۱۵٬۹۷۷
ویرایش
| خط ۱۵۳: | خط ۱۵۳: | ||
<center> «'''بیان آيات'''» </center> | <center> «'''بیان آيات'''» </center> | ||
غرض اين | غرض اين سوره، يادآورى اصول سه گانه اسلام، يعنى «وحدانيّت» خداى تعالى در ربوبيت، «معاد» و «نبوت» است. ولى اول به مسأله «نبوّت» پرداخته، وحيى را كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» شده، تصديق و توصيف نموده، آنگاه متعرض مسأله «توحيد» مى شود، و بت ها و شركاى مشركان را به بليغ ترين وجهى نفى مى كند. آنگاه به مسأله سوم پرداخته، وضع منتهى شدن خلقت و تدبير عالَم به خداى تعالى و زنده كردن مُردگان و خنداندن و گرياندن و اغناء و اقناء و تعذيب و دعوت و انذار را توصيف نموده، گفتار را با اشاره به مسأله «معاد» و امر به سجده و عبادت ختم مى كند. | ||
و اين سوره به شهادت سياق | |||
و اين سوره به شهادت سياق آياتش، در مكّه نازل شده، و نبايد به سخن بعضى كه گفته اند: «بعضى از آياتش و يا همۀ آن ها در مدينه نازل شده»، گوش داد. اين حرف كجا و آن كجا كه بعضى گفته اند: اين سوره، اولين سوره اى است كه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۱ </center> | ||
مأمور شد آن را علنى بخواند، و آن جناب، آن را براى مؤمنان و هم براى مشركان قرائت كرد. | |||
و آياتى كه از اين سوره آورده | |||
پس اين آيات مى خواهد داستان معراج را بيان كند، و ظاهر آيات هم خالى از | و آياتى كه از اين سوره آورده ايم، فصل اول از فصول سه گانه آيات سوره است. آياتى است كه وحيى را كه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» مى شود تصديق و توصيف مى كند، ليكن در اين جا، روايات بسيار زيادى از ائمّه اهل بيت «عليهم السلام» صادر شده كه به صراحت فرموده اند: مراد از اين آيات، اين نيست كه مطلق وحى را بيان و توصيف كند، بلكه مراد بيان يك قسم وحى است و آن، وحى به طور مشافهه و رو در رو است، كه در شب معراج، خداى سبحان با رسول گرامی اش داشت. | ||
پس اين آيات مى خواهد داستان معراج را بيان كند، و ظاهر آيات هم خالى از تأييد اين روايات نيست، و از كلمات بعضى از اصحاب، از قبيل: ابن عباس و انس و ابى سعيد خدرى و غير ايشان - به طورى كه از ايشان نقل شده - نيز همين معنا استفاده مى شود. و بنابر همين معنا گفتار مفسران جريان يافته، هرچند كه در تفسير مفردات و جملات اين آيات اختلافى شديد دارند. | |||
ظاهر اين آيه چنين مى نمايد كه مراد از | |||
و بعضى گفته اند: مراد از | == مراد از «نَجم»، در آيه: «وَ النّجمِ إذَا هَوَى» == | ||
و بعضى از | |||
«'''وَ النَّجْمِ إِذَا هَوَى'''»: | |||
ظاهر اين آيه چنين مى نمايد كه مراد از «نَجم»، مطلق جرم هاى روشن آسمانى است، و خداى تعالى، در كتاب مجيدش، به بسيارى از مخلوقات خود سوگند خورده. از آن جمله به چند عدد از اجرام سماوى، از قبيل: خورشيد، ماه و ساير ستارگان سوگند خورده. و بنابراين، مراد از «هُوِىّ نجم»، سقوط و افتادن آن در كرانه افق براى غروب است. | |||
و بعضى گفته اند: مراد از نجم، «قرآن» است. چون قرآن به طور نجومى (تدريجى) نازل شده. و بعضى گفته اند: مراد از نجم، ستارۀ «ثُريّا»، و بعضى ديگر گفته اند: مراد از آن، ستارۀ «شَعرى» است. | |||
و بعضى از مفسران گفته اند: منظور از اين نجم، ستارگان نيستند، بلكه شهابى است كه به وسيلۀ آن ها، شياطين جن رانده مى شوند، و عرب، اين شهاب را «نجم» مى نامد. و كلمۀ «هوى»، هم با اين قول مى سازد، و هم با قول قبلى، ولى لفظ آيه، با هيچ يك از معانى مساعد نيست. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۲ </center> | ||
مَا ضلَّ | «'''مَا ضلَّ صَاحِبُكمْ وَ مَا غَوَى'''»: | ||
راغب مى گويد: | كلمۀ «ضلال»، به معناى خروج و انحراف از صراط مستقيم است، و كلمۀ «غَىّ»، معنايى دارد مخالف با معناى كلمۀ «رشد»، و چون رشد به معناى آن است كه انسان به واقع مسائل برسد، در نتيجه «غَىّ» عبارت است از اين كه انسان به خلاف واقع بيفتد. | ||
و مراد از | |||
و معناى آيه اين است كه : همنشين شما از آن طريقى كه او را به غايت و هدف مطلوبش | راغب مى گويد: «غَىّ»، به معناى جهلى است كه ناشى از اعتقاد فاسد باشد. چون گاهى اوقات جهل آدمى ناشى از نداشتن عقيده است. چه عقيده صحيح و چه فاسد، و گاهى هم ناشى مى شود از اعتقاد به چيزى كه فاسد است. و كلمۀ «غَىّ»، به معناى آن جهلى است كه ناشى از داشتن عقيده فاسد باشد، نه از بى اعتقادى، و در قرآن كريم آمده: «مَا ضَلَّ صَاحِبُكُم وَ مَا غَوى». | ||
مقصود از | |||
وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى إِنْ هُوَ إِلا وَحْىٌ يُوحَى | و مراد از كلمۀ «صَاحِبُكُم: رفيقتان»، رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است. | ||
و معناى آيه اين است كه: همنشين شما از آن طريقى كه او را به غايت و هدف مطلوبش برساند، بيرون نشده، و در اعتقاد و رأيش از آن طريقه خطا نرفته. و خلاصه كلام اين كه: او، نه در آن هدف مطلوب، يعنى سعادت بشرى، که همان عبوديت خداى تعالى است، خطا رفته، و نه در طريقى كه به آن هدف منتهى مى شود. | |||
== مقصود از اين كه فرمود: «وَ مَا يَنطِقَ عَنِ الهَوَى...» == | |||
«'''وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلا وَحْىٌ يُوحَى'''»: | |||
منظور از كلمۀ «هَوى»، هواى نفس و رأى و خواسته آن است. و جملۀ «مَا يَنطِقُ»، هرچند مطلق است و در آن، نطق به طور مطلق نفى شده، و مقتضاى اين اطلاق آن است كه هواى نفس از مطلق سخنان پيغمبر نفى شده باشد (حتى در آن سخنان روزمرّه اى كه در داخل خانه اش دارد)، وليكن از آن جايى كه در اين آيات، خطاب «صاحبتان» به مشركان است، مشركانى كه دعوت او را و قرآنى را كه برايشان مى خوانَد، دروغ و تقوّل و افتراى بر خدا مى پنداشتند، لذا بايد به خاطر اين قرينۀ مقامى بگوييم: | |||
منظور اين است كه: آن جناب، در آنچه كه شما مشركان را به سوى آن مى خوانَد، و آنچه كه از قرآن برايتان تلاوت مى كند، سخنانش ناشى از هواى نفس نيست، و به رأى خود چيزى نمى گويد، بلكه هرچه در اين باب مى گويد، وحيى است كه خداى تعالى به او مى كند. | |||
«'''عَلَّمَهُ شدِيدُ الْقُوَى'''»: | |||
ضمير در «عَلّمَهُ»، به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى گردد، كه در اين صورت مفعول دوم تعليم كه يا قرآن است و يا مطلق وحى، حذف شده، | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۳ </center> | ||
و تقدير آن | و تقدير آن «عَلّمَهُ القُرآنَ أو الوَحىَ: قرآن يا وحى را به او تعليم كرده» مى باشد. ممكن هم هست ضمير در جملۀ مذكور به قرآن و يا مطلق وحى برگردد و در نتيجه، مفعول اول كه ضميرى است راجع به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، حذف شده، تقدير آن چنين باشد: «عَلّمَ القُرآنَ»، و يا «عَلّمَ الوَحىَ إيّاهُ». يعنى خداى تعالى، قرآن و يا وحى را به آن جناب تعليم كرده. | ||
و مراد از | |||
و مراد از كلمۀ «شَديدُ القُوَى» - به طورى كه گفته اند - جبرئيل است. چون خداى سبحان، او را در كلام مجيدش به اين صفت ياد كرده و فرموده: «إنّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَرِيمٍ * ذِى قُوَّةٍ عِندَ ذِى العَرشِ مَكِين». بعضى هم گفته اند: مراد از آن، خود خداى سبحان است. | |||
«'''ذُو مِرَّةٍ فَاستَوَى'''»: | |||
كلمه «'''مرّة '''» - به كسره ميم و تشديد راء - به معناى شدت و يا پختگى عقل و راءى است ، و يا از ماده مرور گرفته شده ، و قيافه كلمه ، قيافه بناى نوع است ، و مفسرين آيه را به هر سه معنا تفسير كرده اند، البته آنهايى كه آيه را وصف جبرئيل دانسته اند، در نتيجه اين طور معنايش كرده اند: ((همان جبرئيل در راه خدا شدت به خرج مى دهد، يا آن جبرئيلى كه عقلى پخته دارد، يا آن جبرئيلى كه به نوعى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مرور و عبور مى كند، با اين كه خودش در هواست )). | كلمه «'''مرّة '''» - به كسره ميم و تشديد راء - به معناى شدت و يا پختگى عقل و راءى است ، و يا از ماده مرور گرفته شده ، و قيافه كلمه ، قيافه بناى نوع است ، و مفسرين آيه را به هر سه معنا تفسير كرده اند، البته آنهايى كه آيه را وصف جبرئيل دانسته اند، در نتيجه اين طور معنايش كرده اند: ((همان جبرئيل در راه خدا شدت به خرج مى دهد، يا آن جبرئيلى كه عقلى پخته دارد، يا آن جبرئيلى كه به نوعى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) مرور و عبور مى كند، با اين كه خودش در هواست )). | ||
بعضى هم گفته اند: مراد از «'''ذو مرّة '''» خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، او است كه در مقابل دستورات الهى شديد و سخت است ، و يا داراى عقل و راءيى محكم است . و يا داراى نوعى مرور و عبور است كه با داشتن آن مى تواند به معراج برود. | بعضى هم گفته اند: مراد از «'''ذو مرّة '''» خود رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) است ، او است كه در مقابل دستورات الهى شديد و سخت است ، و يا داراى عقل و راءيى محكم است . و يا داراى نوعى مرور و عبور است كه با داشتن آن مى تواند به معراج برود. | ||
| خط ۱۸۵: | خط ۲۰۵: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۴ </center> | ||
همه اينها در صورتى است كه فاعل جمله را جبرئيل بدانيم ، و اگر فاعل آن را رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بدانيم ، معنايش اين مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) استقامت ورزيد و بر انجام ماءموريت خود مستقر شد. | همه اينها در صورتى است كه فاعل جمله را جبرئيل بدانيم ، و اگر فاعل آن را رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بدانيم ، معنايش اين مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) استقامت ورزيد و بر انجام ماءموريت خود مستقر شد. | ||
وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعْلى | وَ هُوَ بِالاُفُقِ الاَعْلى | ||
كلمه افق به معناى ناحيه است . | كلمه افق به معناى ناحيه است . | ||
بعضى گفته اند: مراد از افق اعلا، ناحيه شرقى از آسمان است ، براى اين در كره زمين افق مشرق مافوق و بلندتر از افق مغرب است ، اين كه گفتيم در كره زمين براى اين بود كه در فضا مشرق و مغرب يكسانند. | بعضى گفته اند: مراد از افق اعلا، ناحيه شرقى از آسمان است ، براى اين در كره زمين افق مشرق مافوق و بلندتر از افق مغرب است ، اين كه گفتيم در كره زمين براى اين بود كه در فضا مشرق و مغرب يكسانند. | ||
ولى اين حرف درست نيست ، و ظاهرا مراد از آن افق اعلاى آسمان است ، بدون اعتبار اين كه طرف شرقى آن باشد. | ولى اين حرف درست نيست ، و ظاهرا مراد از آن افق اعلاى آسمان است ، بدون اعتبار اين كه طرف شرقى آن باشد. | ||
ضمير «'''هو'''» در اين آيه به جبرئيل و يا به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر مى گردد، و جمله حال از ضمير در «'''استوى '''» است . | ضمير «'''هو'''» در اين آيه به جبرئيل و يا به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) بر مى گردد، و جمله حال از ضمير در «'''استوى '''» است . | ||
ثمَّ دَنَا فَتَدَلى | ثمَّ دَنَا فَتَدَلى | ||
كلمه «'''دنّو'''» كه مصدر فعل «'''دنى '''» است به معناى نزديكى است ، و كلمه «'''تدلى '''» مصدر فعل تدلى است ، به معناى بسته شدن و آويزان گشتن به چيزى است ، ولى به طور كنايه در شدت نزديكى استعمال مى شود. | كلمه «'''دنّو'''» كه مصدر فعل «'''دنى '''» است به معناى نزديكى است ، و كلمه «'''تدلى '''» مصدر فعل تدلى است ، به معناى بسته شدن و آويزان گشتن به چيزى است ، ولى به طور كنايه در شدت نزديكى استعمال مى شود. | ||
بعضى گفته اند: به معناى امتداد به طرف پايين است ، چون از واژه «'''دلو'''» - براى انداختن در چاه ساخته شده - گرفته شده است . | بعضى گفته اند: به معناى امتداد به طرف پايين است ، چون از واژه «'''دلو'''» - براى انداختن در چاه ساخته شده - گرفته شده است . | ||
| خط ۱۹۸: | خط ۲۲۲: | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۵ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۴۵ </center> | ||
رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به خداى تعالى نزديك شد، و قرب خود را زياد كرد. | رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به خداى تعالى نزديك شد، و قرب خود را زياد كرد. | ||
فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى | فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى | ||
در مجمع البيان مى گويد: كلمه «'''قاب '''» و كلمه «'''قيب '''» مانند كلمه «'''قاد'''» و «'''قيد'''» معناى مقدار هر چيز است . | در مجمع البيان مى گويد: كلمه «'''قاب '''» و كلمه «'''قيب '''» مانند كلمه «'''قاد'''» و «'''قيد'''» معناى مقدار هر چيز است . | ||
و كلمه «'''قوس '''» به معناى كمان است كه در تيراندازى استعمال مى شود، البته اين كلمه - به طورى كه گفته اند - در لغت اهل حجاز بر ذراع اطلاق مى شود، و معناى جمله اين است كه دورى او بقدر دو قوس و يا بقدر دو ذراع و يا كمتر از آن بود. | و كلمه «'''قوس '''» به معناى كمان است كه در تيراندازى استعمال مى شود، البته اين كلمه - به طورى كه گفته اند - در لغت اهل حجاز بر ذراع اطلاق مى شود، و معناى جمله اين است كه دورى او بقدر دو قوس و يا بقدر دو ذراع و يا كمتر از آن بود. | ||
بعضى هم گفته اند: كلمه «'''قاب '''» به معناى فاصله ميان دستگيره كمان و زه آن است ، پس در كلام قلب شده ، معناى اصلى آن دو قاب قوس بوده . | بعضى هم گفته اند: كلمه «'''قاب '''» به معناى فاصله ميان دستگيره كمان و زه آن است ، پس در كلام قلب شده ، معناى اصلى آن دو قاب قوس بوده . | ||
بعضى ديگر به اين سخن اعتراض كرده اند كه : دو قاب قوس و قاب دو قوس فرقى با هم ندارند، هر دو به يك معنا هستند، پس ديگر جهت ندارد بگوييم قلب شده . | بعضى ديگر به اين سخن اعتراض كرده اند كه : دو قاب قوس و قاب دو قوس فرقى با هم ندارند، هر دو به يك معنا هستند، پس ديگر جهت ندارد بگوييم قلب شده . | ||
فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى | فَكانَ قَاب قَوْسينِ أَوْ أَدْنى | ||
ضمير در هر دو «'''اءوحى '''» به جبرئيل بر مى گردد، البته اين در آن فرضى است كه ضميرهاى گذشته هم به او برگردد، آن وقت معناى جمله چنين مى شود كه : جبرئيل وحى برد نزد بنده خدا كه همان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) باشد، آنچه را كه وحى برد. | ضمير در هر دو «'''اءوحى '''» به جبرئيل بر مى گردد، البته اين در آن فرضى است كه ضميرهاى گذشته هم به او برگردد، آن وقت معناى جمله چنين مى شود كه : جبرئيل وحى برد نزد بنده خدا كه همان رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) باشد، آنچه را كه وحى برد. | ||
بعضى گفته اند: هيچ مانعى ندارد كه ما اين دو ضمير را به خداى تعالى برگردانيم ، و اگر كسى بگويد: آخر بايد قبلا نامى از خدا برده شده باشد. مى گوييم اين در جايى است كه مخاطب و يا خواننده به اشتباه بيفتد اما در جايى كه واضح باشد كه مرجع ضمير كيست لازم نيست آن مرجع قبلا ذكر شده باشد، ممكن هم هست هر سه ضمير را به خداى تعالى برگردانيم و بگوييم معناى آيه اين است كه خداى تعالى به توسط جبرئيل وحى كرد به بنده خود آنچه را كه وحى كرد. | بعضى گفته اند: هيچ مانعى ندارد كه ما اين دو ضمير را به خداى تعالى برگردانيم ، و اگر كسى بگويد: آخر بايد قبلا نامى از خدا برده شده باشد. مى گوييم اين در جايى است كه مخاطب و يا خواننده به اشتباه بيفتد اما در جايى كه واضح باشد كه مرجع ضمير كيست لازم نيست آن مرجع قبلا ذكر شده باشد، ممكن هم هست هر سه ضمير را به خداى تعالى برگردانيم و بگوييم معناى آيه اين است كه خداى تعالى به توسط جبرئيل وحى كرد به بنده خود آنچه را كه وحى كرد. | ||
ویرایش