گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۹: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۳۱: خط ۳۱:


==ايمان ثابت و مستقر و جهاد با مال و جان از صفات مؤ منان واقعى است ==
==ايمان ثابت و مستقر و جهاد با مال و جان از صفات مؤ منان واقعى است ==
((ثم لم يرتابوا(( - يعنى مؤمنين آنهايى هستند كه ايمان به خدا و رسول او بياورند، و ديگر در حقانيت آنچه ايمان آورده اند شك نكنند، و ايمانشان ثابت و آنچنان مستقر باشد كه شك آن را متزلزل نكند. و اگر در آغاز جمله كلمه ((ثم (( را آورد، نه كلمه ((واو(( را - به طورى كه مى گويند - براى اين است كه دلالت كند بر اينكه اين شك نكردن آنان منحصر به يك زمان نيست ، بلكه در زمانهاى آينده نيز شك نمى كنند، تو گويى عروض شك چيزى است كه دائما خطرش وجود دارد، در نتيجه اين كلمه مى فهماند كه بايد استحكام اولى ايمان باقى بماند. و اگر فرموده بود ((و لم يرتابوا(( تنها ايمانى را شامل مى شد كه در آغاز مقارن با شك و ترديد نباشد، ولى ديگر نسبت به ما بعد ساكت بود.
«'''ثُمّ لَم يَرتَابُوا'''» - يعنى: مؤمنان آن هايى هستند كه به خدا و رسول او ایمان بياورند، و ديگر در حقانيت آنچه ايمان آورده اند، شك نكنند، و ايمانشان ثابت و آن چنان مستقر باشد كه شك آن را متزلزل نكند.


((و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبيل اللّه (( - كلمه ((مجاهده (( كه مصدر ((جاهدوا(( است ، به معناى بذل جهد و به كارگيرى تمامى توان خويش در پيشبرد راه خدا است . و كلمه ((سبيل اللّه (( به معناى دين خدا است . و منظور از مجاهده به اموال و انفس ، عمل و به كار گرفتن تا آخرين درجه قدرت است در انجام تكليف مالى الهى ، از قبيل زكات و ساير انفاقات واجب ، و انجام تكاليف بدنى چون نماز و روزه و حج و غيره .
و اگر در آغاز جمله كلمه «ثُمّ» را آورد، نه كلمه «واو» را - به طورى كه مى گويند - براى اين است كه دلالت كند بر اين كه اين شك نكردن آنان، منحصر به يك زمان نيست، بلكه در زمان هاى آينده نيز شك نمى كنند. تو گويى عروض شك چيزى است كه دائما خطرش وجود دارد. در نتيجه، اين كلمه مى فهماند كه بايد استحكام اولى ايمان باقى بماند. و اگر فرموده بود: «وَ لَم يَرتَابُوا»، تنها ايمانى را شامل مى شد كه در آغاز مقارن با شك و ترديد نباشد، ولى ديگر نسبت به مابعد ساكت بود.


و معناى آيه اين است كه : مؤمنين واقعى كوشش مى كنند تا تكاليف مالى و بدنى اسلامى خود را انجام دهند، و در حالى انجام مى دهند - و يا عملشان چنين حالى دارد - كه در دين خدا و در راه او است .
«'''وَ جَاهَدُوا بِأموَالِهِم وَ أنفُسِهِم فِى سَبِيلِ اللّه'''» - كلمه «مجاهده» - كه مصدر «جَاهَدُوا» است - به معناى بذل جُهد و به كارگيرى تمامى توان خويش در پيشبرد راه خدا است. و كلمه «سَبِيلِ اللّه»، به معناى دين خدا است. و منظور از مجاهده به اموال و انفس، عمل و به كار گرفتن تا آخرين درجۀ قدرت است در انجام تكليف مالى الهى، از قبيل زكات و ساير انفاقات واجب، و انجام تكاليف بدنى، چون نماز و روزه و حج و غيره.
((اولئك هم الصادقون (( - اين جمله بر ايمان مؤمنين نامبرده مادام كه آن صفات را حفظ كرده باشند صحه گذاشته و تصديق مى كند.
 
و معناى آيه اين است كه: مؤمنان واقعى كوشش مى كنند تا تكاليف مالى و بدنى اسلامى خود را انجام دهند، و در حالى انجام مى دهند - و يا عملشان چنين حالى دارد - كه در دين خدا و در راه او است.
 
«'''أُولئِكَ هُمُ الصّادِقُون'''» - اين جمله بر ايمان مؤمنان نامبرده مادام كه آن صفات را حفظ كرده باشند، صحه گذاشته و تصديق مى كند.


قُلْ أَ تُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا فى السمَوَتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ اللَّهُ بِكلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۹۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۹۴ </center>
اين آيه شريفه اعراب را از اين جهت توبيخ مى كند كه گفتند ما ايمان آورديم . در حالى كه لازمه اين ادعاء اين است كه در سخن خود صادق باشند، و بر ايمان خود پافشارى به خرج داده باشند. بعضى ديگر گفته اند: بعد از آنكه آيه قبلى نازل شد، اعراب سوگند خوردند كه ما مؤمن و صادق در ادعاى خود هستيم ، اين آيه نازل شد كه: شما مى خواهيد با دين خود به خدا چيز ياد بدهيد. و معناى آيه روشن است و احتياج به توضيح ندارد.
«'''قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِينِكُمْ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ مَا فى السّمَاوَاتِ وَ مَا فى الاَرْضِ وَ اللَّهُ بِكُلِّ شىْءٍ عَلِيمٌ'''»:


يَمُنُّونَ عَلَيْك أَنْ أَسلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلىَّ إِسلَمَكم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكمْ أَنْ هَدَاشْ لِلايمَنِ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ
اين آيه شريفه، اعراب را از اين جهت توبيخ مى كند كه گفتند ما ايمان آورديم، در حالى كه لازمۀ اين ادعاء، اين است كه در سخن خود صادق باشند، و بر ايمان خود پافشارى به خرج داده باشند. بعضى ديگر گفته اند: بعد از آن كه آيه قبلى نازل شد، اعراب سوگند خوردند كه ما مؤمن و صادق در ادعاى خود هستيم، اين آيه نازل شد كه: شما مى خواهيد با دين خود به خدا چيز ياد بدهيد. و معناى آيه روشن است و احتياج به توضيح ندارد.


يعنى اى پيامبر بر تو منت مى گذارند كه اسلام آورده اند، و چه خطايى در اين منت گذارى خود مرتكب شده اند، زيرا اولا حقيقت آن چيزى كه بر آن منت مى گذارند ايمان است كه كليد سعادت دنيا و آخرت است ، نه اسلامى كه جز فوائد صورى ، از قبيل تاءمين جانى و شركت با مسلمانان واقعى در جواز نكاح وارث خاصيتى ندارد. و ثانيا همين اسلام را هم نبايد بر پيامبر منت بگذارند، براى اينكه آن جناب شخصى است كه از طرف خداى تعالى ماءمور شده اسلام را به شما برساند (نه از اسلام آوردن آنهايى كه اسلام آوردند چيزى عايد شخص او مى شود و نه از اسلام نياوردن آنها كه نياوردند چيزى از دست مى دهد)، پس احدى از مسلمانان بر او منتى ندارد.
«'''يَمُنُّونَ عَلَيْك أَنْ أَسلَمُوا قُل لا تَمُنُّوا عَلىَّ إِسلَامَكُم بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَدَاکُم لِلايمَانِ إِن كُنتُمْ صادِقِينَ'''»:


و اگر منتى باشد براى خداى سبحان است كه ايشان را هدايت فرموده ، چون دين ، دين او است ، و خود او هم از دينش بهره مند نمى شود تا هر كس دين او را پذيرفت بر او منت بگذارد، بلكه بهره مند از دين او در دنيا و آخرت مؤ منين هستند، زيرا خداى تعالى غنى على الاطلاق است ، پس ‍ منت را خدا بر آنان دارد كه هدايتشان كرده ، نه آنان بر خدا.
يعنى: اى پيامبر! بر تو منت مى گذارند كه اسلام آورده اند، و چه خطايى در اين منت گذارى خود مرتكب شده اند. زيرا اولا حقيقت آن چيزى كه بر آن منت مى گذارند، ايمان است، كه كليد سعادت دنيا و آخرت است. نه اسلامى كه جز فواید صورى، از قبيل تأمين جانى و شركت با مسلمانان واقعى در جواز نكاح و ارث، خاصيتى ندارد.  


به طورى كه ملاحظه مى فرماييد كلمه اسلام را از دهان منت گذاران گرفته و در سخن خود آن را مبدل به ايمان كرد تا بفهماند منت همه و هر چه هست به ايمان است ، نه به اسلام كه تنها در ظواهر زندگى آثارى دارد.
و ثانيا، همين اسلام را هم نبايد بر پيامبر منت بگذارند. براى اين كه آن جناب شخصى است كه از طرف خداى تعالى، مأمور شده اسلام را به شما برساند. (نه از اسلام آوردن آن هايى كه اسلام آوردند، چيزى عايد شخص او مى شود و نه از اسلام نياوردن آن ها كه نياوردند، چيزى از دست مى دهد). پس احدى از مسلمانان بر او منتى ندارد.


پس جمله ((قل لا تمنوا على اسلامكم بل اللّه يمن ...(( متضمن اين اشاره است كه خطاى اين منت گذاران از هر دو جهت است : اول اينكه منت گذارى خود را متوجه رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) كردند، با اينكه او يك رسول است و بس ، و غير از رسالت چيزى ندارد. و در اين باره فرموده : ((لا تمنوا على اسلامكم : اسلام خود را بر من منت نگذاريد.((.
و اگر منتى باشد، براى خداى سبحان است كه ايشان را هدايت فرموده. چون دين، دين اوست، و خود او هم از دينش بهره مند نمى شود، تا هر كس دين او را پذيرفت، بر او منت بگذارد، بلكه بهره مند از دين او در دنيا و آخرت، مؤمنان هستند. زيرا خداى تعالى، غنىّ على الاطلاق است. پس ‍ منت را خدا بر آنان دارد كه هدايتشان كرده، نه آنان بر خدا.
 
به طورى كه ملاحظه مى فرماييد، كلمه «اسلام» را از دهان منت گذاران گرفته و در سخن خود، آن را مبدل به ايمان كرد تا بفهماند منت همه و هرچه هست، به «ايمان» است، نه به «اسلام»، كه تنها در ظواهر زندگى آثارى دارد.
 
پس جمله «قُل لَا تَمُنُّوا عَلَىّ إسلَامَكُم بَلِ اللّهُ يَمُنُّ...»، متضمن اين اشاره است كه خطاى اين منت گذاران از هر دو جهت است: اول اين كه: منت گذارى خود را متوجه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» كردند، با اين كه او، يك رسول است و بس، و غير از رسالت چيزى ندارد. و در اين باره فرموده: «لَا تَمُنُّوا عَلَىّ إسلَامَكُم: اسلام خود را بر من منت نگذاريد».
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۹۵ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۴۹۵ </center>
و جهت دوم اينكه منت را - البته اگر منتى باشد - به اسلام خود نهادند با اين كه بايد به ايمان خود گذاشته باشند. و در ذيل آيه گفتيم كه كلمه اسلام را بدين سبب مبدل به ايمان كرد تا اشاره به جهت دوم كند.
و جهت دوم اين كه: منت را - البته اگر منتى باشد - به اسلام خود نهادند، با اين كه بايد به ايمان خود گذاشته باشند. و در ذيل آيه، گفتيم كه: كلمه «اسلام» را بدين سبب مبدل به «ايمان» كرد، تا به جهت دوم اشاره كند.


إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْب السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ
«'''إِنَّ اللَّهَ يَعْلَمُ غَيْبَ السّمَاوَاتِ وَ الاَرْضِ وَ اللَّهُ بَصِيرُ بِمَا تَعْمَلُونَ'''»:


اين جمله خاتمه سوره است كه تمامى مطالب سوره را يعنى آنچه كه نهى و امر در سوره بود، و آنچه حقايق در آن آمده بود، و آنچه كه از ايمان قومى و عدم ايمان قومى ديگر خبر داده بود، همه آنها را - تعليل مى كند.
اين جمله، خاتمه سوره است كه تمامى مطالب سوره را، يعنى آنچه كه نهى و امر در سوره بود، و آنچه حقايق در آن آمده بود، و آنچه كه از ايمان قومى و عدم ايمان قومى ديگر خبر داده بود، همه آن ها را - تعليل مى كند.


و مراد از غيب آسمانها و زمين ، هر غيبى است كه در خصوص آسمانها و زمين است . و يا منظور از آن تمامى غيبها است ، چه آنچه كه در اين دو ظرف قرار دارد و چه آنچه خارج از اين دو ظرف است .
و مراد از غيب آسمان ها و زمين، هر غيبى است كه در خصوص آسمان ها و زمين است. و يا منظور از آن، تمامى غيب ها است. چه آنچه كه در اين دو ظرف قرار دارد و چه آنچه خارج از اين دو ظرف است.


بحث روايتى
<span id='link344'><span>
<span id='link344'><span>
==رواياتى در مورد نهى از مسخره كردن يكديگر، بد زبانى و تنابز به القاب ، غيبت وسوء ظن ، در ذيل آيات مربوطه گذشته ==
==رواياتى در مورد نهى از مسخره كردن يكديگر، بد زبانى و تنابز به القاب ، غيبت وسوء ظن ، در ذيل آيات مربوطه گذشته ==
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از مقاتل روايت كرده كه در تفسير آيه ((يا ايها الذين امنوا لا يسخر قوم من قوم (( گفته : اين آيه در باره عده اى از بنى تميم نازل شد كه بلال ، سلمان ، عمار، خباب ، صهيب ، ابن فهيره و سالم مولاى ابى حذيفه را مسخره مى كردند.
در الدر المنثور است كه ابن ابى حاتم از مقاتل روايت كرده كه در تفسير آيه ((يا ايها الذين امنوا لا يسخر قوم من قوم (( گفته : اين آيه در باره عده اى از بنى تميم نازل شد كه بلال ، سلمان ، عمار، خباب ، صهيب ، ابن فهيره و سالم مولاى ابى حذيفه را مسخره مى كردند.
۱۴٬۱۹۷

ویرایش