تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۸: خط ۱۸:
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از حاطب پرسيد: اين چه كارى است؟ حاطب عرضه داشت: يا رسول اللّه! به خدا سوگند اين كار را از روى نفاق نكردم، و چيزى تغيير و تبديل ندادم، و من شهادت مى دهم به این که جز خدا معبودى نيست، و اين كه تو رسول بر حقّ اويى، وليكن اهل و عيال من از مكّه به من نوشتند كه قريش با ما خوشرفتارى مى كنند، من خواستم در حقيقت حسن معاشرت آنان را با خدمتى تلافى كرده باشم. بعد از سخنان حاطب، خداى تعالى اين آيه را فرستاد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوِّكُم أولِياَء... وَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ».
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از حاطب پرسيد: اين چه كارى است؟ حاطب عرضه داشت: يا رسول اللّه! به خدا سوگند اين كار را از روى نفاق نكردم، و چيزى تغيير و تبديل ندادم، و من شهادت مى دهم به این که جز خدا معبودى نيست، و اين كه تو رسول بر حقّ اويى، وليكن اهل و عيال من از مكّه به من نوشتند كه قريش با ما خوشرفتارى مى كنند، من خواستم در حقيقت حسن معاشرت آنان را با خدمتى تلافى كرده باشم. بعد از سخنان حاطب، خداى تعالى اين آيه را فرستاد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوِّكُم أولِياَء... وَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ».


و در الدر المنثور است كه احمد، حميدى ، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ابوداوود، ترمذى ، نسائى ، ابوعوانه ، ابن حيان ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، بيهقى ، و ابونعيم - هر دو در كتاب دلائل - از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) من و زبير و مقداد را ماءموريت داد،
و در الدر المنثور است كه احمد، حميدى، عبد بن حميد، بخارى، مسلم، ابوداوود، ترمذى، نسائى، ابوعوانه، ابن حيان، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم، ابن مردويه، بيهقى، و ابونعيم - هر دو در كتاب دلائل - از على «عليه السلام» روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، من و زبير و مقداد را مأموريت داد
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۰۲ </center>
و فرمود: راه بيفتيد تا برسيد، به روضه خاخ ، در آنجا به زن مسافر بر مى خوريد، نامه اى با او است از او بگيريد و برايم بياوريد.
و فرمود: راه بيفتيد تا برسيد به روضۀ «خاخ». در آن جا، به زن مسافر بر مى خوريد، نامه اى با اوست، از او بگيريد و برايم بياوريد.
ما از مدينه بيرون شديم ، و تا روضه رفتيم ، در آنجا به آن زن مسافر برخورديم ، و گفتيم نامه را بيرون بياور، گفت : نامه اى با من نيست . گفتيم نامه را بيرون بياور و گرنه مجبورت مى كنيم لباسهايت را بكنى . او نامه را از لاى گيسوى خويش در آورد.
 
نامه را نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آورديم ، ديديم حاطب در نامه اش پاره اى از تصميمات رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را به جمعى از مشركين گزارش داده . رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به حاطب فرمود: اين چكارى بود كه كردى ؟ عرضه داشت : عليه من اقدام فورى مفرما يا رسول اللّه ! من مردى هستم كه با قريش سخت پيوستگى دارم ، ولى از آنان نيستم ، و در ميان مهاجرينى كه با تو هستند افرادى هستند كه در مكّه خويشاوندانى مشرك دارند، و به وسيله آنان از مال و اولادى در مكه دارند حمايت مى كنند، من نيز خواستم اين موقعيت را از دست ندهم ، و به خويشاوندان مشركم احسانى كنم تا آنان متقابلا خانواده ام را مورد حمايت قرار دهند، اين نامه به اين انگيزه نوشته شده ، نه اينكه انگيزه اش كفر و يا ارتداد من از دينم باشد. رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) او را تصديق كرد، و فرمود راست مى گويد.
ما از مدينه بيرون شديم، و تا روضه رفتيم. در آن جا به آن زن مسافر برخورديم و گفتيم: نامه را بيرون بياور. گفت: نامه اى با من نيست. گفتيم: نامه را بيرون بياور و گرنه مجبورت مى كنيم لباسهايت را بكنى. او نامه را از لاى گيسوى خويش در آورد.
عمر گفت : يا رسول اللّه اجازه بده تا گردنش را بزنم ، حضرت فرمود: او در جنگ بدر شركت داشت ، و تو چه مى دانى ، شايد خداى تعالى نسبت به اهل بدر عنايت خاصى داشته باشد، و فرموده باشد: هر چه مى خواهيد بكنيد، كه شما را آمرزيده ام ، پس آيه شريفه «'''يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده '''» نازل شد.
 
نامه را نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آورديم. ديديم «حاطب» در نامه اش، پاره اى از تصميمات رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را به جمعى از مشركان گزارش داده. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به حاطب فرمود: اين چه كارى بود كه كردى؟ عرضه داشت: عليه من اقدام فورى مفرما، يا رسول اللّه! من مردى هستم كه با قريش سخت پيوستگى دارم، ولى از آنان نيستم، و در ميان مهاجرانى كه با تو هستند، افرادى هستند كه در مكّه خويشاوندانى مشرك دارند، و به وسيله آنان، از مال و اولادى که در مكه دارند، حمايت مى كنند. من نيز خواستم اين موقعيت را از دست ندهم، و به خويشاوندان مشركم احسانى كنم تا آنان متقابلا خانواده ام را مورد حمايت قرار دهند. اين نامه، به اين انگيزه نوشته شده، نه اين كه انگيزه اش، كفر و يا ارتداد من از دينم باشد. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» او را تصديق كرد و فرمود: راست مى گويد.
 
عمر گفت: يا رسول اللّه! اجازه بده تا گردنش را بزنم. حضرت فرمود: او در جنگ بدر شركت داشت، و تو چه مى دانى، شايد خداى تعالى، نسبت به اهل بدر عنايت خاصى داشته باشد، و فرموده باشد: هرچه مى خواهيد بكنيد، كه شما را آمرزيده ام. پس آيه شريفه «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوِّكُم أولِيَاءَ تُلقُونَ إلَيهِم بِالمَوَدَّة» نازل شد.
<span id='link266'><span>
<span id='link266'><span>