گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۱۵: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۷۰: خط ۷۰:
و به اين وسيله پيش پاى بشر را در زندگی اش روشن، و سعادت و شقاوتش را بيان مى كند، و اين دعوت به طور مدام در بين بشر جريان داشته، و به وسيله دعوت فطرت تآييد مى شده، همچنان كه فرمود: «إنّا أوحَينَا إلَيكَ كَمَا أوحَينَا إلى نُوحٍ وَ النّبِيّينَ مِن بَعدِهِ... رُسُلاً مُبَشّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه حُجّةً بَعدَ الرُّسُل».
و به اين وسيله پيش پاى بشر را در زندگی اش روشن، و سعادت و شقاوتش را بيان مى كند، و اين دعوت به طور مدام در بين بشر جريان داشته، و به وسيله دعوت فطرت تآييد مى شده، همچنان كه فرمود: «إنّا أوحَينَا إلَيكَ كَمَا أوحَينَا إلى نُوحٍ وَ النّبِيّينَ مِن بَعدِهِ... رُسُلاً مُبَشّرِينَ وَ مُنذِرِينَ لِئَلّا يَكُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّه حُجّةً بَعدَ الرُّسُل».


و بين اين دو هدايت فرق هايى است. يكى اين است كه: هدايت فطرى عمومى است و به همه مى رسد، احدى از انسان ها نيست كه از اين عموميت مستثنى باشد. براى اين كه هدايت فطرى لازمه خلقت بشر است، و در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسويه موجود است. چيزى كه هست، بسا مى شود به خاطر عواملى، ضعيف و در بعضى در نهايت بى اثر مى گردد و آن عوامل، امورى است كه نمى گذارد انسان متوجه شود به اين كه عقل و فطرتش او را به چه مى خواند، و يا اگر چنين شواغل و موانعى در كار نيست و دعوت عقل و فطرتش را خوب مى فهمد، ليكن ملكات زشتى كه (در اثر تكرار گناه) در دلش رسوخ يافته، نمى گذارد دعوت فطرت را اجابت كند. از قبيل: ملكۀ عناد، لجاجت و نظایر آن، كه خداى تعالى در آيه زير، جامع همۀ آن ها را «هواى نفس» معرفى نموده، فرموده: «أفَرَأيتَ مَن اتّخَذَ إلهَهُ هَويهُ وَ أضَلّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشَاوَة فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ الله»، و هدايتى كه در اين آيه از هواپرستان نفى شده، هدايت به معناى «ايصال به مطلوب» است، نه هدايت به معناى «ارائه طريق».
و بين اين دو هدايت فرق هايى است. يكى اين است كه: هدايت فطرى عمومى است و به همه مى رسد، احدى از انسان ها نيست كه از اين عموميت مستثنى باشد. براى اين كه هدايت فطرى لازمه خلقت بشر است، و در همه افراد در آغاز خلقتشان بالسويه موجود است. چيزى كه هست، بسا مى شود به خاطر عواملى، ضعيف و در بعضى در نهايت بى اثر مى گردد و آن عوامل، امورى است كه نمى گذارد انسان متوجه شود به اين كه عقل و فطرتش او را به چه مى خواند، و يا اگر چنين شواغل و موانعى در كار نيست و دعوت عقل و فطرتش را خوب مى فهمد، ليكن ملكات زشتى كه (در اثر تكرار گناه) در دلش رسوخ يافته، نمى گذارد دعوت فطرت را اجابت كند. از قبيل: ملكۀ عناد، لجاجت و نظایر آن، كه خداى تعالى در آيه زير، جامع همۀ آن ها را «هواى نفس» معرفى نموده، فرموده:  
 
«أفَرَأيتَ مَن اتّخَذَ إلهَهُ هَويهُ وَ أضَلّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمعِهِ وَ قَلبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشَاوَة فَمَن يَهدِيهِ مِن بَعدِ الله»، و هدايتى كه در اين آيه از هواپرستان نفى شده، هدايت به معناى «ايصال به مطلوب» است، نه هدايت به معناى «ارائه طريق».


خلاصه مى خواهد بفرمايد: ما او را به مطلوبش نمى رسانيم، نه اين كه هدايت نمى كنيم، چون دنباله آيه آمده: «وَ أضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ».
خلاصه مى خواهد بفرمايد: ما او را به مطلوبش نمى رسانيم، نه اين كه هدايت نمى كنيم، چون دنباله آيه آمده: «وَ أضَلَّهُ اللّهُ عَلى عِلمٍ».
۱۴٬۱۱۵

ویرایش