تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۲۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۰۹: خط ۱۰۹:
<span id='link203'><span>
<span id='link203'><span>


==سرنوشت خداى ساختگى سامرى ! ==
==سرنوشت خداى ساختگى سامرى! ==
«'''وَ انظرْ إِلى إِلَهِك الَّذِى ظلْت عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فى الْيَمِّ نَسفاً'''»:
«'''وَ انظرْ إِلى إِلَهِك الَّذِى ظلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفاً لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فى الْيَمِّ نَسفاً'''»:


در مجمع البيان مى گويد: وقتى گفته مى شود: فلانى گندم را نسف كرد، معنايش اين است كه آن را با منسف بالا انداخت تا پوستهايش بپرد، (خلاصه همان كارى را كه با غربال انجام مى دهند، و گندم را به طرف بالا پرتاب مى كنند تا كاه و سبوسش بپرد)
در مجمع البيان مى گويد: وقتى گفته مى شود: فلانى گندم را نسف كرد، معنايش اين است كه آن را با منسف بالا انداخت تا پوست هايش بپرد. (خلاصه همان كارى را كه با غربال انجام مى دهند، و گندم را به طرف بالا پرتاب مى كنند، تا كاه و سبوسش بپرد).


و معناى جمله ((و انظر الى الهك الذى ظلت عليه عاكفا(( اين است كه دائما براى آن اله خود عبادت مى كردى و ملازم آن بودى ، و اين جمله دلالت دارد بر اينكه سامرى گوساله را براى آن ساخت تا او را معبود خود بگيرد و عبادتش كند.
و معناى جملۀ «وَ انظُر إلَى إلَهِكَ الَّذِى ظَلتَ عَلَيهِ عَاكِفاً»، اين است كه دائما براى آن اله خود عبادت مى كردى و ملازم آن بودى. و اين جمله دلالت دارد بر اين كه سامرى گوساله را براى آن ساخت، تا او را معبود خود بگيرد و عبادتش كند.


و معناى اينكه فرمود ((لنحرقنه ثم لننسفنه فى اليم نسفا(( اين است كه سوگند كه ما آن را مى سوزانيم و او را در دريا مى ريزيم .
و معناى اين كه فرمود: «لَنُحرِقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِى اليَمِّ نَسفاً»، اين است كه سوگند كه ما آن را مى سوزانيم و او را در دريا مى ريزيم.


بعضى ها به اين سخن كه فرمود: آن را مى سوزانيم استدلال كرده اند بر اينكه گوساله مزبور حيوانى داراى گوشت و خون بوده ، چونكه اگر طلا بود سوزاندن آن معنا نداشت و اين خود مؤ يد تفسيريست كه گفتيم بيشتر مفسرين كرده اند كه باريختن آن خاك ، گوساله مزبور حيوانى جاندار شده ، و ليكن حق مطلب اين است كه اينقدر دلالت دارد كه طلاى خالص نبوده و اما اينكه خون و گوشت داشته باشد، نه .
بعضى ها به اين سخن كه فرمود: «آن را مى سوزانيم»، استدلال كرده اند بر اين كه گوساله مزبور حيوانى داراى گوشت و خون بوده. چون كه اگر طلا بود، سوزاندن آن معنا نداشت و اين خود مؤيد تفسيری است كه گفتيم بيشتر مفسران كرده اند كه با ريختن آن خاك، گوساله مزبور حيوانى جاندار شده، وليكن حق مطلب اين است كه این قدر دلالت دارد كه طلاى خالص نبوده و اما اين كه خون و گوشت داشته باشد، نه.


بعضى از مفسرين هم احتمال داده اند كه جمله ((لنحرقنه (( از باب حرق الحديد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۲۷۷ </center>
باشد و حرق الحديد به اين معنا است كه آهن را با سوهان براده كنند و در آيه شريفه به اين معنا است كه ما گوساله را با سوهان براده مى كنيم و سپس براده آن را در دريا مى پاشيم . و اين احتمال مناسب تر است .
بعضى از مفسران هم احتمال داده اند كه جملۀ «لَنُحرِقَنَّهُ»، از باب حرق الحديد باشد و حرق الحديد به اين معنا است كه آهن را با سوهان براده كنند، و در آيه شريفه، به اين معنا است كه ما گوساله را با سوهان براده مى كنيم و سپس براده آن را در دريا مى پاشيم. و اين احتمال، مناسب تر است.


«'''إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ كلَّ شىْءٍ عِلْماً'''»:
«'''إِنَّمَا إِلَهُكُمُ اللَّهُ الَّذِى لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَسِعَ كُلَّ شئٍ عِلْماً'''»:


ظاهر چنين مى نمايد كه اين آيه تتمه كلام موسى (عليه السلام ) در خطاب به سامرى و بنى اسرائيل باشد، و با اين جمله از كلام خود، خداى را در الوهيت يكتا دانسته مى فهماند كه هيچ چيز نه گوساله و نه چيزى ديگر شريك او نيست ، و اين طرز سخن در چنين سياقى لطيف ترين استدلال است ، چون (در كوتاهترين بيان ) بر دو مساءله استدلال كرده است ، يكى بر اينكه معبودى جز خدا نيست ، به اين دليل كه چون او اللّه است ، و دوم بر اينكه معبودى غير خدا براى ايشان نيست ، به اين دليل كه جز او معبودى نيست چون اللّه است .
ظاهر چنين مى نمايد كه اين آيه، تتمه كلام موسى «عليه السلام» در خطاب به سامرى و بنى اسرائيل باشد، و با اين جمله از كلام خود، خداى را در الوهيت يكتا دانسته، مى فهماند كه هيچ چيز، نه گوساله و نه چيزى ديگر، شريك او نيست. و اين طرز سخن در چنين سياقى، لطيف ترين استدلال است. چون (در كوتاه ترين بيان)، بر دو مسأله استدلال كرده است. يكى بر اين كه معبودى جز خدا نيست. به اين دليل كه چون او اللّه است، و دوم بر اين كه معبودى غير خدا براى ايشان نيست. به اين دليل كه جز او معبودى نيست، چون اللّه است.


بعضى از مفسرين گفته اند جمله ((وسع كل شى ء علما(( دلالت مى كند بر اينكه معدوم ، نيز شى ء ناميده مى شود، چون معدوم هم معلوم خدا است . ولى اين سخن مغالطه است ، چون آيه بيش از اين دلالت ندارد كه هر چيزى كه شى ء ناميده شود معلوم خدا است و مشمول علم او است ، و اما اينكه هر چيزى كه علم او شامل شود شى ء است ، مطلبى است كه هيچ ربطى به مدلول آيه و هيچ سودى براى مستدل ندارد.
بعضى از مفسران گفته اند: جملۀ «وَسِعَ كُلَّ شَئٍ عِلماً» دلالت مى كند بر اين كه معدوم، نيز شئ ناميده مى شود. چون معدوم هم، معلوم خدا است. ولى اين سخن مغالطه است. چون آيه بيش از اين دلالت ندارد كه هر چيزى كه شئ ناميده شود، معلوم خدا است و مشمول علم او است، و اما اين كه هر چيزى كه علم او شامل شود، شئ است، مطلبى است كه هيچ ربطى به مدلول آيه و هيچ سودى براى مستدل ندارد.
<span id='link204'><span>
<span id='link204'><span>
==بحث روايتى ==
==بحث روايتى ==
در كتاب توحيد به سند خود از حمزه بن ربيع از كسى كه او نام برد روايت كرده كه گفته است : در مجلس ابى جعفر (عليه السلام ) بودم كه عمرو بن عبيد بر او وارد شد و گفت : فدايت شوم اينكه در قرآن آمده ((و من يحلل عليه غضبى فقد هوى (( چگونه غضبى است ؟  
در كتاب توحيد به سند خود از حمزه بن ربيع از كسى كه او نام برد روايت كرده كه گفته است : در مجلس ابى جعفر (عليه السلام ) بودم كه عمرو بن عبيد بر او وارد شد و گفت : فدايت شوم اينكه در قرآن آمده ((و من يحلل عليه غضبى فقد هوى (( چگونه غضبى است ؟