تفسیر:المیزان جلد۸ بخش۱۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۳۷: خط ۳۷:
<span id='link135'><span>
<span id='link135'><span>


==بيان آيات مربوط به گفتگوى نوح عليه السلام با قوم خود و نجات يافتن او و غرقگشتن مكذبين آيات الهى ==
==گفتگوى نوح عليه السلام با قوم خود و نجات يافتن او و غرق گشتن مكذبين آيات الهى ==
<center> «'''بیان آیات'''» </center>
<center> «'''بیان آیات'''» </center>


اين آيات با ذكر داستان نوح (عليه السلام ) و اينكه چگونه مردم را به توحيد و ترك شرك دعوت مى نمود، و قومش او را انكار نموده ، بر شرك خود اصرار مى ورزيدند و اينكه چگونه خداوند طوفان را بر ايشان مسلط نمود و همه را تا به آخر هلاك ساخت و نوح و گروندگان به وى را نجات داد، تعقيب و دنباله آيات قبلى است كه آن نيز راجع به دعوت به توحيد و نهى از شرك به خداى سبحان و تكذيب آيات او بود، و به منظور تكميل همين بيان ، داستان عده ديگرى از انبياء از قبيل هود، صالح ، شعيب ، لوط و موسى (عليهماالسلام ) را نيز ذكر مى فرمايد.
اين آيات با ذكر داستان نوح (عليه السلام ) و اينكه چگونه مردم را به توحيد و ترك شرك دعوت مى نمود، و قومش او را انكار نموده ، بر شرك خود اصرار مى ورزيدند و اينكه چگونه خداوند طوفان را بر ايشان مسلط نمود و همه را تا به آخر هلاك ساخت و نوح و گروندگان به وى را نجات داد، تعقيب و دنباله آيات قبلى است كه آن نيز راجع به دعوت به توحيد و نهى از شرك به خداى سبحان و تكذيب آيات او بود، و به منظور تكميل همين بيان ، داستان عده ديگرى از انبياء از قبيل هود، صالح ، شعيب ، لوط و موسى (عليهماالسلام ) را نيز ذكر مى فرمايد.
لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ ...
لَقَدْ أَرْسلْنَا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ ...
نخست داستان نوح را ذكر فرموده ، چون نوح (عليه السلام ) اولين پيغمبرى است كه تفصيل نهضت او در قرآن ذكر شده ، و به زودى در تفسير سوره هود تفصيل داستان آنجناب خواهد آمد - ان شاء الله -.
نخست داستان نوح را ذكر فرموده ، چون نوح (عليه السلام ) اولين پيغمبرى است كه تفصيل نهضت او در قرآن ذكر شده ، و به زودى در تفسير سوره هود تفصيل داستان آنجناب خواهد آمد - ان شاء الله -.
لام در كلمه (( لقد(( براى قسم است ، و به منظور تاءكيد مطلب آورده شده ، چون روى سخن با مشركين بوده كه منكر نبوت هستند.
لام در كلمه (( لقد(( براى قسم است ، و به منظور تاءكيد مطلب آورده شده ، چون روى سخن با مشركين بوده كه منكر نبوت هستند.
(( فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره (( - نوح (عليه السلام ) بخاطر اينكه به مردم بفهماند كه او خيرخواه آنان است و مى خواهد مراتب دلسوزى خود را نسبت به آنان برساند مى گويد: (( يا قوم : اى قوم من (( ، آنگاه اولين پيشنهادى كه به آنان مى كند اين است كه بياييد به دين توحيد بگراييد، سپس با جمله (( انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم (( آنان را انذار نموده ، تهديد مى كند. و چون مقصودش از اين عذاب ، عذاب روز قيامت است ، پس در حقيقت در اين دو جمله دو تا از اصول دين را كه همان توحيد و معاد است به آنان گوشزد نموده ، بعدا در جمله (( يا قوم ليس بى ضلاله و لكنى رسول من رب العالمين (( به اصل سوم از اصول دين يعنى مساءله نبوت اشاره مى نمايد. علاوه بر اينكه در همان دعوت به دو اصل اولى نيز اشاره به مساءله نبوت هست ، براى اينكه دعوت به يك نوع عبادت ، انذار از يك نوع عذابى است كه قومش ‍ هيچگونه اطلاعى از آن نداشته اند، و معلوم است كه دارنده چنين دعوت هايى جز پيغمبرى نمى تواند باشد.
(( فقال يا قوم اعبدوا الله ما لكم من اله غيره (( - نوح (عليه السلام ) بخاطر اينكه به مردم بفهماند كه او خيرخواه آنان است و مى خواهد مراتب دلسوزى خود را نسبت به آنان برساند مى گويد: (( يا قوم : اى قوم من (( ، آنگاه اولين پيشنهادى كه به آنان مى كند اين است كه بياييد به دين توحيد بگراييد، سپس با جمله (( انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم (( آنان را انذار نموده ، تهديد مى كند. و چون مقصودش از اين عذاب ، عذاب روز قيامت است ، پس در حقيقت در اين دو جمله دو تا از اصول دين را كه همان توحيد و معاد است به آنان گوشزد نموده ، بعدا در جمله (( يا قوم ليس بى ضلاله و لكنى رسول من رب العالمين (( به اصل سوم از اصول دين يعنى مساءله نبوت اشاره مى نمايد. علاوه بر اينكه در همان دعوت به دو اصل اولى نيز اشاره به مساءله نبوت هست ، براى اينكه دعوت به يك نوع عبادت ، انذار از يك نوع عذابى است كه قومش ‍ هيچگونه اطلاعى از آن نداشته اند، و معلوم است كه دارنده چنين دعوت هايى جز پيغمبرى نمى تواند باشد.
از جمله (( او عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم (( هم بر مى آيد كه قومش از شنيدن همان دو مطلب به مساءله نبوت كه اصل سومى است ، نيز منتقل شده اند،
از جمله (( او عجبتم ان جاءكم ذكر من ربكم على رجل منكم لينذركم (( هم بر مى آيد كه قومش از شنيدن همان دو مطلب به مساءله نبوت كه اصل سومى است ، نيز منتقل شده اند،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۱۹ </center>
خط ۵۰: خط ۵۳:
قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ
قَالَ الْمَلاُ مِن قَوْمِهِ إِنَّا لَنرَاك فى ضلَلٍ مُّبِينٍ
كلمه (( ملا(( به معناى اشراف و بزرگان قوم است ، و اين طبقه از افراد اجتماع را از اين نظر ملا گفته اند كه هيبت آنان دلها، و زينت و جمال شان چشم ها را پر مى كند، و اگر با اين تاءكيد شديد نسبت ضلالت به او داده اند، براى اين است كه اين طبقه هرگز توقع نداشتند كه يكنفر پيدا شود و بر بت پرستى آنان اعتراض نموده ، صريحا پيشنهاد ترك خدايان شان را كند و از اين عمل انذارشان نمايد، لذا وقتى با چنين كسى مواجه شده اند تعجب نموده ، او را با تاءكيد هر چه تمامتر گمراه خوانده اند، اين هم كه گفته اند: ما به يقين تو را گمراه مى بينيم ، مقصود از (( ديدن (( حكم كردن است ، يعنى به نظر چنين مى رسد كه تو سخت گمراهى .
كلمه (( ملا(( به معناى اشراف و بزرگان قوم است ، و اين طبقه از افراد اجتماع را از اين نظر ملا گفته اند كه هيبت آنان دلها، و زينت و جمال شان چشم ها را پر مى كند، و اگر با اين تاءكيد شديد نسبت ضلالت به او داده اند، براى اين است كه اين طبقه هرگز توقع نداشتند كه يكنفر پيدا شود و بر بت پرستى آنان اعتراض نموده ، صريحا پيشنهاد ترك خدايان شان را كند و از اين عمل انذارشان نمايد، لذا وقتى با چنين كسى مواجه شده اند تعجب نموده ، او را با تاءكيد هر چه تمامتر گمراه خوانده اند، اين هم كه گفته اند: ما به يقين تو را گمراه مى بينيم ، مقصود از (( ديدن (( حكم كردن است ، يعنى به نظر چنين مى رسد كه تو سخت گمراهى .
قَالَ يَقَوْمِ لَيْس بى ضلَلَةٌ ...
قَالَ يَقَوْمِ لَيْس بى ضلَلَةٌ ...
نوح (عليه السلام ) در جواب آنان گمراهى را از خود نفى نموده و در جمله (( و لكنى رسول من رب العالمين (( خود را پيغمبرى مبعوث از طرف خداى سبحان معرفى مى كند، و اگر خدا را به وصف (( رب العالمين (( ستوده ، براى اين است كه نزاع بر سر ربوبيت بوده ، آنان به غير از خدا براى هر شاءنى از شؤ ون عالم مانند آسمان و زمين و انسان و غير آن ارباب ديگرى داشتند، و آنجناب با ذكر اين وصف ربوبيت را منحصر به خداى تعالى نمود، و در اين جواب هيچ گونه تاءكيدى به كار نبرد- تا بفهماند مطلب يعنى رسالت وى و گمراه نبودنش آنقدر روشن است كه هيچ احتياجى به قسم يا تاءكيد ديگرى ندارد.
نوح (عليه السلام ) در جواب آنان گمراهى را از خود نفى نموده و در جمله (( و لكنى رسول من رب العالمين (( خود را پيغمبرى مبعوث از طرف خداى سبحان معرفى مى كند، و اگر خدا را به وصف (( رب العالمين (( ستوده ، براى اين است كه نزاع بر سر ربوبيت بوده ، آنان به غير از خدا براى هر شاءنى از شؤ ون عالم مانند آسمان و زمين و انسان و غير آن ارباب ديگرى داشتند، و آنجناب با ذكر اين وصف ربوبيت را منحصر به خداى تعالى نمود، و در اين جواب هيچ گونه تاءكيدى به كار نبرد- تا بفهماند مطلب يعنى رسالت وى و گمراه نبودنش آنقدر روشن است كه هيچ احتياجى به قسم يا تاءكيد ديگرى ندارد.
أُبَلِّغُكُمْ رِسلَتِ رَبى وَ أَنصحُ لَكمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ
أُبَلِّغُكُمْ رِسلَتِ رَبى وَ أَنصحُ لَكمْ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لا تَعْلَمُونَ
خط ۵۷: خط ۶۲:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۲۲۰ </center>
پس اينكه بعضى گفته اند: دو جمله (( ابلغكم ...(( و (( انصح لكم (( دو صفت و جمله (( اعلم ...(( حال از فاعل (( انصح لكم (( است ، صحيح نيست ، بلكه همانطورى كه گفتيم اين سه جمله هر كدام براى غرض ‍ خاصى ذكر شده اند.
پس اينكه بعضى گفته اند: دو جمله (( ابلغكم ...(( و (( انصح لكم (( دو صفت و جمله (( اعلم ...(( حال از فاعل (( انصح لكم (( است ، صحيح نيست ، بلكه همانطورى كه گفتيم اين سه جمله هر كدام براى غرض ‍ خاصى ذكر شده اند.
أَ وَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكمْ ...
أَ وَ عجِبْتُمْ أَن جَاءَكمْ ذِكْرٌ مِّن رَّبِّكمْ ...
اين جمله استفهامى است انكارى كه مى فهماند تعجب آنان از ادعاى رسالت و دعوت به دين حق بى جا و بى مورد بوده ، و مقصود از (( ذكر(( همان معارف حق او است كه بشر را به ياد خدا مى اندازد. و كلمه (( من ربكم (( متعلق است به (( كائن (( تقديرى .
اين جمله استفهامى است انكارى كه مى فهماند تعجب آنان از ادعاى رسالت و دعوت به دين حق بى جا و بى مورد بوده ، و مقصود از (( ذكر(( همان معارف حق او است كه بشر را به ياد خدا مى اندازد. و كلمه (( من ربكم (( متعلق است به (( كائن (( تقديرى .
(( لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون (( - اين سه جمله متعلق است به جمله (( جاءكم (( و معناى آن اين است كه : اين ذكر (دين ) به اين جهت براى شما فرستاده شده تا رسول ، شما را انذار نموده ، به اين وسيله وظيفه خود را ادا نمايد، و شما نيز از خدا بترسيد، تا در نتيجه رحمت الهى شامل حالتان شود، چون تنها تقوا و ترس از خدا آدمى را نجات نمى دهد، بلكه بايد رحمت الهى هم دستگير بشود.
(( لينذركم و لتتقوا و لعلكم ترحمون (( - اين سه جمله متعلق است به جمله (( جاءكم (( و معناى آن اين است كه : اين ذكر (دين ) به اين جهت براى شما فرستاده شده تا رسول ، شما را انذار نموده ، به اين وسيله وظيفه خود را ادا نمايد، و شما نيز از خدا بترسيد، تا در نتيجه رحمت الهى شامل حالتان شود، چون تنها تقوا و ترس از خدا آدمى را نجات نمى دهد، بلكه بايد رحمت الهى هم دستگير بشود.