گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۳۷: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۲۳: خط ۱۲۳:
حارث بين قوم خود رفت و دعوتش پذيرفته شد، و زكات ها را از آنان كه مسلمان شدند جمع كرد، ولى در آن تاريخى كه معين كرده بود، فرستاده اى از ناحيه رسول خدا نرسيد. حارث پيش خود فكر كرد حتما حادثه اى رخ داده و رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» از دست او خشمگين شده، لذا محترمين از قوم خود را خواست و به ايشان گفت: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» تاريخى معين كرد كه در آن تاريخ، فرستاده اى براى گرفتن زكات نزد من مى فرستد، و رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» هرگز خُلف وعده نمى كند، و من خيال مى كنم اين تأخير جز براى اين نيست كه آن جناب خشمگين شده، به راه بيفتيد تا نزد آن جناب برويم.
حارث بين قوم خود رفت و دعوتش پذيرفته شد، و زكات ها را از آنان كه مسلمان شدند جمع كرد، ولى در آن تاريخى كه معين كرده بود، فرستاده اى از ناحيه رسول خدا نرسيد. حارث پيش خود فكر كرد حتما حادثه اى رخ داده و رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» از دست او خشمگين شده، لذا محترمين از قوم خود را خواست و به ايشان گفت: رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» تاريخى معين كرد كه در آن تاريخ، فرستاده اى براى گرفتن زكات نزد من مى فرستد، و رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» هرگز خُلف وعده نمى كند، و من خيال مى كنم اين تأخير جز براى اين نيست كه آن جناب خشمگين شده، به راه بيفتيد تا نزد آن جناب برويم.


از آن سو، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در رأءس همان تاريخ، «وليد بن عقبة» را به سوى حارث روانه كرد، تا زكات هايى را كه از اشخاص گرفته، تحويل بگيرد، و «وليد»، در بين راه وحشت مى كند و بر مى گردد، و به عرض رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مى رساند كه من نزد حارث رفتم و او از دادن زكات خوددارى كرد، و مى خواست مرا بكشد.  
از آن سو، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» در رأس همان تاريخ، «وليد بن عقبة» را به سوى حارث روانه كرد، تا زكات هايى را كه از اشخاص گرفته، تحويل بگيرد، و «وليد»، در بين راه وحشت مى كند و بر مى گردد، و به عرض رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» مى رساند كه من نزد حارث رفتم و او از دادن زكات خوددارى كرد، و مى خواست مرا بكشد.  


رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، فورا لشكرى به سوى حارث و قبيله اش روانه مى كند. لشكر آن جناب در بين راه به حارث و نفراتش بر مى خورند كه از قبيله بيرون شده و دارند مى آيند. لشكريان گفتند اين خود حارث است كه مى آيد. حارث و نفراتش را دوره كردند. حارث پرسيد: به سوى چه كسى مأموريت يافته ايد؟ گفتند به سوى تو. پرسيد: براى چه؟  
رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم»، فورا لشكرى به سوى حارث و قبيله اش روانه مى كند. لشكر آن جناب در بين راه به حارث و نفراتش بر مى خورند كه از قبيله بيرون شده و دارند مى آيند. لشكريان گفتند اين خود حارث است كه مى آيد. حارث و نفراتش را دوره كردند. حارث پرسيد: به سوى چه كسى مأموريت يافته ايد؟ گفتند به سوى تو. پرسيد: براى چه؟  
۱۴٬۱۱۵

ویرایش