گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۹ بخش۴۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
خط ۱۳۱: خط ۱۳۱:
و معناى آيه اين است كه: «فَتَنَادَوا» يكديگر را صدا زدند، «مُصبِحين» در حالى كه داشتند داخل صبح مى شدند. «أن اغدُوا عَلى حَرثِكُم» - اين جمله نداى طرفينى را معنا مى كند، و مى فهماند كه در ندا چه مى گفتند؟ - مى گفتند: صبح شد، برخيزيد به سوى باغ خود روان شويد. و بنابراين، كلمه «اغدُوا» - كه صيغه امر و به معناى صبح زود به طرف كار و كسب رفتن است - متضمن معناى «اقبِلُوا - روى آوريد» نيز هست. و به همين جهت بود كه با حرف «عَلى» متعدى شده، و گرنه با حرف «إلى» متعدى مى شد - همچنان كه زمخشرى نيز به اين نكته اشاره كرده است - «إن كُنتُم صَارِمين» يعنى اگر قصد و تصميم بر صرم و چيدن ميوه داريد.
و معناى آيه اين است كه: «فَتَنَادَوا» يكديگر را صدا زدند، «مُصبِحين» در حالى كه داشتند داخل صبح مى شدند. «أن اغدُوا عَلى حَرثِكُم» - اين جمله نداى طرفينى را معنا مى كند، و مى فهماند كه در ندا چه مى گفتند؟ - مى گفتند: صبح شد، برخيزيد به سوى باغ خود روان شويد. و بنابراين، كلمه «اغدُوا» - كه صيغه امر و به معناى صبح زود به طرف كار و كسب رفتن است - متضمن معناى «اقبِلُوا - روى آوريد» نيز هست. و به همين جهت بود كه با حرف «عَلى» متعدى شده، و گرنه با حرف «إلى» متعدى مى شد - همچنان كه زمخشرى نيز به اين نكته اشاره كرده است - «إن كُنتُم صَارِمين» يعنى اگر قصد و تصميم بر صرم و چيدن ميوه داريد.


«فَانطَلَقُوا» - يعنى روانه شدند و به سوى باغشان رفتند، «وَ هُم يَتَخَافَتُون» در حالى كه به طور آهسته و مخفيانه با يكديگر مشورت مى كردند، و مى گفتند: «أن لا يَدخُلَنّهَا اليَومَ عَليكم مسكين»، امروز رفتنتان به باغ را از انظار مخفى بداريد، تا فقرا و مساكين خبردار نشوند، و گرنه آن ها هم داخل باغ مى شوند، و ناچارتان مى كنند سهمى از ميوه ها را به آنان اختصاص دهيد، و غدوا صبح زود به طرف باغ روان شدند، «على حرد» در حالى كه قرارشان بر اين بود كه مسكينان را منع كنند، «قادرين»، در دل هاى خود چنين فرض و تقدير مى كردند كه به زودى ميوه ها را خواهند چيد، و حتى يك دانه آن را به مسكينان نخواهند داد.
«فَانطَلَقُوا» - يعنى روانه شدند و به سوى باغشان رفتند، «وَ هُم يَتَخَافَتُون» در حالى كه به طور آهسته و مخفيانه با يكديگر مشورت مى كردند، و مى گفتند: «أن لا يَدخُلَنّهَا اليَومَ عَليكم مسكين»، امروز رفتنتان به باغ را از انظار مخفى بداريد، تا فقرا و مساكين خبردار نشوند، و گرنه آن ها هم داخل باغ مى شوند، و ناچارتان مى كنند سهمى از ميوه ها را به آنان اختصاص دهيد، «وَ غَدَوا» صبح زود به طرف باغ روان شدند، «عَلى حَردٍ» در حالى كه قرارشان بر اين بود كه مسكينان را منع كنند، «قَادِرين»، در دل هاى خود چنين فرض و تقدير مى كردند كه به زودى ميوه ها را خواهند چيد، و حتى يك دانه آن را به مسكينان نخواهند داد.


«'''فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضالُّونَ * بَلْ نحْنُ محْرُومُونَ'''»:
«'''فَلَمَّا رَأَوْهَا قَالُوا إِنَّا لَضالُّونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ'''»:


ولى همين كه باغ را بدان وضع مشاهده كردند، و ديدند كه چون صريم شده، و طائفى از ناحيه خدا دور آن طواف كرده و نابودش ساخته،
ولى همين كه باغ را بدان وضع مشاهده كردند، و ديدند كه چون «صريم» شده، و طائفى از ناحيه خدا دور آن طواف كرده و نابودش ساخته،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۷ </center>
با خود گفتند «انا لضالون» ما چه گمراه بوديم، كه به خود وعده داديم ميوه ها را مى چينيم و يك دانه هم به فقرا نمى دهيم.
با خود گفتند: «إنّا لَضَالّون» ما چه گمراه بوديم، كه به خود وعده داديم ميوه ها را مى چينيم و يك دانه هم به فقرا نمى دهيم.


بعضى اين طور معنا كرده اند كه: نكند راه باغمان را گم كرده ايم.
بعضى اين طور معنا كرده اند كه: نكند راه باغمان را گُم كرده ايم.


«'''بل نحن محرومون'''» - اين جمله اعراض از جمله سابق است، و معنايش است كه نه تنها گمراهيم بلكه از رزق هم محروم شديم.
«'''بَل نَحنُ مَحرُومُون'''» - اين جمله اعراض از جمله سابق است، و معنايش است كه: نه تنها گمراهيم، بلكه از رزق هم محروم شديم.


«'''قَالَ أَوْسطهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَّكمْ لَوْلا تُسبِّحُونَ ...رَاغِبُونَ'''»:
«'''قَالَ أَوْسطهُمْ أَ لَمْ أَقُل لَكُمْ لَوْلا تُسبِّحُونَ ...رَاغِبُونَ'''»:


«'''قال اوسطهم '''»، آنكه از سايرين ميانه روتر و معتدل تر بود چون او همواره مردم خود را به حق يادآورى مى كرد، هر چند كه در مقام عمل از آنان پيروى مى نمود بعضى از مفسرين گفته اند: منظور از اوسط كسى است كه سن و سال متوسطى داشته . ليكن اين حرف درست نيست - «'''الم اقل لكم '''» آيا به شما نگفتم - معلوم مى شود قبلا به آنان نصيحت كرده بود، و اگر قرآن كريم آن را نقل نكرده ، براى بود كه جمله مورد بحث به خواننده مى فهمانيد كه چنين نصيحتى قبلا شده بوده ، ديگر احتياج به ذكر آن نبود - «'''لو لا تسبحون '''»، چرا تسبيح خدا نمى گوييد، و او را از داشتن شريكها منزه نمى داريد؟ و چرا بر قدرت خود و ساير اسباب ظاهرى اعتماد مى كنيد و سوگند مى خوريد، كه حتما فردا ميوه ها را مى چينيم ، و ان شاء اللّه نمى گوييد و خدا را به كلى از دخالت و سببيت و تاثير معزول مى كنيد و همه تاثيرها را به خود و ساير اسباب ظاهرى منسوب مى كنيد؟ اين همان شرك است ، كه شما را از ارتكابش زنهار دادم .
«قَالَ أوسَطُهُم»، آن كه از سايرين ميانه روتر و معتدل تر بود، چون او همواره مردم خود را به حق يادآورى مى كرد، هرچند كه در مقام عمل از آنان پيروى مى نمود. بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «اوسط» كسى است كه سن و سال متوسطى داشته، ليكن اين حرف درست نيست - «ألَم أقُل لَكُم» آيا به شما نگفتم - معلوم مى شود قبلا به آنان نصيحت كرده بود. و اگر قرآن كريم آن را نقل نكرده، براى بود كه جمله مورد بحث به خواننده مى فهمانيد كه چنين نصيحتى قبلا شده بوده، ديگر احتياج به ذكر آن نبود - «لَولا تُسَبّحُون»، چرا تسبيح خدا نمى گوييد، و او را از داشتن شريك ها منزه نمى داريد؟ و چرا بر قدرت خود و ساير اسباب ظاهرى اعتماد مى كنيد و سوگند مى خوريد، كه حتما فردا ميوه ها را مى چينيم، و إن شاء اللّه نمى گوييد و خدا را به كلّى از دخالت و سببيت و تأثير معزول مى كنيد و همه تأثيرها را به خود و ساير اسباب ظاهرى منسوب مى كنيد؟ اين همان شرك است، كه شما را از ارتكابش زنهار دادم.


آرى اگر گفته بودند «'''ليصرمنها مصبحين الا ان يشاء اللّه '''» معنايش اين مى شد كه خدا هيچ شريكى ندارد، اگر به چيدن ميوه موفق مى شدند به اذن خدا شده بودند، و اگر نمى شدند باز به مشيت خدا نشده بودند، پس همه امور به دست خداست ، و او را شريكى نيست.
آرى، اگر گفته بودند «لَيَصرِمُنّهَا مُصبِحين إلّا أن يَشَاءَ اللّه»، معنايش اين مى شد كه خدا هيچ شريكى ندارد، اگر به چيدن ميوه موفق مى شدند به اذن خدا شده بودند، و اگر نمى شدند، باز به مشيت خدا نشده بودند. پس همه امور به دست خداست، و او را شريكى نيست.


بعضى گفته اند: منظورشان از تسبيح خدا ياد خدا و توبه به درگاه او بوده ، چون گناهى از ايشان سر زده بود، و آن اين بود كه نيت كردند مسكينان را از ميوه هاى چيده شده محروم سازند،وجه بد نيست البته در صورتى كه منظور از استثناء كنار گذاشتن سهمى از ميوه براى فقراء باشد.
بعضى گفته اند: منظورشان از تسبيح خدا، ياد خدا و توبه به درگاه او بوده، چون گناهى از ايشان سر زده بود، و آن اين بود كه نيت كردند مسكينان را از ميوه هاى چيده شده محروم سازند، این وجه بد نيست، البته در صورتى كه منظور از استثناء، كنار گذاشتن سهمى از ميوه براى فقراء باشد.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۸ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۸ </center>
«'''قَالُوا سبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ'''»:
«'''قَالُوا سُبْحَانَ رَبِّنَا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ'''»:


اين جمله حكايت تسبيح صاحبان باغ مذكور است كه بعد از ملامت آن شخص ميانه رو متوجه خطاى خود شده ، خدا را تسبيح كردند، و گفتند: خدا را از شركايى كه در سوگند خود برايش اثبات كرديم منزه مى داريم ، تنزيهى نگفتنى ، و اعتراف داريم كه يگانه رب ما اوست و او است كه با مشيت خود امور ما را تدبير مى كند، آرى ما در اثبات شريكها براى او ستمكار بوديم .
اين جمله، حكايت تسبيح صاحبان باغ مذكور است كه بعد از ملامت آن شخص ميانه رو، متوجه خطاى خود شده، خدا را تسبيح كردند، و گفتند: خدا را از شركايى كه در سوگند خود برايش اثبات كرديم، منزه مى داريمتنزيهى نگفتنى، و اعتراف داريم كه يگانه ربّ ما، اوست و اواست كه با مشيت خود، امور ما را تدبير مى كند. آرى ما در اثبات شريك ها براى او ستمكار بوديم.


بنابر اين ، جمله مورد بحث ما هم تسبيح خدا است ، و هم اعترافشان است به اينكه در اثبات شركا برنفس خود ستم كرده اند.
بنابراين، جمله مورد بحث ما، هم تسبيح خدا است، و هم اعترافشان است به اين كه در اثبات شركا، بر نفس خود ستم كرده اند.


و بنابر آن قول ديگر كه نقل كرديم جمله مورد بحث توبه و اعتراف ايشان است به اينكه هم به خود ستم كردند و هم به فقرا.
و بنابر آن قول ديگر - كه نقل كرديم - جمله مورد بحث توبه و اعتراف ايشان است به اين كه هم به خود ستم كردند و هم به فقرا.


«'''فَأَقْبَلَ بَعْضهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلَوَمُونَ'''»:
«'''فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلَوَمُونَ'''»:


پس رو به يكديگر نهاده بعضى بعض ديگر را به خاطر ظلمى كه مرتكب شدند به باد ملامت گرفتند.
پس رو به يكديگر نهاده، بعضى، بعض ديگر را به خاطر ظلمى كه مرتكب شدند، به باد ملامت گرفتند.


«'''قَالُوا يَا وَيْلَنَا ... رَاغِبُونَ'''»:
«'''قَالُوا يَا وَيْلَنَا ... رَاغِبُونَ'''»:


كلمه «'''طغيان '''» كه اسم فاعل «'''طاغى '''» از آن مشتق شده به معناى تجاوز از حد است و ضمير در «'''منها'''» به كلمه «'''جنه '''» آن هم به اعتبار ميوه اش برمى گردد، چون منظورشان اين بوده كه اميد است پروردگار ما چيزى بهتر از ميوه هايى كه سوختند به ما بدهد.
كلمه «طغيان» كه اسم فاعل «طاغى» از آن مشتق شده، به معناى تجاوز از حد است. و ضمير در «مِنهَا» به كلمه «جَنّة» آن هم به اعتبار ميوه اش بر مى گردد. چون منظورشان اين بوده كه اميد است پروردگار ما، چيزى بهتر از ميوه هايى كه سوختند، به ما بدهد.


و معناى آيه اين است كه: صاحبان باغ بعد از آنكه به ظلم و طغيان خود متوجه شدند گفتند: اى واى بر ما كه ما مردمى متجاوز از حد بوديم ، و پا از گليم عبوديت فراتر نهاديم ، براى اينكه براى پروردگار يكتاى خود اثبات شريك كرديم، و او را يگانه در ربوبيت ندانستيم ، و ما اميدواريم پروردگارمان بهتر از آن جنت كه طائفى از عذاب، سياهش كرد و سوزاند، چيزى به ما بدهد، چون ما ديگر از هر چيزى ديگرى دل بريديم، و دل به او بستيم.
و معناى آيه اين است كه: صاحبان باغ بعد از آن كه به ظلم و طغيان خود متوجه شدند، گفتند: اى واى بر ما، كه ما مردمى متجاوز از حد بوديم، و پا از گليم عبوديت فراتر نهاديم. براى اين كه براى پروردگار يكتاى خود اثبات شريك كرديم، و او را يگانه در ربوبيّت ندانستيم، و ما اميدواريم پروردگارمان، بهتر از آن جنّت كه طائفى از عذاب، سياهش كرد و سوزاند، چيزى به ما بدهد. چون ما ديگر از هر چيزى ديگرى دل بريديم، و دل به او بستيم.


«'''كَذَلِك الْعَذَاب وَ لَعَذَاب الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ'''»:
«'''كَذَلِك الْعَذَابُ وَ لَعَذَابُ الاَخِرَةِ أَكْبرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ'''»:


كلمه «'''العذاب '''» مبتداى موخر، و كلمه «'''كذلك '''» خبر مقدم است ، و تقديرش «'''العذاب كذلك '''» است ، يعنى نمونه عذابى كه ما بشر را از آن زنهار مى دهيم عذاب اصحاب باغ است . و حاصلش اين شد كه خداى تعالى انسان را با مال و اولاد امتحان مى كند، و انسان به وسيله همين مال و اولاد طغيان نموده مغرور مى شود و خود را بى نياز از پروردگار احساس نموده ، در نتيجه اصلا پروردگار خويش را فراموش مى كند، و اسباب ظاهرى و قدرت خود را شريك خدا مى گيرد، و قهرا جرات بر معصيت پيدا مى كند، در حالى كه غافل است از اينكه عذاب و وبال عملش دورا دور او را گرفته ،
كلمه «العَذَاب» مبتداى مؤخر، و كلمه «كَذلِك» خبر مقدم است و تقديرش «العَذَابُ كَذَلِك» است. يعنى نمونه عذابى كه ما بشر را از آن زنهار مى دهيم، عذاب اصحاب باغ است. و حاصلش اين شد كه: خداى تعالى، انسان را با مال و اولاد امتحان مى كند، و انسان به وسيله همين مال و اولاد، طغيان نموده مغرور مى شود و خود را بى نياز از پروردگار احساس نموده، در نتيجه اصلا پروردگار خويش را فراموش مى كند، و اسباب ظاهرى و قدرت خود را شريك خدا مى گيرد، و قهرا جرأت بر معصيت پيدا مى كند. در حالى كه غافل است از اين كه عذاب و وبال عملش دورا دور او را گرفته،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۲۹ </center>
و اينطور عذابش آماده شده ، تا ناگهان بر سرش بتازد، و با هول انگيزترين و تلخ ‌ترين شكل رخ بنمايد، آن وقت از خواب غفلتش بيدار مى شود، و به ياد نصيحت هايى مى افتد كه به او مى كردند و او گوش نمى داد، آن وقت نسبت به كوتاهى هاى خود اظهار ندامت مى كند، از ظلم و طغيان خود شرمنده مى شود، و از پروردگارش درخواست برگشتن نعمت مى كند، تا اين بار شكر او را به جاى آورد، عينا همانطور كه سرگذشت صاحبان باغ به آن انجاميد. بنابر اين قرآن مى خواهد با نقل اين داستان يك قاعده كلى براى همه انسان ها بيان كند.
و اين طور عذابش آماده شده، تا ناگهان بر سرش بتازد، و با هول انگيزترين و تلخ ‌ترين شكل رُخ بنمايد. آن وقت از خواب غفلتش بيدار مى شود، و به ياد نصيحت هايى مى افتد كه به او مى كردند و او گوش نمى داد. آن وقت نسبت به كوتاهى هاى خود اظهار ندامت مى كند، از ظلم و طغيان خود شرمنده مى شود، و از پروردگارش درخواست برگشتن نعمت مى كند، تا اين بار شكر او را به جاى آورد. عينا همان طور كه سرگذشت صاحبان باغ به آن انجاميد. بنابراين، قرآن مى خواهد با نقل اين داستان، يك قاعده كلّى براى همه انسان ها بيان كند.


و اينكه فرمود: «'''و هر آينه عذاب آخرت بزرگتر است اگر بفهمند'''»، علتش اين است كه عذاب آخرت از قهر الهى منشاء دارد، و چيزى و كسى نمى تواند در برابرش مقاومت كند، عذابى است كه خلاصى از آن نيست ، حتى مرگى هم به دنبال ندارد، به خلاف عذابهاى دنيوى كه هم در بعضى اوقات قابل جبران است ، و هم با مرگ پايان مى پذيرد، عذاب آخرت از تمامى جهات وجود، محيط به انسان است ، و دائمى و بى انتها است ، نه چون عذابهاى دنيا كه بالاخره تمام مى شود.
و اين كه فرمود: «و هر آينه عذاب آخرت بزرگتر است، اگر بفهمند»، علتش اين است كه عذاب آخرت از قهر الهى منشأ دارد، و چيزى و كسى نمى تواند در برابرش مقاومت كند. عذابى است كه خلاصى از آن نيست، حتى مرگى هم به دنبال ندارد. به خلاف عذاب هاى دنيوى كه هم در بعضى اوقات قابل جبران است، و هم با مرگ پايان مى پذيرد. عذاب آخرت از تمامى جهات وجود، محيط به انسان است، و دائمى و بى انتها است، نه چون عذاب هاى دنيا كه بالاخره تمام مى شود.


«'''بحث روايتى'''»:
==بحث روایی: (رواياتى درباره آیات این سوره)==


رواياتى درباره مراد از «'''ن '''»، «'''قلم '''» و «'''ما يسطرون '''»
در كتاب معانى، به سند خود، از سفيان بن سعيد ثورى روايت كرده كه از امام صادق «عليه السلام» تفسير حروف مقطعۀ اول سوره ها را پرسيده، و آن جناب فرموده: اما حرف «نون» - كه در اول سوره «ن» است - نهرى است در بهشت، كه خداى تعالى به آن دستور داد منجمد شود، و منجمد گشته مداد شد، و به قلم فرمود تا بنويسد. قلم آنچه بوده و تا روز قيامت خواهد شد، در لوح محفوظ سطر به سطر نوشت. پس مداد، مدادى است از نور، و قلم هم قلمى است از نور، و لوح هم لوحى است از نور.


در كتاب معانى به سند خود از سفيان بن سعيد ثورى روايت كرده كه از امام صادق (عليه السلام ) تفسير حروف مقطعه اول سوره ها را پرسيده ، و آن جناب فرموده : اما حرف «'''نون '''» كه در اول سوره «'''ن '''» است ، نهرى است در بهشت ، كه خداى تعالى به آن دستور داد منجمد شود، و منجمد گشته مداد شد، و به قلم فرمود تا بنويسد، قلم آنچه بوده و تا روز قيامت خواهد شد در لوح محفوظ سطر به سطر نوشت ، پس ‍ مداد مدادى است از نور، و قلم هم قلمى است از نور، و لوح هم لوحى است از نور.
سفيان مى گويد به او گفتم: يابن رسول اللّه! امر لوح و قلم و مداد را برايم بيشتر شرح بده، و از آنچه خدا به تو آموخته، تعليمم بفرما. فرمود: اى ابن سعيد! اگر نبود كه تو اهليت پاسخ را دارى، پاسخت نمى دادم. بدان كه «نون» فرشته اى است كه به قلم گزارش مى دهد، و قلم، فرشته اى است كه به لوح گزارش مى دهد. لوح هم، فرشته اى كه به اسرافيل گزارش مى دهد، و او نيز فرشته اى است كه به ميكائيل گزارش مى دهد و ميكائيل هم به جبرئيل، و جبرئيل به انبيا و رسولان. آنگاه فرمود: اى سفيان! برخيز برو كه بيش از اين را صلاحت نمى دانم.
 
سفيان مى گويد به او گفتم: يابن رسول اللّه امر لوح و قلم و مداد را برايم بيشتر شرح بده، و از آنچه خدا به تو آموخته تعليمم بفرما. فرمود: اى ابن سعيد اگر نبود كه تو اهليت پاسخ را دارى پاسخت نمى دادم، بدان كه «نون» فرشته اى است كه به قلم گزارش مى دهد، و قلم فرشته اى است كه به لوح گزارش مى دهد، لوح هم فرشته اى كه اسرافيل گزارش مى دهد، و او نيز فرشته اى است كه به ميكائيل گزارش مى دهد و ميكائيل هم به جبرئيل، و جبرئيل به انبيا و رسولان. آنگاه فرمود اى سفيان برخيز برو كه بيش از اين را صلاحت نمى دانم.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۳۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۹ صفحه ۶۳۰ </center>
و در همان كتاب به سند خود از ابراهيم كرخى روايت كرده كه گفت : از امام صادق (عليه السلام) از معناى لوح و قلم پرسيدم ، فرمود: دو فرشته اند.
و در همان كتاب، به سند خود، از ابراهيم كرخى روايت كرده كه گفت: از امام صادق «عليه السلام»، از معناى لوح و قلم پرسيدم. فرمود: دو فرشته اند.


و نيز در همان كتاب به سند خود از اصبغ بن نباته از اميرالمؤ منين (عليه السلام ) روايت كرده كه در تفسير آيه «'''ن و القلم و ما يسطرون '''» فرمود: منظور از قلم ، قلمى است از نور، و كتابى از نور كه در لوح محفوظ قرار دارد، و مقربين درگاه خدا شاهد آنند، «'''و كفى باللّه شهيدا'''».
و نيز در همان كتاب، به سند خود، از اصبغ بن نباته، از اميرالمؤمنين «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير آيه: «ن وَ القَلَم وَ مَا يَسطُرُون» فرمود: منظور از قلم، قلمى است از نور، و كتابى از نور كه در لوح محفوظ قرار دارد، و مقربان درگاه خدا شاهد آنند، «وَ كَفى بِاللّه شَهِيداً».


مؤلف: در معانى گذشته رواياتى ديگر از امامان اهل بيت (عليهم السلام ) وارد شده ، و ما در تفسير آيه «'''هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق '''» حديثى را كه قمى از عبد الرحيم قصير از امام صادق (عليه السلام) درباره لوح و قلم روايت كرده نقل كرديم ، در آن آمده بود كه سپس مهر بر دهان قلم زد، و ديگر از آن به بعد تا ابد قلم سخن نگفت ، و نخواهد گفت، و آن عبارت است از كتاب مكنون كه همه نسخه ها از آنجا است.
مؤلف: در معانى گذشته، رواياتى ديگر از امامان اهل بيت «عليهم السلام» وارد شده، و ما در تفسير آيه «هذَا كِتَابُنَا يَنطِقَ عَلَيكُم بِالحَقّ» حديثى را كه قمى، از عبد الرحيم قصير، از امام صادق «عليه السلام»، درباره لوح و قلم روايت كرده، نقل كرديم. در آن آمده بود كه: سپس مُهر بر دهان قلم زد، و ديگر از آن به بعد تا ابد قلم سخن نگفت و نخواهد گفت، و آن عبارت است از: كتاب مكنون، كه همه نسخه ها از آن جا است.


و در الدر المنثوركه ابن جرير از معاويه بن قره از پدرش روايت كرده كه گفت رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) در معناى «'''ن و القلم و ما يسطرون '''» فرمود: لوحى از نور و قلمى از نور است كه بر تمامى آنچه شده و تا قيامت مى شود جريان يافته و همه را نوشته است .
و در الدر المنثور است كه ابن جرير، از معاوية بن قره، از پدرش روايت كرده كه گفت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، در معناى «ن وَ القَلَم وَ مَا يَسطُرُون» فرمود: لوحى از نور و قلمى از نور است كه بر تمامى آنچه شده و تا قيامت مى شود، جريان يافته و همه را نوشته است.


مؤلف : در معناى اين حديث رواياتى ديگر نيز هست و اينكه در حديث فرمود: «'''جريان يافته '''»، منظور اين است كه آنچه از حوادث در متن كائنات رخ مى دهد، مطابق همان چيزى است كه در آن كتاب نوشته شده. نظير اين تعبير تعبيرى است كه در روايت ابوهريره آمده، كه فرمود: «'''سپس بر دهان قلم مهر نهاد، در نتيجه ديگر سخن نگفت ، و تا قيامت هم سخن نخواهد گفت '''».
مؤلف: در معناى اين حديث، رواياتى ديگر نيز هست و اين كه در حديث فرمود: «جريان يافته»، منظور اين است كه آنچه از حوادث در متن كائنات رُخ مى دهد، مطابق همان چيزى است كه در آن كتاب نوشته شده. نظير اين تعبير، تعبيرى است كه در روايت ابوهريره آمده، كه فرمود: «سپس بر دهان قلم مُهر نهاد، در نتيجه ديگر سخن نگفت، و تا قيامت هم سخن نخواهد گفت».




۱۴٬۲۰۵

ویرایش