گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۴}}
__TOC__
__TOC__




وَ إِذَا رَءَاك الَّذِينَ كفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَك إِلا هُزُواً أَ هَذَا الَّذِى يَذْكرُ ءَالِهَتَكُمْ وَ هُم بِذِكرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كفِرُونَ
وَ إِذَا رَءَاك الَّذِينَ كفَرُوا إِن يَتَّخِذُونَك إِلا هُزُواً أَ هَذَا الَّذِى يَذْكرُ ءَالِهَتَكُمْ وَ هُم بِذِكرِ الرَّحْمَنِ هُمْ كفِرُونَ
كلمه ((ان (( در اين آيه نافيه است ، و مراد از اينكه فرمود: ((ان يتخذونك الا هزوا((، اين است كه منظور مشركين از معاشرت با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را منحصر در استهزاى به آن جناب كند، و خلاصه معنا اين است كه ايشان جز مسخره كردن تو منظور ديگرى از آمد و شد با تو ندارند.
كلمه ((ان (( در اين آيه نافيه است ، و مراد از اينكه فرمود: ((ان يتخذونك الا هزوا((، اين است كه منظور مشركين از معاشرت با رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را منحصر در استهزاى به آن جناب كند، و خلاصه معنا اين است كه ايشان جز مسخره كردن تو منظور ديگرى از آمد و شد با تو ندارند.
و تقدير جمله ((اهذا الذى يذكر آلهتكم ((، ((يقولون اهذا...(( و يا ((قائلين اهذا الذى ...(( است ، و اين جمله حكايت استهزايى است كه ايشان مى كردند، و استهزايشان همين است كه نام او را نبردند، و با ذكر وصف به وى اشاره كردند، و مقصودشان از اينكه گفتند: ((آيا اين است كه خدايان شما را ياد مى كند؟(( اين است كه خدايان شما را به بدى ياد مى كند، و نيز اگر نام آن جناب را نبردند، منظورشان احترام از خدايان خود بوده ، نظير كلام مشركين زمان ابراهيم كه مى گفتند:((سمعنا فتى يذكرهم يقال له ابراهيم ((
و تقدير جمله ((اهذا الذى يذكر آلهتكم ((، ((يقولون اهذا...(( و يا ((قائلين اهذا الذى ...(( است ، و اين جمله حكايت استهزايى است كه ايشان مى كردند، و استهزايشان همين است كه نام او را نبردند، و با ذكر وصف به وى اشاره كردند، و مقصودشان از اينكه گفتند: ((آيا اين است كه خدايان شما را ياد مى كند؟(( اين است كه خدايان شما را به بدى ياد مى كند، و نيز اگر نام آن جناب را نبردند، منظورشان احترام از خدايان خود بوده ، نظير كلام مشركين زمان ابراهيم كه مى گفتند:((سمعنا فتى يذكرهم يقال له ابراهيم ((
خط ۱۷: خط ۱۹:
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ...
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ...
گويندگان اين حرف همان كفارند، و مخاطبين در اين آيه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مؤ منين اند، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بگويند: ((ان كنت من الصادقين - اگر از راست گويانى ((، ولى اينطور نگفتند بلكه گفتند: ((اگر از راستگويانيد((، تا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را به خيال خود بيشتر در فشار بگذارند، و از او چيزى بخواهند كه قادر بر انجام آن نباشد، و علاوه بر آن مؤ منين را هم گمراه نموده ، عليه آن جناب بشورانند، و منظورشان از وعد، همان تهديدى است كه در آيه قبلى بود، و آيه بعدى هم آن را تفسير نموده مى فرمايد:
گويندگان اين حرف همان كفارند، و مخاطبين در اين آيه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) و مؤ منين اند، و مقتضاى ظاهر اين بود كه بگويند: ((ان كنت من الصادقين - اگر از راست گويانى ((، ولى اينطور نگفتند بلكه گفتند: ((اگر از راستگويانيد((، تا رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را به خيال خود بيشتر در فشار بگذارند، و از او چيزى بخواهند كه قادر بر انجام آن نباشد، و علاوه بر آن مؤ منين را هم گمراه نموده ، عليه آن جناب بشورانند، و منظورشان از وعد، همان تهديدى است كه در آيه قبلى بود، و آيه بعدى هم آن را تفسير نموده مى فرمايد:
لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَن ظهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ
لَوْ يَعْلَمُ الَّذِينَ كَفَرُوا حِينَ لا يَكُفُّونَ عَن وُجُوهِهِمُ النَّارَ وَ لا عَن ظهُورِهِمْ وَ لا هُمْ يُنصرُونَ
كلمه ((لو(( براى تمنا و آرزو است ، و كلمه ((حين (( به طورى كه گفته اند مفعول كلمه ((يعلم (( است ، و جمله ((لا يكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم ((، معنايش اين است كه : نمى توانند آن عذاب را وقتى كه ايشان را مى گيرد از خود دفع كنند چون از پشت و رويشان (كنايه است از احاطه )، فرايشان مى گيرد.
كلمه ((لو(( براى تمنا و آرزو است ، و كلمه ((حين (( به طورى كه گفته اند مفعول كلمه ((يعلم (( است ، و جمله ((لا يكفون عن وجوههم النار و لا عن ظهورهم ((، معنايش اين است كه : نمى توانند آن عذاب را وقتى كه ايشان را مى گيرد از خود دفع كنند چون از پشت و رويشان (كنايه است از احاطه )، فرايشان مى گيرد.
و جمله ((و لا هم ينصرون ((، عطف است بر جمله قبليش ، چون برگشت معنايش به ترديد به مقابله است ، و معنايش اين است كه : نه مستقلا مى توانند آتش دوزخ را از خود دفع كنند، و نه به يارى كسى .
و جمله ((و لا هم ينصرون ((، عطف است بر جمله قبليش ، چون برگشت معنايش به ترديد به مقابله است ، و معنايش اين است كه : نه مستقلا مى توانند آتش دوزخ را از خود دفع كنند، و نه به يارى كسى .
خط ۲۳: خط ۲۵:
<span id='link293'><span>
<span id='link293'><span>
==تهديد كافران استهزاء كننده به آتشى كه ناگهانى مى آيد و... ==
==تهديد كافران استهزاء كننده به آتشى كه ناگهانى مى آيد و... ==
بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتهُمْ فَلا يَستَطِيعُونَ رَدَّهَا وَ لا هُمْ يُنظرُونَ
بَلْ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتهُمْ فَلا يَستَطِيعُونَ رَدَّهَا وَ لا هُمْ يُنظرُونَ
ظاهر سياق اقتضا دارد كه فاعل ((تاتيهم (( ضميرى باشد كه به كلمه ((نار(( بر مى گردد، نه ضميرى كه به كلمه ((ساعت (( بر مى گردد، همچنان كه بعضى از مفسرين هم همين را گفته اند.
ظاهر سياق اقتضا دارد كه فاعل ((تاتيهم (( ضميرى باشد كه به كلمه ((نار(( بر مى گردد، نه ضميرى كه به كلمه ((ساعت (( بر مى گردد، همچنان كه بعضى از مفسرين هم همين را گفته اند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۰۹ </center>
خط ۲۹: خط ۳۱:
و معناى آمدن آتش به طور ناگهانى ، اين است كه نمى دانند از كجا مى آيد و به ايشان احاطه پيدا مى كند، و همين معنا لازمه آن توصيفى است كه خداى تعالى از آتش دوزخ كرده و فرموده : ((نار اللّه الموقده التى تطلع على الافئده (( و يا فرموده : ((فاتقوا النار التى وقود ها الناس (( و يا فرموده : ((انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم ((
و معناى آمدن آتش به طور ناگهانى ، اين است كه نمى دانند از كجا مى آيد و به ايشان احاطه پيدا مى كند، و همين معنا لازمه آن توصيفى است كه خداى تعالى از آتش دوزخ كرده و فرموده : ((نار اللّه الموقده التى تطلع على الافئده (( و يا فرموده : ((فاتقوا النار التى وقود ها الناس (( و يا فرموده : ((انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم ((
و معلوم است كه آتشى كه چنين وصفى دارد باطن انسان را مانند ظاهرش فرا مى گيرد، و شمولش نسبت به باطن كمتر از ظاهر نيست ، و مانند آتش دنيا نيست كه متوجه تنها ظاهر بدن مى شود، و در نتيجه از يكسو متوجه مى شود، و ظاهر را قبل از باطن مى سوزاند، و نيز در نتيجه مهلتى مى دهد كه انسان از يك سوى ديگر فرار كند، و يا چاره اى بينديشد، و يا جا خالى بدهد، و يا حائلى ميان خود و آن به وجود آورد، و يا بر كسى پناهنده شود، ولى آتش دوزخ چنين نيست ، بلكه همانطور كه جان آدمى با آن است ، آن آتش هم با آدمى است ، همانطور كه نمى توان جان را به طرفى نهاده خود به طرفى ديگر رفت ، آتش دوزخ نيز چنين است ، و ميان آدمى و آن اختلاف جهت نيست ، و مهلت هم نمى پذيرد، و مسافتى ميان آدمى و آن نيست ، و وقتى فرا مى رسد جز حيرت و حسرت هيچ چاره اى ديگر براى كسى نمى ماند پس معناى آيه و خدا (داناتر است ) اين است كه : نمى توانند آتش را از پيش رو، و از پشت سر خود دفع كنند بلكه وقتى مى رسد از جايى مى رسد كه خودشان هم نمى دانند، و ناگهانى هم مى رسد، و ديگر نمى توانند آن را رد نموده و يا از آمدنش مهلت بگيرند.
و معلوم است كه آتشى كه چنين وصفى دارد باطن انسان را مانند ظاهرش فرا مى گيرد، و شمولش نسبت به باطن كمتر از ظاهر نيست ، و مانند آتش دنيا نيست كه متوجه تنها ظاهر بدن مى شود، و در نتيجه از يكسو متوجه مى شود، و ظاهر را قبل از باطن مى سوزاند، و نيز در نتيجه مهلتى مى دهد كه انسان از يك سوى ديگر فرار كند، و يا چاره اى بينديشد، و يا جا خالى بدهد، و يا حائلى ميان خود و آن به وجود آورد، و يا بر كسى پناهنده شود، ولى آتش دوزخ چنين نيست ، بلكه همانطور كه جان آدمى با آن است ، آن آتش هم با آدمى است ، همانطور كه نمى توان جان را به طرفى نهاده خود به طرفى ديگر رفت ، آتش دوزخ نيز چنين است ، و ميان آدمى و آن اختلاف جهت نيست ، و مهلت هم نمى پذيرد، و مسافتى ميان آدمى و آن نيست ، و وقتى فرا مى رسد جز حيرت و حسرت هيچ چاره اى ديگر براى كسى نمى ماند پس معناى آيه و خدا (داناتر است ) اين است كه : نمى توانند آتش را از پيش رو، و از پشت سر خود دفع كنند بلكه وقتى مى رسد از جايى مى رسد كه خودشان هم نمى دانند، و ناگهانى هم مى رسد، و ديگر نمى توانند آن را رد نموده و يا از آمدنش مهلت بگيرند.
وَ لَقَدِ استهْزِىَ بِرُسلٍ مِّن قَبْلِك فَحَاقَ بِالَّذِينَ سخِرُوا مِنهُم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ
وَ لَقَدِ استهْزِىَ بِرُسلٍ مِّن قَبْلِك فَحَاقَ بِالَّذِينَ سخِرُوا مِنهُم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ
در مجمع البيان گفته : فرق ميان ((سخريه (( و ((هزء((، اين است كه سخريه در معناى ذلت خواهى است ، چون تسخير به معناى ذليل و رام كردن است ، و اما هزء، به معناى پائين
در مجمع البيان گفته : فرق ميان ((سخريه (( و ((هزء((، اين است كه سخريه در معناى ذلت خواهى است ، چون تسخير به معناى ذليل و رام كردن است ، و اما هزء، به معناى پائين
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۰ </center>
آوردن قدر شخص است به وسيله زبان و كلمه ((حيق (( به معناى حلول است ، و مراد از ((ما كانوا به يستهزون (( عذاب است ، در اين آيه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را تسليت ، و كفار را تهديد مى كند.
آوردن قدر شخص است به وسيله زبان و كلمه ((حيق (( به معناى حلول است ، و مراد از ((ما كانوا به يستهزون (( عذاب است ، در اين آيه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را تسليت ، و كفار را تهديد مى كند.
قُلْ مَن يَكلَؤُكم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكرِ رَبِّهِم مُّعْرِضونَ
قُلْ مَن يَكلَؤُكم بِالَّيْلِ وَ النَّهَارِ مِنَ الرَّحمَنِ بَلْ هُمْ عَن ذِكرِ رَبِّهِم مُّعْرِضونَ
كلمه ((يكلوكم (( از كلائه ، به معناى حفظ است ، و معنايش اين است كه : از ايشان بپرس چه كسى است كه شما را از رحمان حفظ كند، اگر او بخواهد عذابتان كند؟ و كلمه ((بل (( بعد از اين دستور، اعراض از تاءثير موعظه است ، يعنى موعظه و انذار فائده اى ندارد، چون ايشان از ذكر پروردگارشان (قرآن )، روى گردانند، و به آن اعتنايى ندارند، و نمى خواهند به آن گوش دهند. بعضى گفته اند: مراد از ذكر، مطلق موعظه و استدلال است ، نه خصوص قرآن .
كلمه ((يكلوكم (( از كلائه ، به معناى حفظ است ، و معنايش اين است كه : از ايشان بپرس چه كسى است كه شما را از رحمان حفظ كند، اگر او بخواهد عذابتان كند؟ و كلمه ((بل (( بعد از اين دستور، اعراض از تاءثير موعظه است ، يعنى موعظه و انذار فائده اى ندارد، چون ايشان از ذكر پروردگارشان (قرآن )، روى گردانند، و به آن اعتنايى ندارند، و نمى خواهند به آن گوش دهند. بعضى گفته اند: مراد از ذكر، مطلق موعظه و استدلال است ، نه خصوص قرآن .
أَمْ لهَُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لا يَستَطِيعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِمْ وَ لا هُم مِّنَّا يُصحَبُونَ
أَمْ لهَُمْ ءَالِهَةٌ تَمْنَعُهُم مِّن دُونِنَا لا يَستَطِيعُونَ نَصرَ أَنفُسِهِمْ وَ لا هُم مِّنَّا يُصحَبُونَ
كلمه ((ام (( به اصطلاح علم نحو منقطعه است ، و استفهام در آيه ، انكارى است ، و دو جمله ((تمنعهم (( و ((من دوننا(( هر دو صفت آلهه است ، و معناى آيه اين است : بلكه سؤ ال كن آيا آلهه اى غير ما دارند كه ايشان را از عذاب ما حفظ كند؟.
كلمه ((ام (( به اصطلاح علم نحو منقطعه است ، و استفهام در آيه ، انكارى است ، و دو جمله ((تمنعهم (( و ((من دوننا(( هر دو صفت آلهه است ، و معناى آيه اين است : بلكه سؤ ال كن آيا آلهه اى غير ما دارند كه ايشان را از عذاب ما حفظ كند؟.
((لا يستطيعون نصر انفسهم ...(( - اين جمله تعليل نفى است كه از استفهام انكارى قبل استفاده مى شود، و به همين جهت اين جمله به فصل آمد، نه به وصل ، و تقدير آن اين است كه : نه ، ايشان آلهه اى اين چنين ندارند، و چون آنچه آنان آلهه اش ناميده اند، نمى توانند خود را يارى كنند، به اين معنا كه بعضى بعضى ديگر را يارى كنند و يا از عذاب ما پناه دهند و حفظ كنند، تا چه رسد به اينكه پرستندگان خود را كه همان مشركين هستند يارى كنند، و يا پناه دهند.بعضى گفته اند: ضماير جمع در آيه شريفه همه به مشركين بر مى گردد، ولى سياق از چنين تفسيرى ابا دارد.
((لا يستطيعون نصر انفسهم ...(( - اين جمله تعليل نفى است كه از استفهام انكارى قبل استفاده مى شود، و به همين جهت اين جمله به فصل آمد، نه به وصل ، و تقدير آن اين است كه : نه ، ايشان آلهه اى اين چنين ندارند، و چون آنچه آنان آلهه اش ناميده اند، نمى توانند خود را يارى كنند، به اين معنا كه بعضى بعضى ديگر را يارى كنند و يا از عذاب ما پناه دهند و حفظ كنند، تا چه رسد به اينكه پرستندگان خود را كه همان مشركين هستند يارى كنند، و يا پناه دهند.بعضى گفته اند: ضماير جمع در آيه شريفه همه به مشركين بر مى گردد، ولى سياق از چنين تفسيرى ابا دارد.
بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ...
بَلْ مَتَّعْنَا هَؤُلاءِ وَ ءَابَاءَهُمْ حَتى طالَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ...
اين جمله باز اعراض از آيه قبلى است ، همچنان كه جمله ((بل هم عن ذكر ربهم معرضون ((، اضراب از آيه قبليش بود، و مضامين همه به طورى كه ملاحظه مى كنيد قريب به هم است .
اين جمله باز اعراض از آيه قبلى است ، همچنان كه جمله ((بل هم عن ذكر ربهم معرضون ((، اضراب از آيه قبليش بود، و مضامين همه به طورى كه ملاحظه مى كنيد قريب به هم است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۱ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۱ </center>
خط ۴۵: خط ۴۷:
و معناى آيه اين است كه : آيا نمى بينيد كه زمين (يعنى جمعيت آن ) را رو به نقصان نهاده امتى بعد از امت ديگر در آن منقرض مى شود، و امر خدا آنان را هلاك مى كند، آيا اينان چه كسى را دارند از هلاكت جلوگيرشان شود؟ آيا اگر خداى تعالى عذاب و يا هلاكت را خواسته باشد، و يا خواسته باشد كه منقرضشان كند، ايشان بر خدا غلبه مى كنند؟!.
و معناى آيه اين است كه : آيا نمى بينيد كه زمين (يعنى جمعيت آن ) را رو به نقصان نهاده امتى بعد از امت ديگر در آن منقرض مى شود، و امر خدا آنان را هلاك مى كند، آيا اينان چه كسى را دارند از هلاكت جلوگيرشان شود؟ آيا اگر خداى تعالى عذاب و يا هلاكت را خواسته باشد، و يا خواسته باشد كه منقرضشان كند، ايشان بر خدا غلبه مى كنند؟!.
در سابق يعنى در تفسير سوره رعد، در ذيل آيه اى كه نظير اين آيه بود بحثى گذشت كه بدانجا مراجعه فرماييد، اين را نيز بدانيد كه در اين آيه وجوهى از التفات به كار رفته كه چون روشن بود متعرض بيانش ‍ نشديم .
در سابق يعنى در تفسير سوره رعد، در ذيل آيه اى كه نظير اين آيه بود بحثى گذشت كه بدانجا مراجعه فرماييد، اين را نيز بدانيد كه در اين آيه وجوهى از التفات به كار رفته كه چون روشن بود متعرض بيانش ‍ نشديم .
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكم بِالْوَحْىِ وَ لا يَسمَعُ الصمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ
قُلْ إِنَّمَا أُنذِرُكم بِالْوَحْىِ وَ لا يَسمَعُ الصمُّ الدُّعَاءَ إِذَا مَا يُنذَرُونَ
يعنى آنچه شما را انذار مى كند، وحى الهى است ، و در آن هيچ ترديدى نيست ، و اگر در شما اثرى نمى گذارد با اينكه منظور از آن هدايت شما است ، به خاطر اين است كه شما دچار كرى شده ايد و انذار را نمى شنويد، پس نقص از ناحيه شما است نه از ناحيه قرآن .
يعنى آنچه شما را انذار مى كند، وحى الهى است ، و در آن هيچ ترديدى نيست ، و اگر در شما اثرى نمى گذارد با اينكه منظور از آن هدايت شما است ، به خاطر اين است كه شما دچار كرى شده ايد و انذار را نمى شنويد، پس نقص از ناحيه شما است نه از ناحيه قرآن .
وَ لَئن مَّستْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّك لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَا إِنَّا كنَّا ظلِمِينَ
وَ لَئن مَّستْهُمْ نَفْحَةٌ مِّنْ عَذَابِ رَبِّك لَيَقُولُنَّ يَوَيْلَنَا إِنَّا كنَّا ظلِمِينَ
كلمه ((نفحه (( به معناى وقعه اى از عذاب است ، و مراد اين است كه انذار با آيات قرآن به حال ايشان سودى ندارد، بلكه اينان محتاج به نفحه اى از عذابند تا بيچاره شوند، آن وقت ايمان آورده به ظلم خود اعتراف كنند.
كلمه ((نفحه (( به معناى وقعه اى از عذاب است ، و مراد اين است كه انذار با آيات قرآن به حال ايشان سودى ندارد، بلكه اينان محتاج به نفحه اى از عذابند تا بيچاره شوند، آن وقت ايمان آورده به ظلم خود اعتراف كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۲ </center>
خط ۷۰: خط ۷۲:
<span id='link295'><span>
<span id='link295'><span>
==آيات ۴۸ - ۷۷ سوره انبياء ==
==آيات ۴۸ - ۷۷ سوره انبياء ==
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِيَاءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ(۴۸)
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِيَاءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ(۴۸)
الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَ هُم مِّنَ الساعَةِ مُشفِقُونَ(۴۹)
الَّذِينَ يخْشوْنَ رَبَّهُم بِالْغَيْبِ وَ هُم مِّنَ الساعَةِ مُشفِقُونَ(۴۹)
وَ هَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَهُ أَ فَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(۵۰)
وَ هَذَا ذِكْرٌ مُّبَارَكٌ أَنزَلْنَهُ أَ فَأَنتُمْ لَهُ مُنكِرُونَ(۵۰)
* وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا إِبْرَهِيمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِينَ(۵۱)
* وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا إِبْرَهِيمَ رُشدَهُ مِن قَبْلُ وَ كُنَّا بِهِ عَلِمِينَ(۵۱)
إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتى أَنتُمْ لهََا عَكِفُونَ(۵۲)
إِذْ قَالَ لاَبِيهِ وَ قَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتى أَنتُمْ لهََا عَكِفُونَ(۵۲)
قَالُوا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا لهََا عَبِدِينَ(۵۳)
قَالُوا وَجَدْنَا ءَابَاءَنَا لهََا عَبِدِينَ(۵۳)
قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمْ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۵۴)
قَالَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَ ءَابَاؤُكمْ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۵۴)
قَالُوا أَ جِئْتَنَا بِالحَْقِّ أَمْ أَنت مِنَ اللَّعِبِينَ(۵۵)
قَالُوا أَ جِئْتَنَا بِالحَْقِّ أَمْ أَنت مِنَ اللَّعِبِينَ(۵۵)
قَالَ بَل رَّبُّكمْ رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ الَّذِى فَطرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم مِّنَ الشهِدِينَ(۵۶)
قَالَ بَل رَّبُّكمْ رَب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ الَّذِى فَطرَهُنَّ وَ أَنَا عَلى ذَلِكم مِّنَ الشهِدِينَ(۵۶)
وَ تَاللَّهِ لاَكيدَنَّ أَصنَمَكم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ(۵۷)
وَ تَاللَّهِ لاَكيدَنَّ أَصنَمَكم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِينَ(۵۷)
فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كبِيراً لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(۵۸)
فَجَعَلَهُمْ جُذَذاً إِلا كبِيراً لهَُّمْ لَعَلَّهُمْ إِلَيْهِ يَرْجِعُونَ(۵۸)
قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِئَالِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظلِمِينَ(۵۹)
قَالُوا مَن فَعَلَ هَذَا بِئَالِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظلِمِينَ(۵۹)
قَالُوا سمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَهِيمُ(۶۰)
قَالُوا سمِعْنَا فَتًى يَذْكُرُهُمْ يُقَالُ لَهُ إِبْرَهِيمُ(۶۰)
قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْينِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشهَدُونَ(۶۱)
قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلى أَعْينِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَشهَدُونَ(۶۱)
قَالُوا ءَ أَنت فَعَلْت هَذَا بِئَالهَِتِنَا يَإِبْرَهِيمُ(۶۲)
قَالُوا ءَ أَنت فَعَلْت هَذَا بِئَالهَِتِنَا يَإِبْرَهِيمُ(۶۲)
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كبِيرُهُمْ هَذَا فَسئَلُوهُمْ إِن كانُوا يَنطِقُونَ(۶۳)
قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كبِيرُهُمْ هَذَا فَسئَلُوهُمْ إِن كانُوا يَنطِقُونَ(۶۳)
فَرَجَعُوا إِلى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظلِمُونَ(۶۴)
فَرَجَعُوا إِلى أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّكُمْ أَنتُمُ الظلِمُونَ(۶۴)
ثمَّ نُكِسوا عَلى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْت مَا هَؤُلاءِ يَنطِقُونَ(۶۵)
ثمَّ نُكِسوا عَلى رُءُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْت مَا هَؤُلاءِ يَنطِقُونَ(۶۵)
قَالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَنفَعُكمْ شيْئاً وَ لا يَضرُّكُمْ(۶۶)
قَالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لا يَنفَعُكمْ شيْئاً وَ لا يَضرُّكُمْ(۶۶)
أُفٍ لَّكمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(۶۷)
أُفٍ لَّكمْ وَ لِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ(۶۷)
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَ انصرُوا ءَالِهَتَكُمْ إِن كنتُمْ فَعِلِينَ(۶۸)
قَالُوا حَرِّقُوهُ وَ انصرُوا ءَالِهَتَكُمْ إِن كنتُمْ فَعِلِينَ(۶۸)
قُلْنَا يَنَارُ كُونى بَرْداً وَ سلَماً عَلى إِبْرَهِيمَ(۶۹)
قُلْنَا يَنَارُ كُونى بَرْداً وَ سلَماً عَلى إِبْرَهِيمَ(۶۹)
وَ أَرَادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَهُمُ الاَخْسرِينَ(۷۰)
وَ أَرَادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْنَهُمُ الاَخْسرِينَ(۷۰)
وَ نجَّيْنَهُ وَ لُوطاً إِلى الاَرْضِ الَّتى بَرَكْنَا فِيهَا لِلْعَلَمِينَ(۷۱)
وَ نجَّيْنَهُ وَ لُوطاً إِلى الاَرْضِ الَّتى بَرَكْنَا فِيهَا لِلْعَلَمِينَ(۷۱)
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب نَافِلَةً وَُكلاً جَعَلْنَا صلِحِينَ(۷۲)
وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسحَقَ وَ يَعْقُوب نَافِلَةً وَُكلاً جَعَلْنَا صلِحِينَ(۷۲)
وَ جَعَلْنَهُمْ أَئمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيرَتِ وَ إِقَامَ الصلَوةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكوةِ وَ كانُوا لَنَا عَبِدِينَ(۷۳)
وَ جَعَلْنَهُمْ أَئمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيرَتِ وَ إِقَامَ الصلَوةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكوةِ وَ كانُوا لَنَا عَبِدِينَ(۷۳)
وَ لُوطاً ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نجَّيْنَهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتى كانَت تَّعْمَلُ الخَْبَئث إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَسِقِينَ(۷۴)
وَ لُوطاً ءَاتَيْنَهُ حُكْماً وَ عِلْماً وَ نجَّيْنَهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتى كانَت تَّعْمَلُ الخَْبَئث إِنَّهُمْ كانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَسِقِينَ(۷۴)
وَ أَدْخَلْنَهُ فى رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصلِحِينَ(۷۵)
وَ أَدْخَلْنَهُ فى رَحْمَتِنَا إِنَّهُ مِنَ الصلِحِينَ(۷۵)
وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكرْبِ الْعَظِيمِ(۷۶)
وَ نُوحاً إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاستَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّيْنَهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكرْبِ الْعَظِيمِ(۷۶)
وَ نَصرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا إِنهُمْ كانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَأَغْرَقْنَهُمْ أَجمَعِينَ(۷۷)
وَ نَصرْنَهُ مِنَ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِئَايَتِنَا إِنهُمْ كانُوا قَوْمَ سوْءٍ فَأَغْرَقْنَهُمْ أَجمَعِينَ(۷۷)
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۵ </center>
ترجمه آيات
ترجمه آيات
خط ۱۳۷: خط ۱۳۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۴ صفحه ۴۱۷ </center>
امتها گسيل داشته و به حكمت و شريعت تاءييد فرموده و از شر ستمكاران نجات داده اشاره مى فرمايد تا در عين اينكه براى مطالب گذشته مثلهايى است حجت تشريع را تاءييد نموده و مشركين را انذار و تخويف ، و مؤ منين را بشارت داده باشد. از جمله انبيا موسى و هارون و ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب و نوح و داوود و سليمان و ايوب و اسماعيل و ادريس و ذاالكفل و ذاالنون و زكريا و يحيى و عيسى كه هفده نفرند نام برده كه از اين هفده نفر هفت نفر را در اين آيات كه مورد بحث ما است آورده و بقيه را در آيات بعد از آن ، در اين آيات نخست موسى و هارون را و سپس ابراهيم و اسحاق و يعقوب و لوط را كه قبل از موسى و هارون زندگى مى كرده اند نام برده و آنگاه داستان نوح را ذكر كرده كه وى از آن چهار نفر هم جلوتر مى زيسته .
امتها گسيل داشته و به حكمت و شريعت تاءييد فرموده و از شر ستمكاران نجات داده اشاره مى فرمايد تا در عين اينكه براى مطالب گذشته مثلهايى است حجت تشريع را تاءييد نموده و مشركين را انذار و تخويف ، و مؤ منين را بشارت داده باشد. از جمله انبيا موسى و هارون و ابراهيم و لوط و اسحاق و يعقوب و نوح و داوود و سليمان و ايوب و اسماعيل و ادريس و ذاالكفل و ذاالنون و زكريا و يحيى و عيسى كه هفده نفرند نام برده كه از اين هفده نفر هفت نفر را در اين آيات كه مورد بحث ما است آورده و بقيه را در آيات بعد از آن ، در اين آيات نخست موسى و هارون را و سپس ابراهيم و اسحاق و يعقوب و لوط را كه قبل از موسى و هارون زندگى مى كرده اند نام برده و آنگاه داستان نوح را ذكر كرده كه وى از آن چهار نفر هم جلوتر مى زيسته .
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِيَاءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ
وَ لَقَدْ ءَاتَيْنَا مُوسى وَ هَرُونَ الْفُرْقَانَ وَ ضِيَاءً وَ ذِكْراً لِّلْمُتَّقِينَ
اين آيه به وجهى تفصيل اجمالى است كه در آيه ((و ما ارسلنا قبلك الا رجالا نوحى اليهم ...((، گذشت كه آنچه را به ايشان وحى فرستاده بيان مى كند كه آن عبارت بوده از معارف و شرايع و اينكه با قضاء به قسط خود و هلاك ساختن دشمنان تاءييد شان فرموده است .
اين آيه به وجهى تفصيل اجمالى است كه در آيه ((و ما ارسلنا قبلك الا رجالا نوحى اليهم ...((، گذشت كه آنچه را به ايشان وحى فرستاده بيان مى كند كه آن عبارت بوده از معارف و شرايع و اينكه با قضاء به قسط خود و هلاك ساختن دشمنان تاءييد شان فرموده است .
اشاره به وجه تسميه ((تورات (( به : فرقان ، ضياء و ذكر
اشاره به وجه تسميه ((تورات (( به : فرقان ، ضياء و ذكر
خط ۱۴۴: خط ۱۴۶:
خصوص متقين است غير از متقين كسى از نور و ذكر آن بهره مند نمى شوند و به همين جهت ضياء و ذكر را نكره آورد تا تقييدش به متقين ممكن باشد به خلاف فرقان . البته قرآن كريم تورات را نور و ذكر هم ناميده و فرموده : ((فيها هدى و نور(( و نيز فرموده :((فسئلوا اهل الذكر((
خصوص متقين است غير از متقين كسى از نور و ذكر آن بهره مند نمى شوند و به همين جهت ضياء و ذكر را نكره آورد تا تقييدش به متقين ممكن باشد به خلاف فرقان . البته قرآن كريم تورات را نور و ذكر هم ناميده و فرموده : ((فيها هدى و نور(( و نيز فرموده :((فسئلوا اهل الذكر((


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۲ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۴ بخش۳۴}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش