گمنام

تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۸: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(Edited by QRobot)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۹}}
__TOC__
__TOC__


خط ۱۷: خط ۱۹:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۰ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۰ </center>
و به همين جهت با يادآورى قرآن اشارهاى هم به آن كتابها نموده فرموده : ((و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ) و در آخر آيات به ذكر مساءله حشر، كه يكى از مقاصد اين سوره است و قبلا نيز سخن از آن رفته بود برگشت شده .
و به همين جهت با يادآورى قرآن اشارهاى هم به آن كتابها نموده فرموده : ((و لكن تصديق الذى بين يديه و تفصيل الكتاب لا ريب فيه من رب العالمين ) و در آخر آيات به ذكر مساءله حشر، كه يكى از مقاصد اين سوره است و قبلا نيز سخن از آن رفته بود برگشت شده .
وَ مَا كانَ هَذَا الْقُرْءَانُ أَن يُفْترَى مِن دُونِ اللَّهِ ...
وَ مَا كانَ هَذَا الْقُرْءَانُ أَن يُفْترَى مِن دُونِ اللَّهِ ...
نفى شاءنيت مفترى بودن ، از قرآن كريم در جمله : «'''و ما كان هذا القرآن ان يفترى ...'''»
نفى شاءنيت مفترى بودن ، از قرآن كريم در جمله : «'''و ما كان هذا القرآن ان يفترى ...'''»
در سابق اشاره كرديم كه اگر در نفى صفتى و يا معنائى تعبير شود به نفى كون و نبود وجود آن ، از اين تعبير فهميده مى شود كه آن صفت استعداد و شاءنيت تحقق و وجود ندارد، و اين قسم نفى كردن بليغ ‌تر از نفى خود آن صفت است . بنابراين ، فرق است بين اينكه بگوئيم : «'''ما كان زيد ليقوم - زيد چنين نبود كه بايستد'''»، و بين اينكه بگوئيم : «'''زيد لم يقم - زيد نايستاد'''»، و يا بگوئيم : «'''ما قام زيد - زيد نايستاد'''». تعبير اول ميفهماند زيد استعداد ايستادن ندارد، و شاءن او چنين شاءنى نيست ، به خلاف تعبير دوم كه تنها نفى قيام را ميرساند و ميفهماند او نايستاده ، و در قرآن كريم نمونه هاى بسيارى از تعبير اول وجود دارد، مثل آيات زير: «'''فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل '''»، «'''ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان و ما كان اللّه ليظلمهم '''»
در سابق اشاره كرديم كه اگر در نفى صفتى و يا معنائى تعبير شود به نفى كون و نبود وجود آن ، از اين تعبير فهميده مى شود كه آن صفت استعداد و شاءنيت تحقق و وجود ندارد، و اين قسم نفى كردن بليغ ‌تر از نفى خود آن صفت است . بنابراين ، فرق است بين اينكه بگوئيم : «'''ما كان زيد ليقوم - زيد چنين نبود كه بايستد'''»، و بين اينكه بگوئيم : «'''زيد لم يقم - زيد نايستاد'''»، و يا بگوئيم : «'''ما قام زيد - زيد نايستاد'''». تعبير اول ميفهماند زيد استعداد ايستادن ندارد، و شاءن او چنين شاءنى نيست ، به خلاف تعبير دوم كه تنها نفى قيام را ميرساند و ميفهماند او نايستاده ، و در قرآن كريم نمونه هاى بسيارى از تعبير اول وجود دارد، مثل آيات زير: «'''فما كانوا ليومنوا بما كذبوا به من قبل '''»، «'''ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان و ما كان اللّه ليظلمهم '''»
خط ۳۰: خط ۳۲:
و نيز دليل ديگر اينكه قرآن كريم تفصيل مجملات كتابهاى آسمانى سابق است آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه '''» و جمله «'''لا ريب فيه من رب العالمين '''» به منزله تعليل براى جمله اول است .
و نيز دليل ديگر اينكه قرآن كريم تفصيل مجملات كتابهاى آسمانى سابق است آيه زير است كه مى فرمايد: «'''و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه من الكتاب و مهيمنا عليه '''» و جمله «'''لا ريب فيه من رب العالمين '''» به منزله تعليل براى جمله اول است .
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۲ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۲ </center>
أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّثْلِهِ ...
أَمْ يَقُولُونَ افْترَاهُ قُلْ فَأْتُوا بِسورَةٍ مِّثْلِهِ ...
كلمه «'''ام '''» دو قسم است : يكى متصله مثل اينكه بگوئيم : «'''اءهذا زيد ام عمرو - آيا اين شخص زيد است و يا عمرو'''» قسم دوم منقطعه كه به معناى «'''بلكه '''» است ، و در آيه مورد بحث به معناى دوم آمده مى فرمايد: «'''بلكه مى گويند او خودش قرآن را ساخته و پرداخته و به خدا افتراء بسته '''»، و ضمير «'''ها'''» در كلمه «'''افتريه '''» و كلمه «'''مثله '''» به قرآن بر مى گردد. و اينكه فرموده : «'''بگو اگر چنين است سوره اى مثل قرآن بياوريد'''» خود شاهد براين است كه كلمه «'''قرآن '''» همانطور كه بر همه اين كتاب آسمانى اطلاق مى شود بر سوره اى از آن نيز اطلاق مى شود، هم كثير آن قرآن است و هم قليلش .
كلمه «'''ام '''» دو قسم است : يكى متصله مثل اينكه بگوئيم : «'''اءهذا زيد ام عمرو - آيا اين شخص زيد است و يا عمرو'''» قسم دوم منقطعه كه به معناى «'''بلكه '''» است ، و در آيه مورد بحث به معناى دوم آمده مى فرمايد: «'''بلكه مى گويند او خودش قرآن را ساخته و پرداخته و به خدا افتراء بسته '''»، و ضمير «'''ها'''» در كلمه «'''افتريه '''» و كلمه «'''مثله '''» به قرآن بر مى گردد. و اينكه فرموده : «'''بگو اگر چنين است سوره اى مثل قرآن بياوريد'''» خود شاهد براين است كه كلمه «'''قرآن '''» همانطور كه بر همه اين كتاب آسمانى اطلاق مى شود بر سوره اى از آن نيز اطلاق مى شود، هم كثير آن قرآن است و هم قليلش .
و معناى آيه اين است : به كسانى كه مى گويند «'''افتريه '''» بگو: اگر شما در اين ادعايتان صادقيد يك سوره به مثل اين قرآن كه به قول شما افتراء شده بياوريد، حتى اگر نتوانستيد خود به تنهائى اين كار را انجام دهيد، مى توانيد از تمامى خلائق تا آنجا كه دسترسى داريد كمك بگيريد، چون اگر اين قرآن كلامى باشد مفترى ، قهرا كلامى از كلامهاى بشرى خواهد بود و بايد بشر بتواند مثل آن را بياورد.
و معناى آيه اين است : به كسانى كه مى گويند «'''افتريه '''» بگو: اگر شما در اين ادعايتان صادقيد يك سوره به مثل اين قرآن كه به قول شما افتراء شده بياوريد، حتى اگر نتوانستيد خود به تنهائى اين كار را انجام دهيد، مى توانيد از تمامى خلائق تا آنجا كه دسترسى داريد كمك بگيريد، چون اگر اين قرآن كلامى باشد مفترى ، قهرا كلامى از كلامهاى بشرى خواهد بود و بايد بشر بتواند مثل آن را بياورد.
خط ۴۸: خط ۵۰:
معانى امورى است پيش پا افتاده كه در آن يك صحرانشين و يك شهرنشين ، يك عامى و يك خاصى ، يك جاهل و يك عالم با هم برابرند، و فضيلت و برترى قرآن از ساير كتابها هر چه هست در نظم الفاظ آن است ، و ماوراى آن هيچ ارزشى ندارد. و غفلت كرده اند از اينكه خود خداى تعالى وقتى قرآن را توصيف مى كند از فصاحت و بلاغت آن نميگويد، بلكه آن چيزى كه دخيل در تحديش ميداند اين است كه قرآن نور است ، رحمت است ، هدايت است ، حكمت است ، موعظت است ، و برهان و تبيان هر چيز است و تفصيل الكتاب است ، و شفاء مؤ منين و قول فصل است ، و هزل نيست و اينكه قرآن مواقع نجوم است ، و هيچ اختلافى در آن نيست . و مساءله بلاغت را بطور صريح و بعينه ذكر نفرموده .
معانى امورى است پيش پا افتاده كه در آن يك صحرانشين و يك شهرنشين ، يك عامى و يك خاصى ، يك جاهل و يك عالم با هم برابرند، و فضيلت و برترى قرآن از ساير كتابها هر چه هست در نظم الفاظ آن است ، و ماوراى آن هيچ ارزشى ندارد. و غفلت كرده اند از اينكه خود خداى تعالى وقتى قرآن را توصيف مى كند از فصاحت و بلاغت آن نميگويد، بلكه آن چيزى كه دخيل در تحديش ميداند اين است كه قرآن نور است ، رحمت است ، هدايت است ، حكمت است ، موعظت است ، و برهان و تبيان هر چيز است و تفصيل الكتاب است ، و شفاء مؤ منين و قول فصل است ، و هزل نيست و اينكه قرآن مواقع نجوم است ، و هيچ اختلافى در آن نيست . و مساءله بلاغت را بطور صريح و بعينه ذكر نفرموده .
از سوى ديگر در همه تحديهايش بطور مطلق تحدى كرده و فرموده : اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خداى تعالى است سوره اى مثل آن بياوريد، و نفرموده از چه جهت مثل آن باشد، نه مقيد به فصاحت كرده و نه به بلاغت . و ما بحثى مفصل پيرامون اعجاز قرآن در تفسير آيه شريفه : «'''و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله '''»، در جلد اول اين تفسير ايراد كرديم .
از سوى ديگر در همه تحديهايش بطور مطلق تحدى كرده و فرموده : اگر شك داريد كه اين قرآن از ناحيه خداى تعالى است سوره اى مثل آن بياوريد، و نفرموده از چه جهت مثل آن باشد، نه مقيد به فصاحت كرده و نه به بلاغت . و ما بحثى مفصل پيرامون اعجاز قرآن در تفسير آيه شريفه : «'''و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاتوا بسورة من مثله '''»، در جلد اول اين تفسير ايراد كرديم .
بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يحِيطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ ...
بَلْ كَذَّبُوا بِمَا لَمْ يحِيطوا بِعِلْمِهِ وَ لَمَّا يَأْتهِمْ تَأْوِيلُهُ ...
اين آيه شريفه علت حقيقى ايمان نياوردن آنان و نيز علت اين تهمتشان را كه گفتند «'''قرآن كلام خدا نيست ، و آورنده اش به دروغ آن را به خدا نسبت ميدهد'''» بيان مى دارد و مى فرمايد: علت حقيقى آن اين است كه از قرآن كريم چيزهائى را تكذيب كردند كه به آگاهى از آن احاطه اى ندارند، و يا اين است كه قرآنى را تكذيب كردند كه به آگاهى از آن احاطه اى ندارند، چون در قرآن كريم معارفى حقيقى از قبيل علوم واقعى وجود دارد، علومى كه آگاهى و فهم آنان گنجايش آن علوم را ندارد، تاءويل و شرح آن معارف هم هنوز به گوششان نخورده . واضح تر بگويم : هنوز تاءويل آنچه كه تكذيبش كردند به آنان نرسيده ، تا ناگزير از تصديق آن شوند.
اين آيه شريفه علت حقيقى ايمان نياوردن آنان و نيز علت اين تهمتشان را كه گفتند «'''قرآن كلام خدا نيست ، و آورنده اش به دروغ آن را به خدا نسبت ميدهد'''» بيان مى دارد و مى فرمايد: علت حقيقى آن اين است كه از قرآن كريم چيزهائى را تكذيب كردند كه به آگاهى از آن احاطه اى ندارند، و يا اين است كه قرآنى را تكذيب كردند كه به آگاهى از آن احاطه اى ندارند، چون در قرآن كريم معارفى حقيقى از قبيل علوم واقعى وجود دارد، علومى كه آگاهى و فهم آنان گنجايش آن علوم را ندارد، تاءويل و شرح آن معارف هم هنوز به گوششان نخورده . واضح تر بگويم : هنوز تاءويل آنچه كه تكذيبش كردند به آنان نرسيده ، تا ناگزير از تصديق آن شوند.
<span id='link64'><span>
<span id='link64'><span>
خط ۶۳: خط ۶۵:
<span id='link65'><span>
<span id='link65'><span>
==تقسيم امت اسلام به دو گروه : ايمان آورندگان و ايمان نياورندگان فسادگر ==
==تقسيم امت اسلام به دو گروه : ايمان آورندگان و ايمان نياورندگان فسادگر ==
وَ مِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنهُم مَّن لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّك أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ
وَ مِنهُم مَّن يُؤْمِنُ بِهِ وَ مِنهُم مَّن لا يُؤْمِنُ بِهِ وَ رَبُّك أَعْلَمُ بِالْمُفْسِدِينَ
در اين آيه شريفه امت اسلام را به دو قسم تقسيم كرده ، يكى آنهائى كه به قرآن ايمان مى آورند، و ديگرى آنهائى كه ايمان نمى آورند. آنگاه از آن دسته كه ايمان نمى آورند بطور كنايه تعبير كرده به مفسدين ، در نتيجه از اين تعبير اين معنا به دست مى آيد كسانى كه تكذيب مى كنند آنچه را كه در قرآن است بدين جهت تكذيب مى كنند كه مفسد هستند.
در اين آيه شريفه امت اسلام را به دو قسم تقسيم كرده ، يكى آنهائى كه به قرآن ايمان مى آورند، و ديگرى آنهائى كه ايمان نمى آورند. آنگاه از آن دسته كه ايمان نمى آورند بطور كنايه تعبير كرده به مفسدين ، در نتيجه از اين تعبير اين معنا به دست مى آيد كسانى كه تكذيب مى كنند آنچه را كه در قرآن است بدين جهت تكذيب مى كنند كه مفسد هستند.
بنابراين ، آيه شريفه در صدد بيان حال اين امت است ، كه بعضى از آنان ايمان مى آورند و بعضى كفر ميورزند، و اينكه كفر آنانكه كفر ميورزند ناشى از رذيله افساد است .
بنابراين ، آيه شريفه در صدد بيان حال اين امت است ، كه بعضى از آنان ايمان مى آورند و بعضى كفر ميورزند، و اينكه كفر آنانكه كفر ميورزند ناشى از رذيله افساد است .
و اما اينكه بعضى از مفسرين در تفسير اين آيه گفته اند منظور اين است كه : «'''امت تو مانند ستمكاران از امتهاى گذشته نيستند، كه به جز عده قليلى پيامبران خود را تكذيب كردند و به عذاب انقراض مبتلا شدند، بلكه امت تو بعد از تو دو طائفه خواهند شد، يك طائفه زود به قرآن ايمان خواهند آورد'''»، و طائفهاى ديگر تا ابد ايمان نخواهند آورد، معنائى است كه به هيچ وجه از آيه استفاده نمى شود.
و اما اينكه بعضى از مفسرين در تفسير اين آيه گفته اند منظور اين است كه : «'''امت تو مانند ستمكاران از امتهاى گذشته نيستند، كه به جز عده قليلى پيامبران خود را تكذيب كردند و به عذاب انقراض مبتلا شدند، بلكه امت تو بعد از تو دو طائفه خواهند شد، يك طائفه زود به قرآن ايمان خواهند آورد'''»، و طائفهاى ديگر تا ابد ايمان نخواهند آورد، معنائى است كه به هيچ وجه از آيه استفاده نمى شود.
وَ إِن كَذَّبُوك فَقُل لى عَمَلى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ ...
وَ إِن كَذَّبُوك فَقُل لى عَمَلى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ ...
در اين آيه شريفه به رسول گرامى خود تلقين مى كند كه اگر تكذيب كردند از آنان بيزارى بجويد، و اين خود يكى از مراتب انتصار و تاييد حق است از ناحيه كسى كه براى احياى حق قيام نموده . بنابراين ، طريقه احياى حق اين شد كه داعى به سوى حق مردم را بر قبول آن وادار كند، اگر قبول كردند كه هيچ ، و اگر قبول نكردند از آنان بيزارى بجويد تا آنان وى را وادار به قبول باطل خود نسازند.
در اين آيه شريفه به رسول گرامى خود تلقين مى كند كه اگر تكذيب كردند از آنان بيزارى بجويد، و اين خود يكى از مراتب انتصار و تاييد حق است از ناحيه كسى كه براى احياى حق قيام نموده . بنابراين ، طريقه احياى حق اين شد كه داعى به سوى حق مردم را بر قبول آن وادار كند، اگر قبول كردند كه هيچ ، و اگر قبول نكردند از آنان بيزارى بجويد تا آنان وى را وادار به قبول باطل خود نسازند.
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۷ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۷ </center>
و جمله : «'''انتم بريون مما اعمل و انا برى مما تعملون '''» تفسير جمله «'''لى عملى و لكم عملكم '''» است .
و جمله : «'''انتم بريون مما اعمل و انا برى مما تعملون '''» تفسير جمله «'''لى عملى و لكم عملكم '''» است .
وَ مِنهُم مَّن يَستَمِعُونَ إِلَيْك أَ فَأَنت تُسمِعُ الصمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ
وَ مِنهُم مَّن يَستَمِعُونَ إِلَيْك أَ فَأَنت تُسمِعُ الصمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ
استفهام در اين آيه استفهام انكارى است ، يعنى آيا تو اى پيامبر مى توانى سخن حق را به كسى كه كر است بشنوانى ؟ و جمله «'''ولو كانوا لا يعقلون '''» قرينه است بر اينكه منظور از كرى حالتى در مقابل تعقل آن معنائى است كه كلام بر آن دلالت دارد، و چون تعقل را شنوائى قلب مينامند بنابراين كسى كه اين تعقل را ندارد كر مى گويند.
استفهام در اين آيه استفهام انكارى است ، يعنى آيا تو اى پيامبر مى توانى سخن حق را به كسى كه كر است بشنوانى ؟ و جمله «'''ولو كانوا لا يعقلون '''» قرينه است بر اينكه منظور از كرى حالتى در مقابل تعقل آن معنائى است كه كلام بر آن دلالت دارد، و چون تعقل را شنوائى قلب مينامند بنابراين كسى كه اين تعقل را ندارد كر مى گويند.
و معناى آيه اين است : بعضى از اين مردم سخن تو را گوش مى دهند و ميشنوند در حالى كه كرند، يعنى گوش دلهايشان نميشنود، و تو قادر نيستى سخنت را به مردمى كه گوش دل ندارند بشنوانى .
و معناى آيه اين است : بعضى از اين مردم سخن تو را گوش مى دهند و ميشنوند در حالى كه كرند، يعنى گوش دلهايشان نميشنود، و تو قادر نيستى سخنت را به مردمى كه گوش دل ندارند بشنوانى .
وَ مِنهُم مَّن يَنظرُ إِلَيْك أَ فَأَنت تهْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ
وَ مِنهُم مَّن يَنظرُ إِلَيْك أَ فَأَنت تهْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ
سخن در اين آيه نظير آيه قبل است ، مى فرمايد: و بعضى از آنان به تو نگاه ميكنند ولى تو را بدان گونه كه فرستاده اى از ناحيه خداى تعالى هستى نمى بينند، و آيا تو مى توانى كور را هدايت كنى ؟ هر چند كه چشم دلشان از ديدن حقايق كور باشد؟
سخن در اين آيه نظير آيه قبل است ، مى فرمايد: و بعضى از آنان به تو نگاه ميكنند ولى تو را بدان گونه كه فرستاده اى از ناحيه خداى تعالى هستى نمى بينند، و آيا تو مى توانى كور را هدايت كنى ؟ هر چند كه چشم دلشان از ديدن حقايق كور باشد؟
إِنَّ اللَّهَ لا يَظلِمُ النَّاس شيْئاً وَ لَكِنَّ النَّاس أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ
إِنَّ اللَّهَ لا يَظلِمُ النَّاس شيْئاً وَ لَكِنَّ النَّاس أَنفُسهُمْ يَظلِمُونَ
اين آيه اشاره دارد به اينكه اين طائفه كه از شنيدن و ديدن محرومند به خاطر اين است كه دچار كرى و كورى دلند و اين كرى و كوريشان مستند به خودشان است ، چون از آثار ظلمى است كه خودشان به خود كردند و خداى تعالى با سلب گوش و چشم از آنان ظلمى به آنان نكرده ، چون هر وضعى كه به خود گرفتند از ناحيه خودشان بوده .
اين آيه اشاره دارد به اينكه اين طائفه كه از شنيدن و ديدن محرومند به خاطر اين است كه دچار كرى و كورى دلند و اين كرى و كوريشان مستند به خودشان است ، چون از آثار ظلمى است كه خودشان به خود كردند و خداى تعالى با سلب گوش و چشم از آنان ظلمى به آنان نكرده ، چون هر وضعى كه به خود گرفتند از ناحيه خودشان بوده .
<span id='link66'><span>
<span id='link66'><span>
==مراد از اينكه در روز حشر، برانگيخته شدگان مى پندارند جز يك ساعت درنگ نكرده اند ==
==مراد از اينكه در روز حشر، برانگيخته شدگان مى پندارند جز يك ساعت درنگ نكرده اند ==
وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُوا إِلا ساعَةً مِّنَ النهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنهُمْ ...
وَ يَوْمَ يحْشرُهُمْ كَأَن لَّمْ يَلْبَثُوا إِلا ساعَةً مِّنَ النهَارِ يَتَعَارَفُونَ بَيْنهُمْ ...
از ظاهر آيه بر مى آيد كه كلمه «'''يوم '''» ظرف باشد براى جمله «'''قد خسر...'''» و جمله «'''كان لم يلبثوا الا ساعة ...'''» حال باشد از ضمير جمع در جمله «'''يحشرهم '''» و جمله «'''يتعارفون بينهم '''» حال دومى است كه بيانگر حال اول است .
از ظاهر آيه بر مى آيد كه كلمه «'''يوم '''» ظرف باشد براى جمله «'''قد خسر...'''» و جمله «'''كان لم يلبثوا الا ساعة ...'''» حال باشد از ضمير جمع در جمله «'''يحشرهم '''» و جمله «'''يتعارفون بينهم '''» حال دومى است كه بيانگر حال اول است .
و معناى آيه اين است : آنها كه لقاء اللّه در روز قيامت را تكذيب كردند، روزى كه در آن روز زندگى دنيا در نظرشان اندك و ناچيز مينمايد همه زندگى دنيا را يك ساعت از يك روز ميشمارند، و در عين حال يكديگر را ميشناسند بدون اينكه فراموش كرده باشند.
و معناى آيه اين است : آنها كه لقاء اللّه در روز قيامت را تكذيب كردند، روزى كه در آن روز زندگى دنيا در نظرشان اندك و ناچيز مينمايد همه زندگى دنيا را يك ساعت از يك روز ميشمارند، و در عين حال يكديگر را ميشناسند بدون اينكه فراموش كرده باشند.
خط ۹۱: خط ۹۳:
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۹۹ </center>
آيات ۵۶ - ۴۶، سوره يونس
آيات ۵۶ - ۴۶، سوره يونس
وَ إِمَّا نُرِيَنَّك بَعْض الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّك فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثمَّ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا يَفْعَلُونَ(۴۶)
وَ إِمَّا نُرِيَنَّك بَعْض الَّذِى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّك فَإِلَيْنَا مَرْجِعُهُمْ ثمَّ اللَّهُ شهِيدٌ عَلى مَا يَفْعَلُونَ(۴۶)
وَ لِكلِّ أُمَّةٍ رَّسولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسولُهُمْ قُضىَ بَيْنَهُم بِالْقِسطِ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۴۷)
وَ لِكلِّ أُمَّةٍ رَّسولٌ فَإِذَا جَاءَ رَسولُهُمْ قُضىَ بَيْنَهُم بِالْقِسطِ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۴۷)
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۴۸)
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۴۸)
قُل لا أَمْلِك لِنَفْسى ضرًّا وَ لا نَفْعاً إِلا مَا شاءَ اللَّهُ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَستَئْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ(۴۹)
قُل لا أَمْلِك لِنَفْسى ضرًّا وَ لا نَفْعاً إِلا مَا شاءَ اللَّهُ لِكلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ إِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَستَئْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقْدِمُونَ(۴۹)
قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَتاً أَوْ نهَاراً مَّا ذَا يَستَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ(۵۰)
قُلْ أَ رَءَيْتُمْ إِنْ أَتَاكُمْ عَذَابُهُ بَيَتاً أَوْ نهَاراً مَّا ذَا يَستَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ(۵۰)
أَ ثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِ ءَالْئََنَ وَ قَدْ كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ(۵۱)
أَ ثُمَّ إِذَا مَا وَقَعَ ءَامَنتُم بِهِ ءَالْئََنَ وَ قَدْ كُنتُم بِهِ تَستَعْجِلُونَ(۵۱)
ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظلَمُوا ذُوقُوا عَذَاب الخُْلْدِ هَلْ تجْزَوْنَ إِلا بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۵۲)
ثُمَّ قِيلَ لِلَّذِينَ ظلَمُوا ذُوقُوا عَذَاب الخُْلْدِ هَلْ تجْزَوْنَ إِلا بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ(۵۲)
* وَ يَستَنبِئُونَك أَ حَقُّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبى إِنَّهُ لَحَقُّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ(۵۳)
* وَ يَستَنبِئُونَك أَ حَقُّ هُوَ قُلْ إِى وَ رَبى إِنَّهُ لَحَقُّ وَ مَا أَنتُم بِمُعْجِزِينَ(۵۳)
وَ لَوْ أَنَّ لِكلِّ نَفْسٍ ظلَمَت مَا فى الاَرْضِ لافْتَدَت بِهِ وَ أَسرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَاب وَ قُضىَ بَيْنَهُم بِالْقِسطِ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۵۴)
وَ لَوْ أَنَّ لِكلِّ نَفْسٍ ظلَمَت مَا فى الاَرْضِ لافْتَدَت بِهِ وَ أَسرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَاب وَ قُضىَ بَيْنَهُم بِالْقِسطِ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۵۴)
أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۵۵)
أَلا إِنَّ للَّهِ مَا فى السمَوَتِ وَ الاَرْضِ أَلا إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ(۵۵)
هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيت وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۵۶)
هُوَ يُحْىِ وَ يُمِيت وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ(۵۶)
ترجمه آيات  
ترجمه آيات  
خط ۱۱۷: خط ۱۱۹:
او است كه زنده مى كند و ميميراند و همه به سوى او بازگشت مى كنيد (۵۶)
او است كه زنده مى كند و ميميراند و همه به سوى او بازگشت مى كنيد (۵۶)


{{تغییر صفحه | قبلی=تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۷ | بعدی = تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۹}}


[[رده:تفسیر المیزان]]
[[رده:تفسیر المیزان]]
۸٬۹۳۳

ویرایش