۸٬۹۳۳
ویرایش
(Edited by QRobot) |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۵}} | |||
__TOC__ | __TOC__ | ||
خط ۹: | خط ۱۱: | ||
((يا جبال اوبى معه و الطير(( - اين جمله بيان فضلى است كه خدا به داوود داد، و در اين جمله خطابى كه به كوهها و مرغان شده - كه به آن خطاب مسخر شدند - در جاى تسخير قرار گرفته ، و بيان مى كند: عطيه اى كه ما به داوود داديم اين بود كه با چنين خطابى كوهها و مرغان را مسخر وى كرديم ، و اين گونه تعبير از قبيل به كار بردن سبب در جاى مسبب است ، و معنايش اين است كه ما كوهها را مسخر او كرديم ، تا با او هم آواز شوند، و مرغان را نيز اين آن معنايى است كه از تسخير جبال و طير براى داوود به دست مى آيد، همچنان كه آيه ۱۹ سوره ص كه در بالا نقل شده نيز به آن اشاره مى كند | ((يا جبال اوبى معه و الطير(( - اين جمله بيان فضلى است كه خدا به داوود داد، و در اين جمله خطابى كه به كوهها و مرغان شده - كه به آن خطاب مسخر شدند - در جاى تسخير قرار گرفته ، و بيان مى كند: عطيه اى كه ما به داوود داديم اين بود كه با چنين خطابى كوهها و مرغان را مسخر وى كرديم ، و اين گونه تعبير از قبيل به كار بردن سبب در جاى مسبب است ، و معنايش اين است كه ما كوهها را مسخر او كرديم ، تا با او هم آواز شوند، و مرغان را نيز اين آن معنايى است كه از تسخير جبال و طير براى داوود به دست مى آيد، همچنان كه آيه ۱۹ سوره ص كه در بالا نقل شده نيز به آن اشاره مى كند | ||
((و النا له الحديد(( - يعنى ما آهن را با همه صلابت و سختى اش براى او نرم كرديم | ((و النا له الحديد(( - يعنى ما آهن را با همه صلابت و سختى اش براى او نرم كرديم | ||
أَنِ اعْمَلْ سبِغَتٍ وَ | أَنِ اعْمَلْ سبِغَتٍ وَ قَدِّرْ فى السرْدِ ... | ||
كلمه ((سابغات (( جمع سابغه است ، كه به معناى زره فراخ است . و كلمه ((سرد(( به معناى بافتن زره است . و اينكه فرمود: ((قدر فى السرد - در بافتن زره تقديرى بگير(( معنايش اين است كه حلقه هاى زره را اندازه گيرى كن ، تا با هم مناسب شوند. و جمله ((ان اعمل ...(( يك نوع تفسير است براى جمله ((و النا له الحديد(( | كلمه ((سابغات (( جمع سابغه است ، كه به معناى زره فراخ است . و كلمه ((سرد(( به معناى بافتن زره است . و اينكه فرمود: ((قدر فى السرد - در بافتن زره تقديرى بگير(( معنايش اين است كه حلقه هاى زره را اندازه گيرى كن ، تا با هم مناسب شوند. و جمله ((ان اعمل ...(( يك نوع تفسير است براى جمله ((و النا له الحديد(( | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۷ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۷ </center> | ||
خط ۱۵: | خط ۱۷: | ||
<span id='link353'><span> | <span id='link353'><span> | ||
==بيان موهبت هاى الهى به حضرت سليمان (ع ) == | ==بيان موهبت هاى الهى به حضرت سليمان (ع ) == | ||
وَ لِسلَيْمَنَ | وَ لِسلَيْمَنَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شهْرٌ وَ رَوَاحُهَا شهْرٌ ... | ||
يعنى ما براى سليمان باد را در شعاع يك ماه راهى كه انسانها طى مى كنند مسخر كرديم ، به طورى كه مسير ((غدو(( يعنى از اول روز تا ظهر آن يك ماه باشد، و مسير ((رواح (( يعنى از ظهر تا به عصرش نيز يك ماه باشد، و در نتيجه از صبح تا به غروب دو ماه مسافت را طى كند | يعنى ما براى سليمان باد را در شعاع يك ماه راهى كه انسانها طى مى كنند مسخر كرديم ، به طورى كه مسير ((غدو(( يعنى از اول روز تا ظهر آن يك ماه باشد، و مسير ((رواح (( يعنى از ظهر تا به عصرش نيز يك ماه باشد، و در نتيجه از صبح تا به غروب دو ماه مسافت را طى كند | ||
((و اسلنا له عين القطر(( - كلمه ((اسلنا(( از مصدر اساله است كه باب افعال از سيلان به معناى جريان است ، و كلمه ((قطر(( به معناى مس است . و معناى جمله اين است كه ما معدن مس را مانند آب براى او روان و جارى كرديم | ((و اسلنا له عين القطر(( - كلمه ((اسلنا(( از مصدر اساله است كه باب افعال از سيلان به معناى جريان است ، و كلمه ((قطر(( به معناى مس است . و معناى جمله اين است كه ما معدن مس را مانند آب براى او روان و جارى كرديم | ||
((و من الجن من يعمل بين يديه باذن ربه (( - يعنى و جمعى از طايفه جن - چون بعدا فعل جمع به آنها نسبت داده ، مى فرمايد: ((يعملون له ((، پس معلوم مى شود جمعى از جن بوده اند - كه نزد او و به اذن پروردگار او كار مى كردند، چون خدا آنها را مسخر وى كرده بود. ((و من يزغ عن امرنا(( - يعنى و هر يك كه از امر ما منحرف مى شدند، و اطاعت سليمان نمى كردند، ((نذقه من عذاب السعير(( از عذاب آتش به وى مى چشانديم . از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از عذاب سعير عذاب آتش دنيا بوده ، نه آخرت ، و از ظاهر الفاظ آيه بر مى آيد كه : همه طوايف جن مسخر وى نبوده اند، بلكه بعضى از جن مسخرش بوده اند | ((و من الجن من يعمل بين يديه باذن ربه (( - يعنى و جمعى از طايفه جن - چون بعدا فعل جمع به آنها نسبت داده ، مى فرمايد: ((يعملون له ((، پس معلوم مى شود جمعى از جن بوده اند - كه نزد او و به اذن پروردگار او كار مى كردند، چون خدا آنها را مسخر وى كرده بود. ((و من يزغ عن امرنا(( - يعنى و هر يك كه از امر ما منحرف مى شدند، و اطاعت سليمان نمى كردند، ((نذقه من عذاب السعير(( از عذاب آتش به وى مى چشانديم . از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از عذاب سعير عذاب آتش دنيا بوده ، نه آخرت ، و از ظاهر الفاظ آيه بر مى آيد كه : همه طوايف جن مسخر وى نبوده اند، بلكه بعضى از جن مسخرش بوده اند | ||
يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشاءُ مِن محَرِيب وَ تَمَثِيلَ وَ جِفَانٍ | يَعْمَلُونَ لَهُ مَا يَشاءُ مِن محَرِيب وَ تَمَثِيلَ وَ جِفَانٍ كالجَْوَابِ وَ قُدُورٍ رَّاسِيَتٍ ... | ||
كلمه ((محاريب (( جمع محراب است ، كه به معناى نمازگاه و محل عبادت است . كلمه ((تماثيل (( جمع تمثال است ، كه به معناى مجسمه از هر چيز است و كلمه ((جفان (( جمع جفنه است ، كه به معناى كاسه طعام است ، و كلمه ((جواب - جوابى ((، جمع جابيه است ، كه به معناى حوضى است كه آب در آن جمع شود، و كلمه ((قدور(( جمع قدر است ، كه به معناى ديگ طعام است ، و ((راسيات (( به معناى ثابت و پا بر جا است . منظور اين است كه ديگهايى كه جن براى سليمان درست مى كرده اند، به قدرى بزرگ بوده اند كه قابل نقل و انتقال نبوده ، و هر يك در جاى خود ثابت بوده است | كلمه ((محاريب (( جمع محراب است ، كه به معناى نمازگاه و محل عبادت است . كلمه ((تماثيل (( جمع تمثال است ، كه به معناى مجسمه از هر چيز است و كلمه ((جفان (( جمع جفنه است ، كه به معناى كاسه طعام است ، و كلمه ((جواب - جوابى ((، جمع جابيه است ، كه به معناى حوضى است كه آب در آن جمع شود، و كلمه ((قدور(( جمع قدر است ، كه به معناى ديگ طعام است ، و ((راسيات (( به معناى ثابت و پا بر جا است . منظور اين است كه ديگهايى كه جن براى سليمان درست مى كرده اند، به قدرى بزرگ بوده اند كه قابل نقل و انتقال نبوده ، و هر يك در جاى خود ثابت بوده است | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۸ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۸ </center> | ||
خط ۲۵: | خط ۲۷: | ||
<span id='link354'><span> | <span id='link354'><span> | ||
==اشاره به مرگ سليمان (ع ) در حالى كه به عصاى خود تكيه داده بود == | ==اشاره به مرگ سليمان (ع ) در حالى كه به عصاى خود تكيه داده بود == | ||
فَلَمَّا قَضيْنَا عَلَيْهِ الْمَوْت مَا دَلهَُّمْ عَلى مَوْتِهِ إِلا دَابَّةُ الاَرْضِ تَأْكلُ مِنسأَتَهُ | |||
مراد از ((دابه الارض (( - به طورى كه در روايت آمده - حشره معروف به موريانه است ، كه چوبها و پارچه ها را مى خورد، و مراد از ((منساه (( عصا است ، و اينكه فرموده : ((فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهين (( كلمه ((خر(( از خرور است ، كه به معناى به خاك افتادن است | مراد از ((دابه الارض (( - به طورى كه در روايت آمده - حشره معروف به موريانه است ، كه چوبها و پارچه ها را مى خورد، و مراد از ((منساه (( عصا است ، و اينكه فرموده : ((فلما خر تبينت الجن ان لو كانوا يعلمون الغيب ما لبثوا فى العذاب المهين (( كلمه ((خر(( از خرور است ، كه به معناى به خاك افتادن است | ||
از سياق استفاده مى شود كه سليمان در حالى كه تكيه به عصا داشته ، از دنيا رفته ، و كسى متوجه مردنش نشده ، و همچنان در حال تكيه به عصا بوده ، و از انس و جن كسى متوجه واقع مطلب نبوده ، تا آنكه خداوند موريانه اى را ماءمور مى كند، تا عصاى سليمان را بخورد، و عصا از كمر بشكند، و سليمان به زمين بيفتد، آن وقت مردم متوجه شدند، كه وى مرده است ، و جن به دست آورد و گفت اى كاش علم غيب مى داشت ، چون اگر علم به غيب مى داشت ، تا به امروز درباره مرگ سليمان در اشتباه نمى ماند، و اين عذاب خوار كننده را بيهوده تحمل نمى كرد | از سياق استفاده مى شود كه سليمان در حالى كه تكيه به عصا داشته ، از دنيا رفته ، و كسى متوجه مردنش نشده ، و همچنان در حال تكيه به عصا بوده ، و از انس و جن كسى متوجه واقع مطلب نبوده ، تا آنكه خداوند موريانه اى را ماءمور مى كند، تا عصاى سليمان را بخورد، و عصا از كمر بشكند، و سليمان به زمين بيفتد، آن وقت مردم متوجه شدند، كه وى مرده است ، و جن به دست آورد و گفت اى كاش علم غيب مى داشت ، چون اگر علم به غيب مى داشت ، تا به امروز درباره مرگ سليمان در اشتباه نمى ماند، و اين عذاب خوار كننده را بيهوده تحمل نمى كرد | ||
داستان قوم ((سباء(( كه متنعم بودند و كفران نمودند و هلاك و نابود گشتند | داستان قوم ((سباء(( كه متنعم بودند و كفران نمودند و هلاك و نابود گشتند | ||
لَقَدْ كانَ لِسبَإٍ فى مَسكَنِهِمْ ءَايَةٌ | لَقَدْ كانَ لِسبَإٍ فى مَسكَنِهِمْ ءَايَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَ شِمَالٍ ... | ||
مردم سبا قومى قديمى از عرب بودند، كه در يمن زندگى مى كردند، و نام سبا - به طورى كه گفته اند -: نام پدر بزرگ ايشان ، سبا پسر يشحب ، پسر يعرب پسر قحطان است ، و منظور از جمله ((عن يمين و شمال (( سمت راست و چپ آبادى ايشان است | مردم سبا قومى قديمى از عرب بودند، كه در يمن زندگى مى كردند، و نام سبا - به طورى كه گفته اند -: نام پدر بزرگ ايشان ، سبا پسر يشحب ، پسر يعرب پسر قحطان است ، و منظور از جمله ((عن يمين و شمال (( سمت راست و چپ آبادى ايشان است | ||
((كلوا من رزق ربكم (( - در اين جمله امر مى كند رزق پروردگارتان را از اين دو مزرعه بخوريد، و اين كنايه است از اينكه اين دو مزرعه از جهت حاصلخيزى تمامى اقتصاد آن مردم را اداره مى كرده ، آنگاه بعد از امر به خوردن رزق ، امر به شكر پروردگار مى كند، كه چنين نعمتى و رزقى مرحمت كرده ، و چنين سرزمينى به آنها داده ((بلده طيبه و رب غفور(( شهرى پاكيزه و ملايم طبع ، و حاصلخيز، و پروردگارى آمرزنده ، كه بسيار مى آمرزد، و با يك گناه و دو گناه و ده گناه بنده خود را مواخذه نمى نمايد | ((كلوا من رزق ربكم (( - در اين جمله امر مى كند رزق پروردگارتان را از اين دو مزرعه بخوريد، و اين كنايه است از اينكه اين دو مزرعه از جهت حاصلخيزى تمامى اقتصاد آن مردم را اداره مى كرده ، آنگاه بعد از امر به خوردن رزق ، امر به شكر پروردگار مى كند، كه چنين نعمتى و رزقى مرحمت كرده ، و چنين سرزمينى به آنها داده ((بلده طيبه و رب غفور(( شهرى پاكيزه و ملايم طبع ، و حاصلخيز، و پروردگارى آمرزنده ، كه بسيار مى آمرزد، و با يك گناه و دو گناه و ده گناه بنده خود را مواخذه نمى نمايد | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۴۹ </center> | ||
فَأَعْرَضوا فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ سيْلَ الْعَرِمِ وَ | فَأَعْرَضوا فَأَرْسلْنَا عَلَيهِمْ سيْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْنَهُم بجَنَّتَيهِمْ جَنَّتَينِ ذَوَاتىْ أُكلٍ خَمْطٍ وَ أَثْلٍ وَ شىْءٍ مِّن سِدْرٍ قَلِيلٍ | ||
كلمه ((عرم (( به معناى سد در مقابل رودخانه است ، كه آب را حبس مى كند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى باران سيل زا مى باشد، بعضى ديگر به معناى ديگرى گفته اند. و كلمه ((اكل (( - به دو ضمه - به معناى هر ميوه اى است كه براى انسان ماكول باشد. و كلمه ((خمط(( - به طورى كه گفته اند -: به معناى هر گياهى است كه كمى تلخ مره باشد، و هر چه بگذرد، تلخ تر شود. و كلمه ((اثل (( به معناى گياه معروف طرفاء است و بعضى گفته اند شبيه طرفاء است ولى از آن بزرگتر است و بار و ميوه ندارد، و كلمه ((سدر(( هم معنايش معروف است . و دو كلمه ((اثل (( و ((شى ء(( عطف بر ((اكل (( هستند، نه عطف بر ((خمط(( | كلمه ((عرم (( به معناى سد در مقابل رودخانه است ، كه آب را حبس مى كند. بعضى ديگر گفته اند: به معناى باران سيل زا مى باشد، بعضى ديگر به معناى ديگرى گفته اند. و كلمه ((اكل (( - به دو ضمه - به معناى هر ميوه اى است كه براى انسان ماكول باشد. و كلمه ((خمط(( - به طورى كه گفته اند -: به معناى هر گياهى است كه كمى تلخ مره باشد، و هر چه بگذرد، تلخ تر شود. و كلمه ((اثل (( به معناى گياه معروف طرفاء است و بعضى گفته اند شبيه طرفاء است ولى از آن بزرگتر است و بار و ميوه ندارد، و كلمه ((سدر(( هم معنايش معروف است . و دو كلمه ((اثل (( و ((شى ء(( عطف بر ((اكل (( هستند، نه عطف بر ((خمط(( | ||
و معناى آيه اين است كه : مردم سبا از شكر خدا و عبادت او كه بدان ماءمور شده بودند، روى گردانيدند، و ما هم كيفرشان كرديم يعنى سيل عرم را فرستاديم تا همه شهر و باغات و مزارع آن را غرق كند، و به جاى آن دو بهشت ، دو سر زمين بگذارد، كه طرفاء و گياهان تلخ و بوته سدر از آن سر در آورد | و معناى آيه اين است كه : مردم سبا از شكر خدا و عبادت او كه بدان ماءمور شده بودند، روى گردانيدند، و ما هم كيفرشان كرديم يعنى سيل عرم را فرستاديم تا همه شهر و باغات و مزارع آن را غرق كند، و به جاى آن دو بهشت ، دو سر زمين بگذارد، كه طرفاء و گياهان تلخ و بوته سدر از آن سر در آورد | ||
خط ۳۹: | خط ۴۱: | ||
كلمه ((ذلك (( اشاره به مطلبى است كه قبلا ذكر كرد، يعنى فرستادن سيل و تبديل دو بهشت به دو سر زمين كذايى ، و كلمه ((ذلك (( در تقدير و در محل نصب است ، تا مفعول دوم ((جزيناهم (( باشد، و تقدير آن ((جزيناهم ذلك (( است . و به طورى كه گفته اند -: فرق است بين جزاء، و مجازات ، چون مجازات تنها در شر استعمال مى شود، ولى جزاء در خير و شر هر دو استعمال مى شود | كلمه ((ذلك (( اشاره به مطلبى است كه قبلا ذكر كرد، يعنى فرستادن سيل و تبديل دو بهشت به دو سر زمين كذايى ، و كلمه ((ذلك (( در تقدير و در محل نصب است ، تا مفعول دوم ((جزيناهم (( باشد، و تقدير آن ((جزيناهم ذلك (( است . و به طورى كه گفته اند -: فرق است بين جزاء، و مجازات ، چون مجازات تنها در شر استعمال مى شود، ولى جزاء در خير و شر هر دو استعمال مى شود | ||
و معناى آيه اين است كه ما به مردم سبا چون كافر شدند، و از شكر ما اعراض كردند، و يا در مقابل كفرشان اين چنين جزاء داديم و ما جزاى بد نمى دهيم ، مگر كسى را كه بسيار كفران نعمت هاى ما كند | و معناى آيه اين است كه ما به مردم سبا چون كافر شدند، و از شكر ما اعراض كردند، و يا در مقابل كفرشان اين چنين جزاء داديم و ما جزاى بد نمى دهيم ، مگر كسى را كه بسيار كفران نعمت هاى ما كند | ||
وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى | وَ جَعَلْنَا بَيْنهُمْ وَ بَينَ الْقُرَى الَّتى بَرَكنَا فِيهَا قُرًى ظهِرَةً ... | ||
ضمير ((بينهم (( به مردم سبابر مى گردد، و سياق كلام سياق تكميل داستان ايشان است ، و جمله مورد بحث عطف است بر جمله ((كان لسباء(( و مراد از قرائى كه فرموده (در آن بركت نهاديم ، قراى شام است ، و مراد از اينكه فرموده : قرائى ظاهره بود، اين است كه نزديك به هم و پشت سر هم قرار داشتند، به طورى كه از اين قريه آن قريه ديده مى شد | ضمير ((بينهم (( به مردم سبابر مى گردد، و سياق كلام سياق تكميل داستان ايشان است ، و جمله مورد بحث عطف است بر جمله ((كان لسباء(( و مراد از قرائى كه فرموده (در آن بركت نهاديم ، قراى شام است ، و مراد از اينكه فرموده : قرائى ظاهره بود، اين است كه نزديك به هم و پشت سر هم قرار داشتند، به طورى كه از اين قريه آن قريه ديده مى شد | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۰ </center> | ||
خط ۴۶: | خط ۴۸: | ||
<span id='link356'><span> | <span id='link356'><span> | ||
==قوم سبا خود پيشنهاد عذاب مى دهند! == | ==قوم سبا خود پيشنهاد عذاب مى دهند! == | ||
فَقَالُوا | فَقَالُوا رَبَّنَا بَعِدْ بَينَ أَسفَارِنَا وَ ظلَمُوا أَنفُسهُمْ ... | ||
يعنى ما اين نعمتها را در اختيار آنان قرار داديم ، ميوه هاى فراوان ، و نزديكى قريه ها به يكديگر و امنيت راهها و آسانى سير و فراخى زندگى ، از زيادى نعمت ملول شده ، و به تنگ آمدند و گفتند: پروردگارا بين سفرهاى ما دورى بينداز، يعنى سفرهايمان را طولانى كن ، تا مسافتهاى دور برويم ، و بار سفر دور ببنديم ، بيابانها و باديه ها بپيماييم ، و اين كفران و طغيانى بود از ايشان ، همان طور كه بنى اسرائيل كفران و طغيان كرده ، از من و سلوى به ستوه آمدند، و تقاضاى سير و پياز كردند | يعنى ما اين نعمتها را در اختيار آنان قرار داديم ، ميوه هاى فراوان ، و نزديكى قريه ها به يكديگر و امنيت راهها و آسانى سير و فراخى زندگى ، از زيادى نعمت ملول شده ، و به تنگ آمدند و گفتند: پروردگارا بين سفرهاى ما دورى بينداز، يعنى سفرهايمان را طولانى كن ، تا مسافتهاى دور برويم ، و بار سفر دور ببنديم ، بيابانها و باديه ها بپيماييم ، و اين كفران و طغيانى بود از ايشان ، همان طور كه بنى اسرائيل كفران و طغيان كرده ، از من و سلوى به ستوه آمدند، و تقاضاى سير و پياز كردند | ||
كوتاه سخن اينكه خداوند نعمت را بر آنان تمام كرد، هم در سفر كه سفرهايشان را كوتاه و راههايشان را امن و نعمت را فراوان كرد، و هم در حضر، و انتظار داشت كه شكر نعمتهايش را به جا آورند، ولى آنان كفران نعمت كردند، هم در سفر، و هم در حضر، خداوند هم در عذابى كه خودشان خواستند شتاب نمود، شهرها و ديارشان را خراب ، و جمعشان را پراكنده ساخت | كوتاه سخن اينكه خداوند نعمت را بر آنان تمام كرد، هم در سفر كه سفرهايشان را كوتاه و راههايشان را امن و نعمت را فراوان كرد، و هم در حضر، و انتظار داشت كه شكر نعمتهايش را به جا آورند، ولى آنان كفران نعمت كردند، هم در سفر، و هم در حضر، خداوند هم در عذابى كه خودشان خواستند شتاب نمود، شهرها و ديارشان را خراب ، و جمعشان را پراكنده ساخت | ||
و بنابراين جمله ((ربنا باعد بين اسفارنا(( پيشنهاد عذابى بود، كه خود آنان كردند، البته پيشنهاد ضمنى ، چون معناى كلامشان مستلزم همين بود كه شهرها و ديارشان ويران گرديد. ((و ظلموا انفسهم (( و با ارتكاب گناهان به خود ستم كردند | و بنابراين جمله ((ربنا باعد بين اسفارنا(( پيشنهاد عذابى بود، كه خود آنان كردند، البته پيشنهاد ضمنى ، چون معناى كلامشان مستلزم همين بود كه شهرها و ديارشان ويران گرديد. ((و ظلموا انفسهم (( و با ارتكاب گناهان به خود ستم كردند | ||
فَجَعَلْنَهُمْ أَحَادِيث وَ | فَجَعَلْنَهُمْ أَحَادِيث وَ مَزَّقْنَهُمْ كلَّ مُمَزَّقٍ | ||
يعنى ما عينى و اثرى از آنان باقى نگذاشتيم ، و جز داستان ها چيزى از ايشان باقى نگذاشتيم . اسمايى شدند، بدون مسمى ، و جز در وهم متوهم ، و خيال متخيل ، وجودى برايشان نماند، نه ديگر شهر سبائى ماند و نه قرائى و نه مردمى از آنان فقط سخنى و حكايتى از ايشان به جاى ماند، و حتى اجزاى وجودشان را هم متفرق كرديم ، به طورى كه دو جزء از اجزاى آنان متصل به هم باقى نماند، تكه هاى خرد و كلانشان از هم جدا شد، و بعد از آنكه مجتمعى نيرومند و داراى شوكت بودند، غبارى شدند، كه حتى شبحى هم از ايشان نماند، و براى نسلهاى بعدى ضرب المثل شدند، كه هر موجود نابود شده و تار و پود از دست داده را به آنان تشبيه كنند، و بگويند: ((تفرقوا ايادى سبا - آن چنان متلاشى شدند كه نعمت و قدرهاى مردم شهر سبا شد(( | يعنى ما عينى و اثرى از آنان باقى نگذاشتيم ، و جز داستان ها چيزى از ايشان باقى نگذاشتيم . اسمايى شدند، بدون مسمى ، و جز در وهم متوهم ، و خيال متخيل ، وجودى برايشان نماند، نه ديگر شهر سبائى ماند و نه قرائى و نه مردمى از آنان فقط سخنى و حكايتى از ايشان به جاى ماند، و حتى اجزاى وجودشان را هم متفرق كرديم ، به طورى كه دو جزء از اجزاى آنان متصل به هم باقى نماند، تكه هاى خرد و كلانشان از هم جدا شد، و بعد از آنكه مجتمعى نيرومند و داراى شوكت بودند، غبارى شدند، كه حتى شبحى هم از ايشان نماند، و براى نسلهاى بعدى ضرب المثل شدند، كه هر موجود نابود شده و تار و پود از دست داده را به آنان تشبيه كنند، و بگويند: ((تفرقوا ايادى سبا - آن چنان متلاشى شدند كه نعمت و قدرهاى مردم شهر سبا شد(( | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۶ صفحه ۵۵۱ </center> | ||
((ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور(( - يعنى در اين داستانها كه از قوم سبا نقل كرديم ، اندرزها و آيت ها است ، براى هر كسى كه در راه خدا صبر بسيار داشته باشد، و شكرش در برابر نعمتهاى بى شمار خدا نيز زياد باشد، و از شنيدن و خواندن اين آيات استدلال كند بر اينكه بر انسان واجب است كه پروردگار خود را از در شكر عبادت كند، و نيز بر اينكه در ماوراى اين زندگى ، روز بعثى هست ، كه در آن روز زنده مى شود و به خاطر اعمالش مجازات مى شود | ((ان فى ذلك لايات لكل صبار شكور(( - يعنى در اين داستانها كه از قوم سبا نقل كرديم ، اندرزها و آيت ها است ، براى هر كسى كه در راه خدا صبر بسيار داشته باشد، و شكرش در برابر نعمتهاى بى شمار خدا نيز زياد باشد، و از شنيدن و خواندن اين آيات استدلال كند بر اينكه بر انسان واجب است كه پروردگار خود را از در شكر عبادت كند، و نيز بر اينكه در ماوراى اين زندگى ، روز بعثى هست ، كه در آن روز زنده مى شود و به خاطر اعمالش مجازات مى شود | ||
وَ لَقَدْ | وَ لَقَدْ صدَّقَ عَلَيهِمْ إِبْلِيس ظنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلا فَرِيقاً مِّنَ الْمُؤْمِنِينَ | ||
يعنى ابليس آرزو و پندار خود را درباره آنان محقق كرد و به كرسى نشاند، و يا معنايش اين است كه شيطان ظنى و پندارى كه درباره آنان داشت ، محقق يافت ، چون شيطان درباره تمامى ابناى بشر اين آرزو و اين پندار را دارد كه همگى آنان را گمراه كند، چون خودش گفته : ((لاغوينهم اجمعين - همه ايشان را گمراه مى كنم ((، و نيز گفته ((و لاضلنهم (( و باز وعده داد كه ((و لا تجد اكثرهم شاكرين - و اكثر آنان از شكرگزاران نباشند((. ((فاتبعوه الا فريقا من المومنين (( اين جمله بيان همان صدق ظن است | يعنى ابليس آرزو و پندار خود را درباره آنان محقق كرد و به كرسى نشاند، و يا معنايش اين است كه شيطان ظنى و پندارى كه درباره آنان داشت ، محقق يافت ، چون شيطان درباره تمامى ابناى بشر اين آرزو و اين پندار را دارد كه همگى آنان را گمراه كند، چون خودش گفته : ((لاغوينهم اجمعين - همه ايشان را گمراه مى كنم ((، و نيز گفته ((و لاضلنهم (( و باز وعده داد كه ((و لا تجد اكثرهم شاكرين - و اكثر آنان از شكرگزاران نباشند((. ((فاتبعوه الا فريقا من المومنين (( اين جمله بيان همان صدق ظن است | ||
و از اينجا معلوم مى شود كه ضمير جمع در كلمه ((عليهم ((، در اين جمله ، و همچنين در آيه بعدى ، به عموم مردم بر مى گردد، نه تنها به قوم سبا، هر چند كه آيه شريفه به خصوص آنان منطبق است | و از اينجا معلوم مى شود كه ضمير جمع در كلمه ((عليهم ((، در اين جمله ، و همچنين در آيه بعدى ، به عموم مردم بر مى گردد، نه تنها به قوم سبا، هر چند كه آيه شريفه به خصوص آنان منطبق است | ||
وَ مَا كانَ لَهُ عَلَيهِم | وَ مَا كانَ لَهُ عَلَيهِم مِّن سلْطنٍ إِلا لِنَعْلَمَ مَن يُؤْمِنُ بِالاَخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْهَا فى شكٍ | ||
<span id='link357'><span> | <span id='link357'><span> | ||
==پيروى از شيطان اختيارى بوده و معيارى براى تميز مؤ من به آخرت از شاك در آن است == | ==پيروى از شيطان اختيارى بوده و معيارى براى تميز مؤ من به آخرت از شاك در آن است == | ||
خط ۸۸: | خط ۹۰: | ||
<span id='link359'><span> | <span id='link359'><span> | ||
==آيات ۲۲ - ۳۰، سوره سباء == | ==آيات ۲۲ - ۳۰، سوره سباء == | ||
قُلِ ادْعُوا | قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ فى السمَوَتِ وَ لا فى الاَرْضِ وَ مَا لهَُمْ فِيهِمَا مِن شِرْكٍ وَ مَا لَهُ مِنهُم مِّن ظهِيرٍ(۲۲) | ||
وَ لا تَنفَعُ الشفَعَةُ عِندَهُ إِلا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتى إِذَا | وَ لا تَنفَعُ الشفَعَةُ عِندَهُ إِلا لِمَنْ أَذِنَ لَهُ حَتى إِذَا فُزِّعَ عَن قُلُوبِهِمْ قَالُوا مَا ذَا قَالَ رَبُّكُمْ قَالُوا الْحَقَّ وَ هُوَ الْعَلىُّ الْكَبِيرُ(۲۳) | ||
* قُلْ مَن يَرْزُقُكُم | * قُلْ مَن يَرْزُقُكُم مِّنَ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِيَّاكمْ لَعَلى هُدىً أَوْ فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۲۴) | ||
قُل لا تُسئَلُونَ | قُل لا تُسئَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَ لا نُسئَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ(۲۵) | ||
قُلْ يجْمَعُ بَيْنَنَا | قُلْ يجْمَعُ بَيْنَنَا رَبُّنَا ثُمَّ يَفْتَحُ بَيْنَنَا بِالْحَقِّ وَ هُوَ الْفَتَّاحُ الْعَلِيمُ(۲۶) | ||
قُلْ أَرُونىَ | قُلْ أَرُونىَ الَّذِينَ أَلْحَقْتُم بِهِ شرَكاءََكلا بَلْ هُوَ اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ(۲۷) | ||
وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا | وَ مَا أَرْسلْنَك إِلا كافَّةً لِّلنَّاسِ بَشِيراً وَ نَذِيراً وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ(۲۸) | ||
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۲۹) | وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كنتُمْ صدِقِينَ(۲۹) | ||
قُل | قُل لَّكم مِّيعَادُ يَوْمٍ لا تَستَئْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً وَ لا تَستَقْدِمُونَ(۳۰) | ||
ترجمه آيات | ترجمه آيات | ||
بگو: آن خدايان را كه به جاى خدا معبود خود پنداشته ايد بخوانيد، (آن وقت خواهيد ديد كه ) مالك حتى يك ذره در همه آسمانها و زمين نيستند، و در هيچ چيز شريك خدا نبوده ، و احدى از آنها پشتيبان وى نيستند (۲۲) | بگو: آن خدايان را كه به جاى خدا معبود خود پنداشته ايد بخوانيد، (آن وقت خواهيد ديد كه ) مالك حتى يك ذره در همه آسمانها و زمين نيستند، و در هيچ چيز شريك خدا نبوده ، و احدى از آنها پشتيبان وى نيستند (۲۲) | ||
خط ۱۱۲: | خط ۱۱۴: | ||
<span id='link360'><span> | <span id='link360'><span> | ||
==ابطال الوهيت آلهه مشركين با استدلال به اينكه آنها دعاى كسى را اجابت نمى كنند == | ==ابطال الوهيت آلهه مشركين با استدلال به اينكه آنها دعاى كسى را اجابت نمى كنند == | ||
قُلِ ادْعُوا | قُلِ ادْعُوا الَّذِينَ زَعَمْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ لا يَمْلِكونَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ ... | ||
رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر مى كند: باز بر ابطال الوهيت آلهه آنان احتجاج و استدلال كند. به اينكه اينها قدرت ندارند دعاى كسى را مستجاب كنند، و بنابراين معناى جمله ((قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله (( اين است كه به ايشان بگو: آن خدايانى را كه پنداشته ايد به جاى خدا معبود شمايند، بخوانيد. و بنابر اين ، دو مفعول كلمه ((زعمتم (( حذف شده ، چون سياق بر آن دو دلالت داشته ، (و تقدير آن پنداشتيد آنها را كه معبود مى باشند) و منظور از خواندن آنها حاجت خواستن از آنها است | رسول گرامى خود (صلى الله عليه و آله و سلم ) را امر مى كند: باز بر ابطال الوهيت آلهه آنان احتجاج و استدلال كند. به اينكه اينها قدرت ندارند دعاى كسى را مستجاب كنند، و بنابراين معناى جمله ((قل ادعوا الذين زعمتم من دون الله (( اين است كه به ايشان بگو: آن خدايانى را كه پنداشته ايد به جاى خدا معبود شمايند، بخوانيد. و بنابر اين ، دو مفعول كلمه ((زعمتم (( حذف شده ، چون سياق بر آن دو دلالت داشته ، (و تقدير آن پنداشتيد آنها را كه معبود مى باشند) و منظور از خواندن آنها حاجت خواستن از آنها است | ||
و جمله ((لا يملكون مثقال ذره فى السموات و لا فى الارض (( در جاى جواب قرار گرفته ، گويا شخصى پرسيده : اگر مشركين خدايان خود را بخوانند، چه مى شود؟ فرموده : هيچ حاجتى از ايشان را استجابت نمى كنند، چون مالك حتى سنگينى و وزن يك ذره در همه آسمانها و زمين نيستند، و اگر مالك بودند، به همان مقدار مى توانستند استجابت كنند، و ربوبيت و الوهيت تمام نمى شود، مگر به مالك بودن رب و اله حوائج آدمى را، بايد خود معبود و اله مالك حاجت آدمى باشد، تا آن را به آدمى بدهد، و تمليك آدمى كند، و به آدمى انعام كند، و در مقابل مستحق عبادت و شكر نعمت شود، و آدمى او را عبادت كند، تا اداى شكرش كرده باشد، و اما وقتى مالك كوچكترين حاجت آدمى نباشد، پس نه رب مى تواند باشد، و نه اله | و جمله ((لا يملكون مثقال ذره فى السموات و لا فى الارض (( در جاى جواب قرار گرفته ، گويا شخصى پرسيده : اگر مشركين خدايان خود را بخوانند، چه مى شود؟ فرموده : هيچ حاجتى از ايشان را استجابت نمى كنند، چون مالك حتى سنگينى و وزن يك ذره در همه آسمانها و زمين نيستند، و اگر مالك بودند، به همان مقدار مى توانستند استجابت كنند، و ربوبيت و الوهيت تمام نمى شود، مگر به مالك بودن رب و اله حوائج آدمى را، بايد خود معبود و اله مالك حاجت آدمى باشد، تا آن را به آدمى بدهد، و تمليك آدمى كند، و به آدمى انعام كند، و در مقابل مستحق عبادت و شكر نعمت شود، و آدمى او را عبادت كند، تا اداى شكرش كرده باشد، و اما وقتى مالك كوچكترين حاجت آدمى نباشد، پس نه رب مى تواند باشد، و نه اله | ||
خط ۱۲۲: | خط ۱۲۴: | ||
پس از آنچه تاكنون گفته شد معلوم شد كه : احتجاج آيه بر نفى مالك از راه مستجاب نكردن دعاى دعا كنندگان در همه صورتهاى سه گانه جريان دارد، يعنى صورتى كه آلهه خود مالك آسمانها و زمين باشند، و ملكشان مطلق باشد، و صورتى كه در مالكيت آسمانها و زمين با خدا شريك باشند، يعنى ملكشان مطلق نباشد، و صورتى كه اصلا مالك نباشند، ولى ظهير و ياور خدا باشند. مشرك درباره آلهه خود هر يك از اين سه صورت را قائل باشد، آيه شريفه آن را ابطال مى كند | پس از آنچه تاكنون گفته شد معلوم شد كه : احتجاج آيه بر نفى مالك از راه مستجاب نكردن دعاى دعا كنندگان در همه صورتهاى سه گانه جريان دارد، يعنى صورتى كه آلهه خود مالك آسمانها و زمين باشند، و ملكشان مطلق باشد، و صورتى كه در مالكيت آسمانها و زمين با خدا شريك باشند، يعنى ملكشان مطلق نباشد، و صورتى كه اصلا مالك نباشند، ولى ظهير و ياور خدا باشند. مشرك درباره آلهه خود هر يك از اين سه صورت را قائل باشد، آيه شريفه آن را ابطال مى كند | ||
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۳ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۴۵}} | |||
[[رده:تفسیر المیزان]] | [[رده:تفسیر المیزان]] |
ویرایش