح نرسيد، حال چه به خاطر قصور او باشد و يا تقصيرش، او را حكيم نمى خوانيم، بلكه لاغى و جاهل و امثال آن مى ناميم.


پس معلوم شد كه حكمت وقتى صفت فاعل مى شود كه فعل او با نظام علمى او منطبق ، و نظام علميش درست از نظام خارجى گرفته شده باشد و معناى مشتمل بودن فعل او بر مصلحت اين است كه فعلش با صورت علميه اى كه از خارج در ذهن رسم شده مطابق در آيد، پس در حقيقت حكمت ، صفت ذاتى خارج است ، چيزى كه هست اگر فاعلى را حكيم ، و فعلش را مطابق حكمت مى ناميم ، به خاطر اين است كه فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است ، و همچنين اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مى ناميم ، باز به خاطر اين است كه
پس معلوم شد كه حكمت وقتى صفت فاعل مى شود كه فعل او با نظام علمى او منطبق، و نظام علمی اش، درست از نظام خارجى گرفته شده باشد. و معناى مشتمل بودن فعل او بر مصلحت، اين است كه فعلش با صورت علميه اى كه از خارج در ذهن رسم شده، مطابق در آيد.
 
پس در حقيقت حكمت، صفت ذاتى خارج است. چيزى كه هست، اگر فاعلى را حكيم، و فعلش را مطابق حكمت مى ناميم، به خاطر اين است كه فعل او با وساطت علم با نظام خارج منطبق است، و همچنين اگر فعلى را مشتمل بر مصلحت مى ناميم، باز به خاطر اين است كه مطابق صورت علمى، و صورت علمى مطابق با خارج است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۸۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۳۸۳ </center>
مطابق صورت علمى ، و صورت علمى مطابق با خارج است .
<span id='link278'><span>
<span id='link278'><span>
==افعال خداوند عين حكمت و مصلحت است لذا مورد سئوال واقع نمى شود ==
==افعال خداوند عين حكمت و مصلحت است لذا مورد سئوال واقع نمى شود ==
البته اين مطلب در افعالى تمام است كه منظور از آن فعل ، مطابقت با خارج باشد، مانند افعال ارادى ما، و اما آن افعالى كه خود خارج است ، مانند افعال خداى تعالى ، آن ديكر نفس حكمت ، و عين آن است ، نه اينكه در صورتى كه مطابق با چيز ديگرى باشد حك مت مى شود. پس ‍ اينكه مى گوييم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است معنايش اين است كه متبوع مصلحت است ، نه اينكه تابع مصلحت باشد كه مصلحت خداى را بر انجام آن دعوت و وادار كرده باشد.
البته اين مطلب در افعالى تمام است كه منظور از آن فعل ، مطابقت با خارج باشد، مانند افعال ارادى ما، و اما آن افعالى كه خود خارج است ، مانند افعال خداى تعالى ، آن ديكر نفس حكمت ، و عين آن است ، نه اينكه در صورتى كه مطابق با چيز ديگرى باشد حك مت مى شود. پس ‍ اينكه مى گوييم فعل خدا مشتمل بر مصلحت است معنايش اين است كه متبوع مصلحت است ، نه اينكه تابع مصلحت باشد كه مصلحت خداى را بر انجام آن دعوت و وادار كرده باشد.