تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۳۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵: خط ۵:


<span id='link265'><span>
<span id='link265'><span>
==چند روايت راجع به نزول آيات نهى از دوستى با كفار و مشركين در ماجراى نامه نوشتن حاطب بن ابى بلتعه براى مشركين مكه ==
==بحث روايتی==
در تفسير قمى درذيل آيه شريفه «'''يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء...'''» مى گويد: اينآيه در شاءن حاطب ابن ابى بلتعه نازل شده ، هر چند لفظ آيه عام است ، و ليكن معنايشخاص به اين شخص است ، و داستانش بدين قرار بود كه : حاطب ابن ابى بلتعه در مكّهمسلمان شد، و به مدينه هجرت كرد، در حالى كه عيالش در مكّه مانده بودند. از سوىديگر كفار قريش ‍ ترس آن را داشتند كه لشگررسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر سر آنان بتازد،
در تفسير قمى، در ذيل آيه شريفه «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوَّكُم أولِيَاء...» مى گويد: اين آيه در شأن «حاطب ابن ابى بلتعه» نازل شده، هرچند لفظ آيه عام است، وليكن معنايش خاص به اين شخص است، و داستانش بدين قرار بود كه:  
 
حاطب ابن ابى بلتعه در مكّه مسلمان شد و به مدينه هجرت كرد، در حالى كه عيالش در مكّه مانده بودند. از سوی ديگر، كفار قريش ‍ ترس آن را داشتند كه لشگر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، بر سرِ آنان بتازد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۰۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۰۱ </center>
ناچار نزد عيال حاطب رفته ، از اين خانواده خواستند تا نامه اى به حاطب بنويسند، و از وى خبر محمد (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را بپرسند كه آيا تصميم دارد با مردم مكّه جنگ كند يا نه ؟
ناچار نزد عيال حاطب رفته، از اين خانواده خواستند تا نامه اى به حاطب بنويسند و از وى، خبر محمّد «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را بپرسند كه آيا تصميم دارد با مردم مكّه جنگ كند يا نه؟
خانواده حاطب نامه اى به او نوشته ، جوياى وضع شدند. او در پاسخ نوشت : آرى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) چنين قصدى دارد، و نامه را به دست زنى به نام صفيه داد، و او نامه را در لاى گيسوان خود پنهان نموده به راه افتاد. در همين ميان جبرئيل نازل شد، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) را از ماجرا خبر داد.
 
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) و زبير بن عوام را به طلب آن زن فرستاد، اين دو تن خود را به او رساندند. اميرالمؤ منين پرسيد: نامه كجاست ؟ صفيه گفت : نزد من چيزى نيست . حضرت على و زبير زن را تفتيش كردند، و چيزى همراه او نيافتند. زبير گفت : حال كه چيزى نيافتيم برگرديم . اميرالمؤ منين فرمود: به خدا سوگند رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به ما دروغ نگفته ، و جبرئيل هم به آن جناب دروغ نگفته ، و او هم به جبرئيل دروغ نمى بندد، و جبرئيل هم به خدا دروغ نمى بندد، و به خدا سوگند اى زن يا نامه را در مى آورى و مى دهى ، و يا سر بريده ات را نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مى برم . صفيه گفت : پس از من دور شويد تا در آورم . آنگاه نامه را از لاى گيسوانش درآورد. اميرالمؤ منين نامه را گرفت و نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آورد.
خانواده حاطب، نامه اى به او نوشته، جوياى وضع شدند. او در پاسخ نوشت: آرى، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» چنين قصدى دارد، و نامه را به دست زنى به نام «صفيّه» داد، و او نامه را در لاى گيسوان خود پنهان نموده، به راه افتاد. در همين ميان، جبرئيل نازل شد و رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» را از ماجرا خبر داد.
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) از حاطب پرسيد: اين چكارى است ؟ حاطب عرضه داشت : يا رسول اللّه ! به خدا سوگند اين كار را از روى نفاق نكردم ، و چيزى تغيير و تبديل ندادم ، و من شهادت مى دهم به جز خدا معبودى نيست ، و اينكه تو رسول بر حق اويى ، و ليكن اهل و عيال من از مكّه به من نوشتند كه قريش با ما خوشرفتارى مى كنند، من خواستم در حقيقت حسن معاشرت آنان را با خدمتى تلافى كرده باشم . بعد از سخنان حاطب خداى تعالى اين آيه را فرستاد: «'''يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء... و اللّه بما تعملون بصير'''».
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، اميرالمؤمنين على «عليه السلام» و زبير بن عوام را به طلب آن زن فرستاد. اين دو تن، خود را به او رساندند. اميرالمؤمنين پرسيد: نامه كجاست؟ صفيه گفت: نزد من چيزى نيست. حضرت على و زبير، زن را تفتيش كردند و چيزى همراه او نيافتند. زبير گفت: حال كه چيزى نيافتيم، برگرديم. اميرالمؤمنين فرمود: به خدا سوگند رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» به ما دروغ نگفته، و جبرئيل هم به آن جناب دروغ نگفته، و او هم به جبرئيل دروغ نمى بندد، و جبرئيل هم به خدا دروغ نمى بندد، و به خدا سوگند اى زن، يا نامه را در مى آورى و مى دهى، و يا سر بريده ات را نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى برم. صفيه گفت: پس از من دور شويد تا در آورم. آنگاه نامه را از لاى گيسوانش درآورد. اميرالمؤمنين، نامه را گرفت و نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آورد.
 
رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» از حاطب پرسيد: اين چه كارى است؟ حاطب عرضه داشت: يا رسول اللّه! به خدا سوگند اين كار را از روى نفاق نكردم، و چيزى تغيير و تبديل ندادم، و من شهادت مى دهم به این که جز خدا معبودى نيست، و اين كه تو رسول بر حقّ اويى، وليكن اهل و عيال من از مكّه به من نوشتند كه قريش با ما خوشرفتارى مى كنند، من خواستم در حقيقت حسن معاشرت آنان را با خدمتى تلافى كرده باشم. بعد از سخنان حاطب، خداى تعالى اين آيه را فرستاد: «يَا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّى وَ عَدُوِّكُم أولِياَء... وَ اللّهُ بِمَا تَعمَلُونَ بَصِيرٌ».
 
و در الدر المنثور است كه احمد، حميدى ، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ابوداوود، ترمذى ، نسائى ، ابوعوانه ، ابن حيان ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، بيهقى ، و ابونعيم - هر دو در كتاب دلائل - از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) من و زبير و مقداد را ماءموريت داد،
و در الدر المنثور است كه احمد، حميدى ، عبد بن حميد، بخارى ، مسلم ، ابوداوود، ترمذى ، نسائى ، ابوعوانه ، ابن حيان ، ابن جرير، ابن منذر، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، بيهقى ، و ابونعيم - هر دو در كتاب دلائل - از على (عليه السلام ) روايت كرده اند كه فرمود: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) من و زبير و مقداد را ماءموريت داد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۰۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۰۲ </center>
خط ۱۹: خط ۲۵:
عمر گفت : يا رسول اللّه اجازه بده تا گردنش را بزنم ، حضرت فرمود: او در جنگ بدر شركت داشت ، و تو چه مى دانى ، شايد خداى تعالى نسبت به اهل بدر عنايت خاصى داشته باشد، و فرموده باشد: هر چه مى خواهيد بكنيد، كه شما را آمرزيده ام ، پس آيه شريفه «'''يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده '''» نازل شد.
عمر گفت : يا رسول اللّه اجازه بده تا گردنش را بزنم ، حضرت فرمود: او در جنگ بدر شركت داشت ، و تو چه مى دانى ، شايد خداى تعالى نسبت به اهل بدر عنايت خاصى داشته باشد، و فرموده باشد: هر چه مى خواهيد بكنيد، كه شما را آمرزيده ام ، پس آيه شريفه «'''يا ايها الذين امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوكم اولياء تلقون اليهم بالموده '''» نازل شد.
<span id='link266'><span>
<span id='link266'><span>
==نقد و رد روايتى كه در آن آمده است : شايد خداوند به شركت كنندگان در جنگ بدر گفتهباشد هر چه مى خواهيد بكنيد...! ==
==نقد و رد روايتى كه در آن آمده است : شايد خداوند به شركت كنندگان در جنگ بدر گفتهباشد هر چه مى خواهيد بكنيد...! ==
مؤ لف : اين معنا در تعدادى از روايات از چند نفر از صحابه مانند انس ، جابر، عمر، ابن عباس ، و جمعى از تابعين از قبيل حسن ، و غيره آمده . ليكن از نظر متن خالى از اشكال نيست .
مؤ لف : اين معنا در تعدادى از روايات از چند نفر از صحابه مانند انس ، جابر، عمر، ابن عباس ، و جمعى از تابعين از قبيل حسن ، و غيره آمده . ليكن از نظر متن خالى از اشكال نيست .