تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۴: تفاوت میان نسخهها
از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
قَالَت أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ وَ لَمْ أَك بَغِيًّا(۲۰) | قَالَت أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ لَمْ يَمْسسنى بَشرٌ وَ لَمْ أَك بَغِيًّا(۲۰) | ||
قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَينٌ وَ لِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ كانَ أَمْراً مَّقْضِيًّا(۲۱) | قَالَ كَذَلِكِ قَالَ رَبُّكِ هُوَ عَلىَّ هَينٌ وَ لِنَجْعَلَهُ ءَايَةً لِّلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِّنَّا وَ كانَ أَمْراً مَّقْضِيًّا(۲۱) | ||
فَحَمَلَتْهُ فَانتَبَذَت بِهِ مَكاناً قَصِيًّا(۲۲) | |||
فَأَجَاءَهَا الْمَخَاض إِلى جِذْع النَّخْلَةِ قَالَت يَلَيْتَنى مِت قَبْلَ هَذَا وَ كنت نَسياً مَّنسِيًّا(۲۳) | فَأَجَاءَهَا الْمَخَاض إِلى جِذْع النَّخْلَةِ قَالَت يَلَيْتَنى مِت قَبْلَ هَذَا وَ كنت نَسياً مَّنسِيًّا(۲۳) | ||
فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تحْتَكِ سرِيًّا(۲۴) | فَنَادَاهَا مِن تحْتهَا أَلا تحْزَنى قَدْ جَعَلَ رَبُّكِ تحْتَكِ سرِيًّا(۲۴) | ||
خط ۴۲: | خط ۴۲: | ||
إِنَّا نحْنُ نَرِث الاَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(۴۰) | إِنَّا نحْنُ نَرِث الاَرْض وَ مَنْ عَلَيهَا وَ إِلَيْنَا يُرْجَعُونَ(۴۰) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۳ </center> | ||
ترجمه | <center> «'''ترجمه آیات'''» </center> | ||
در اين كتاب مريم را ياد كن آن دم كه در مكانى در طرف شرقى مسجد از كسان خود كناره | |||
در اين كتاب مريم را ياد كن آن دم كه در مكانى در طرف شرقى مسجد از كسان خود كناره گرفت (۱۶) | |||
در مقابل آنان پرده اى آويخت ، پس ما روح خود را نزد او فرستاديم كه به صورت انسانى تمام عيار بر او مجسم گشت (۱۷) | در مقابل آنان پرده اى آويخت ، پس ما روح خود را نزد او فرستاديم كه به صورت انسانى تمام عيار بر او مجسم گشت (۱۷) | ||
(مريم | |||
(مريم همين كه او را بديد بترسيد و) گفت: اگر مردى پرهيزكارى (كنايه از اينكه بايد پرهيزكار باشى) من از سوء قصد تو به خداى رحمان پناه مى برم (۱۸) | |||
گفت : من فرستاده پروردگار توام تا پسرى پاكيره به تو عطا كنم (۱۹) | گفت : من فرستاده پروردگار توام تا پسرى پاكيره به تو عطا كنم (۱۹) | ||
گفت : چگونه مرا پسرى تواند شد با اينكه انسانى به من دست نزده و من خود زناكار نبوده ام (۲۰) | گفت : چگونه مرا پسرى تواند شد با اينكه انسانى به من دست نزده و من خود زناكار نبوده ام (۲۰) | ||
گفت : پروردگار تو چنين است . فرموده اين بر من آسان است تا آن را براى مردم از جانب خويش آيتى و رحمتى كنيم و كارى است مقرر شده (۲۱) | گفت : پروردگار تو چنين است . فرموده اين بر من آسان است تا آن را براى مردم از جانب خويش آيتى و رحمتى كنيم و كارى است مقرر شده (۲۱) | ||
پس به او حامله شد، و با وى در مكانى دور گوشه گرفت (۲۲) | پس به او حامله شد، و با وى در مكانى دور گوشه گرفت (۲۲) | ||
درد زائيدن او را به سوى تنه نخل برد، گفت : اى كاش قبل از اين مرده بودم يا چيزى حقير بودم و فراموشم كرده بودند (۲۳) | درد زائيدن او را به سوى تنه نخل برد، گفت : اى كاش قبل از اين مرده بودم يا چيزى حقير بودم و فراموشم كرده بودند (۲۳) | ||
پس وى رااز طرف پائين ندا داد: غم مخور كه پروردگارت جلوى تو نهرى جارى ساخت (۲۴) | پس وى رااز طرف پائين ندا داد: غم مخور كه پروردگارت جلوى تو نهرى جارى ساخت (۲۴) | ||
تنه درخت را سوى خود تكان بده كه خرماى تازه بر تو بيفكند (۲۵) | تنه درخت را سوى خود تكان بده كه خرماى تازه بر تو بيفكند (۲۵) | ||
بخور و بنوش و چشمت روشن دار، اگر از آدميان كسى را ديدى بگو من براى خدا روزه كلام نذر كرده ام پس امروز با بشرى سخن نمى گويم (۲۶) | بخور و بنوش و چشمت روشن دار، اگر از آدميان كسى را ديدى بگو من براى خدا روزه كلام نذر كرده ام پس امروز با بشرى سخن نمى گويم (۲۶) | ||
مولود را كه در بغل گرفته بود نزد كسان خود آورد، گفتند اى مريم حقا كه چيزى شگفت انگيز آورده اى (۲۷) | مولود را كه در بغل گرفته بود نزد كسان خود آورد، گفتند اى مريم حقا كه چيزى شگفت انگيز آورده اى (۲۷) | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۴ </center> | ||
اى خواهر هارون آخر پدرت مرد بدى نبود و مادرت زناكار نبود (۲۸) | اى خواهر هارون آخر پدرت مرد بدى نبود و مادرت زناكار نبود (۲۸) | ||
مريم به مولود اشاره كرد، گفتند: چگونه با كسى كه كودك و در گهواره است سخن گوئيم ؟ (۲۹) | مريم به مولود اشاره كرد، گفتند: چگونه با كسى كه كودك و در گهواره است سخن گوئيم ؟ (۲۹) | ||
گفت : من بنده خدايم ، مرا كتاب داده و پيغمبر كرده (۳۰) | گفت : من بنده خدايم ، مرا كتاب داده و پيغمبر كرده (۳۰) | ||
و هر جا كه باشم با بركتم كرده است ، و به نماز و زكات مادام كه زنده باشم سفارشم فرموده (۳۱) | و هر جا كه باشم با بركتم كرده است ، و به نماز و زكات مادام كه زنده باشم سفارشم فرموده (۳۱) | ||
نسبت به مادرم نيكوكارم كرده و گردن كش و نافرمانم نكرده است (۳۲) | نسبت به مادرم نيكوكارم كرده و گردن كش و نافرمانم نكرده است (۳۲) | ||
سلام بر من روزى كه تولد يافته و روزى كه بميرم و روزى كه زنده برانگيخته شوم (۳۳) | سلام بر من روزى كه تولد يافته و روزى كه بميرم و روزى كه زنده برانگيخته شوم (۳۳) | ||
به گفتار راست ، عيسى پسر مريم كه درباره او شك مى كنند اين است (۳۴) | به گفتار راست ، عيسى پسر مريم كه درباره او شك مى كنند اين است (۳۴) | ||
نشايد كه خدا فرزندى بگيرد. او منره است ، چون كارى را اراده فرمايد فقط به او گويد: باش پس وجود مى يابد (۳۵) | نشايد كه خدا فرزندى بگيرد. او منره است ، چون كارى را اراده فرمايد فقط به او گويد: باش پس وجود مى يابد (۳۵) | ||
خداى يكتا پروردگار من و پروردگار شما است ، او را بپرستيد راه راست اين است (۳۶) | خداى يكتا پروردگار من و پروردگار شما است ، او را بپرستيد راه راست اين است (۳۶) | ||
پس اين دسته ها ميان خودشان اختلاف يافتند، واى بر كسانى كه كافر بوده اند، از حضور يافتن در روزى بزرگ (۳۷) | پس اين دسته ها ميان خودشان اختلاف يافتند، واى بر كسانى كه كافر بوده اند، از حضور يافتن در روزى بزرگ (۳۷) | ||
روزى كه سوى ما آيند چه خوب شنوند و چه خوب ببينند، ولى آن روز ستم گران در ضلالتى آشكارند (۳۸) | روزى كه سوى ما آيند چه خوب شنوند و چه خوب ببينند، ولى آن روز ستم گران در ضلالتى آشكارند (۳۸) | ||
آنان را از روز ندامت بترسان ، آن دم كه كار بگذرد و آنها بى خبر مانند و باور ندارند (۳۹) | آنان را از روز ندامت بترسان ، آن دم كه كار بگذرد و آنها بى خبر مانند و باور ندارند (۳۹) | ||
ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى بريم و همگى به سوى ما باز مى گردند (۴۰) | ما زمين و تمام كسانى را كه بر آن هستند به ارث مى بريم و همگى به سوى ما باز مى گردند (۴۰) | ||
<center> «'''بیان آیات'''» </center> | |||
<span id='link31'><span> | <span id='link31'><span> | ||
==اشاره به شباهتهاى داستان يحيى و داستان عيسى (عليهما السلام ) == | ==اشاره به شباهتهاى داستان يحيى و داستان عيسى (عليهما السلام ) == | ||
در اين آيات از داستان يحيى به داستان عيسى (عليه السلام ) نقل كلام شده ، و ميان اين دو داستان شباهت تمامى هست ، چون ولادت هر دو بزرگوار به طور خارق العاده صورت گرفته و اين هر دو در كودكى حكم و نبوت داده شدند، او هم خبر داد كه ماءمور به احسان به مادر شده و جبار و شقى نيست و بر خود در روز ولادتش و روز مرگ ش و روز مبعوث شدنش سلام داده اين نيز همين مطالب را گفته و قرآن از وى نيز نقل كرده ، و شباهت هاى ديگرى نيز داشته اند، و يحيى (عليه السلام ) نبوت عيسى (عليه السلام ) را تصديق كرده و به وى ايمان آورد. | در اين آيات از داستان يحيى به داستان عيسى (عليه السلام ) نقل كلام شده ، و ميان اين دو داستان شباهت تمامى هست ، چون ولادت هر دو بزرگوار به طور خارق العاده صورت گرفته و اين هر دو در كودكى حكم و نبوت داده شدند، او هم خبر داد كه ماءمور به احسان به مادر شده و جبار و شقى نيست و بر خود در روز ولادتش و روز مرگ ش و روز مبعوث شدنش سلام داده اين نيز همين مطالب را گفته و قرآن از وى نيز نقل كرده ، و شباهت هاى ديگرى نيز داشته اند، و يحيى (عليه السلام ) نبوت عيسى (عليه السلام ) را تصديق كرده و به وى ايمان آورد. |