۱۴٬۲۱۶
ویرایش
خط ۴۴: | خط ۴۴: | ||
سؤالى كه در اين جا پيش مى آيد، اين است كه چرا ملائكه استثنا نشدند، و به طور كلى فرمود: «لا يَملكُون منه خِطابا»، با اين كه ملائكه منزه از این اند كه به خداى تعالى اعتراضى بكنند، و خداى تعالى درباره آنان فرموده: «عِبادٌ مُكرَمُون لا يَسبِقُونهُ بِالقَول و هُم بِأمره يَعمَلُون»، و نيز در سوره نحل، آيه ۴۰ بعضى از ايشان را «روح» و «كلمه» خود خوانده ، | سؤالى كه در اين جا پيش مى آيد، اين است كه چرا ملائكه استثنا نشدند، و به طور كلى فرمود: «لا يَملكُون منه خِطابا»، با اين كه ملائكه منزه از این اند كه به خداى تعالى اعتراضى بكنند، و خداى تعالى درباره آنان فرموده: «عِبادٌ مُكرَمُون لا يَسبِقُونهُ بِالقَول و هُم بِأمره يَعمَلُون»، و نيز در سوره نحل، آيه ۴۰ بعضى از ايشان را «روح» و «كلمه» خود خوانده ، | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۷ </center> | ||
و در سوره انعام، آيه ۷۳ كلام خود را | و در سوره انعام، آيه ۷۳ كلام خود را «حق» خوانده و در سوره نور، آيه ۲۵ خود را «حق مبين» دانسته، و «حق»، هيچ گاه معارض و مناقض «حق» واقع نمى شود. | ||
پس معلوم مى شود مراد از خطابى كه فرموده: «مالك آن نيستند»، اعتراض به حكم و رفتار او نيست، بلكه تنها همان مسأله شفاعت و ساير وسائل تخلص از شر است. نظير عدل، بيع، دوستى، دعاء و درخواست، كه در جاى ديگر هم فرموده: «مِن قَبل أن يَأتِى يَومٌ لا بَيعٌ فِيه و لا خُلّة و لا شَفاعة» و نيز فرموده: «وَ لا يُقبَلُ مِنها عَدلٌ و لا تَنفَعُها شَفاعَة»، و نيز فرموده: «يَومَ يَأت لا تَكلّم نَفسٌ إلّا بِإذنه». | پس معلوم مى شود مراد از خطابى كه فرموده: «مالك آن نيستند»، اعتراض به حكم و رفتار او نيست، بلكه تنها همان مسأله شفاعت و ساير وسائل تخلص از شر است. نظير عدل، بيع، دوستى، دعاء و درخواست، كه در جاى ديگر هم فرموده: «مِن قَبل أن يَأتِى يَومٌ لا بَيعٌ فِيه و لا خُلّة و لا شَفاعة» و نيز فرموده: «وَ لا يُقبَلُ مِنها عَدلٌ و لا تَنفَعُها شَفاعَة»، و نيز فرموده: «يَومَ يَأت لا تَكلّم نَفسٌ إلّا بِإذنه». | ||
و كوتاه سخن اين كه: ضمير فاعل در | و كوتاه سخن اين كه: ضمير فاعل در «يَملِكُون» به تمامى حاضران در يَومُ الفصل بر مى گردد، چه ملائكه، چه روح، چه انس و چه جن. چون سياق آيه، سياق حكايت از عظمت و كبريايى خداى تعالى است، و در چنين سياقى همه مشمول اند، نه خصوص ملائكه و روح، و نه خصوص طاغيان. علاوه بر اين، ملائكه و روح قبلا نامشان به ميان نيامده بود تا ضمير به آنان برگردد، و طاغيان هم هر چند نامشان برده شده، ولى فاصله طولانى اجازه نمى دهد ضمير به آنان برگردد، پس ضمير به همه بر مى گردد، و به دليلى كه گفته شد منظور از خطاب، شفاعت و يا شبيه به آن است. | ||
و كلمه | و كلمه «يَوم»، ظرف است براى جملۀ «لا يَملِكُون». | ||
بعضى گفته اند: ظرف است براى جمله | بعضى گفته اند: ظرف است براى جمله «لا يتكلّمون»، ولى با اين كه «لا يَملِكُون» جلوتر از «يوم» واقع شده، بعيد است كه «يَوم» ظرف باشد براى «يتكلّمون» كه بعد از ظرف قرار گرفته. | ||
مراد از | ==مراد از «روح» در آیه: «يَومَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ المَلائكة...»== | ||
و مراد از | و مراد از «روح»، مخلوقى امرى است كه آيه «قُل الرّوحُ مِن أمر رَبّى» به آن اشاره دارد. و بعضى گفته اند: مراد از «روح»، اشراف از فرشتگان است. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۸ </center> | ||
بعضى ديگر گفته اند: مراد | بعضى ديگر گفته اند: مراد ملائكۀ حفظه است. و بعضى گفته اند: مراد فرشتۀ موكّل بر ارواح است. | ||
وليكن هيچ يك از اين | وليكن هيچ يك از اين اقوال، دليلى بر گفته خود ندارند. | ||
بعضى هم گفته اند: مراد از آن جبرئيل است. و بعضى گفته اند: ارواح مردم است، كه با ملائكه در يك صف مى ايستند، و اين در خصوص | بعضى هم گفته اند: مراد از آن جبرئيل است. و بعضى گفته اند: ارواح مردم است، كه با ملائكه در يك صف مى ايستند، و اين در خصوص ايامى است كه نفخۀ اول دميده شده، و نفخۀ دوم دميده نشده، و ارواح به اجساد بر نگشته اند. | ||
بعضى هم گفته اند: مراد قرآن است، و منظور از ايستادن قرآن، ظهور آثار آن در آن روز است كه سعادت مؤمنين و شقاوت كفار به وسيله قرآن در آن روز ظاهر مى شود. | بعضى هم گفته اند: مراد قرآن است، و منظور از ايستادن قرآن، ظهور آثار آن در آن روز است كه سعادت مؤمنين و شقاوت كفار به وسيله قرآن در آن روز ظاهر مى شود. | ||
ولى اين سه نظريه صحيح نيست، براى اين كه | ولى اين سه نظريه صحيح نيست، براى اين كه هرچند كه كلمه «روح» در كلام خداى تعالى بر هر سه معنا اطلاق شده، وليكن در هر جا با يك قيد آمده. مثلا فرموده: «وَ نَفَختُ فِيه مِن رُوحِى»، و يا فرموده: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمين»، و يا فرموده: «قُل نَزّلَهُ رَوحَ القَدَس»، و يا فرموده: «فَأرسَلنَا إليها رُوحَنا»، و يا فرمود: «وَ كَذلك أوحَينا إليك رُوحاً مِن أمرنا»، وليكن در آيه مورد بحث «روح» مطلق آمده، علاوه بر اين دو قول اخير تحكمى است روشن. | ||
و كلمه | و كلمه «صَفّا» حالى است از روح و ملائكه، و اين كلمه مصدرى است كه اسم فاعل از آن اراده شده، و حالت صافين را مى رساند، و چه بسا از مقابله اى كه ميان روح و ملائكه انداخته، استفاده شود كه «روح» به تنهايى يك صف را، و «ملائكه» همگى يك صف را تشكيل مى دهند. | ||
و جمله «لا يَتكلّمُون» بيانى است براى جمله «لا يَملكُون مِنه خِطاباً»، و ضمير فاعل در آن به همه اهل محشر بر مى گردد. چه روح، چه ملائكه، چه انس، و چه جن، و سياق بر اين معنا شاهد است. | |||
ولى بعضى گفته اند: ضمير به روح و ملائكه بر مى گردد. بعضى ديگر گفته اند: به مردم بر مى گردد، ولى اين كه جمله «لا يَتكلّمُون» با جمله «لا يَملِكُون» در يك سياق قرار دارند، با هيچ يك از اين دو قول نمى سازد. | |||
ولى بعضى گفته اند: ضمير به روح و ملائكه بر مى گردد. بعضى ديگر گفته اند: به مردم بر مى گردد، ولى اين كه جمله | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۷۹ </center> | ||
و جمله | و جمله «إلّا مَن أذن له الرّحمن» بدل است از ضمير فاعل در «لا يَتكلّمُون» و مى خواهد بيان كند چه كسانى در آن روز با اذن خدا سخن مى گويند. پس جمله مذكور به ظاهر اطلاقش در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «يَومَ يَأت لا تَكَلّمُ نَفسٌ إلّا بِإذنه». | ||
«''' | «'''وَ قَالَ صَواباً'''»، يعنى «قَال قَولا صَوابا». تنها كسانى حق سخن گفتن دارند كه خدا اذنشان داده باشد و سخنى صواب بگويند. سخنى كه حق محض باشد، و آميخته با باطل و خطا نباشد، و اين جمله در حقيقت قيدى است براى اذن خدا، گويا فرموده و خدا اذن نمى دهد مگر به چنين كسى. و در نتيجه آيه شريفه در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «وَ لا يَملِكُ الّذين يَدعُون مِن دُونه الشفاعة إلّا مَن شهد بِالحقّ و هُم يَعلَمُون». | ||
و بعضى گفته اند: | و بعضى گفته اند: جملۀ «إلّا مَن أذن...» استثنايى است از كسانى كه در باره آنان سخن گفته مى شود، و مراد از صواب، «توحيد» و كلمۀ «لا إله إلّا الله» است. و معناى آيه چنين است: آن روز درباره حق كسى سخن نمى گويند مگر درباره حق كسى كه خدا براى او اجازه داده باشد، و آن شخص در دنيا صواب گفته باشد. يعنى به كلمۀ «لا إله إلّا الله» شهادت داده باشد، و اين آيه در معناى آيه زير است كه مى فرمايد: «و لا يَشفَعُون إلا لِمَن ارتَضى». | ||
ليكن اين نظريه درست نيست، به دليل اين كه عنايت كلامى در اين مقام به نفى اصل خطاب و تكلم | ليكن اين نظريه درست نيست، به دليل اين كه عنايت كلامى در اين مقام به نفى اصل خطاب و تكلم است. حال متكلم هر كه مى خواهد باشد، و نمى خواهد تكلم درباره تمامى افراد را حتى آن هايى را كه جواز تكلم در موردشان مسلّم است، نفى كند. پس استثنا شدگان متكلمينى هستند كه در اصل تكلم مأذون اند، و آيه متعرض اين معنا كه درباره چه كسانى تكلم مى شود، نیست. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۲۸۰ </center> | ||
<span id='link183'><span> | <span id='link183'><span> |
ویرایش