تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۲۴: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
برچسب‌ها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه
خط ۱۶۹: خط ۱۶۹:
«'''أَمَّا مَنِ استَغْنى * فَأَنت لَهُ تَصدَّى * وَ مَا عَلَيْك أَلا يَزَّكى'''»:
«'''أَمَّا مَنِ استَغْنى * فَأَنت لَهُ تَصدَّى * وَ مَا عَلَيْك أَلا يَزَّكى'''»:


كلمات «غنى» و «استغناء» و «تغنى» و «تغانى» - به طورى كه راغب گفته - به يك معنى مى باشند. پس مراد از «مَن استَغنى»، كسى است كه خود را توانگر نشان دهد و ثروت خود را، به رُخ مردم بكشد. و لازمۀ اين عمل، اين است كه بخواهد از سايرين سر و گردنى بلندتر باشد، و رياست و عظمتى در چشم مردم داشته باشد، و از پيروى حق عارش بيايد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «إنّ الإنسانَ لَيَطغى أن رَآهُ استَغنى»، و كلمۀ «تَصَدّى»، به معناى متعرض شدن و روى آوردن به چيزى و اهتمام در امر آن است.
كلمات «غنى» و «استغناء» و «تغنى» و «تغانى» - به طورى كه راغب گفته - به يك معنى مى باشند. پس مراد از «مَن استَغنى»، كسى است كه خود را توانگر نشان دهد و ثروت خود را، به رُخ مردم بكشد. و لازمۀ اين عمل، اين است كه بخواهد از سايرين سر و گردنى بلندتر باشد، و رياست و عظمتى در چشم مردم داشته باشد، و از پيروى حق عارش بيايد، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «إنّ الإنسانَ لَيَطغى * أن رَآهُ استَغنى»، و كلمۀ «تَصَدّى»، به معناى متعرض شدن و روى آوردن به چيزى و اهتمام در امر آن است.


در اين آيه و شش آيه بعدش، اشاره مفصلى است به اين كه ملاك در آن عبوس شدن و پشت كردن چه بوده، كه به خاطر آن، مستوجب عتاب شده. حاصل آن اين است كه: تو خيلى به وضع مستكبران و اعراض ‍ كنندگان از پيروى حق مى پردازى، و زياد به وضع آن ها اعتناء مى كنى؛ در حالى كه اگر او نخواهد خود را پاك كند، بر تو تكليفى نيست و بر عكس، از وضع آن كس كه خود را پاك كرده و از خدا مى ترسد، بى اعتنايى مى كنى.
در اين آيه و شش آيه بعدش، اشاره مفصلى است به اين كه ملاك در آن عبوس شدن و پشت كردن چه بوده، كه به خاطر آن، مستوجب عتاب شده. حاصل آن اين است كه: تو خيلى به وضع مستكبران و اعراض ‍ كنندگان از پيروى حق مى پردازى، و زياد به وضع آن ها اعتناء مى كنى؛ در حالى كه اگر او نخواهد خود را پاك كند، بر تو تكليفى نيست و بر عكس، از وضع آن كس كه خود را پاك كرده و از خدا مى ترسد، بى اعتنايى مى كنى.


«'''وَ مَا عَلَيكَ ألّا يَزَكّى»: بعضى گفته اند: كلمۀ «ما» نافيه است، و معنايش اين است كه: اگر او نخواست خود را تزكيه كند، حَرَج و مسؤوليتى بر تو نيست، تا رهايى از آن مسؤوليت، تو را حريص كند به مسلمان شدن او، و غفلت ورزيدن از آن هايى كه قبلا به طيب خاطر مسلمان شده اند.
«'''وَ مَا عَلَيكَ ألّا يَزَكّى'''»: بعضى گفته اند: كلمۀ «ما» نافيه است، و معنايش اين است كه: اگر او نخواست خود را تزكيه كند، حَرَج و مسؤوليتى بر تو نيست، تا رهايى از آن مسؤوليت، تو را حريص كند به مسلمان شدن او، و غفلت ورزيدن از آن هايى كه قبلا به طيب خاطر مسلمان شده اند.


بعضى گفته اند: كلمۀ «ما»، استفهام انكارى است، و به آيه چنين معنا مى دهد:
بعضى گفته اند: كلمۀ «ما»، استفهام انكارى است، و به آيه چنين معنا مى دهد:
خط ۱۸۳: خط ۱۸۳:
«'''وَ أَمَّا مَن جَاءَك يَسعَى * وَ هُوَ يخْشى * فَأَنت عَنْهُ تَلَهَّى'''»:
«'''وَ أَمَّا مَن جَاءَك يَسعَى * وَ هُوَ يخْشى * فَأَنت عَنْهُ تَلَهَّى'''»:


كلمۀ «سعى»، به معناى سرعت در دويدن است. پس معناى آيه - به حسب آنچه مقام دست مى دهد - اين است كه: آن كس كه به شتاب نزدت مى آيد تا به وسيله معارف دين و مواعظى كه از تو مى شنود، خود را پاك كند، «وَ هُوَ يَخشى»، در حالى كه از خدا مى ترسد و خشيت، خود آيت و نشانه آن است كه او به وسيله قرآن متذكر شده است، همچنان كه فرمود: «مَا أنزَلنَا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشقى إلّا تَذكِرَةً لِمَن يَخشى»، و نيز فرموده: «سَيَذّكَرُ مَن يَخشَى».
كلمۀ «سعى»، به معناى سرعت در دويدن است. پس معناى آيه - به حسب آنچه مقام دست مى دهد - اين است كه: آن كس كه به شتاب نزدت مى آيد تا به وسيله معارف دين و مواعظى كه از تو مى شنود، خود را پاك كند، «وَ هُوَ يَخشى»، در حالى كه از خدا مى ترسد و خشيت، خود آيت و نشانه آن است كه او به وسيله قرآن متذكر شده است، همچنان كه فرمود: «مَا أنزَلنَا عَلَيكَ القُرآنَ لِتَشقى * إلّا تَذكِرَةً لِمَن يَخشى»، و نيز فرموده: «سَيَذّكَرُ مَن يَخشَى».


«'''فانت عنه تلهى '''» - اصل كلمه «'''تلهى '''» «'''تتلهى '''» بوده ، يعنى خود را بكار ديگر مى زنى ، و از چنين مردى كه آمده كه به راستى خود را اصلاح كند غافل مى مانى ، و اگر ضمير «'''انت '''» را در اين آيه و در آيه «'''فانت له تصدى '''» و ضمير «'''له '''» و «'''عنه '''» را در آن دو مقدم بر فعل آورده ، همه براى تاءكيد در عتاب و تنبيه است.
«'''فَأنتَ عَنهُ تَلَهّى' ''»: اصل كلمۀ «تَلَهّى»، «تَتَلَهّى» بوده، يعنى خود را بهكار ديگر مى زنى، و از چنين مردى كه آمده كه به راستى خود را اصلاح كند، غافل مى مانى. و اگر ضمير «أنت» را در اين آيه و در آيه «فَأنتَ لَهُ تَصَدّى» و ضمير «لَهُ» و «عَنهُ» را در آن دو، مقدم بر فعل آورده، همه براى تأكيد در عتاب و تنبيه است.


َكلا إِنهَا تَذْكِرَةٌ فَمَن شاءَ ذَكَرَهُ
َ«'''كَلّا إِنّهَا تَذْكِرَةٌ * فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ'''»:
كلمه «'''كلا'''» باز داشتن از همان عملى است كه به خاطر آن عتابش ‍ فرمود يعنى عبوس كردن قيافه و روى گردانى از كسى كه از خدا مى ترسد، و مشغول شدن و پرداختن به كسى است كه خود را بى نياز مى داند.
 
اشاره به اينكه قرآن كريم «'''تذكره '''» است
كلمۀ «'''كَلّا»، باز داشتن از همان عملى است كه به خاطر آن، عتابش ‍ فرمود. يعنى عبوس كردن قيافه و روى گردانى از كسى كه از خدا مى ترسد، و مشغول شدن و پرداختن به كسى است كه خود را بى نياز مى داند.
و ضمير در جمله «'''انها تذكره '''» به آيات قرآنى و يا به قرآن بر مى گردد، و اگر آن را مونث آورده براى اين بود كه خبر آن «'''تذكره '''» مونث بوده ، و معناى آن اين است كه : آيات قرآنى - و يا قرآن - تذكره است ، يعنى موعظه اى است كه هر پند پذيرى از آن متعظ مى شود، و يا تذكر دهنده اى است كه اعتقاد حق و عمل حق را تذكر مى دهد.
 
«'''فمن شاء ذكره '''» - اين قسمت ، جمله اى معترضه است ، و ضمير به قرآن و يا آنچه كه قرآن تذكر مى دهد بر مى گردد، و معنايش اين است كه : هر كس خواست مى تواند بياد قرآن و يا معارفى كه قرآن تذكر مى دهد بوده باشد، و قرآن اين را تذكر مى دهد كه مردم بدانچه فطرت به سوى آن هدايت مى كند منتقل شوند، و آن ، عقائد و اعمال حقه اى است كه در لوح فطرت محفوظ است .
==اشاره به اين كه قرآن كريم «تذكره» است==
 
و ضمير در جملۀ «إنّهَا تَذكِرَة»، به آيات قرآنى و يا به قرآن بر مى گردد، و اگر آن را مؤنث آورده، براى اين بود كه خبر آن «تَذكره» مؤنث بوده، و معناى آن اين است كه: آيات قرآنى - و يا قرآن - تذكره است. يعنى موعظه اى است كه هر پندپذيرى، از آن متعظ مى شود؛ و يا تذكر دهنده اى است كه اعتقاد حق و عمل حق را تذكر مى دهد.
 
«'''فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ'''»: اين قسمت، جمله اى معترضه است، و ضمير به قرآن و يا آنچه كه قرآن تذكر مى دهد، بر مى گردد و معنايش اين است كه: هر كس خواست، مى تواند به ياد قرآن و يا معارفى كه قرآن تذكر مى دهد، بوده باشد. و قرآن، اين را تذكر مى دهد كه مردم بدانچه فطرت به سوى آن هدايت مى كند، منتقل شوند و آن، عقاید و اعمال حقّه اى است كه در لوح فطرت محفوظ است.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۲۸ </center>
و در اينكه تعبير فرمود به «'''فمن شاء ذكره '''» اشاره است به اينكه در دعوت قرآن به تذكر، هيچ اكراه و اجبارى نيست ، و داعى اسلام كه اين دعوت را مى كند براى اين نيست كه نفعى عايد خودش شود، تنها و تنها نفع آن عايد خود متذكر مى شود، حال اختيار با خود او است .
و در اين كه تعبير فرمود به: «فَمَن شَاءَ ذَكَرَهُ»، اشاره است به اين كه در دعوت قرآن به تذكّر، هيچ اكراه و اجبارى نيست، و داعى اسلام كه اين دعوت را مى كند، براى اين نيست كه نفعى عايد خودش شود؛ تنها و تنها، نفع آن عايد خود متذكّر مى شود. حال اختيار با خود اوست.
مقصود از اينكه درباره قرآن فرمود: «'''فى صحف مكرمة ...'''»
 
فى صحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ مَّرْفُوعَةٍ مُّطهَّرَةِ
==مقصود از اين كه درباره قرآن فرمود: «فِى صُحُفٍ مُكَرّمَة...»==
در مجمع البيان گفته : كلمه «'''صحف '''» جمع صحيفه است ، و عرب هر چيزى را كه در آن مطلبى نوشته شده باشد صحيفه مى نامد، همچنان كه كتابش هم مى خواند، حال چه اينكه ورقه و كاغذى باشد و يا چيز ديگرى .
«'''فِى صُحُفٍ مُّكَرَّمَةٍ * مَّرْفُوعَةٍ مُّطهَّرَةِ'''»:
و جمله «'''فى صحف '''» خبرى است بعد از خبر براى كلمه «'''ان '''»، و ظاهر آن اين است كه : قرآن به دست ملائكه در صحفى متعدد نوشته شده بوده . و اين ظاهر، سخن آن مفسر را كه گفته : مراد از صحف لوح محفوظ است ضعيف مى سازد، چون در كلام خداى تعالى در هيچ موردى از لوح محفوظ به صيغه جمع از قبيل صحف و كتب و الواح تعبير نشده . نظير اين قول در بى اعتبارى سخن آن مفسر ديگر است كه گفته : مراد از صحف ، كتب انبياى گذشته است . چون اين معنا با تعبير «'''بايدى سفره ...'''» نمى سازد، زيرا ظاهر اين تعبير اين است كه صفت صحف باشد.
 
«'''مكرمه '''» يعنى معظم ، «'''مرفوعه '''» يعنى رفيع القدر نزد خدا، «'''مطهره '''» يعنى پاكيزه از قذارت باطل و سخن بيهوده و شك و تناقض ، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «'''لا ياتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه '''»، و نيز در اينكه مشتمل بر سخن بيهوده نيست فرموده : «'''انه لقول فصل و ما هو بالهزل '''»، و در اينكه مشتمل بر مطلب مورد شكى نيست ، فرموده : «'''ذلك الكتاب لا ريب فيه '''» و در اينكه مشتمل بر مطالب متناقض نيست فرموده : «'''و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا'''».
در مجمع البيان گفته: كلمۀ «صُحُف»، جمع صحيفه است، و عرب هر چيزى را كه در آن مطلبى نوشته شده باشد، «صحيفه» مى نامد، همچنان كه كتابش هم مى خواند. حال چه اين كه ورقه و كاغذى باشد و يا چيز ديگرى.
 
و جملۀ «فِى صُحُف»، خبرى است بعد از خبر، براى كلمۀ «ان»، و ظاهر آن اين است كه: قرآن به دست ملائكه در صحفى متعدد نوشته شده بوده. و اين ظاهر، سخن آن مفسّر را كه گفته: «مراد از صحف، لوح محفوظ است»، ضعيف مى سازد. چون در كلام خداى تعالى، در هيچ موردى از لوح محفوظ به صيغۀ جمع از قبيل صُحُف و كُتُب و الواح تعبير نشده. نظير اين قول در بى اعتبارى سخن آن مفسّر ديگر است كه گفته: «مراد از صُحُف، كُتُب انبياى گذشته است»، چون اين معنا با تعبير «بِأيدِى سَفَرَة...» نمى سازد. زيرا ظاهر اين تعبير اين است كه صفت صُحُف باشد.
 
«مُكَرّمَة»، يعنى معظم. «مَرفُوعَة»، يعنى رفيع القدر نزد خدا. «مُطَهّرة»، يعنى پاكيزه از قذارت باطل و سخن بيهوده و شك و تناقض، همچنان كه در جاى ديگر فرمود: «لا يَأتِيهِ البَاطِل مین بَينِ يَدَيه وَ لا مِن خَلفِهِ»، و نيز در اين كه مشتمل بر سخن بيهوده نيست، فرموده: «إنّهُ لَقَولٌ فَصلٌ وَ مَا هُوَ بِالهَزل»، و در اين كه مشتمل بر مطلب مورد شكّى نيست، فرموده: «ذَلِكَ الكِتَابُ لا رَيبَ فِيهِ»، و در اين كه مشتمل بر مطالب متناقض نيست، فرموده: «وَ لَو كَانَ مِن عِندِ غَيرِ اللّه لَوَجَدُوا فِيهِ اختِلافاً كَثِيراً».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۳۲۹ </center>
<span id='link214'><span>
<span id='link214'><span>