گمنام

تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۲: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۳}}
__TOC__
__TOC__




مراد از اينكه فرمود: «'''هيچ نفسى نيست جز اينكه بر آن حافظى است '''»
مراد از اينكه فرمود: «'''هيچ نفسى نيست جز اينكه بر آن حافظى است '''»
إِن كلُّ نَفْسٍ لمََّّا عَلَيهَا حَافِظٌ
إِن كلُّ نَفْسٍ لمََّّا عَلَيهَا حَافِظٌ
اين جمله جواب قسم است ، و كلمه «'''لما'''» در آن به معناى «'''الا'''» است ، و معناى آيه اين است كه : هيچ نفسى نيست الا اينكه نگهبانى بر او موكل است . و مراد از موكل شدن نگهبانى براى حفظ نفس ، اين است كه فرشتگانى اعمال خوب و بد هر كسى را مى نويسند، و به همان نيت و نحوه اى كه صادر شده مى نويسند، تا بر طبق آن در قيامت حساب و جزا داده بشوند، پس منظور از «'''حافظ'''»، فرشته ، و منظور از «'''محفوظ'''» عمل آدمى است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون '''».
اين جمله جواب قسم است ، و كلمه «'''لما'''» در آن به معناى «'''الا'''» است ، و معناى آيه اين است كه : هيچ نفسى نيست الا اينكه نگهبانى بر او موكل است . و مراد از موكل شدن نگهبانى براى حفظ نفس ، اين است كه فرشتگانى اعمال خوب و بد هر كسى را مى نويسند، و به همان نيت و نحوه اى كه صادر شده مى نويسند، تا بر طبق آن در قيامت حساب و جزا داده بشوند، پس منظور از «'''حافظ'''»، فرشته ، و منظور از «'''محفوظ'''» عمل آدمى است ، همچنان كه در جاى ديگر فرموده : «'''و ان عليكم لحافظين كراما كاتبين يعلمون ما تفعلون '''».
و بعيد نيست كه مراد از حفظ نفس ، حفظ خود نفس و اعمال آن باشد، و منظور از حافظ، جنس آن بوده باشد، كه در اين صورت چنين افاده مى كند كه جانهاى انسانها بعد از مردن نيز محفوظ است ، و با مردن نابود و فاسد نمى شود، تا روزى كه خداى سبحان بدنها را دوباره زنده كند، در آن روز جانها به كالبدها برگشته دوباره انسان بعينه و شخصه همان انسان دنيا خواهد شد، آنگاه طبق آنچه اعمالش اقتضا دارد جزا داده خواهد شد، چون اعمال او نيز نزد خدا محفوظ است ، چه خيرش و چه شرش .
و بعيد نيست كه مراد از حفظ نفس ، حفظ خود نفس و اعمال آن باشد، و منظور از حافظ، جنس آن بوده باشد، كه در اين صورت چنين افاده مى كند كه جانهاى انسانها بعد از مردن نيز محفوظ است ، و با مردن نابود و فاسد نمى شود، تا روزى كه خداى سبحان بدنها را دوباره زنده كند، در آن روز جانها به كالبدها برگشته دوباره انسان بعينه و شخصه همان انسان دنيا خواهد شد، آنگاه طبق آنچه اعمالش اقتضا دارد جزا داده خواهد شد، چون اعمال او نيز نزد خدا محفوظ است ، چه خيرش و چه شرش .
خط ۱۳: خط ۱۵:
با اين بيان ديگر جايى براى اعتراضى كه شده باقى نمى ماند، و آن اعتراض به كسانى شده كه به اطلاق قدرت خداى تعالى استدلال كرده اند بر مساءله معاد، و گفته اند: وقتى قدرت خداى تعالى مطلق است چرا نتواند مردم را در آخرت دوباره زنده كند، معترضين ، اعتراض ‍ كرده اند ما هم قدرت خداى تعالى را مطلق مى دانيم ، ولى خداى تعالى به ايجاد ممكن الوجود قادر است ، و قدرتش هيچ قيد و شرطى ندارد، نه ممتنع الوجود (نظير اجتماع دو نقيض و يا اجتماع دو ضد)، كه خودش ‍ وجود پذير نيست ، و اعاده انسان بعينه از محالات است ، و محال تحقق و هستى نمى پذيرد چون انسانى كه مى خواهد در آخرت خلق شود مثل انسان دنيوى است ، نه عين او كه در دنيا بود، و معلوم است كه مثل من غير از خود من است .
با اين بيان ديگر جايى براى اعتراضى كه شده باقى نمى ماند، و آن اعتراض به كسانى شده كه به اطلاق قدرت خداى تعالى استدلال كرده اند بر مساءله معاد، و گفته اند: وقتى قدرت خداى تعالى مطلق است چرا نتواند مردم را در آخرت دوباره زنده كند، معترضين ، اعتراض ‍ كرده اند ما هم قدرت خداى تعالى را مطلق مى دانيم ، ولى خداى تعالى به ايجاد ممكن الوجود قادر است ، و قدرتش هيچ قيد و شرطى ندارد، نه ممتنع الوجود (نظير اجتماع دو نقيض و يا اجتماع دو ضد)، كه خودش ‍ وجود پذير نيست ، و اعاده انسان بعينه از محالات است ، و محال تحقق و هستى نمى پذيرد چون انسانى كه مى خواهد در آخرت خلق شود مثل انسان دنيوى است ، نه عين او كه در دنيا بود، و معلوم است كه مثل من غير از خود من است .
جوابى كه گفتيم از بيان ما استفاده مى شود اين است كه : شخصيت يك انسان به نفس و يا به عبارت ديگر به روح او است ، نه به بدن او، در آخرت هم وقتى خداى تعالى بدن فلان شخص را خلق كرد، و نفس و يا به عبارتى روح او را در آن بدن دميد قطعا همان شخصى خواهد شد كه در دنيا به فلان اسم و رسم و شخصيت شناخته مى شد، هر چند كه بدنش با صرفنظر از نفس ، عين آن بدن نباشد بلكه مثل آن باشد.
جوابى كه گفتيم از بيان ما استفاده مى شود اين است كه : شخصيت يك انسان به نفس و يا به عبارت ديگر به روح او است ، نه به بدن او، در آخرت هم وقتى خداى تعالى بدن فلان شخص را خلق كرد، و نفس و يا به عبارتى روح او را در آن بدن دميد قطعا همان شخصى خواهد شد كه در دنيا به فلان اسم و رسم و شخصيت شناخته مى شد، هر چند كه بدنش با صرفنظر از نفس ، عين آن بدن نباشد بلكه مثل آن باشد.
فَلْيَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ
فَلْيَنظرِ الانسنُ مِمَّ خُلِقَ
يعنى انسان بايد بينديشد كه از چه خلق شده ، و مبداء خلقتش چه بوده و چه چيزى به دست خداى تعالى به اين صورت انسانى در آمده ؟
يعنى انسان بايد بينديشد كه از چه خلق شده ، و مبداء خلقتش چه بوده و چه چيزى به دست خداى تعالى به اين صورت انسانى در آمده ؟
جمله مورد بحث به خاطر اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش آمده متفرع بر آيه قبلى ، و نتيجه گيرى از مطلبى است كه فحوايش با كمك سياق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنا چنين است : وقتى معلوم شد هر نفسى به ذات و اعمالش نزد خدا محفوظ است ، و هيچ چيز از او فانى و از اعمال او فراموش نمى شود،
جمله مورد بحث به خاطر اينكه حرف «'''فاء'''» در اولش آمده متفرع بر آيه قبلى ، و نتيجه گيرى از مطلبى است كه فحوايش با كمك سياق بر آن دلالت دارد، و حاصل معنا چنين است : وقتى معلوم شد هر نفسى به ذات و اعمالش نزد خدا محفوظ است ، و هيچ چيز از او فانى و از اعمال او فراموش نمى شود،
خط ۲۳: خط ۲۵:
==استدلال بر قدرت خدا بر احياء اموات به خلقت انسان از آبى جهنده كه از بين «'''==
==استدلال بر قدرت خدا بر احياء اموات به خلقت انسان از آبى جهنده كه از بين «'''==
صلب'''» و «'''ترائب '''» خارج مى شود
صلب'''» و «'''ترائب '''» خارج مى شود
خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ
خُلِقَ مِن مَّاءٍ دَافِقٍ
آبى را كه با سرعت و فشار جريان داشته باشد آب دافق گويند، كه در اينجا منظور نطفه آدمى است ، كه با فشار از پشت پدر به رحم مادر منتقل مى شود، و اين جمله جواب از استفهامى تقديرى است كه جمله «'''مم خلق '''» آن را مى فهماند (و آن همين است كه بعد از انديشيدن ، از خود مى پرسد من از چه خلق شده ام ؟ جوابش هم جمله مورد بحث است كه مى فرمايد از آبى جهنده ).
آبى را كه با سرعت و فشار جريان داشته باشد آب دافق گويند، كه در اينجا منظور نطفه آدمى است ، كه با فشار از پشت پدر به رحم مادر منتقل مى شود، و اين جمله جواب از استفهامى تقديرى است كه جمله «'''مم خلق '''» آن را مى فهماند (و آن همين است كه بعد از انديشيدن ، از خود مى پرسد من از چه خلق شده ام ؟ جوابش هم جمله مورد بحث است كه مى فرمايد از آبى جهنده ).
يخْرُجُ مِن بَينِ الصلْبِ وَ الترَائبِ
يخْرُجُ مِن بَينِ الصلْبِ وَ الترَائبِ
خط ۲۹: خط ۳۱:
مفسرين در توجيه اين آيه اختلافى عجيب به راه انداخته اند، و ظاهرا منظور از جمله «'''بين الصلب و الترائب '''» اين است كه : منى از نقطه محصورى از بدن خارج مى شود كه آن نقطه بين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه قرار دارد.
مفسرين در توجيه اين آيه اختلافى عجيب به راه انداخته اند، و ظاهرا منظور از جمله «'''بين الصلب و الترائب '''» اين است كه : منى از نقطه محصورى از بدن خارج مى شود كه آن نقطه بين استخوانهاى پشت و استخوانهاى سينه قرار دارد.
البته اين را ياد آور شويم كه مراغى صاحب تفسير معروف به «'''مراغى '''» در ذيل اين آيه از بعضى اطباء توجيه دقيق و علمى براى اين آيه نقل كرده اگر كسى بخواهد مى تواند به آنجا مراجعه كند.
البته اين را ياد آور شويم كه مراغى صاحب تفسير معروف به «'''مراغى '''» در ذيل اين آيه از بعضى اطباء توجيه دقيق و علمى براى اين آيه نقل كرده اگر كسى بخواهد مى تواند به آنجا مراجعه كند.
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ
إِنَّهُ عَلى رَجْعِهِ لَقَادِرٌ
كلمه «'''رجع '''» به معناى برگرداندن است ، و ضمير «'''انه '''» به خداى تعالى بر مى گردد،
كلمه «'''رجع '''» به معناى برگرداندن است ، و ضمير «'''انه '''» به خداى تعالى بر مى گردد،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۲ </center>
خط ۳۸: خط ۴۰:
كلمه «'''يوم '''» ظرف است براى رجع ، و «'''سريره '''» عبارت است از هر چيزى كه انسان در دل خود پنهان مى كند، و كلمه «'''بلاء'''» كه فعل «'''تبلى '''» مشتق از آن است به معناى آزمايش و نيز شناسايى و كشف نهانى ها است .
كلمه «'''يوم '''» ظرف است براى رجع ، و «'''سريره '''» عبارت است از هر چيزى كه انسان در دل خود پنهان مى كند، و كلمه «'''بلاء'''» كه فعل «'''تبلى '''» مشتق از آن است به معناى آزمايش و نيز شناسايى و كشف نهانى ها است .
در نتيجه معناى آيه اين است كه : رجع در روزى است كه آنچه از عقايد و آثار اعمال كه انسانها پنهان كرده بودند، چه خيرش و چه شرش به مورد آزمايش و شناسايى قرار مى گيرد، و زرگر اعمال و عقايد آنها را در بوته زرگرى خود مى آزمايد، تا معلوم شود كدام صالح و كدام فاسد بوده و كدام خالص و كدام داراى ناخالصى و عيار است و بر طبق آن صاحبش ‍ را جزا مى دهد، پس آيه مورد بحث در معناى آيه زير است : «'''ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله '''».
در نتيجه معناى آيه اين است كه : رجع در روزى است كه آنچه از عقايد و آثار اعمال كه انسانها پنهان كرده بودند، چه خيرش و چه شرش به مورد آزمايش و شناسايى قرار مى گيرد، و زرگر اعمال و عقايد آنها را در بوته زرگرى خود مى آزمايد، تا معلوم شود كدام صالح و كدام فاسد بوده و كدام خالص و كدام داراى ناخالصى و عيار است و بر طبق آن صاحبش ‍ را جزا مى دهد، پس آيه مورد بحث در معناى آيه زير است : «'''ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله '''».
فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَ لا نَاصِرٍ
فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَ لا نَاصِرٍ
يعنى نه خودش نيرويى دارد تا عذاب خدا را از خود دفع كند، و نه ياورى دارد كه او از وى دفاع كند، و خلاصه در روز رجع براى هيچ كس ‍ هيچ قدرتى نيست ، نه از ناحيه خودش ، و نه از ناحيه ديگران .
يعنى نه خودش نيرويى دارد تا عذاب خدا را از خود دفع كند، و نه ياورى دارد كه او از وى دفاع كند، و خلاصه در روز رجع براى هيچ كس ‍ هيچ قدرتى نيست ، نه از ناحيه خودش ، و نه از ناحيه ديگران .
وَ السمَاءِ ذَاتِ الرَّجْع وَ الاَرْضِ ذَاتِ الصدْع
وَ السمَاءِ ذَاتِ الرَّجْع وَ الاَرْضِ ذَاتِ الصدْع
اين دو جمله دو سوگند است بعد از سوگندهاى اول سوره ، تا امر قيامت و بازگشت به سوى خداى تعالى را تاءكيد كند، و مراد از «'''آسمان صاحب رجع '''»، همين تحولاتى است كه در آسمان براى ما محسوس ‍ است ، ستارگان و اجرامى در يك طرف آن غروب و از طرف ديگر دوباره طلوع مى كنند.
اين دو جمله دو سوگند است بعد از سوگندهاى اول سوره ، تا امر قيامت و بازگشت به سوى خداى تعالى را تاءكيد كند، و مراد از «'''آسمان صاحب رجع '''»، همين تحولاتى است كه در آسمان براى ما محسوس ‍ است ، ستارگان و اجرامى در يك طرف آن غروب و از طرف ديگر دوباره طلوع مى كنند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۳ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۳ </center>
بعضى گفته اند: منظور از رجع آسمان ، باريدن آن است ، و مراد از «'''زمين صاحب صدع '''» شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است ، و مناسبت اين دو سوگند با مساءله معاد بر كسى پوشيده نيست .
بعضى گفته اند: منظور از رجع آسمان ، باريدن آن است ، و مراد از «'''زمين صاحب صدع '''» شكافتن زمين و روييدن گياهان از آن است ، و مناسبت اين دو سوگند با مساءله معاد بر كسى پوشيده نيست .
وصف قرآن به اينكه «'''قول فصل '''» است و «'''هزل نيست '''»
وصف قرآن به اينكه «'''قول فصل '''» است و «'''هزل نيست '''»
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصلٌ وَ مَا هُوَ بِالهَْزْلِ
إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصلٌ وَ مَا هُوَ بِالهَْزْلِ
كلمه «'''فصل '''» به معناى جدا كردن دو چيز از هم است ، به طورى كه بين آن دو فاصله اى پيدا شود، و با اينكه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است ، اگر آن را قول فصل خوانده ، از باب «'''زيد عدل '''» است ، و «'''هزل '''» به معناى شوخى است ، در مقابل جدى .
كلمه «'''فصل '''» به معناى جدا كردن دو چيز از هم است ، به طورى كه بين آن دو فاصله اى پيدا شود، و با اينكه قرآن قول فاصل و جدا سازنده است ، اگر آن را قول فصل خوانده ، از باب «'''زيد عدل '''» است ، و «'''هزل '''» به معناى شوخى است ، در مقابل جدى .
و اين دو آيه جواب قسم است و ضمير «'''انه '''» به قرآن بر مى گردد، و معنايش اين است كه : به آسمانى چنان و زمينى چنين سوگند، كه قرآن سخنى جدا سازنده بين حق و باطل است ، و كلامى خالى از جد، و صرف شوخى نيست ، آنچه را قرآن ثابت مى كند حق محض است ، كه شكى در آن نيست ، و چون حق است هيچ باطلى نمى تواند آن را باطل سازد، و هر باطلى در صدد ابطال آن بر آيد باطل بدون ترديد است ، پس ‍ خبرى هم كه از قيامت و بازگشت داده حق است و در آن شكى نيست .
و اين دو آيه جواب قسم است و ضمير «'''انه '''» به قرآن بر مى گردد، و معنايش اين است كه : به آسمانى چنان و زمينى چنين سوگند، كه قرآن سخنى جدا سازنده بين حق و باطل است ، و كلامى خالى از جد، و صرف شوخى نيست ، آنچه را قرآن ثابت مى كند حق محض است ، كه شكى در آن نيست ، و چون حق است هيچ باطلى نمى تواند آن را باطل سازد، و هر باطلى در صدد ابطال آن بر آيد باطل بدون ترديد است ، پس ‍ خبرى هم كه از قيامت و بازگشت داده حق است و در آن شكى نيست .
خط ۵۱: خط ۵۳:
إِنهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً
إِنهُمْ يَكِيدُونَ كَيْداً وَ أَكِيدُ كَيْداً
يعنى كفار با كفرشان و انكار معادشان همه در اين فكرند كه با حيله هايى نور خدا را خاموش و دعوت تو را باطل سازند، و من هم عليه ايشان حيله مى كنم ، و حيله خداى تعالى همين است كه ايشان را به دشمنى با سعادت خود وا مى دارد، استدراج مى كند مى فرمايد: مال و اولاد بيشترى مى دهم ، بر دلهايشان مهر مى زنم ، و گمراهشان مى كنم ، و بر گوش و چشمشان پرده مى افكنم ، اين چنين حيله مى كنم ، تا در آخر به سوى عذاب روز قيامتش بكشانم .
يعنى كفار با كفرشان و انكار معادشان همه در اين فكرند كه با حيله هايى نور خدا را خاموش و دعوت تو را باطل سازند، و من هم عليه ايشان حيله مى كنم ، و حيله خداى تعالى همين است كه ايشان را به دشمنى با سعادت خود وا مى دارد، استدراج مى كند مى فرمايد: مال و اولاد بيشترى مى دهم ، بر دلهايشان مهر مى زنم ، و گمراهشان مى كنم ، و بر گوش و چشمشان پرده مى افكنم ، اين چنين حيله مى كنم ، تا در آخر به سوى عذاب روز قيامتش بكشانم .
فَمَهِّلِ الْكَفِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا
فَمَهِّلِ الْكَفِرِينَ أَمْهِلْهُمْ رُوَيْدَا
كلمه «'''تمهيل '''» مصدر باب تفعيل است كه فعل امر «'''مهل '''» مشتق از آن است ،
كلمه «'''تمهيل '''» مصدر باب تفعيل است كه فعل امر «'''مهل '''» مشتق از آن است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۴ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۳۴ </center>
خط ۸۱: خط ۸۳:
==آيات ۱ - ۱۹، سوره اعلى ==
==آيات ۱ - ۱۹، سوره اعلى ==
سوره اعلى مكى است و نوزده آيه دارد
سوره اعلى مكى است و نوزده آيه دارد
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
سبِّح اسمَ رَبِّك الاَعْلى (۱)
سبِّح اسمَ رَبِّك الاَعْلى (۱)
الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى (۲)
الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى (۲)
وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى (۳)
وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى (۳)
وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى (۴)
وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى (۴)
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵)
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى (۵)
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى (۶)
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى (۶)
إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى (۷)
إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى (۷)
وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى (۸)
وَ نُيَسرُك لِلْيُسرَى (۸)
فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى (۹)
فَذَكِّرْ إِن نَّفَعَتِ الذِّكْرَى (۹)
سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى (۱۰)
سيَذَّكَّرُ مَن يخْشى (۱۰)
وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى (۱۱)
وَ يَتَجَنَّبهَا الاَشقَى (۱۱)
الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى (۱۲)
الَّذِى يَصلى النَّارَ الْكُبرَى (۱۲)
ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى (۱۳)
ثمَّ لا يَمُوت فِيهَا وَ لا يحْيى (۱۳)
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى (۱۴)
قَدْ أَفْلَحَ مَن تَزَكى (۱۴)
وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى (۱۵)
وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصلى (۱۵)
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۱۶)
بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَوةَ الدُّنْيَا(۱۶)
وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى (۱۷)
وَ الاَخِرَةُ خَيرٌ وَ أَبْقَى (۱۷)
إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى (۱۸)
إِنَّ هَذَا لَفِى الصحُفِ الاُولى (۱۸)
صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى (۱۹)
صحُفِ إِبْرَهِيمَ وَ مُوسى (۱۹)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
خط ۱۳۰: خط ۱۳۲:
و سياق آيات اول سوره سياق آيات مكى است ، و اما ذيل سوره يعنى از جمله «'''قد افلح من تزكى ...'''» مورد ترديد است براى اينكه از طرق ائمه اهل بيت و همچنين از طرق اهل سنت رواياتى رسيده كه منظور از «'''تزكى '''» دادن زكات فطره و خواندن نماز عيد است ، و اين را هم مى دانيم كه روزه و توابعش كه يكى زكات فطره است و همچنين نماز عيد، بعد از هجرت در مدينه تشريع شده نتيجه مى گيريم كه آيات ذيل سوره در مدينه نازل شده ، پس سوره مورد بحث مشتمل است بر آيات مكى و مدنى هر دو، و اين با رواياتى كه مى گويد اين سوره مكى است منافاتى ندارد، براى اينكه مى توان آن را حمل كرد به اينكه منظور صدر سوره است .
و سياق آيات اول سوره سياق آيات مكى است ، و اما ذيل سوره يعنى از جمله «'''قد افلح من تزكى ...'''» مورد ترديد است براى اينكه از طرق ائمه اهل بيت و همچنين از طرق اهل سنت رواياتى رسيده كه منظور از «'''تزكى '''» دادن زكات فطره و خواندن نماز عيد است ، و اين را هم مى دانيم كه روزه و توابعش كه يكى زكات فطره است و همچنين نماز عيد، بعد از هجرت در مدينه تشريع شده نتيجه مى گيريم كه آيات ذيل سوره در مدينه نازل شده ، پس سوره مورد بحث مشتمل است بر آيات مكى و مدنى هر دو، و اين با رواياتى كه مى گويد اين سوره مكى است منافاتى ندارد، براى اينكه مى توان آن را حمل كرد به اينكه منظور صدر سوره است .
توضيح معناى اينكه فرود: «'''سبّح اسم ربّك - نام پروردگارت را تنزيه كن '''»
توضيح معناى اينكه فرود: «'''سبّح اسم ربّك - نام پروردگارت را تنزيه كن '''»
سبِّح اسمَ رَبِّك الاَعْلى
سبِّح اسمَ رَبِّك الاَعْلى
در اين آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد اسم پروردگار خود را تقديس و تنزيه كند، و از اينكه نفرمود پروردگارت را تنزيه كن ، فرمود اسم پروردگارت را تنزيه كن - و ظاهر لفظ اسم كلمه اى است كه بر مسمى دلالت كند - و كلمه هم جايش در زبان است ، مى فهميم كه منظور اين است كه : هر وقت نام پروردگارت را به زبان مى آورى نام چيز ديگرى از قبيل آلهه و شركا و شفعا كه خدا از آن منزه است با آن كلمه به زبان ميار، و نسبت ربوبيت به آنها مده يعنى امورى كه از شوون ربوبيت است و مختص به خداى تعالى است ، از قبيل خلقت ، ايجاد، رزق ، احياء، اماته ، و امثال آن را بغير خدا نسبت مده .
در اين آيه به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) دستور مى دهد اسم پروردگار خود را تقديس و تنزيه كند، و از اينكه نفرمود پروردگارت را تنزيه كن ، فرمود اسم پروردگارت را تنزيه كن - و ظاهر لفظ اسم كلمه اى است كه بر مسمى دلالت كند - و كلمه هم جايش در زبان است ، مى فهميم كه منظور اين است كه : هر وقت نام پروردگارت را به زبان مى آورى نام چيز ديگرى از قبيل آلهه و شركا و شفعا كه خدا از آن منزه است با آن كلمه به زبان ميار، و نسبت ربوبيت به آنها مده يعنى امورى كه از شوون ربوبيت است و مختص به خداى تعالى است ، از قبيل خلقت ، ايجاد، رزق ، احياء، اماته ، و امثال آن را بغير خدا نسبت مده .
و يا معنايش اين است كه : امورى كه لايق ساحت مقدس خداى تعالى نيست از قبيل عجز، جهل ، ظلم ، غفلت و نظائر آن از هر صفت نقص و عيب را به خدا منسوب مكن .
و يا معنايش اين است كه : امورى كه لايق ساحت مقدس خداى تعالى نيست از قبيل عجز، جهل ، ظلم ، غفلت و نظائر آن از هر صفت نقص و عيب را به خدا منسوب مكن .
خط ۱۵۰: خط ۱۵۲:
<span id='link303'><span>
<span id='link303'><span>
==مظاهر تدبير الهى : خلقت ، تسويه ، تقدير، هدايت ، و... ==
==مظاهر تدبير الهى : خلقت ، تسويه ، تقدير، هدايت ، و... ==
الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى
الَّذِى خَلَقَ فَسوَّى
«'''خلقت هر چيزى '''» به معناى گردآورى اجزاى آن است ، و «'''تسويه اش '''» به معناى روى هم نهادن آن اجزا به نحوى است كه هر جزئى در جايى قرار گيرد كه جايى بهتر از آن برايش تصور نشود، و علاوه بر آن جايى قرار گيرد كه اثر مطلوب را از هر جاى ديگرى بهتر بدهد، مثلا در مورد انسان چشم را در جايى و گوش را در جايى و هر عضو ديگر را در جايى قرار دهد كه بهتر از آن تصور نشود، و حقش ادا شود.
«'''خلقت هر چيزى '''» به معناى گردآورى اجزاى آن است ، و «'''تسويه اش '''» به معناى روى هم نهادن آن اجزا به نحوى است كه هر جزئى در جايى قرار گيرد كه جايى بهتر از آن برايش تصور نشود، و علاوه بر آن جايى قرار گيرد كه اثر مطلوب را از هر جاى ديگرى بهتر بدهد، مثلا در مورد انسان چشم را در جايى و گوش را در جايى و هر عضو ديگر را در جايى قرار دهد كه بهتر از آن تصور نشود، و حقش ادا شود.
و اين دو كلمه يعنى «'''خلقت '''» و «'''تسويه '''» هر چند در آيه شريفه مطلق آمده ، ليكن تنها شامل مخلوقاتى مى شود كه يا در آن تركيب باشد، و يا شائبه اى از تركيب داشته باشد، و آيه مورد بحث تا چهار آيه بعد در مقام توصيف تدبير الهى است ، و اين خود برهانى است بر ربوبيت مطلقه او.
و اين دو كلمه يعنى «'''خلقت '''» و «'''تسويه '''» هر چند در آيه شريفه مطلق آمده ، ليكن تنها شامل مخلوقاتى مى شود كه يا در آن تركيب باشد، و يا شائبه اى از تركيب داشته باشد، و آيه مورد بحث تا چهار آيه بعد در مقام توصيف تدبير الهى است ، و اين خود برهانى است بر ربوبيت مطلقه او.
وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى
وَ الَّذِى قَدَّرَ فَهَدَى
يعنى آنچه را خلق كرده با اندازه مخصوص و حدود معين خلق كرده ، هم در ذاتش و هم در صفاتش و هم در كارش ، و نيز آن را با جهازى مجهز كرده كه با آن اندازه ها متناسب باشد، و بوسيله همان جهاز او را به سوى آنچه تقدير كرده هدايت فرموده ، پس هر موجودى به سوى آنچه برايش ‍ مقدر شده و با هدايتى ربانى و تكوينى در حركت است ،
يعنى آنچه را خلق كرده با اندازه مخصوص و حدود معين خلق كرده ، هم در ذاتش و هم در صفاتش و هم در كارش ، و نيز آن را با جهازى مجهز كرده كه با آن اندازه ها متناسب باشد، و بوسيله همان جهاز او را به سوى آنچه تقدير كرده هدايت فرموده ، پس هر موجودى به سوى آنچه برايش ‍ مقدر شده و با هدايتى ربانى و تكوينى در حركت است ،
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۲۰ صفحه ۴۴۲ </center>
مانند طفل كه از همان اولين روز تولدش راه پستان مادر را مى شناسد، و جوجه كبوتر مى داند كه بايد منقار در دهان مادر و پدرش كند، و هر حيوان نرى به سوى ماده اش هدايت و هر ذى نفعى به سوى نفع خود هدايت شده است ، و بر همين قياس هر موجودى به سوى كمال وجوديش هدايت شده .
مانند طفل كه از همان اولين روز تولدش راه پستان مادر را مى شناسد، و جوجه كبوتر مى داند كه بايد منقار در دهان مادر و پدرش كند، و هر حيوان نرى به سوى ماده اش هدايت و هر ذى نفعى به سوى نفع خود هدايت شده است ، و بر همين قياس هر موجودى به سوى كمال وجوديش هدايت شده .
و خداى تعالى در اين معانى فرموده : «'''و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم '''» و نيز فرموده : «'''ثم السبيل يسره '''»، و نيز فرموده : «'''لكل وجهه هو موليها'''».
و خداى تعالى در اين معانى فرموده : «'''و ان من شى ء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم '''» و نيز فرموده : «'''ثم السبيل يسره '''»، و نيز فرموده : «'''لكل وجهه هو موليها'''».
وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى
وَ الَّذِى أَخْرَجَ المَْرْعَى
كلمه «'''مرعى '''» به معناى چرايى است كه علف خواران آن را مى چرند، و كسى كه آن را از زمين خارج مى كند و مى روياند همان خداى سبحان است .
كلمه «'''مرعى '''» به معناى چرايى است كه علف خواران آن را مى چرند، و كسى كه آن را از زمين خارج مى كند و مى روياند همان خداى سبحان است .
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى
فَجَعَلَهُ غُثَاءً أَحْوَى
كلمه «'''غثاء'''» به معناى گياه خار و خاشاكى است كه سيل به كنار بيابان مى ريزد، و منظور از آن در اينجا - به طورى كه گفته اند - گياه خشكيده است . و كلمه «'''احوى '''» به معناى سياه شده است .
كلمه «'''غثاء'''» به معناى گياه خار و خاشاكى است كه سيل به كنار بيابان مى ريزد، و منظور از آن در اينجا - به طورى كه گفته اند - گياه خشكيده است . و كلمه «'''احوى '''» به معناى سياه شده است .
و منظور از بيرون كردن مرعى براى آذوقه حيوان و سپس خاشاك سياه كردنش ، ارائه نمونه اى از تدبير ربوبى و دلائل ربوبيت خدا است ، همچنان كه خلقت و تسويه و تقدير و هدايت نمونه ديگرى از آن است .
و منظور از بيرون كردن مرعى براى آذوقه حيوان و سپس خاشاك سياه كردنش ، ارائه نمونه اى از تدبير ربوبى و دلائل ربوبيت خدا است ، همچنان كه خلقت و تسويه و تقدير و هدايت نمونه ديگرى از آن است .
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى
سنُقْرِئُك فَلا تَنسى إِلا مَا شاءَ اللَّهُ إِنَّهُ يَعْلَمُ الجَْهْرَ وَ مَا يخْفَى
راغب در مفردات گفته كلمه «'''قرائت '''» به معناى ضميمه كردن حروف براى به وجود آوردن كلمه ، و رديف كردن كلمات براى به وجود آوردن جمله است در حال خواندن ، پس اين ماده در هر ضميمه كردنى استعمال نمى شود، مثلا وقتى مى خواهى بفهمانى من مردم محل را گردهم جمع كردم ، نمى توانى بگويى : «'''قرات القوم '''»، و باز به همين دليل به يك حرف كه از دهان در آيد قرائت گفته نمى شود.
راغب در مفردات گفته كلمه «'''قرائت '''» به معناى ضميمه كردن حروف براى به وجود آوردن كلمه ، و رديف كردن كلمات براى به وجود آوردن جمله است در حال خواندن ، پس اين ماده در هر ضميمه كردنى استعمال نمى شود، مثلا وقتى مى خواهى بفهمانى من مردم محل را گردهم جمع كردم ، نمى توانى بگويى : «'''قرات القوم '''»، و باز به همين دليل به يك حرف كه از دهان در آيد قرائت گفته نمى شود.
معناى «'''اقراء'''» در «'''سنقرئك فلا تنسى '''» و مفاد استثناء «'''الّا ماشاء اللّه '''»
معناى «'''اقراء'''» در «'''سنقرئك فلا تنسى '''» و مفاد استثناء «'''الّا ماشاء اللّه '''»
خط ۱۷۵: خط ۱۷۷:
و از اشيا مقدارى را حفظ مى كنند و مقدارى را فراموش مى نمايند، پس ‍ اين چه منتى است كه بر شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نهاده ؟ با اينكه عطيه ، عطيه اى است عمومى و مشترك بين آن جناب و عموم مردم . پس وجه درست همان است كه ما بيان كرديم .
و از اشيا مقدارى را حفظ مى كنند و مقدارى را فراموش مى نمايند، پس ‍ اين چه منتى است كه بر شخص رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) نهاده ؟ با اينكه عطيه ، عطيه اى است عمومى و مشترك بين آن جناب و عموم مردم . پس وجه درست همان است كه ما بيان كرديم .


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۱ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۲۰ بخش۳۳}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش