گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۲۳: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
__TOC__
__TOC__


و كلمه «أثَارَة» - به طورى كه راغب گفته - مصدر و به معناى نقل و روايت است. وقتى مى گوييم: «أثرتُ العِلمَ»، معنايش اين است كه من آن علم را روايت كردم. و مصدر اين فعل، همان طور كه «اثارة» مى آيد، «اثر» و «اثره» نيز مى آيد. و اصل معناى اين واژه، پيروى و دنبال كردن جاى پاى كسى بوده، بنا به گفته وى، كلمۀ «أثارَة»، هرچند مصدر است، اما مصدر به معناى مفعول - يعنى مأثور - است. يعنى: علمى كه نقل و روايت شده باشد و ثابت كند كه خدايان مشركان در خلقت قسمتى از آسمان ها و زمين شريك خدا هستند. ولى غالب مفسران، كلمۀ مذكور را به معناى «بقيه» معنا كرده اند. اين معنا هم، قريب به همان معناى سابق است.


معناى واژه ((اثاره (( و مفاد آيه با توجه به معناى آن
و معناى آيه اين است كه: اگر راست مى گوييد، براى من از كتاب هاى آسمانى قبل از قرآن دليلى بياوريد كه دلالت كند بر اين كه خدايان شما، در خلقت قسمتى از آسمان ها و يا خلقت قسمتى از زمين، شركت دارند. و اگر كتابى آسمانى نمى آوريد، حدّاقل دليل علمى منقولى - و يا بقيه اى از علم موروثى خود - بياوريد، كه اين ادعاى شما را اثبات كند.
و كلمه ((اثاره (( - به طورى كه راغب گفته - مصدر و به معناى نقل و روايت است . وقتى مى گوييم ((اثرت العلم (( معنايش اين است كه من آن علم را روايت كردم . و مصدر اين فعل همان طور كه ((اثاره (( مى آيد ((اثر(( و ((اثره (( نيز مى آيد. و اصل معناى اين واژه پيروى و دنبال كردن جاى پاى كسى بوده بنا به گفته وى كلمه ((اءثاره (( هر چند مصدر است ، اما مصدر به معناى مفعول - يعنى ماءثور - است يعنى : علمى كه نقل و روايت شده باشد و ثابت كند كه خدايان مشركين در خلقت قسمتى از آسمانها و زمين شريك خدا هستند. ولى غالب مفسرين كلمه مذكور را به معناى ((بقيه (( معنا كرده اند. اين معنا هم قريب به همان معناى سابق است .
 
و معناى آيه اين است كه : اگر راست مى گوييد، براى من از كتابهاى آسمانى قبل از قرآن دليلى بياوريد كه دلالت كند بر اينكه خدايان شما در خلقت قسمتى از آسمانها و يا خلقت قسمتى از زمين شركت دارند. و اگر كتابى آسمانى نمى آوريد حد اقل دليل علمى منقولى - و يا بقيه اى از علم موروثى خود - بياوريد كه اين ادعاى شما را اثبات كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۶ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۶ </center>
وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيب لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَمَةِ ...
«'''وَ مَنْ أَضلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَن لا يَستَجِيبُ لَهُ إِلى يَوْمِ الْقِيَامَةِ...'''»:


استفهام در اين آيه انكارى است . و اگر مستجاب نشدن دعاى مشركين را به روز قيامت تحديد كرده بدين جهت است كه روز قيامت اجل مسمى و معين شده دنيا است ، و محل دعوت تنها دنيا است ، و بعد از قيام قيامت ديگر دنيايى نيست .
استفهام در اين آيه انكارى است. و اگر مستجاب نشدن دعاى مشركان را به روز قيامت تحديد كرده، بدين جهت است كه روز قيامت، اجل مسمّى و معين شدۀ دنيا است، و محل دعوت، تنها دنيا است و بعد از قيام قيامت، ديگر دنيايى نيست.


((و هم عن دعائهم غافلون (( - اين جمله يكى ديگر از صفات آلهه مشركين است ، كه بعد از صفت ديگر آنها، يعنى مستجاب نكردن ، ذكر شده ، نه اينكه تعليل مستجاب نكردن باشد، براى اينكه مستجاب نكردن بت ها معلول اين است كه بت ها نه مالك پرستندگان خود هستند، و نه مالك چيزى از امور آنان ، همچنان كه خداى تعالى فرموده : ((قل اتعبدون من دون اللّه ما لا يملك لكم ضرا و لا نفعا((.
«'''وَ هُم عَن دُعَائِهِم غَافِلُون'''» - اين جمله، يكى ديگر از صفات آلهۀ مشركان است، كه بعد از صفت ديگر آن ها، يعنى مستجاب نكردن، ذكر شده. نه اين كه تعليل مستجاب نكردن باشد. براى اين كه مستجاب نكردن بت ها، معلول اين است كه بت ها، نه مالك پرستندگان خود هستند، و نه مالك چيزى از امور آنان. همچنان كه خداى تعالى فرموده: «قُل أتَعبُدُونَ مِن دُونِ اللّه مَا لَا يَملِكَ لَكُم ضَرّاً وَ لَا نَفعاً».


پس همان طور كه گفتيم ، جمله مورد بحث صفتى است اضافه بر صفت قبلى ، تا مقدمه اى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: در قيامت دشمن اين آلهه مى شوند، و به عبادتى كه براى آنها كردند كافر مى گردند. پس ‍ مشركين كه در دنيا دست دعا به سوى بت ها دراز مى كردند، روز قيامت مى فهمند كه بت ها از دعاى آنها غافل بوده اند و آن وقت دشمن آنها شده ، به پرستش آنها كافر مى شوند.
پس همان طور كه گفتيم، جمله مورد بحث، صفتى است اضافه بر صفت قبلى، تا مقدمه اى باشد براى آيه بعدى كه مى فرمايد: «در قيامت، دشمن اين آلهه مى شوند، و به عبادتى كه براى آن ها كردند، كافر مى گردند». پس مشركان كه در دنيا دست دعا به سوى بت ها دراز مى كردند، روز قيامت مى فهمند كه بت ها از دعاى آن ها غافل بوده اند و آن وقت دشمن آن ها شده، به پرستش آن ها كافر مى شوند.


از آيه شريفه برمى آيد كه تمامى موجودات حتى جمادات هم حيات و شعور دارند، براى اينكه بت ها از جماداتند، و آيه شريفه نسبت غفلت به آنها داده ، و غفلت از خواص موجود داراى شعور است ، و بر وصفى اطلاق مى شود كه داشتن شعور شاءن موصوفش باشد.
از آيه شريفه بر مى آيد كه تمامى موجودات، حتى جمادات هم حيات و شعور دارند. براى اين كه بت ها از جمادات اند، و آيه شريفه نسبت غفلت به آن ها داده، و غفلت از خواص موجود داراى شعور است، و بر وصفى اطلاق مى شود كه داشتن شعور، شأن موصوفش باشد.


وَ إِذَا حُشِرَ النَّاس كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَفِرِينَ
«'''وَ إِذَا حُشِرَ النَّاسُ كانُوا لهَُمْ أَعْدَاءً وَ كانُوا بِعِبَادَتهِمْ كَافِرِينَ'''»:


كلمه ((حشر(( به معناى آن است كه چيزى را به زور از جاى خود بيرون كنى ، و منظور از آن در اينجا مبعوث كردن مردم از قبورشان ، و سوق دادن آنها به سوى محشر است ، كه در آن روز آلهه آنان دشمنشان شده ، و به شرك آنان كافر گشته ، از ايشان بيزارى مى جويند، همچنان كه آيه ((تبرانا اليك ما كانوا ايانا يعبدون (( و آيه ((فكفى بالله شهيدا بيننا و بينكم ان كنا عن عبادتكم لغافلين (( اين مضامين را حكايت مى كند.
كلمه «حَشر» به معناى آن است كه چيزى را به زور از جاى خود بيرون كنى، و منظور از آن در اين جا، مبعوث كردن مردم از قبورشان، و سوق دادن آن ها به سوى محشر است، كه در آن روز، آلهۀ آنان دشمنشان شده، و به شرك آنان كافر گشته، از ايشان بيزارى مى جويند. همچنان كه آيه «تَبَرّأنَا إلَيكَ مَا كَانُوا إيّانَا يَعبُدُون». و آيه: «فَكَفَى بِاللهِ شَهِيداً بَينَنَا وَ بَينَكُم إن كُنّا عَن عِبَادَتِكُم لَغَافِلِين»، اين مضامين را حكايت مى كند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۸ صفحه : ۲۸۷ </center>
و در سياق دو آيه مورد بحث اشاره اى است به اينكه سنگ و چوبهاى جماد كه در اين عالم در نظر ما جماد و بى جانند، چون آثار حيات در آنها نمى بينيم ، در نشاءه آخرت معلوم مى شود كه براى خود جان داشته اند، و آن روز آثار حيات از ايشان بروز مى كند. و ما در اين باره مطالبى در ذيل آيه ((قالواانطقنا اللّه الذى انطق كل شى ء(( گذرانديم .
و در سياق دو آيه مورد بحث، اشاره اى است به اين كه سنگ و چوب هاى جماد كه در اين عالَم در نظر ما جماد و بى جان اند، چون آثار حيات در آن ها نمى بينيم، در نشئۀ آخرت معلوم مى شود كه براى خود جان داشته اند، و آن روز، آثار حيات از ايشان بروز مى كند. و ما در اين باره، مطالبى در ذيل آيه: «قَالُوا أنطَقَنَا اللّهُ الّذِى أنطَقَ كُلّ شَئ» گذرانديم.


وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَتُنَا بَيِّنَتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُّبِينٌ
«'''وَ إِذَا تُتْلى عَلَيهِمْ ءَايَاتُنَا بَيِّنَاتٍ قَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ هَذَا سِحْرٌ مُبِينٌ'''»:


اين آيه و آيه بعدش در مقام توبيخ است . و مراد از آيات ((بينات (( آيات قرآن است كه بر آنان تلاوت مى شد. در اين آيه وقتى مى خواهد از زبان كفار همين آيات بينات را نقل كند كه در باره اش گفتند سحر است ، به جاى اين كلمه ، كلمه ((حق (( را مى آورد حقى كه به سويشان آمده ، و مى فرمايد: ((للحق لما جاءهم (( با اينكه مقتضاى ظاهر آيه اين بود كه به جاى ((للحق (( بفرمايد ((لها((، و اين بدان جهت است كه بفهماند آيات بينات حق بود كه بر آنان تلاوت مى شد، و هيچ مجوزى نداشتند كه آن را سحر آشكار بخوانند. و خلاصه با علم به اينكه حق مبين است آن را ((سحر مبين (( خواندند پس مردمى زورگو و لجباز و مخالف حق صريح بودند.
اين آيه و آيه بعدش، در مقام توبيخ است. و مراد از «آيات بينات»، آيات قرآن است كه بر آنان تلاوت مى شد. در اين آيه، وقتى مى خواهد از زبان كفار همين آيات بينات را نقل كند كه در باره اش گفتند سحر است، به جاى اين كلمه، كلمۀ «حق» را مى آورد، حقى كه به سويشان آمده، و مى فرمايد: «لِلحَقّ لَمّا جَاءَهُم»، با اين كه مقتضاى ظاهر آيه اين بود كه به جاى «لِلحَقّ» بفرمايد: «لَهَا»، و اين، بدان جهت است كه بفهماند «آيات بينات» حق بود كه بر آنان تلاوت مى شد، و هيچ مجوزى نداشتند كه آن را سحر آشكار بخوانند. و خلاصه با علم به اين كه «حقّ مبين» است، آن را «سحر مُبين» خواندند. پس مردمى زورگو و لجباز و مخالف حق صريح بودند.


أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً ...
«'''أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ إِنِ افْترَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لى مِنَ اللَّهِ شيْئاً...'''»:


كلمه ((ام (( در اينجا منقطعه و به معناى ((بلكه (( است در نتيجه معناى آيه اين مى شود: بلكه كفر مى گويند اينكه قرآن خود را كلام خدا خوانده ، بر خدا افتراء بسته است .
كلمه ((ام (( در اينجا منقطعه و به معناى ((بلكه (( است در نتيجه معناى آيه اين مى شود: بلكه كفر مى گويند اينكه قرآن خود را كلام خدا خوانده ، بر خدا افتراء بسته است .
۱۴٬۰۹۹

ویرایش