تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۳۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۸: خط ۱۳۸:
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


اين آيات داستان ديگرى از داستانهاى بنى اسرائيل را شرح مى دهد، و آن داستان (( بلعم بن باعورا(( است ، خداى تعالى پيغمبر خود رسول اكرم (صلوات اللّه عليه ) را دستور مى دهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش كافى نيست ، بلكه مشيت خدا هم بايد كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمين چسبيده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده ) و يكسره پيرو هوا و هوس گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است ، زيرا چنين كسى راه به دوزخ مى برد. آنگاه نشانه چنين اشخاص را هم برايشان بيان كرده و مى فرمايد: علامت اينگونه اشخاص ‍ اين است كه دلها و چشمها و گوشهايشان را در آنجا كه به نفع ايشان است بكار نمى گيرند، و علامتى كه جامع همه علامتها است اين است كه مردمى غافلند.
اين آيات، داستان ديگرى از داستان هاى بنى اسرائيل را شرح مى دهد، و آن، داستان «بلعم بن باعورا» است. خداى تعالى، به پيغمبر خود، رسول اكرم «صلوات اللّه عليه»، دستور مى دهد كه داستان مزبور را براى مردم بخواند، تا بدانند صرف در دست داشتن اسباب ظاهرى و وسايل معمولى، براى رستگار شدن انسان و مسلم شدن سعادتش، كافى نيست. بلكه مشيت خدا هم بايد كمك كند، و خداوند، سعادت و رستگارى را براى كسى كه به زمين چسبيده (سر در آخور تمتعات مادى فرو كرده) و يكسره پيرو هوا و هوس گشته و حاضر نيست به چيز ديگرى توجه كند، نخواسته است. زيرا چنين كسى راه به دوزخ مى برد.  


«'''وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى ءَاتَيْنَاهُ ءَايَاتِنَا فَانسلَخَ مِنْهَا...'''»:
آنگاه نشانه چنين اشخاص را هم برايشان بيان كرده و مى فرمايد: علامت اين گونه اشخاص، اين است كه دل ها و چشم ها و گوش هايشان را، در آن جا كه به نفع ايشان است، به كار نمى گيرند، و علامتى كه جامع همه علامت ها است، اين است كه مردمى غافل اند.


بطورى كه از سياق كلام بر مى آيد معناى آوردن آيات ، تلبس به پاره اى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است ، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد، و با داشتن آن آيات و آن كرامات ، ديگر درباره حق شك و ريبى برايش باقى نماند.
«'''وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِى آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانسلَخَ مِنْهَا...'''»:


و معناى (( انسلاخ (( بيرون شدن و يا كندن هر چيزى است از پوست و جلدش ، و اين تعبير كنايه استعارى از اين است كه آيات چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى آنچنان ملازم آيات بود كه با پوست بدن او ملازم بود، و بخاطر حبث درونى كه داشت از جلد خود بيرون آمد.
به طورى كه از سياق كلام بر مى آيد، معناى آوردن آيات، تلبس به پاره اى از آيات انفسى و كرامات خاصه باطنى است، به آن مقدارى كه راه معرفت خدا براى انسان روشن گردد. و با داشتن آن آيات و آن كرامات، ديگر درباره حق، شك و ريبى برايش باقى نماند.


و (( اتباع (( مانند (( اتباع (( و (( تبع (( پيروى كردن و بدنبال جاى پاى كسى رفتن است ، و كلمات : (( تبع (( و (( اتبع (( و (( اتبع (( هر سه به يك معنا است . و (( غى (( و (( غوايه (( ضلالت را گويند، و گويا بيرون شدن از راه بخاطر نتوانستن حفظ مقصد باشد، پس فرق ميان (( غوايت (( و (( ضلالت (( اين است كه اولى دلالت بر فراموش كردن مقصد و غرض هم مى كند،
و معناى «إنسلاخ»، بيرون شدن و يا كندن هر چيزى است از پوست و جلدش. و اين تعبير، كنايه استعارى از اين است كه آيات، چنان در بلعم باعورا رسوخ داشت و وى، آن چنان ملازم آيات بود، كه با پوست بدن او ملازم بود، و به خاطر خبث درونى كه داشت، از جلد خود بيرون آمد.
 
و «اتباع» مانند «اتباع» و «تبع»، پيروى كردن و به دنبال جاى پاى كسى رفتن است. و كلمات: «تبع» و «اتبع» و «اتبع»، هر سه به يك معنا است. و «غى» و «غوايه»، ضلالت را گويند، و گويا بيرون شدن از راه، به خاطر نتوانستن حفظ مقصد باشد. پس فرق ميان «غوايت» و «ضلالت»، اين است كه اولى، دلالت بر فراموش كردن مقصد و غرض هم مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۴۳۴ </center>
پس كسى كه در بين راه درباره مقصد خود متحير مى شود (( غوى (( است و كسى كه با حفظ مقصد از راه منحرف مى شود (( ضال (( است ، و تعبير اولى نسبت به خبرى كه در آيه است مناسب تر است ، براى اينكه بلعم بعد از انسلاخ از آيات خدا و بعد از اينكه شيطان كنترل او را در دست گرفت راه رشد را گم كرد و متحير شد، و نتوانست خود را از ورطه هلاكت رهايى دهد، و چه بسا هر دو كلمه يعنى غوايت و ضلالت در يك معنا استعمال شود، و آن خروج از طريق منتهى به مقصد است .
پس كسى كه در بين راه، درباره مقصد خود متحير مى شود، «غوى» است. و كسى كه با حفظ مقصد، از راه منحرف مى شود، «ضال» است. و تعبير اولى، نسبت به خبرى كه در آيه است، مناسب تر است. براى اين كه بلعم، بعد از انسلاخ از آيات خدا و بعد از اين كه شيطان كنترل او را در دست گرفت، راه رشد را گم كرد و متحير شد، و نتوانست خود را از ورطه هلاكت رهايى دهد. و چه بسا هر دو كلمه، يعنى «غوايت» و «ضلالت»، در يك معنا استعمال شود، و آن، خروج از طريق منتهى به مقصد است.
 
مفسران، در تعيين صاحب اين داستان، اقوال مختلفى دارند و إن شاء الله، همه آن ها و يا بعضى از آن ها در بحث روايتى آينده نقل مى شود.  


مفسرين در تعيين صاحب اين داستان اقوال مختلفى دارند و ان شاء الله همه آنها و يا بعضى از آنها در بحث روايتى آينده نقل مى شود، و آيه شريفه هم بطورى كه ملاحظه مى فرماييد اسم او را مبهم گذاشته و تنها به ذكر اجمالى از داستان او اكتفاء كرده است ، وليكن در عين حال ظهور در اين دارد كه اين داستان از وقايعى است كه واقع شده ، نه اينكه صرف مثال بوده باشد.
و آيه شريفه هم، به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، اسم او را مبهم گذاشته و تنها به ذكر اجمالى از داستان او اكتفاء كرده است. وليكن در عين حال ظهور در اين دارد كه اين داستان از وقايعى است كه واقع شده، نه اين كه صرف مثال بوده باشد.


و معناى آيه چنين است : (( و اتل عليهم (( بخوان بر ايشان ، يعنى بر بنى اسرائيل و يا همه مردم ، خبر از امر مهمى را و آن (( نبا(( داستان مردى است كه (( الذى آتيناه آياتنا(( ما آيات خود را برايش آورديم ، يعنى در باطنش از علائم و آثار بزرگ الهى پرده برداشتيم ، و بهمين جهت حقيقت امر برايش روشن شد (( فانسلخ منها(( پس بعد از ملازمت راه حق آن را ترك گفت . (( فاتبعه الشيطان فكان من الغاوين (( شيطان هم دنبالش را گرفت و او نتوانست خود را از هلاكت نجات دهد.
و معناى آيه چنين است: «و اتل عليهم»: بخوان بر ايشان. يعنى بر بنى اسرائيل و يا همه مردم، خبر از امر مهمى را و آن «نبأ»، داستان مردى است كه «الذى آتيناه آياتنا»: ما آيات خود را برايش آورديم. يعنى در باطنش از علائم و آثار بزرگ الهى پرده برداشتيم، و به همين جهت، حقيقت امر برايش روشن شد. «فانسلخ منها»: پس بعد از ملازمت راه حق، آن را ترك گفت. «فأتبعه الشيطان فكان من الغاوينم: شيطان هم دنبالش را گرفت و او نتوانست خود را از هلاكت نجات دهد.


«'''وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلى الاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ...'''»:
«'''وَ لَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بهَا وَ لَكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلى الاَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَوَاهُ...'''»:


(( اخلاد(( به معناى ملازمت دائمى است ، و اخلاد بسوى ارض ، چسبيدن به زمين است ، و اين تعبير كنايه است از ميل به تمتع از لذات دنيوى و ملازمت آن .
«إخلاد»، به معناى ملازمت دائمى است، و إخلاد به سوى ارض، چسبيدن به زمين است. و اين تعبير، كنايه است از ميل به تمتع از لذات دنيوى و ملازمت آن.


كلمه (( لهث (( وقتى در سگ استعمال مى شود به معناى بيرون آوردن و حركت دادن زبان از عطش است .
كلمه «لهث»، وقتى در سگ استعمال مى شود، به معناى بيرون آوردن و حركت دادن زبان از عطش است.
<span id='link272'><span>
<span id='link272'><span>