۱۴٬۲۹۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۶۴: | خط ۶۴: | ||
«'''قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَاحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ ...'''»: | «'''قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبىَ الْفَوَاحِش مَا ظهَرَ مِنهَا وَ مَا بَطنَ ...'''»: | ||
سابقا پيرامون مفردات اين آيه به طور كامل بحث شد، و گفتيم كه مراد از | سابقا پيرامون مفردات اين آيه به طور كامل بحث شد، و گفتيم كه مراد از «فواحش»، گناهانى است كه حد اعلاى شناعت و زشتى را داشته باشد. مانند: زنا، لواط و امثال آن. و منظور از «إثم»، گناهانى است كه باعث انحطاط، ذلت و سقوط در زندگى گردد. مانند: میگسارى كه آبروى آدمى و مال و عرض و جانش را تباه مى سازد. | ||
و نيز گفتيم كه منظور از «بغى»، تعدى و طلب كردن چيزى است كه حق طلب كردن آن را نداشته باشد. مانند: انواع ظلم ها و تعديات بر مردم و استيلاى غير مشروع بر آنان. | |||
توصيف «بغى» به وصف «غير حق»، از قبيل توصيف به لازمه معنا است. نه تقسيم بغى به حق و غير حق، همچنان كه تقييد «شرك» در «و أن تشركوا» به قيد «ما لم ينزل به سلطانا»،از اين باب است، نه تقسيم شرك به شرك با دليل و بدون دليل. | |||
گويا شنونده پس از شنيدن خطاب اباحه زينت و طيبات رزق، علاقه مند مى شود به اين كه بفهمد غير طيبات، چه چيزهايى است، لذا در اين آيه، چيزهايى را كه غير طيب است، به طور فهرست و خلاصه و به بيانى كه شامل تمام انواع گناهان باشد، بيان كرده است. چون محرمات دينى از دو حال خارج نيستند: يا محرمات مربوط به افعال اند، و يا مربوط به اقوال و عقايد. | |||
كلمات: «فواحش»، «إثم» و «بغى»، مربوط به قسم اول و جملات: «و أن تشركوا بالله» و «أن تقولوا على الله» قسم دوم را خلاصه مى كند. قسم اول هم دو نوع است: يكى آن هايى كه مربوط به حق الناس است، كه كلمه «بغى»، جامع آن ها است. و ديگرى گناهانى است كه مربوط به حق الناس نيست. | |||
اين آيه حقيقتى را بيان مى كند كه از جمله | اين نيز دو گونه است: يكى آن هايى كه زشت و شنيع اند و كلمه «فاحشه»، اشاره به آن ها است. و ديگرى گناهانى است كه تنها داراى مفسده و ضرر براى گنهكار است و كلمه «إثم»، عنوان اين گونه گناهان است. قسم دوم نيز، يا شرك به خدا است و يا افتراء بر او. | ||
«'''وَ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ ...'''»: | |||
اين آيه حقيقتى را بيان مى كند كه از جمله «قال فيها تحيون و فيها تموتون و منها تخرجون» كه در ذيل داستان آدم و بهشت بود، استخراج شده است. نظير احكام ديگرى كه از آن استخراج شده بود، و مفادش اين است كه: امم و جوامع بشرى هم، مانند افراد، داراى عمرى معين و اجلى محدودند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۷ </center> | ||
و چه بسا | و چه بسا به خاطر اين تفريع و استخراج بتوان گفت كه جمله «فيها تحيون و فيها تموتون»، راجع است به زندگى و مرگ افراد و امت ها. و جمله «و لكم فى الأرض مستقر و متاع إلى حين» كه قبلا ذكر شده بود، راجع به زندگى دنيوى نوع بشر و اين كه اين نوع از موجودات هم، روزى به طور كلى منقرض خواهند گرديد. | ||
«'''يَا بَنى آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ رُسلٌ مِّنكُمْ يَقُصونَ عَلَيْكمْ آيَاتى...'''»: | |||
كلمه «إمّا» در اصل «إن ما» بوده. يعنى «إن» شرطيه بوده و «ما» زايده بر سرش در آمده است، و از اين كه در فعل شرطش «يأتينكم»، نون تأكيد ثقيله در آمده، استفاده مى شود كه شرط مزبور، قطعى الوقوع است. و منظور از «قص»، بيان و تفصيل آيات است. چون در اين كلمه، هم معناى قطع هست، و هم معناى اظهار. | |||
اين آيه، مشتمل بر چهارمين خطاب عمومى است كه از داستان آدم و بهشت استخراج شده، و اين خطاب كه آخرين خطاب ها است، تشريع عام الهى را در خصوص پيروى از انبيا و متابعت از طريق وحى را بيان مى كند، و اصلى كه اين خطاب از آن استخراج شده، آيه اى شبيه به آيه «قال اهبطا منها جميعا بعضكم لبعض عدو فإما يأتينكم منّى هدى» است، كه بيان مى كند هدايت خدا، از طريق وحى و رسالت است. | |||
در | ==بحث روايتى: (رواياتى ذیل آیات گذشته)== | ||
در الدرالمنثور، از ابن منذر، از عكرمه نقل كرده كه در ذيل آيه «قد أنزلنا عليكم لباسا يوارى سوآتكم» گفته است: اين آيه در شأن قبيله «بنوحمس» از قريش و قبايل ديگرى كه هم عقيده با آنان بودند، مانند انصار، اوس، خزرج، خزاعه، ثقيف، بنى عامر بن صعصعه و بطون كنانة بن بكر نازل شده. چون اين قبايل گوشت نمى خوردند و هميشه از پشت خانه ها داخل مى شدند. هيچ وقت پشم و مو استعمال نمى كردند. براى پوشاندن اطفال، پوست گوسفند و يا بز را خيكى كنده و در پايين آن، در محل پاهاى حيوان دو سوراخ در آورده و آن را (نظير شلوار پلاستيكى امروز) به تن اطفال خود مى كردند و همواره برهنه طواف مى كردند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۸ </center> | ||
تنها قريش بود كه در هنگام طواف لباس مى پوشيد، | تنها قريش بود كه در هنگام طواف لباس مى پوشيد، و گرنه ساير قبايل در موسم طواف، از راه كه مى رسيدند، لباس ها را كنده و به عقيده خود، بدين وسيله خود را از لباسى كه در آن گناه كرده بودند، عارى ساخته، آنگاه اگر از قريش كسى لباسى به آنان عاريه مى داد، مى پوشيدند و گرنه برهنه مشغول طواف مى شدند، و پس از فراغت از طواف، لباس هاى خود را پوشيده، بر مى گشتند. | ||
و نيز در الدر المنثور است كه عبد بن | و نيز در الدر المنثور است كه عبد بن حميد، از سعيد بن جبير نقل كرده كه گفت: مردم جاهليت را رسم چنين بود كه برهنه در خانه كعبه طواف مى كردند، و مى گفتند كه در لباسى كه خدا را در آن معصيت كرده ايم، طواف نمى كنيم. حتى نقل مى كنند زنى از باديه وارد شد و همه لباس هايش را كند و دست خود را در جلو ساتر ساخت و گفت: | ||
«اليوم يبدو بعضه أو كله * فما بدا منه، فلا أحله» | |||
و آيه شريفه | و آيه شريفه «خذوا زينتكم عند كل مسجد...»، در اين باره نازل گرديد. | ||
مؤلف: قريب به اين مضمون، از ابن عباس و مجاهد و عطاء نيز نقل شده، وليكن اگر به خاطر داشته باشيد، گفتيم آياتى كه در اولش خطاب «يا بنى آدم» است، متضمن احكام عامى است كه اختصاص به يك امت ندارد، و اين روايات اخبار آحادى بيش نيستند. علاوه بر اين كه متضمن اجتهاد راويان حديث اند، و به هيچ وجه حجيت ندارند. | |||
معتبرترين رواياتى كه در اين باب نقل | معتبرترين رواياتى كه در اين باب نقل شده، يكى روايتى است كه در الدر المنثور، از ابن جرير و ابن ابى حاتم و ابن مردويه از ابن عباس نقل كرده كه گفت: مردمى در خانه كعبه برهنه طواف مى كردند، لذا خداى تعالى امر به زينت شان فرمود، و زينت، همان لباس و ساتر عورت و انواع لباس هاى نيك است. | ||
دوم، روايتى است كه ابن جرير و ابن منذر و ابن ابى حاتم، از ابن عباس نقل كرده اند كه گفت: مردم جاهليت چيزهايى از قبيل لباس و غير لباس را كه خداوند حلالش كرده حرام مى دانستند، و آيه «قل أرأيتم ما أنزل الله لكم من رزق فجعلتم منه حراما و حلالا»، اشاره به اين عادت و عقيده آنان است. آنگاه خداى تعالى، در رد اين عقيده، آيه «قل من حرم زينة الله التى أخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هى للذين آمنوا فى الحيوة الدنيا» را فرو فرستاد. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۰۹ </center> | ||
و معنايش اين است : مسلمين با كفار در استفاده از طيبات | و معنايش اين است: مسلمين با كفار در استفاده از طيبات شريك اند، از طعام طيب آن و لباس پاكيزه اش و زنان صالح و ساير طيباتش استفاده مى كنند، وليكن خداوند اين طيبات را در قيامت، خالص براى مؤمنان قرار مى دهد و ديگر مشركان از آن بهره اى ندارند. | ||
اين دو | اين دو روايت، به طورى كه مى بينيد، شأن نزول آيه را بيان نمى كند، بلكه ابن عباس در اين دو روايت، يك حقيقت خارجى را تطبيق بر آيه قرآن كرده است. | ||
چند روايت درباره : | ==چند روايت درباره: «لباس التّقوى» در آيه شريفه== | ||
و نيز در الدر المنثور، از ابوالشيخ، از حسن نقل كرده كه گفت: رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» فرمود: هيچ بنده اى عمل نيك و بدى نمى كند، مگر آن كه روزى لباس مناسب عملش را به تن خواهد كرد، و مردم او را خواهند شناخت. و جمله «و لباس التقوى ذلك خير»، از آيات قرآن گواه اين معنا است. | |||
در تفسير عياشى، از زراره و حمران و محمد بن مسلم، از ابى جعفر و ابى عبدالله «عليهما السلام» نقل شده كه فرمودند: مراد از لباس تقوا، لباس هاى سفيد است. | |||
در تفسير | |||
در الدر المنثور است كه ابن | در الدر المنثور است كه ابن مردويه، از عثمان نقل كرده كه گفت: از رسول خدا شنيدم كه در اين آيه «رياشا» می خواند، نه «ريشا». | ||
در تفسير | در تفسير قمى، در روايت ابى الجارود، از حضرت ابى جعفر «عليه السلام» نقل شده كه آن جناب در ذيل آيه شريفه «يا بنى آدم قد أنزلنا عليكم لباسا يوارى سوآتكم و ريشا و لباس التقوى» فرمودند: مراد از «لباس»، همين لباسى است كه مى پوشيد، و مراد از «ريش»، متاع و مال است، و مقصود از «لباس تقوا»، لباس عفاف است. زيرا شخص عفيف هم، مانند كسى كه لباس به تن دارد، عورت و عيبش پوشيده است، هرچند لباس نداشته باشد، به خلاف فاجر كه هرچه هم لباس بپوشد، عورت و معايبش هويدا است. | ||
مؤلف: معنايى كه در اين دو روايت براى لباس شده، از باب تطبيق كلى بر مصداق است، كه نظيرش در روايات ديگرى تكرار شده. | |||
و نيز در تفسير | و نيز در تفسير قمى، در ذيل آيه «و إذا فعلوا فاحشة قالوا...» است، كه اين آيه حكايت قول بت پرستان است، و خداوند آن را در جمله «قل إن الله لا يأمر بالفحشاء» رد كرده است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۱۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۸ صفحه : ۱۱۰ </center> | ||
<span id='link76'><span> | <span id='link76'><span> |
ویرایش